آفتاب: «فراز و فرود فرقه دموكرات» تازه ترين كتابي است كه در آن جميل حسنلي با استناد به اسناد محرمانه آرشيوهاي اتحاد جماهير شوروي سابق نوشته و منصور همامي آن را ترجمه و نشر ني در آينده نزديك به بازار كتاب عرضه مي كند.
نوشته زير مقدمه اي است بر اين كتاب كه پيش از چاپ در اختيار خبرگزاري آفتاب قرار گرفته است. اين مقدمه درواقع نقد گونه اي است بر ديدگاه ها و استنتاجات نويسنده اصلي كتاب.
-----------------------
با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال هاي پاياني دهه 1980 ميلادي، نه فقط بخش مهمي از مضامين و مسائل تاريخي مربوط به اين دوره كه تا پيش از آن به دليل اختناق حاكم بر اتحاد شوروي امكان طرح و بحث نداشتند، از نو مورد توجه و بررسي قرار گرفتند، بلكه با گشايش بسياري از آرشيوهاي محرمانه شوروي، اسناد و مدارك بسيار مهمي نيز در دسترس پژوهشگران قرار گرفتند كه آن نيز به نوبت خود در روشن كردن بيش از پيش اين مضامين و مسائل موثر واقع شد. بحران آذربايجان در سال هاي پاياني جنگ دوم جهاني، يعني نقش شوروي در تشكيل يك حكومت خودمختار در آذربايجان، چگونگي تبديل اين واقعه به يكي از نخستين صحنه هاي رويارويي شرق و غرب در جنگ سردي كه در آستانه شروع بود و بالاخره تحولاتي كه به لزوم پايان دادن به اين ماجرا منجر شد يكي از اين مضامين و مسائل تاريخي است كه اينك به دليل فراهم آمدن يك فضاي تحقيقاتي مناسب در جمهوري آذربايجان و همچنين دسترسي پژوهشگران به گوشه هايي از اسناد و مدارك ذي ربط به نحوي جدي و اساسي مورد بررسي قرار گرفته است.
دو كتاب آذربايجان جنوبي كشمكش ميان تهران باكو و مسكو 45-1939 و آغاز جنگ سرد در آذربايجان جنوبي 46-1945 از دكتر جميل حسنلي، يكي از پژوهشگران صاحب نام جمهوري آذربايجان كه در فاصله سال هاي 1998-1999 در باكو منتشر شدند و اينك خلاصه اي از آن دو، ترجمه و ارائه مي شود از مهمترين نتايج اين دگرگوني و گشايش حاصل از آن هستند.
همان گونه كه در مقدمه مترجم بر اين كتاب نيز خاطرنشان شده است، براي رعايت ايجاز، از برگردان بخشي از مطالب اين دو كتاب كه در پاره اي از جرايد موافق و مخالف آن زمان در ايران نقل شده اند و يا در آثار پژوهشگران تاريخ ايران به چاپ رسيده اند، خودداري شده است.(ص) بخش مهمي از مطالب روزنامه اي مورد بحث در مجموعه هايي مانند گذشته چراغ راه آينده است در دسترس پژوهشگران و اهل تاريخ است و بخش اعظم آثار پژوهشي مورد اشاره نيز با اشتمال بر آثاري چون آذربايجان در ايران معاصر تورج اتابكي، آذربايجان روسيه سويتوچوفسكي، بحران دموكراسي در ايران فخرالدين عظيمي ... نيز همچنين از اين رو كل كار همان گونه كه در عنوان فرعي كتاب نيز آمده به روايت اسناد محرمانه آرشيوهاي اتحاد جماهير شوروي از اين ماجرا اختصاص يافته است.
