جمعه 19 فروردین 1384

بهترين متحد مردم ايران صدای خود آنان است، گفتگوي "آذين داد" با ارواند آبراهاميان

ارواند آبراهاميان
اگر آمريکا دست به مداخله نظامی بزند دولت ايران از آن به عنوان يک فرصت مطلوب برای سرکوب هر گونه مخالفت و يا اعتراضی استفاده خواهد کرد... برای اصول گرايان محافظه کار در ايران حمله نظامی به نوعی مفيد است و آن ها از اين فرصت استفاده خواهند کرد تا موقعيت خود را مستحکم تر کنند... ايرانی های مترقی که فکر می کنند ايالات متحده خواستار سلامت ايران است بايد با دقت بيشتری نگاه کنند و ببينند که نو محافظه کاران آمريکا چه می کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

[سايت آذين داد]

با تشكر از آقای پروفسور آبراهاميان جهت پذيرفتن دعوت آذين داد براي انجام مصاحبه در باره شرایط بسيار حساس ايران و منطقه لازم ميدانيم به اختصار ايشان را به خوانندگان معرفي كنيم.
پروفسور ارواند آبراهاميان از پژوهشگران برجسته ایرانی در خارج از کشور و استاد ممتاز تاريخ خاورميانه و جهان دپارتمان تاريخ باروک کالج و مرکز مطالعات تکميلی سيتی يونيورسيتی نيويورک می باشند. ایشان استاد سابق دانشگاه هاي آكسفورد، پرينستون و نيويورك و داراي سابقه طولاني تدريس و تحقیق در رشته تاريخ ميباشند.
پروفسور آبراهامیان مولف كتابهاي متعددي در زمينه تاریخ معاصر کشورمان و از جمله "ايران بين دو انقلاب"، "خمينيسم"، "اعترافات شكنجه شدگان" و "اختراع محور شيطاني" ميباشند. ايشان در حال حاضر روي دو كتاب "كودتاي سيا در ايران" و "تاريخ مدرن ايران" كار ميكنند.
پروفسور آبراهاميان اخيرأ در سازماندهي انتشار نامه سرگشاده اي به مردم آمريکا با هدف روشنگری افکار عمومی در مخالفت با مداخلهء آمريکا در ايران شركت فعال داشتند.
----------------------------------------------------------------------------------


متن مصاحبه با آقای پروفسور ارواند آبراهاميان:

1) لطفا در ابتدا تحليل خود را از برنامه های کليدی و عملکرد دولت جورج بوش در عرصه جهانی توضيح دهيد. آيا معتقد هستيد که هدف" نو محافظه کاران" در هيئت حاکمه آمريکا اشاعه دمکراسی و مبارزه با تروريسم است و يا اينکه آنها به دنبال اهداف ديگری هستند؟ آیا این اهداف می توانند هم جهت و در راستای منافع مردم کشورهای جهان سوم باشند؟

