مرجع : سایت اینترنتی PINR
در سيزدهم ژانويه، شوراي ملي اطلاعات ايالات متحده (N.I.C) گزارش «طرح سال 2020» خود را منتشر كرد. هدف اين گزارش عبارت بود از توصيف تركيب بندي احتمالي سياسي جهان در پانزده سال آينده. گرچه اين گزارش فاقد يك تجزيه و تحليل منطقي از توازن قدرت جهاني و نيز يك ارزيابي جدي از علايق بازيگران اصلي جهان است، اما هشداري سنجيده و واقعي به تصميم گيراني است كه خود را درگير ديد يك قطبي از جهان كرده اند كه از ميان آنها ايالات متحده با در اختيار داشتن نيروي نظاميبرتر يا در نهايت اولين امپراتوري جهاني، پرچم دار جهاني شدن است.
گزارشهاي ان.آي.سي به رئيس سازمان مركز اطلاعات (سيا)، ارائه تحليلهايي براساس يافتههاي كل جامعه اطلاعاتي ايالات متحده با هدف تجهيز سياستگزاران به ناب ترين و بي طرفانه ترين اطلاعات، بدون دغدغه مطابقت نتايج نظرات تحليلي با سياست آمريكا را برعهده دارد. تقريباً همه گزارشهاي... «ارزيابي اطلاعات ملي»... طبقه بندي شده و در رابطه با مسائل ويژه سياسي ميباشد. ان.آي.سي هر پنج سال يك بار يك چشم انداز كلي ميان مدت از آينده جهان را ارائه ميدهد.
«طرح 2020» مانند دو گزارش علني قبلي براساس مشاورههايي با كارشناسان مختلف از داخل و خارج دولت ايالات متحده تهيه شده است. براي تهيه گزارش اخير، تاكنون از مشورت انبوهي...، بيش از هزار كارشناس از سراسر دنيا، كمك گرفته شده است. ان.آي.سي با جمع آوري نظرات بسياري از نظريه پردازان و كارشناسان مختلف، سعي كرده «گرايش» مسلط كه تعيين كننده الگوي سياستهاي جهاني است و ارائه «طرحها»... به جاي تدوين استراتژيها را براساس توسعه يك يا تعدادي از اين گرايشها مشخص كند.
آن گرايشها جايگزين الگوها و طرحها شده اند زيرا استراتژيها در «طرح 2020» بر روي شرايط سياسي ان.آي.سي به عنوان نماينده متعهد بازگويي حقايق، كمتر از روش شناسي التقاطي گزارش تأثير ميگذارد. زماني كه گزارشها محرمانه هستند ميتوانند با تحليل عيني آشكار در خدمت ارباب خود باشند، اما هنگام قرار گرفتن در معرض افكار عمومي، حساسيتهاي سياسي نيز بايد درنظر گرفته شوند. رابرتهاچينز رئيس ان.آي.سي گرفتاري ناشي از علني سازي يك تحليل تأثيرگذار از سياست آمريكا و درواقع هر يك از بازيگران بين المللي- را از طريق گرايشهاي جهاني حل كرد.
هاچكينز به خبرنگاران گفت راههاي طرد در پيش گرفته شده و آن به نحوي است كه سازمان را درگير سياستهاي متعصبانه نخواهد كرد. حاصل، عبارت از يك سند نهايي است كه اشاره اي به نتايج سياستهاي آمريكا دارد و در سطح باقي ميماند و طرحهاي خيالپردازانه را كنار گذاشته، انبوه گرايشهاي مخالف را كه همواره به شكل قابل توجيهي سياستهاي اصلي را محدود ميكنند، به پس زمينه ميراند. علم سياست و تبليغات «طرح 2020» را ارضاي كنجكاوي اشخاص مشتاق درك عميق به وسيله بهترين بررسيهاي ان.آي.سي نميدانند.
