تهران- خبرگزاري كار ايران
كوهكن مي گويد؛" دعا كنيد من بميرم تا خبرنگار اخراجي به مجلس باز گردد"، اما من راضي به مرگ مورچهاي هم نيستم، حتي اگر اهداف بلندپروازانه يا مصلحت ملتي در ميان باشد.
21 فروردين 84 پارلمان ايران نظارهگر اعتراض صنفي خبرنگاران پارلماني به اخراج خبرنگاري بود كه قطعا اگر دزد, بينزاكت, بيادب و يا براساس تازهترين اظهارات كوهكن، كارپرداز فرهنگي كوهي از پروندههاي شخصيتي, اخلاقي, امنيتي و ... را با خود يدك ميكشيد، جمعي را اين چنين پرتشويش و معترض نمي ساخت كه از آبروي شخصي و حرفه اي خويش مايه گذارد و خود را در مقابل مجلسي كه به ارزشي بودنش هنوز باوري در اذهان هست، قرار دهند و يك روز خبري از مجلس به رسانه نبرند.
وقتي درمقابل خبرنگاران معترض خانه ملت، رئيس اين خانه براي دلجويي از ميهمان" تيپا خورده" لحظه اي پا سست نكرد....،
وقتي در مقابل خبرنگاران معترض، الياس نادران شش شاهد جديد براي اثبات بي نزاكتي ام ميتراشد...،
وقتي در مقابل اصرار خبرنگاران معترض، عماد افروغ از ظهور سه شاهد ديگر سخن مي گويد كه مرا در حين ارتكاب جرم كنار كازيه شخصي نماينده ها ديده اند كه حاضرند قرص و قاطع بر گناهكاري ام شهادت دهند( اما بر من هنوز معلوم نيست كه اين سه شاهد نويافته چگونه در راهروهاي پارلمان شاهد وقوع جرمي بودند و درهمان بزنگاه چشم بستند و براي جلوگيري از جرم پا پيش نگذاشتند تا جلوي انتشار فيش حقوقي دزديده شده را بگيرند كه شرش دامن من و مجلس را نگيرد، آيا چشم بستن بر وقوع جرم معاونت در جرم نيست؟!)...،
وقتي در بحبوبه بايكوت خبري مجلس هفتم توسط خبرنگاران معترض، خبر دريافت 500 هزار تومان از طرف كميته امداد و دريافتي هاي ديگر تحت الشعاع اين اعتراض به نقد كشيده نمي شود، بايد پذيرفت تحريم يك روزه اخبار مجلس براي كساني كه براي اخراج حتي يك خبرنگار راضي به مرگ خود مي شوند، روز شادماني است كه خانه را خالي از اغيار مي بينند و اين چنين ميخواهند.
ترك داوطلبانه خانه ملت از سوي نماينده هاي افكارعمومي رسانه ها در اين خانه، قطعا كم هزينهتر از اخراج است و مايه گذشتن از جان، ورنه براي ما كه تطبيق دادن شعارها و عملكردهاي مسوولان، وكلا و وزرا از هر جريان و جناحي اصل است و مراد مردم ترك عرصه خبر، شايسته نيست.
امروز حداد عادل در كسوت رياست مجلس تلاشها و پيگيريهاي مصرانه ما ازميزان دريافتيهاي نمايندگان را، تخريب و تضعيف و تحقير مجلس ميشمارد، چه زود فراموش كرده است روزهاي مجلس ششم را كه آنجا در كسوت رياست ياران اقليت خويش همواره به چالش كشيدن اصلاح طلبان شاخص را از سوي خبرنگاري چون من به ديده تحسين مي نگريست.
اگر او فراموش كرده باشد، قطعا راهروهاي ساختمان مجلس قديمي فراموش نكرده اند كه حدادعادل تنها چند روز پس از آن كه اصحاب اصلاح طلب از پرسش ها و سماجت وحتي صداي بلندم برآشفته شده بودند، مرا به دلجويي فراخواند و به ادامه راه اميدوارم كرد و دوستان امروز و ديروزش در رسانه هاي محافظهكار نيز عبارت" خبرنگار شجاع مجلس" را زيب و زيور نامم كردند.