بنظر من از نظر تاریخی میتوان دید که همه کشورها در خصوص سیاستهای خارجی خود دلایل بی آزار و مثبتی را برای آنچه که میکنند عنوان میکنند. معمولا دلایل حقیقی تر و پر آسیب تر عنوان نمیشود. در نتیجه در قرن نوزدهم استعمارگری یعنی اروپاییان به بهانه آزادی خواهی و یا ملغا کردن بردگی و یا آزاد کردن زنان به افریقا و آسیا رفتند. ولی ما میتوانیم از دیدگاه تاریخی به آن اتفاقات نگاه کرده و بگوییم که آنچه میخواستند توسعه قدرتشان در این مناطق بوده . در نتیجه آنچه معمولا به عنوان علت حقیقی عنوان میشود علت حقیقی نیست. باید بیشتر دقت کرد تا به انگیزه های این سیاستها پی برد.
سیاست خارجی امریکا طی سالیان گذشته کاملا توسعه طلب بوده. این سیاست با گسترش محدوده قدرتش در محدوده امریکای مرکزی و امریکای جنوبی شروع شد. بطوریکه در 1914 عمده قاره امریکا تحت سلطه قدرت امریکا بود. دهه بیست که به نام دوران انزوا نیز شناخته میشود از نظر ساکنین امریکای مرکزی و جنوبی به هیچ وجه منعکس کننده انزواطلبی امریکا تلقی نمیشود.
بعد از جنگ جهانی دوم که قدرتهای ژاپن و آلمان نابود شده اند امریکا فرصت دیگری یافت که قدرت خود را به مناطق دیگر گسترش دهد و اکثر جهان را تحت سلطه خود گیرد. آنچه در واقع مانع این هدف شد وجود نیروی متقابلی به نام شوروی بود. حاصل جنگ سرد شد. بعد از فروپاشی شوروی امریکا فرصت دوباره ای یافت که آنچه را ما هم اکنون در قرن بیست و یکم میبینم اعمال کند. همه نقاط دنیا در دسترس توسعه طلبی امریکا واقع هستند. خاورمیانه به ان چیزی تبدیل شده است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم امریکای جنوبی و امریکای مرکزی بودند. طبیعتا هیچ سیاستمدار امریکای نخواهد گفت که آنچه در ایران و عراق میکنند گسترش محدوده قدرت امریکاست . آنها علل بی آزار همچون آزادیخواهی و یا تامین حقوق افراد و غیره را ابراز میکنند. اما میتوان به نقاط دیگری از دنیا پرداخت که در آنجا امریکا حمایت از آزادیها را مطرح نمیکند مثلا در آسیای مرکزی ازبکستان قزاقستان که حقیقتا حکومتهای دیکتاتوری دارند. آنچه برای امریکا در انجاها مهم است اجازه برقراری پایگاهای نظامی است. و آنچه بر مردم این مناطق میگذرد جلب توجه امریکا را نمی کند. پس هر وقت بگویند که کشور خاصی مثلا حقوق بشر را رعایت نمکند باید با شک و تردید به موضوع نگاه شود. چرا که حقوق بشر در کشورهای که از سیاستهای امریکا حمایت میکنند مطرح نمیشود. موضوع اصلی اینست که ایا ای کشورهای خاص دنباله رو سیاستهای امریکا و حامی آنها هستند یا خیر . اگر نیستند از نظر امریکا غیرمردمی بودن موضوعیت پیدا میکند.

2) برنامه موسوم به " خاور ميانه بزرگ" مطرح شده از جانب دولت بوش را با در نظر گرفتن تحولات مربوط به عراق، انتخابات فلسطين، لبنان و سوريه را چگونه ارزيابی می نماييد.

در منطقه هدف اصلی امریکا تقویت پایگاه قدرت خود میباشد و اینکه بتواند تضمین امنیت اسراییل را بکند و به همکاری متقابل با اسراییل دوام بخشد. البته این به این معنا خواهد بود که فلسطینی ها باید به راه حلی تن دهند که به نوعی شکست طلقی میشود از انجا که اسراییل موجودیت دولت مستقل و موفق فلسطین را نمیپسندد. اسراییل حاضر به باز پس دادن مناطق اشغالی مهم در کرانه باختری نمیباشد و مسئله قبولاندن این شکست به فلسطینیها میباشد. یعنی چگونه فلسطینی ها باید از برخی مناطق خود در اینجا و انجا از مواضع خود در کرانه باختری و نوار غزه چشم بپوشانند. از نظر دولت بوش این فقط با منزوی کردن جنبش فلسطین ممکن میشود تا حدی که با قطع امید از هر موفقیتی آنچه را که امریکا و اسراییل پیشنهاد میکنند بپذیرند. این سیاست کنونی در منطقه است و بخشی از علت حمله به عراق تا کشورهای که از فلسطینی ها حمایت میکردند از میان برداشته شوند. و به ترتیب فلسطینی ها باید انچه را امریکا میگوید قبول کنند. اما من فکر میکنم در این سیاست مردم فلسطین و پویای جنبش فلسطین مورد توجه قرار نگرفته و هر چه برسر عراق ایران یا سوریه بیاید مردم فلسطین در صحنه باقی میمانند و تقاضای مملکتی پایدار را میخواهند.