ژئواستراتژي
گرچه گزارش به سطح كشتار جمعي به ويژه در يك درگيري بزرگ زيستي- تروريستي، به عنوان بزرگترين تهديد عليه امنيت جهان ميپردازد اما گرايش جهاني سازي اقتصادي را به جاي گرايشهاي مبارزه «عليه تروريسم» در مركز و خط مقدم قرار ميدهد و آن را «گرايش فوق العاده بزرگ» مينامد. از نقطه نظر شورا، جهاني سازي «گسترش وابستگي منعكس در جريان تبادل وسيع اطلاعات، تكنولوژي، سرمايه، كالا، خدمات و مردم در سراسر دنيا به عنوا نيرويي فراگير» است كه پايههاي همه گرايشهاي اصلي ديگر در جهان را در سال 2020 تشكيل خواهد داد.»
از نظر سياسي، جهاني سازي به آن معناست كه هركس در هر جا به همان بازي بزرگ براي تعيين توازن قدرت در يك منطقه كه اساساً از نو شكل گرفته، كشانده ميشود: «از زمان شكل گيري سيستم اتحاد غرب در سال 1949، هيچ گاه شكل و طبيعت صف بندي جهاني در چنين وضعيت متغيري قرار نداشته است.» تحت چنين شرايطي ژئواستراتژي، به نظام حياتي تحليلهاي سياسي تبديل ميشود، زيرا «كشور خواهان ادامه حضور به عنوان بخشي از حاكميت نظم نوين جهاني و نيز ايفاي نقش گرداننده براي منافع گوناگون متأثر از جهاني سازي اقتصادي است. هنگاميكه شكل آينده قدرت جهاني نامشخص باشد سياست بازيهاي بزرگ به صحنه ميآيند و بازيگران متعدد براي كسب سود و قدرت فزاينده جايگاهي رفيع را ميجويند و قدرتهاي بزرگ تمام سعي خود را به كار ميبرند تا به سايه رانده شوند.
گزارش گرچه با قدرت تمام سعي دارد از ژئواستراتژي دوري جويد اما به شكلي واقع گرايانه و به دقت، اقدامات اوليه لازم براي توضيح ضرورت ايجاد توازن جهاني در قدرت را به كار ميگيرد.
نتيجه گيري اصلي عبارت از آن است كه چين و هندوستان و احتمالاً برزيل و اندونزي «بازيگران اصلي جديد جهان» خواهند بود كه «چشم انداز ژئوپليتيكي جهان را با ظرفيتهاي شگرف خود مانند دو قرن پيش، تغيير خواهند داد. مفسران با بهره گيري از همين روش و با اشاره به دهه 1900 به عنوان «قرن آمريكا» قرن بيست و يكم را عصر آسيا به رهبري چين و هند ميدانند و معتقدند آسيا جايگاه خود را خواهد يافت.
نتيجه صعود قدرتهاي آسيا، افول قدرت آمريكاست. گرچه ايالات متحده در سال 2020 همچنان مهمترين كشور يگانه گستره قدرت باقي خواهد ماند اما يكي از تشكيل دهندگان نظم جهاني خواهد و نه «رهبر آن».
بيشترين گرايش مشخص شده در گزارش مربوط به افول نسبي قدرت ايالات متحده است كه آن را در فضاي اجتناب ناپذيري خارج از كنترل تصميم گيران قرار ميدهد. در اينجا مقالات شورا به طور ضمني به واشنگتن هشدار ميدهند. كوششها براي تأكيد بر تسلط جهاني ايالات متحده محكوم به فناست و حمايت از سياستهاي «ايجاد توازن» و «تطبيق» با منافع ديگر قدرتهاي بزرگ و حركت به سوي كاهش هزينههاي اطلاعاتي اين منافع را بهتر حفظ خواهد كرد.
گزارش گرچه از ارائه دوره زماني خودداري ميكند اما در جملات بسياري، فرضيه حركت اجتناب ناپذير قدرت جهاني از يك قطبي بودن به سوي چند قطبي شدن را يادآور ميشود، كه در آن ايالات متحده ديگر يك ابرقدرت يكه تاز نيست بلكه در بهترين حالت، اولين در ميان هم طرازان خود خواهد بود. گزارش با امتناع از نتيجه گيري استراتژيك، به «مفاهيم سياستگذاري» ميپردازد.