در اين كتاب كه آن را يك گزارش مرحله به مرحله و مستند از سرگذشت آذربايجان از روز هجوم واحدهاي نظامي ارتش سرخ بدان سامان در شهريور 1320 تا اندك زماني بعد از خروج واحدهاي مزبور از خاك ايران در بهار 1325 نيز مي توان توصيف كرد، محور اصلي بحث به چگونگي فراز و فرود فرقه دموكرات آذربايجان اختصاص دارد، اين كه چگونه پس از تلاش ناموفق دولت شوروي براي كسب امتياز نفت شمال، مقامات مسكو با استفاده از شبكه امنيتي و اطلاعاتي گسترده اي كه در اين سال ها در آذربايجان برپا كرده بودند موجبات تشكيل فرقه دموكرات آذربايجان را فراهم آوردند.
توصيف جزء به جزء نقش ارگان هاي سياسي، امنيتي و نظامي شوروي- و به ويژه حزب كمونيست و كاگ ب جمهوري آذربايجان- در اين ماجرا، پاره اي از رقابت هاي دروني روس ها، از جمله رقابت و همچشمي موجود ميان تشكيلات وزارت خارجه و سفارت شوروي در تهران از يك سو و مقامات امنيتي و سياسي جمهوري آذربايجان از سوي ديگر، اختلافات فرقه دموكرات آذربايجان با «جمهوري مهاباد» ديگر تشكيلات دست نشانده روس ها در اين ايام بر سر تعيين حوزه قلمرو هريك، نقش حزب توده در اين تحولات كه در عين نارضايتي از تشكيل يك حركت موازي به صورت فرقه دموكرات هيچ گاه حمايت خود را از آن دريغ نداشت و حتي در يك مرحله پيشنهاد كرد كه طي عملياتي مشترك زمام امور را در تهران نيز به دست گيرند كه مورد موافقت مقامات شوروي قرار نگرفت، آمادگي كامل فرقه دموكرات براي تجزيه كامل آذربايجان و ادغام آن در حوزه شوروي به رغم تظاهر به حمايت از تماميت ارضي ايران، يك گزارش جالب و مهم از كم و كيف مذاكرات قوام السلطنه در مسكو و بالاخره نحوه برچيدن اين غائله و جمع كردن آن كه در مقام مقايسه يا برپا داشتنش امري دشوارتر بود، از جمله مباحث درخور توجهي هستند كه در كنار توصيف كلي تحولات آذربايجان در اين ايام، براي اولين بار در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته اند.
با اين حال فراز و فرود فرقه دموكرات آذربايجان از يك رشته كاستي هاي عمده نيز برخوردار است كه در ادامه اين يادداشت به پاره اي از آنها اشاره خواهد شد. اساس رويكرد نويسنده بدين مقوله براساس پذيرش پيش فرض هايي استوار است كه از لحاظ تاريخي مبناي علمي قابل دفاعي ندارند. اين كه «در اوايل قرن نوزدهم، پيامد جنگ هاي روسيه- آذربايجان و روسيه- ايران، تقسيم آذربايجان و خلق آذربايجان به دو بخش بود» و اين كه با توجه به «ستم» وارده بر بخش جنوبي اين سرزمين- «آذربايجان جنوبي» مورد بحث در اين كتاب- به صورت «مناسبات تحقيرآميز با آذربايجان، زدودن زبان، آموزش و فرهنگ آن، ويراني شهرهايش، غارت ثروتش... آذربايجان در اولين فرصت- [يعني پس از اشغال ايران توسط متفقين در شهريور 1320]- مبارزه در راه به دست آوردن حقوق ملي خود را آغاز كرد...»
در خلال جنگ هاي ايران و روس در قرن نوزدهم «آذربايجان» به دو قسمت تقسيم نشد، اين قلمرو ايران در بخش هاي شمالي رود ارس بود كه به دست روس ها سقوط كرد، يعني حوزه هاي مسيحي نشين گرجستان و ارمنستان در شمال و شمال غرب و بخش هاي مسلمان نشين و شرقي آن كه در روزگار كهن به آلبانياي قفقاز شهرت داشت و در دوران اسلامي نيز اران نام گرفت و بعد از استقرار طوايف ترك و مغول در آن حوزه به نام خان نشين هايي چون گنجه و شروان، قراباغ و ايروان... شهرت يافت. ايالت آذربايجان با حدود و ثغوري مشخص- از جمله رود ارس كه آن را از قفقاز جدا مي كرد- نيز در قلمرو ايران برجاي ماند.