3) با در نظر گرفتن مواضع اخير دولت جورج بوش در مورد ايران و اصرار رژيم ولايت فقيه بر ادامه برنامه هسته ای، تحولات آينده را در زمينه برخورد آمريکا با رژيم مبنی بر اجازه ورود ايران به سازمان تجارت جهانی در صورت توقف غنی سازی اورانيوم را به چه صورت پيش بينی می نماييد؟ آيا عضويت ايران در اين سازمان به نفع منافع ملی کشورمان است؟

این که امریکا در عوض رفتار مناسب در زمینه اتمی به ایران پیشنهاد عضویت در سازمان تجارت جهانی را مطرح کرده به عقیده من موضوعیت ندارد.
ایران در واقع دو دغدغه دارد. اول اینکه امریکا ضمانت کند که برای سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق نظامی و یا اخلال گری اقدام نخواهد کرد. موضوع دوم این است که تحریمها علیه ایران باید ملغا شوند تا جریان سرمایه های اروپایی و ژاپنی که متوقف مانده است بتواند جاری شود. این دو موضوع برای ایران مهم هستند که البته امریکا هیچ اشاره ای به آنها نکرده است. مسئله اصلی بین ایران و دولت بوش فعالیتهای اتمی ایران نیست چرا که خیلی قبل از مطرح شدن فعالیتهای اتمی محافظه کاران با ایران از سر مخالفت برخواسته بودند و از 1979 حرف از براندازی جمهوری اسلامی – حمایت آن از تروریسم و بعد از بحران گروگانگیری در 1980 – دشمنی با امریکا و غیره مکررا مطرح شده است.
شباهت زیادی با موضوع عراق وجود دارد که وقتی حرف از سلاح های کشتار جمعی زده میشد موضوع حقیقتا لزوم برکناری صدام بود.به همین طریق در مورد ایران اگر ایران برنامه اتمی نیزنداشت حرف از براندازی هم چنان باقی می ماند و بالنتیجه معتقدم که ایران و امریکا در مسیر رویارویی غیر قابل اجتناب قرار دارند.
آیا ایران میتواند بعنوان یک نیروی ضد امریکایی در منطقه باقی بماند وامریکا به اهداف تقویت حضور و قدرت خود در منطقه برسد؟ من معتقدم این سیاس بازی است که برای مصرف عمومی حرف از خطر دستیابی ایران به سلاح اتمی و مسائل امنیتی مطرح میشوند.
حیرت آورتر بود که نومحافظه کاران بعد از عراق سرزده سراغ ایران نرفتند چون اگر اسناد مورد مطالعه قرار گیرند می بینیم که قویا این موضوع مطرح شده بود که ایران نیز باید اشغال شود. این نظرات طی تسخیر عراق مکررا مطرح شده بود وقابل توجه است که این چنین نشد. این ناشی از عدم تمایل امریکا یا جهت گیری ایران نبود. بلکه بیشتر ناشی از محدودیتهای بوجود آمده برای نیروهای امریکایی است. نیروهای امریکایی تحت فشار هستند و حتی نیروی لازم را برای کنترل اوضاع در خود عراق ندارند. 150000 سرباز برای تامین امنیت عراق کافی نیست و در نتیجه حرف از اشغال کشوری دیگر به لحاظ نظامی منطقی نمیباشد.در دولت (امریکا) محافظه کاران سنتی نیز وجود دارند که طی چند ماه گذشته شنیده های خفیف تری از واشنگتون به گوش میرسانند.
در عین حال میتوان به اسناد نو محافظه کاران در واشنگتون اشاره کرد که مکررا حمله نظامی به ایران را مطرح میکردند و به راه مذاکره که اروپاییان و کالین پاول شروع کردند انتقاد داشتند. ولی ناگهان در اواخر دسامبر 2004 این سیاستها تغییر کردند و حرف از مذاکره زده میشود واشغال نظامی دیگر مطرح نمیشود این یک تغییر در سیاست گذاریست اگر چه هنوز حرف از براندازی زده میشود ولی از طریق راههای مرسوم تقویت مخالفت از درون ایران و گفتگو با دانشگاهیان دانشجویان و یا ماموران ضد اطلاعاتی. پس هدف براندازی جمهوری اسلامی همچنان پا برجاست ولی از طریق دموکراتیک و نه نظامی. کنار گذاشتن راههای نظامی بعلت احترام به قوانین بین المللی نمیباشد. بلکه ناشی از واقعیتهای محدویت توانایی نظامی و مالی در حال حاضر میباشد. وقتی عراق اشغال شد تصور میشد که نفت عراق هزینه نظامی این اشغال و لشکر کشی که اکنون بیشتر از ماهی شش بیلیون دلار است را خواهد پرداخت. پس با این هزینه ها که در محافل بانکی نگرانی هایی را ایجاد کرده اشغال کشوری دیگر به وسعت ایران مسئله عراق را ناچیز مینماید که فشار عظیمی را به منابع مالی و نظامی امریکا وارد خواهد کرد.