وقتي گزارش، به سياستگذاري ميپردازد با كمال شگفتي از روي «جنگ با تروريسم» پريده، اعلام ميدارد كه «واشنگتن به شكلي فزاينده با چالشهاي مديريت روابط با اروپا و آسيا، خاورميانه و ديگران- با پذيرش هزينه آن- كه تهديد گسترده اي براي رسيدن به يك اتفاق نظر است» روبه رو خواهد شد. واشنگتن ميتواند روي «همكاري دوباره» هم پيمانان و روابط با اروپا و آسيا حساب كند. همان گونه كه اتحاديه اروپا با منافع ژئواستراتژيكي خود ناتو را تحت الشعاع قرار ميدهد و حركت چين و هند براي رسيدن به يك هماهنگي كامل، مطابق با معيارهاي خود در درون نظم بين المللي ميباشد.
به ويژه در آسيا، توكيو مجبور خواهد شد بين توازن در مقابل جنجال با چين، يكي را انتخاب كند. گزارش نتيجه گيري ميكند كه روابط آسيا- ايالات متحده بيشتر به وسيله آرايش قدرت كه دولتهاي منطقه در ميان خودشان به وجود خواهند آورد، شكل خواهد گرفت و نه از نقشي كه واشنگتن از آنها خواهد ساخت يعني به اين ترتيب كه: «انسان ميتواند زنجيره اي از احتمالات را در نظر بگيرد كه از افزايش نقش ايالات متحده به عنوان خالق تعادل ميان نيروهاي موافق شروع شده و در جايي ختم ميشود كه به واشنگتن به طور فزاينده، به عنوان موضوع نامربوط نگريسته ميشود.
همزمان با كاهش قدرت ايالات متحده، اين كشور نسبت به تغييرات اقتصادي جهان و وابستگي روزافزون به عرضه نفت خارجي كه رقابت براي ايمني دستيابي به آن، افزايش خواهد يافت، حساس تر ميشود. در حالي كه ايالات متحده تلاش ميكند منافع استراتژيكي و اقتصادي خود را دنبال كند، «كشورهاي بيشتري در وضعيتي قرار خواهند گرفت كه ايالات متحده را مجبور ميكند تا هزينههاي سنگين تري در مقابل هرگونه عمليات نظاميموردنظر، پرداخت كند.» حتي موفقيت در «جنگ عليه تروريسم» به قابليتها و عزم تك تك كشورها براي جنگ با تروريسم در خاك خودشان، بستگي پيدا خواهد كرد. گزارش اشاره ميكند كه براي واشنگتن در نزديك ترين راه به صلاحديد ژئواستراتژيكي «فرصتهاي بسياري براي گسترش بهره گيريها، به ويژه در شكل گيري نظم نوين بين المللي وجود خواهد داشت. نظم نويني كه مناطق مختلف را در هم ادغام كرده، منافع گوناگون را همساز ميكند.»
پيام شورا اگر نه صريح اما روشن است و عبارت است از اين كه پيگيري واقعي منافع ايالات متحده، بستگي به تغيير موضع آن از قدرت نظاميبه يك قدرت ديپلماتيك دارد. به نفع واشنگتن است كه بيش از آن كه سعي كند صاحب اختيار جهاني سازي شود، تلاش كند تا به يك كارگزار صديق و ميانجي صلح و آشتي تبديل شود. گزارش، پس از آن، نسبت به بهاي اين تغيير به ويژه «ايجاد توازن» هشدار ميدهد و متذكر ميشود كه براي واشنگتن دشوار خواهد بود تا منابع اقتصادي خود را صرف حمايت از دولت تحت فشار ايالات متحده كند.
اگر شورا طرح حاكميت يك قطبي ايالات متحده را همزمان... و به طور ضمني... همراه با سياست خلع سلاح يكجانبه خارجي رد كند، پيش بيني نميشود كه چرخشي به سوي خلع سلاح چند جانبه كه در آن ايالات متحده يك اتحاد باثبات و دائميغرب- محور عليه رقباي طرفدار حاكميت- غربي جهاني شدن را رهبري كند، اتفاق بيفتد. حركت به سوي اين طرح بسيار دير است، نه به دليل شكست مداخله ايالات متحده در كشور عراق، بلكه به دليل وجود ديگر مراكز قدرت- از جمله اتحاديه اروپا- كه به اندازه كافي قوي شده اند تا رهبريت واشنگتن را نپذيرند و يا چيزي به آنها تحميل نشود.