ايالات مسلمان نشين قفقاز تنها در سال 1918، يعني در پي فروپاشي امپراتوري روسيه تزاري و در خلال پيشروي ترك هاي عثماني بدين حدود و به قصد دست اندازي بر آذربايجان تاريخي در جنوب رود ارس، «آذربايجان» نام گرفت. از اين رو طرح عناوين نادرستي چون «آذربايجان شمالي» و «آذربايجان جنوبي» نيز پديده اي متأخر است و فراهم آمدن عرصه اي از تنش و توسعه طلبي- با مشتريان جور به جور محلي و غيرمحلي، از جمله روس ها به گونه اي كه در اين كتاب ملاحظه مي كنيم- حاصل اصلي اين جعل تاريخي است.
بخش بعدي اين استدلال، يعني موضوع «مناسبات تحقيرآميز [تهران با] آذربايجان...» نيز از لحاظ تاريخي مبناي علمي قابل دفاعي ندارد. در دوره هايي طولاني از تاريخ معاصر بسياري از ايرانيان به نحوي كم و بيش يكسان از پيامدهاي استبداد و عقب ماندگي در رنج بوده اند و در تفكيك و رتبه بندي اين دشواري ها راه درازي را نمي توان پيمود. تلاش مقامات وقت در جلوگيري از نشر آثار تركي و تحديد تحركات ترك گرايانه را كه اصولاً در قياس با ديگر سياست هاي آمرانه رژيم در عرصه فرهنگ- از جلمه كشف حجاب و يكسان سازي پوشش- جنبه حاشيه اي داشت نيز بايد در چارچوب مقابله با چنين تحريف هايي سنجيد و مورد ارزيابي قرار داد.
به همين دليل بود كه در پي هجوم نيروهاي شوروي و بريتانيا به ايران و سقوط رژيم رضاشاهي، برخلاف اين ادعاي نويسنده كه: «... ضعف رژيم پهلوي شرايط مناسبي را براي گسترش مبارزه ملي- آزادي خواهانه در آذربايجان به وجود آورده [و] علاوه بر تأثير عوامل خارجي، جنبش ملي در آذربايجان خودجوش بود.»
به گواهي برگ برگ همين كتاب در توصيف جزئيات تلاش هاي مقامات شوروي در فراهم آوردن مقدمات تشكيل يك حركت جدايي طلبانه در آذربايجان، نه فقط يك «جنبش ملي... خودجوش» در كار نبود، بلكه فقط با تهيه و تدارك بسيار- از جمله سركوب گسترده مخالفين بود- كه حداقلي از نهادهاي محلي لازم جهت برپا داشتن چنين حركتي تشكيل شد، كه آن هم به گونه اي كه در قسمت هاي پاياني كتاب آمده است، به محض عقب نشيني قواي شوروي و قطع پشتيباني مسكو، در عرض چند روز از هم پاشيد.
با اين حال و به رغم پاره اي از ديگر ارزيابي هاي نادرست نويسنده، از جمله گزارشي اغراق آميز از نحوه سقوط فرقه و «كشتارهايي» كه در آذربايجان صورت گرفت و يا گنگ و مبهم بودن پاره اي از نكات مطرح شده در اين بررسي مانند موضوع «قيام سرتيپ زاده» اهميت تاريخي بسياري از مستندات اين بررسي كه براساس اسناد محرمانه آرشيوهاي شوروي تنظيم شده، به حدي است كه در مقايسه، كاستي هاي فوق الذكر را كمرنگ ساخته و انتشار آن را در ايران لازم و ضروري مي گرداند. درواقع همان گونه كه اشاره شد فقط در پي باز شدن آرشيوهاي شوروي و انتشار چنين گزارش هايي است كه با قطعيتي بيش از پيش از نقش تعيين كننده شوروي در فراز و فرود فرقه دموكرات آذربايجان و وجه غيرخودجوش و تصنعي آن مي توان سخن گفت.