به علت این دونکته است که نو محافظه کاران لحن خود را تغییر داده اند و واقع بینانه تر شده اند. نکته دیگر این است که امریکاییان در عراق با مبارزان سنی روبرو هستند که قابل کنترل نیست ان دو آخرین چیز که میخواهند دامن زدن به مشکلات در مناطق شیعه میباشد. آنها میدانند که ایران از نفوذ قابل توجهی در مناطق شیعه عراق برخوردار است که تاکنون برای ایجاد آرامش و ترویج فعالیتهای سیاسی در چارچوب جدید بکار گرفته میشدند. اگر به ایران حمله نظامی میشد مهرهایی چو موسی صدر عراق به مخالفت علیه امریکا تشویق خواهند شد که کابوس عراق را و حشتناک تر خواهد کرد.
در شرایط کنونی مقاومت سنی ها در عراق ناآرامی در مناطق شیعه وضع امریکا را بسیار و خیم تر خواهد کرد و این مهمم ترین بازدارنده علیه نو محافظه کاران در برخورد با ایران میباشد.


4) به نظر شما آيا حمله نظامی وسيع و يا محدود آمريکا به ايران محتمل است و در صورت حتی يک حمله نظامی محدود به ايران از جانب آمريکا و يا اسرائيل، تاثير آنرا بر تحولات سياسی درون کشورمان را چگونه ارزيابی می نماييد؟

من فکر میکنم که دولت ایران از آن بعنوان یک فرصت مطلوب برای سرکوبی هر گونه مخالفت و یا اعتراضی استفاده خواهد کرد. در واقع بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی در داخل از اعتراض خودداری خواهند کرد اگر امریکا دست به مداخله نظامی بزند. بارها بارها دیده ایم که در شرایط مداخله نظامی قدرت خارجی عموما مردم باز هم به حمایت دولت خود هر چند هم که با آن مخالفت باشند می پردازند. بهر حال دولت خود را به یک نیروی خارجی استعماری ترجیح میدهند. پس برای اصول گرایان محافظه کار در ایران حمله نظامی به نوعی مفید است و آنها از این فرصت استفاده خواهند کرد تا موقعیت خود را مستحکمتر کنند. ولی همانطوریکه قبلا نیز گفته امکان حمله نظامی در حال حاضر مطرح نیست. اگر این سوال را در ماه دسامبر گذشته کرده بودید میگفتم که امریکا مشغول آماده شدن برای حمله نظامی میباشد و محافظه کاران سیاست خود را در اوسط دسامبر تغییر دادند و حرف از حمله نظامی به ایران دیگر مطرح نیست. هدف براندازی نهایتا پابرجاست و راههای دموکراتیک برای تضعیف جمهوری اسلامی مطرح است.