واشنگتن اكنون ناچار است در بازي بزرگ جهاني، نه به عنوان رهبر بلكه به عنوان قدرتمندترين بازيگر، شركت داشته باشد. به نظر شورا، بيشترين مسأله مورد علاقه او عبارت است از تقسيم منافع توسط قدرتهاي اصلي جهان، در جريان جهانيسازي صلحجويانه اقتصاد است كه مانع برخورد احتمالي قدرتها و تبديل تدريجي آن به يك جنگ تمام عيار ميشود.
به عبارت ديگر، چشمانداز بسيار تأمل برانگيز است كه از بسياري از دلايل ذكر شده در گزارش، ميتوان به اسلامگرايي افراطی، چشماندازهاي گسترش ترور ميكروبي، احتمال بروز جنگهاي منطقهاي بيشتر، افزايش شمار كشورهاي شكست خورده، احتمال غنيسازي هستهاي، چالشهاي احتمالي رو در روي جهانيسازي براي قدرتهاي بزرگ در نتيجه تغيير بازار كار جهاني و درگيريها بهخاطر ذخاير استراتژيكي كمياب، اشاره كرد.
اين دلايل و بسياري ديگر از دلايل ذكر شده در گزارش كه هيچيك از آنها را واشنگتن نميتواند به تنهايي مديريت كند، تنها ميتوان از طريق فعاليتهاي بينالمللي و اتحاد بين ملتها، با موفقيت مورد توجه قرار داد.
چگونگي برخورد با «طرح 2020»: ترديد درباره عراق
سرويسهاي خبري در سراسر دنيا، انتشار «طرح 2020» را به شكل كوتاه و ارائه طرح كلي و دقيق از نتايج اصلي آن، پوشش خبري دادهاند. روزنامههاي مطرح ايالات متحده – بهويژه نيويورك تايمز و واشنگتن پست – روي دو پاراگراف در مورد عراق كه در گزارش كمرنگ است، متمركز شدهاند و متذكر ميشوند كه دخالت آمريكا پايههاي تدارك «بسيج، زمينههاي آموزش، مهارتهاي تكنيكي و زباني، براي طبقه جديدي از تروريستهايي» را بهوجود آورده كه «حرفهايسازي» ميشوند و نيز براي كساني كه كاربرد خشونت سياسي، برايشان به پايان خط رسيده است.
داناپريست پست در خلاصهاي از گزارش، به نقل ازهاچينز ميگويد: «در حال حاضر عراق براي فعاليت تروريستهاي بينالمللي بسيار جذاب است. ديويد لو كارمند بخش تهديدات فرامليتي سازمان اطلاعات اضافه ميكند: «حتي در بهترين طرحها، احتمال ظهور اعضاي جهاد كه در عراق كشته نشدهاند، در كشورهاي ديگر، يا مكانهاي مقدس، وجود دارد.» گزارش پيشگويي ميكند كه كادر رهبري القاعده كه در افغانستان حاضر بودند، از بين خواهند رفت و بازماندههاي آنها كه تجربههاي زيادي در درگيريهاي عراق بهدست آوردهاند، دوباره «ظهور» پيدا خواهند كرد.
نتيجهگيريهاي شورا در مورد تأثيرات مداخله در عراق، بيدرنگ به سوي اين ادعاي دفتر بوش رانده ميشود كه يكي از دلايل موجه آن، اجازه «جنگ عليه تروريسم» است كه بيش از آن كه جنگي در «خيابانهاي آمريكا» باشد، جنگ در كشورهاي آن سوي درياهاست. در ژانويه اسكات مك كلان، سخنگوی کاخ سفید،در پاسخ به سؤال خبرنگاران درباره تفاوت ميان نتيجهگيريهاي گزارش و اظهارات دفتر رياست جمهوري مبنيبر وارد ندانستن موضع گيري شورا ميگويد: «گزارش در مورد مسائلي كه احتمال وقوع آن در جهان ميرود، يك نظريهپردازي است.»
