بيانيه شماره یک تحصن دانشجویان در اعتراض به نحوه برخورد حاکمیت و بویژه قوه قضاییه با فعالین سیاسی بویژه آقای دکتر محمد محمدی گرگانی
جامعه امروز ایران نمونه ای شگفت انگیز برای یک بررسی علمی است. حاشا که روبنای شگفت آن نمایش درونی اش باشد. ساختار سیاسی، آرایش قوا، تنظیم روابط میان ارکان نظام و سیاست گذاری اجتماعی که به هیچ روی مطابق با خواست عمومی نیست. محبوبان مردم مغضوبان حکومتند و نور چشمان قدرت روسیاهان ملت. کار به جایی کشیده است که زندان سیاسی افتخار دلسوزان ملت است و چشم ندوزان قدرت. هر حرکتی که بویی از آزادگی از آن به مشام رسد چشم انتظارعتاب است و هر اراده ای که به اولین حق انسانی معطوف شود مستوجب عقاب. این دست رفتار ها از سوی حکومتی که مدعی تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی است بعید نیست، چه این که غیر خودی مکلف است و خودی محق ،غیر خودی محکوم است و خودی بالاتر از وهم قضاوت. علیرغم اینکه این گونه برخورد ها برای آزادی خواهان و تحول طلبان امروز ایران تازگی ندارد و پوست آنان به این تازیانه ها خو گرفته است گاهی حاکمیت چنان دست اندازی و پادرازی می کند که هیچ گلیمی را کفاف سرپوش گذاشتن بر آن نیست . حکم اخیر قوه قضاییه از آن دست کارهاست . محکوم کردن استادی فرهیخته به ده ماه حبس . آقای دکتر محمد محمدی گرگانی مبارزی که شش سال آزادگی را در زندان اقتدار گرای حکومت گذشته تجربه کرده بود اینک به ده ماه حبس در زندان تمامیت خواهان محکوم شده است . اقدام علیه امنیت ملی اتهام اوست . چگونه است که احکام ناقض بنیادی حقوق بشر که از کارخانه قوه قضاییه صادر می شود مقوم امنیت ملی است ، اما روشنگری و آموزش به دانشجویان که همواره الگوی عمل این استاد بوده است علیه امنیت ملی است؟ امنیت ملی چه تعریفی دارد جز چماق مبهمی که هر لحظه شکلی به خود می گیرد تا هر چه بیشتر سرکوب کند، عضویت در گروه های غیر قانونی اتهام اوست ،در کجای قانون عضویت در یک گروه نیازمند مجوز قانونی است و یا کجای قانون مصادیق گروههای غیرقانونی را بیان کرده است .
برای استاد محمدی همین افتخار بس که مغضوب هر دو قدرت بوده است ، دو قدرتی که هیچ یک محبوب ملت نبوده و نیستند . مشابه این اقدامات در مورد آقای بهنام امینی (سه سال حبس تعزیری )،آقای صادق شجاعی (بازداشت) و آقای فرید مدرسی (بازداشت و احضار به دادگاه ) صورت گرفته است . به این اقدامات احضار دانشجویان و بسته شدن فضای دانشگاهی را هم اضافه کنید تا تصوری بهتر و کاملتر از رویکرد حاکمیت به دانشگاه به دست آورید . قوه قضاییه از هیچ بد نهادی در قبال فعالین سیاسی دریغ نکرده است . چگونه است که اعتصاب غذای رندانیان سیاسی زندان رجایی شهر به بیست و اندی روز کشیده است و هیچ آهی از نهاد مدعیان حکومت اسلامی بر نخاسته است . اینجاست بی خبری سواره از پیاده و سیر از گرسنه . و درد ناک تر اینکه مدعیان آزادی و منادیان جامعه مدنی و نیروهایی که خود را تحول طلب می نامند نیز به این واقعه هیچ اعتراضی نمی کنند ، شاید جان این آزادی خواهان به خلخال پای زنی یهودی هم نمی ارزد . حقیقتا مگر خواسته زندانیان سیاسی رجایی شهر چه بود ؟ جز این که در میان دزدان و قاتلان به بند کشیده نشوند و حداقل حقوق یک زندانی سیاسی در قبال آنان رعایت شود ، فارغ از اینکه حکم محکومیت آنان تا چه اندازه به حق بوده است و به کدامین گناه به بند کشیده شده اند. اینها همه بخشی از جفایی است که به حق پرستان و آزادی خواهان این مرز و بوم شده است ، که گفتن همه آن جفاکاری ها به هیچ توماری نمی گنجد . در پی این اقدامات ما بعنوان جمعی از دانشجویان دانشگاههای تهران در اعتراض به این اقدامات تحصن آرامی را از روز دوشنبه ، سوم اسفند ماه 1383 آغاز می کنیم . این تحصن از طرف هیچ یک از نهادهای رسمی و غیر رسمی ، موافق و مخالف حکومت برنامه ریزی نشده است ، حرکتی خود جوش است که صرفا خود متحصنین آن را تدارک دیده اند و از سوی دانشجویانی است که تاب به بند دیدن آزادی خواهان و تحول طلبان را ندارند.
محل تحصن: خیابان وزرا ،خیابان هفتم ،دانشکده حقوق و علوم سیاسی علامه
تعدادی از دانشجویان دانشگاههای تهران