5) در صورت عدم امکان حمله نظامی به ايران در راستای "تغير رژيم"، دولت بوش چه راهبردهای ديگری را ميتواند در نظر داشته باشد؟ مخصوصا اينکه رژيم ولايت فقيه در داخل کشور ازطريق انتخابات رياست جمهوری در چند ماه آينده در صدد يکدست نمودن کامل حکومت ميباشد. آيا آمريکا و رژيم حاکم در انتها ميتوانند به توافقی که به شکلی به حفظ نظام منتهی شود برسند؟

خوب , من یک راه حل واقعی بین ایران و ایالات متحده نمی بینم, چون من فکر می کنم که سیاست حداقل امریکا این است که ایران تضمین کامل بدهد که برنامه ای برای تسلیحات اتمی نخواهند داشت و تتها راهی که ایران می تواند این تضمین مطلق را, بدون چون و چرا, بدهد این است که تمامی برنامه های اتمی خود, شامل انچه که هم اکنون برای تولید انرژی و برای اهداف مسالمت امیزدارد,را متوقف کند. این سیاست اعلام شده ای است. من فکر می کنم از طرف ایران این مسیله پرستیژ ملی است. دولت ایران هرگز قبول نخواهد کرد که برنامه اتمی خود را بطور کامل متوقف کند. بنابراین فکر نمی کنم که توافقی صورت بگیرد و سیاست امریکا مبنی بر تغییر رژیم در ایزان ادامه خواهد داشت و تاکتیکهای ان با انچه که برای برخورد با مصدق اتخاذ شد فرقی نخواهد داشت. ایزوله کردن سیاسی و اقتصادی, فشارهای اقتصادی, ممانعت از سرمایه گداریهای خارجی, ایجاد فشارهای مالی, انها در واقع نمی توانند از فروش نفت ممانعت کنند زیرا اینکار بازار جهانی نفت را دچار هرج و مرج می کند اما سعی خواهند کرد تولید و سهم بازار نفت ایران را محدود کنندو سرانجام سعی خواهند کرد افکار عمومی مردم ایران را به منظور بوجود اوردن شرایط مشابهی مانند انچه که در گرجستان و اوکرایین گذشت و تغییر رژیم از داخل به پشتیبانی از خود جلب کنند. دیدگاهی را که غالبا از واشنگتن ابراز می شود که ایران شرایطی چندان متفاوت با گرجستان و اوکرایین ندارد و همانگونه از تحولات داخلی که در انجا بوقوع پیوست, که در واقع امریکا ان را ازخارج هدایت می کرد, قابل اجراست. انچه انها درک نمی کنند این است که ایران تاریخ متفاوتی نسبت به ان کشورها دارد. و در این مورد شرایط چندان مشابه نیست. در ان کشورها که در ان شاهد قیامهای مردمی بودیم, در واقع درتمام ان کشورها, روسیه به عنوان دشمن خارجی اصلی شناخته شده بود. روسیه نیروی اصلی امپریالیستی است. ایالات متحده بعنوان متحد جنبش مردمی علیه روسیه شناخته شده است. تاریخا در ایران این غرب بخصوص بریتانیا و ایالات متحده است که بعنوان دشمنان اصلی شناخته شده اند. البته روسیه حضور داشته است ولی هیچکس رژیم اكنون ایران را بعنوان عروسک خیمه شب بازی پوتين نشناخته است که در ان صورت انها می توانستند به امریکا به عنوان نجاتگر خارجی که به انها در برابر روسهای خطاکار کمک میکند نگاه کنند. و البته با این تاریخ حمایت امریکا از شاه, امریکا بسیار بیشتر بعنوان تهدید خارجی علیه جنبش مردمی مطرح است تا دوست این جنبش.