وقتي از مككلان پرسيده شده كه نتيجه شورشها در عراق زمينه تجديد قوا و آموزش نسل جديد تروريستها را فراهم ميكند، او پاسخ داد: «اين كه اگر ما حالت تهاجمينداشتيم، تروريستها بيكار مينشستند، تنها يك فرضيه است.» پاسخ مككلان اين سؤال را به وجود ميآورد، از آنجا كه از نقطه نظر گزارش، اشغال عراق توسط ايالات متحده، زمينه جذب جهادگران جديد و نيز فرصت آموزش براي آنها را به وجود آورده – به دليل آنكه پايههاي آموزش اسلاميدر افغانستان برچيده شده، دولت اجازه داده است مراكز ديگري در عراق گشوده شود.
برخورد بيتفاوت كاخ سفيد در مورد «طرح 2020» دلالت براين امر دارد كه دفتر بوش هشدارها را جدي نخواهد گرفت. بعيد است كه دفتر رياست جمهوري بپذيرد مداخله در عراق، «جنگ عليه تروريسم» را براي واشنگتن مشكلتر كرده و حتي بعيد است اين فرضيه را بپذيرد كه قدرت ايالات متحده تقريباً به طور حتم در پانزده سال آينده، براي هركس كه دوره رياستجمهوري را ميگذراند، روبه افول خواهد گذاشت.
چشمانداز اين كه واشنگتن در طول دوره دوم رياست جمهوري بوش، موقعيت خود را از جايگاه برتر به يك كارگزار صديق تغيير دهد، بسيار اندك است. به احتمال زياد، سياست خارجي ايالات متحده دستخوش حوادث خواهد شد – از آنجا كه اقدامات نظاميجديد توسط واشنگتن بهنظر امكانپذير نميآيد – و مراكز مبارزه قدرت فرصتي براي استحكام بخشيدن به پايههاي خود و گسترش فضاي تأثيرگذاري پيدا خواهند كرد، كه موجب ميشود واشنگتن حداقل در كوتاهمدت تقريباً به خارج رانده شود.
نتيجهگيري
«طرح 2020» با بررسي به ظاهر غيرسياسي «گرايشها» با افزودن «دخالتهاي سياسي» يك بار سياسي را منتقل ميكند. گزارش پارامترهايي را درنظر ميگيرد كه در آن، استراتژيهاي واقعگرايانه ميتوانند گسترش بيابند و مورد بحث قرار گيرند، گرچه به يك ژئو استراتژي منفرد نميپردازد. ادامه خلع سلاح يكجانبه و بازگشت به خلع سلاح جمعي را عملي نميداند زيرا مراكز رقابت قدرتها به اندازه كافي قوي هستند كه تجربههايي را كه سابقاً بسيار پرهزينه بود. امتحان كنند و در نهايت تسليم نشوند. واشنگتن ميماند و انتخاب ميان ملغمهاي از توازن، آشتي و بيتفاوتي.
پرهزينهترين آلترناتيو عبارت است از توازن، چون اساساً به معني حفظ سياستهاي كنوني از سوي ايالات متحده، بدون نمايش مداوم به عنوان قدرت برتر است. در آسيا، واشنگتن بايد حضور قدرتمند خود را حفظ كند تا از توكيو براي ايجاد توازن ميان خود و پكن با سلاحهاي هستهاي و يا به راه انداختن جاروجنجال در مورد آن، ممانعت بهعمل آورد. در خاورميانه، واشنگتن به حمايت از رژيمهاي مورد پسند خود، صرفنظر از اين كه دموكراتيك باشند يا نباشند، ادامه خواهد داد.
با هدف حمايت از عرضه انرژي و اين كه در اشتياق تهران براي ايجاد يك فضاي تأثيرگذار، مانع ايجاد كند، در حاشيه مرزهاي روسيه، واشنگتن به جستوجو براي يافتن ريشهها و نيز حمايت از رژيمهاي غيرغربي در ماوراء قفقاز و جنبشهاي غرب مدار «فاقد دموكراسي» در ماوراء قفقاز و آسياي مركزي ادامه خواهد داد.