6) با در نظر گرفتن نقش آمريکا در تحولات سالیان اخیر در کشورهايی مانند افغانستان، عراق، گرجستان و اوکراين تحليل شما در مورد توجيه برخی از نيروهای اپوزيسون که دخالت مستقيم آمريکا در ايران ميتواند منجر به حرکتهای وسيع اعتراضی عليه رژيم شود چيست؟

- من فکر میکنم به علت نقشی که ایالات متحده در تاریخ گذشته ایران بازی کرده است برای نیروهای مترقی تصور کمک امریکا مشکل باشد. بنابراین هرکونه حضور ایالات متحده میتواند نتیجه معکوس داشته باشد زیرا که این امر نیروهای پیشرو واقعی را وادار میکند از کارهایی که امریکا از انها میخواهد انجام دهند اجتناب کنند. به این تربیب در برابر وارد شدن امریکا و تعیین چهارچوب برای دمکراسی و جنبش دمکراتیک توسظ امریکا, دمکراتهای واقعی باید ترجیح بدهند که فاصله خود را با امریکا حفظ کنند تا مورد سو ظن همکاری با امریکا قرار نگیرند. من فکر نمی کنم که اتحاد بین نیروهای دمکراتیک در ایران و امریکا در همکاری با هم برای تغییر رژیم امکان پذیر باشد بخصوص اگر توجه کنیم که نو محافظه کاران برای چه تلاش میکنند. اول اینکه انها در شرایط فعلی از دمکراسی در ایران صحبت میکنند. پرونده انها در دفاع از دمکراسی در ایران چندان خوب نیست. اشخاصی چون لدین که در زمینه تغییر رژبم در ایران بسیار فعال است یک نو محافظه کار است. او در واقع از شاه حمایت میکرد و یکی از انتقادات اصلی او به کارتر و دمکراتها این بود که انها پشتیبانی را که شاه لازم داشت به او ندادند. در ان زمان در واقع انتقاد او به کارتر این بود که او بیش از حد به مسایل حقوق بشر حساسیت نشان میدهد. بنابراین مشکل می توان باور کرد که این افراد در واقع نگران دمکراسی در ایران هستند. انها نه فقط از شاه پشتیبانی کردند بلکه از مجاهدین هم پشتیبانی کردند. این نظر که مجاهدین برای ایران دمکراسی به ارمغان میاورند بسیار دور از واقعیت به نظر میرسد. فاکتور دیگری که راه به روزنامه ها باز کرده است اینکه این نو محافظه کاران در واقع با گروههایی در ایران همکاری میکنند که بیشتر علاقه به تجزیه ایران به مناطق ملی دارند. این در واقع پدیده جدیدی در سیاست امریکا است. امریکا بطور سنتی از حاکمیت ایران حمایت کرده است. در گذشته در واقع کشورهای دیگری همچون روسیه بوده اند که سعی در شکستن ایران به قسمتهای کوچکتری داشته اند. ولی در 15 سال گذشته این نو محافظه کاران بوده اند که در همکاری نزدیک باکارگردانان واشنگتن , اشکارا دم از وجود اقلیتهای عمده ای چون عربها, بلوچهاو کردها و اینکه این اقلیتها احتیاج دارند که استقلال داشته باشند میزنند. البته کشوری به نام ایران وجود خارجی نخواهد داشت اگر قسمتهای مختلف ایران حق حاکمیت مستقل خود را داشته باشند. بنابراین ایرانیهای مترقی ویا ناسیونالیست ویا وطن پرست که فکر میکنند ایالات متحده خواستار سلامت ایران است باید با دقت بیشتری نگاه کنند و ببینند که نو محافظه کاران چه میکنند.