برقراري صلح ابتدا به نظر جذاب ميرسد، اما ميتواند پر هزينه و مشكل باشد. واشنگتن نقشي سازنده در تشنجزدايي ميان دهلينو و اسلام آباد – به نظر هر دو طرف – ايفا كرده است. اجراي همان نقشه در درگيريهاي فلسطين، اسرائيل با شكست مواجه شد، زيرا – همانگونه كه اريك ماركوآرت در تحليل خود ميگويد – واشنگتن از اورشلیم به عنوان عاملي براي ايجاد يك توازن عموميدر خاورميانه بهره ميگيرد تا هيچ كشور منفرد عرب قادر نباشد براي كسب تفوق در منطقه تلاش كند. واشنگتن همچنين در تلاش براي راضي كردن تهران و پيونگ يانگ براي تبديل آنها به طرفداران عدم غنيسازي هستهاي شكست خورده و از كوششهاي خود در تطبيق با ديگر قدرتهاي ذينفع دست كشيده است و ترجيح ميدهد نقش يك «پاسبان بد» را ايفا كند.
برقراري موفقيتآميز صلح، در بيشتر مواقع به يك كارگزار صديق براي كمك اقتصادي و يك دستيار حافظ صلح احتياج دارد كه هر دوي آنها پرهزينه هستند. اين موضوع همچنين بستگي به تمايل رقبا به مصالحه و تشريك مساعي ديگر قدرتهاي بزرگ دارد، با اين وجود – بنابه پيشنهاد «طرح 2020»، اين يك راه واقعي براي واشنگتن است كه در هر جاي ممكن، آن را دنبال كند.
بيتفاوتي كه ممكن است به عقبنشيني يا حداقل كاهش نفوذ در برخي حوزهها منجر شود، تأييدي خواهد بود بر افول قدرت ايالات متحده كه بستگي دارد به اين كه واشنگتن آن را به شكلي مؤثر براي توازن و برقراري صلح بهكار گيرد يا نه. نتيجه محدوديت نسبي سلطه جهاني واشنگتن، تنها به كاهش ساده قدرت ختم نميشود، از هزينههاي اساسي در آمريكاي شمالي ميكاهد و روي آمريكاي جنوبي تمركز ميكند كه در آنجا برزيل هنوز قصد دارد به يك قدرت مركزي محلي به دور از مشكل، تبديل شود. چنانچه واشنگتن به سمت افزايش حمايت اقتصادي به نيمكره غربي تغيير مسير دهد، آمريكاي جنوبي تبديل به يك قلمرو تقسيم شده تحت نفوذ تبديل خواهد شد. چنين تفسيري، سياستهاي مساعدتي، تجارتي و مهاجرتي بيشتري را طلب خواهد كرد كه آغازگر مخالفتهاي سياسي داخلي در ايالات متحده شده و در عين حال براي واشنگتن در جهاني چند قطبي كه قدرت در آن محلي شده است، تعهد بهوجود ميآورد.
سادهلوحي است اگر «طرح 2020» را انعكاس بخشي از كشمكشهاي جاري درون حكومت ايالات متحده ندانيم كه ميان ارگانهاي انترناسيوناليستي در سازمان سيا و دستگاه دولتي و عناصر نومحافظهكار در وزارت دفاع و كاخ سفيد جريان دارد. به هرحال هشداري كه درباره نتايج استراتژي نومحافظهكارانه ميدهد، هشداري واقعي است و پارامترهايي را كه براي سياستگذاري در حوزه قدرت تحليل يافته ايالات متحده درنظر ميگيرد، نقطه آغازي است براي قانونمندسازي يك ژئو استراتژي كه در خدمت منافع درازمدت ايالات متحده قرار خواهد گرفت.
داروي تلخي كه ان.آي.سي. آن را رقيق كرده و با پوششي از شيريني پوشانده، در رساندن حقيقتي تلخ براي كمك به يك قدرت، موفقيتآميز می تواند باشد؟!