7) به نظر شما با وجود غير دمکراتيک بودن انتخابات رياست جمهوری خرداد ماه آينده، آيا مردم ونيروهای سياسی بوسيله اين انتخابات ميتوانند نقشی در فعل انفعالات بين رژيم ولايت فقيه و آمريکا ايفا نمايند؟

خوب انتخابات در ایران تا حدی می نواند بر دولت ایران اثر داشته باشد ولی من فکر میکنم در رابطه ایران و امریکا ان نیروی اصلی که اثر تعیین کننده دارد و جهتگیری را تعیین میکند ایالات متحده است. و البته مردم ایران تاثیر بسیار کمی بر دولت نو محافظه کاران امریکا دارند. انجه که انها می گویند و یا می کنند تاثیر بسیار ناچیزی بر نو محافظه کاران در واشنکتن دارد. بنابر این من فکر میکنم تا انجا که به مردم ایران مربوط میشود نقش عمده ای در بحران افزایش یابنده در روابط بین ایران و امریکا بازی نمی کنند. ولی بهترین چیزی که می تواند اتقاق بیافتد محدودیت قدرت نو محافظه کاران است که محدود کننده عمل انها است. بنابر این بهترین متحد مردم ایران صدای خود انان است که می تواند قدرت عمل امریکا را محدود سازد.

8) در سالهای اخير رابطه بين آمريکا و اروپا دچار تنش ها و تضاد هايی بوده است، به نظر شما اين رابطه به چه شکلی تحول خواهد يافت و آيا شما ايجاد يک جهان چند قطبی را لازم و يا محتمل ميدانيد؟ آیا کشورهای جهان سوم می توانند از وجود این تضاد ها به نفع خود بهره برداری کنند؟
بايد گفت آمريكا در حال حاضر تنها "ابرقدرت" جهان است. مخصوصا وقتي كه صحبت از قدرت نظامي ميكنيم و يا اينكه حتي صحبت از قدرت سياسي ميشود. در مقابل بايد از اروپا فقط به عنوان قدرت اقتصادي ياد كنيم در ضمن اين را بايد افزود كه اروپا توان تبديل شدن از يك قدرت تنها اقتصادي به يك قدرت اقتصادي- نظامي را ندارد. بنابراين تنها تاثيري كه اروپا ميتواند روي آمريكا بگذارد و شيوه عمل آنرا محدود كند از طريق اعمال حق وتو در شوراي امنيت سازمان ملل خواهد بود. در واقع ما شاهد اعمال همين روش در مورد عراق بوديم كه اتفاقا موفقيت آميز بود و البته در مورد ايران روشي پيش گرفته شد كه واشنگتن را منصرف از اقدام نظامي عليه ايران كند. بايد اين نكته را متذكر شوم كه عدم اقدام نظامي عليه ايران نه بواسطه مخالفت اروپا به عنوان يك قدرت بلكه بيشتر ناشي از ضعف نظامي است در عرصه عمليات زميني.

9) با در نظر گرفتن رابطه تنگاتنگ اقتصادی ما بين چين و آمريکا و مخصوصا رشد توان اقتصادی و نظامی چين، سياست و استراتژی آمريکا در مورد اين کشور ودر مجموع منطقه خاوردور را چگونه ارزيابی می نماييد؟
زمانيكه دولت بوش در سال ۲۰۰۰ وارد كاخ سفيد شد درواقع چين به عنوان مهمترين رقيب آمريكا بشمار ميرفت و آن به اين علت بود كه چين به يك قدرت عمده اقتصادي بدل شده بود, قدرتيكه زير نفوذ آمريكا قرار نداشت. بنابراين مابسمت بروز جنگ سرد جديدي مابين چين و آمريكا پيش ميرفتيم. اگر بخاطر داشته باشيد در آن دوران ما حتي شاهد ماجراهايي بين آنها بوديم كه حتي منجر به صف كشي نظامي بين دو كشور شد. بهر صورت شرايط با پيش آمدن رويداد 11 سپتامبر دچار چرخش شد و خاورميانه به جاي چين محورسياست خارجي قرار گرفت. البته اين به اين معنا نيست كه نئوكنسرواتيوها چين را فراموش كرده اند، بلكه آنها به اين نتيجه رسيده اند كه با توجه به بحران و مشكلاتي كه در خاورميانه با آن روبرو هستند امكان بازگشايي جبهه اي ديگر را ندارند بنابراين نوع برخوردشان را با چين تغيير داده اند. مبادلات اقتصادي با چين نيز بواسطه در جريان افتادن سرمايه مالي چيني در آمريكا دنبال شده است.

اين نكته را بايد افزود كه عليرغم مبادلات وسيع تجاري و حجم بالاي واردات كالا از چين نگاه درازمدت و استراتژيك نئوكنسرواتيوها در واشنگتن به چين، از بستر اصليترين رقيب آنان در آينده ميباش دو بر اين اساس است كه استراتژي آنها ادامه پروژه جنگ ستارگان و گسترش نظاميگري "هاي تك" ميباشد تا در صورت لزوم عليه دشمن استرااتژيك از آنها بتوانند استفاده كنند. البته در جشم انداز كوتاه هم اين رقابتها ادمه خواهد داشت ولي بعلت قراردادهاي اقتصادي وسيع تعديل خواهد شد.

فاكتور ديگري كه در اين روابط تأثير گذار ميباشد برتري اقتصادي يكي بر ديگري است اين برتري طرف مقابل را در موضع ضعف قرار خواهد داد، بنابراين اگر ما شاهد بهم خوردن وضعيت متعادل چين چه از نظر ايجاد بحرانهاي اجتماعي بعلت از بين رفتن تعادل اقتصادي بين اقشار مختلف اجتماعي و يا شاهد پايان دوران جادويي شكوفايي اقتصادي باشيم عليرغم تاثير بسيار مخرب اين شرايط بروي اقتصاد امريكا و باصطلاح دراميختگي اقتصادي امريكا و چين سوءاستفاده آمريكا از اين شرايط را بدون شك بدنبال خواهد داشت.

10) با توجه به خطرات ناشی از عملکرد يکجانبه سياست خارجی دولت بوش مبتنی بر سياست جنگ های "دائم و پيشگيرانه" و "جنگ با تروريسم" چگونه ميتوان در عرصه بين اللملی وزنه تعادلی ايجاد نمود که بتواند در شکل دهی سياست خارجی آمريکا موثر واقع گردد؟

مهمترين نيروي بازدارنده قدر قدرتي آمريكا واقعيتهاست. واقعيت اين است كه آمريكا داراي قدرت نامحدود نميباشد. ما در واقع شاهد محدوديتهاو بروز ضعف در توان اقتصادي و نظامي آمريكا هستيم، دیدن همین واقعیتها خود عامل بازدارنده ای است. البته افكار عمومي مردم آمريكا هر چقدر
آ گاهتر باشد بهمان ميزان فشار بروي دولت براي عدم اجراي سياستهاي توسعه گرايانه آن بيشتر خواهد شد. هر چقدر مردم بهتر بتوانند تشخيص دهند كه با يك دلار اضافه شدن به بودجه توسعه گري نظامي در واقع از بودجه برنامه هاي خدمات اجتماعي و يا آ موزشي آ نان كاسته ميشود همانقدر كار براي بالاتر بردن آ ن دشوارتر خواهد شد. نه تنها افكار عمومي آمريكا بلكه افكار عمومي جهان بسيار تعيين كننده است. بايد براي مردم جهان روشن ساخت كه واقعأ چه عواملي و به چه دلايلي عليرغم مخالفت وسيع جهاني آن فاجعه رادر عراق ايجاد كردند. توضيح اين موارد و مواردي از اين دست به مردم اروپا، آمريكا و كانادا مقاومتي را سبب خواهد شد كه عملا مانع اجراي سياستهاي توسعه طلبانه و جنگ طلبانه بيمارگونه واشنگتن در جهان خواهد شد.

با تشکر از جانب تارنگاشت آذين داد.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/20274

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بهترين متحد مردم ايران صدای خود آنان است، گفتگوي "آذين داد" با ارواند آبراهاميان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016