اين روزها اگرچه طعن و لعن همان خبرنگاران ترجيح بند قيل و مقال شان است، راستي امروز چه چيزي تغييري يافت؟! من همان خبرنگارم با همان مرام و رويه سابق و اين سواران بر قدرت هستند كه از فرش اقليت به عرش اكثريت رسيدهاند، درحالي كه من در آن روزها و اين روزها، تنها به رسالت حرفهايام وفادار ماندم و مصالح اصلاح طلبان و محافظه كاران در مقابل مصالح ملت نه تنها براي من كه براي هر خبرنگار بي نياز از مدح و ستايش سواران بر قدرت و سياستمداران، ناچيز است و رنگ مي بازد كه" شجاع" قلمداد كردن جريان ديروز و" جسور" قلمداد كردن جريان امروز به شكنندگي حبابي است زير تيغ آفتاب.
آن روز كه خاتمي را با سوالي به چالش كشيدم و او ناگزير اصلاح طلبان معترض به روند مذاكرات هسته اي را مورد عتاب قرار داد و جايزه صلح نوبل را چندان مهم ندانست، معاونش مرا خبرنگاري كم تجربه خواند كه با وجود چنين خبرنگاري، ديگر نيازي به حضور كيهان و رسالت منتقد دولت نيست كه سرانجام ورود رئيس جمهوري و دلجويي او اين نزاع فرسايشي را خاتمه داد و هرگز موج اتهاماتي كه اين روزها سرازير مي شود، دامن يك خبرنگار را نگرفت.
اين واگويهها نه براي پيچيده كردن ماجرا و نه براي برانگيختن احساسات كساني است كه واقعا دغدغه امنيت حرفهاي خبرنگار و اطلاع رساني آزاد را دارند، كه اين آب باريكه به اندازه كافي گلآلود است و هر كس ماهي مقصود خويش از آن صيد ميكند، ورنه من اگر چشم اميدي به آن سوي آب ها داشتم، شكوه و شكايت به خانه ملت نمي آوردم.
نكته عجيب اينجاست كه من همانند همان كودك رانده شده از مادر، باز به دامان "مادر" آويختم و گويا اين روزها اين مجلس هفتم است كه خود را" نامادري" مي داند و هر روز سيلي جديد.
گفتند" دزد", نهراسيدم و صورت براي سيلي دوم آوردم، گفتند" طناز و عشوهگر"، باز هم نهراسيدم و گونه اي ديگر به رخ كشيدم، گفتند" بي نزاكت و بي ادب"، ماندم تا اگر گستاخي را كسي سندي آورد، عذر به درگاهش برم، گفتند" معيوب و كژتابي" گفتم عيب در خفا گوييد وجار نزنيد كه ما بارها اين خبرنگار را تنبيه و تذكر گفتيم، كه دريغ از يك تذكر و نصيحت مشفقانه در اين عمر ده ماهه مجلس هفتم، گواه اين مدعا آرشيو نامه هايي است كه براي رئيس مجلس و ديگران در روزهايي كه هر خبرم جمعي را در مجلس بر ميآشفت، فرستاده شد و جوابي نيامد.
به ياد آْوريم زماني را كه در حكومت عدل علي، دشمن خلخال از پاي زن يهودي ذمه مسلمين بيرون آورد و علي مردن بر اين مصيبت را شايسته يك مسلمان واقعي دانست كه نظاره گر بيحرمتي به يك زن بي پناه بود، حال شما چه كرديد؟ راديو مجلس باز است و مادرم در دهكوره هاي شمال تاراج رفتن حرمت انساني دخترش را مي شنود و در آخرين گام كوهكن به خبرگزاري ها زنگ مي زند تا بگويد؛ اگر موج اعتراضات به اخراج خبرنگار پايان نيابد، پرده نگه نميداريم و اطلاعات جديدي را در اختيار افكار عمومي قرار مي دهيم".
اگر دزد خواندن، عشوه گر و طناز توصيف كردن يك زن و بي ادب و بي نزاكت و معيوب خواندنش، پرده نگه داشتن بود، ما را از پرده و پرونده گشايي هاي جديد هراسي نيست، راديوها را بگشاييد.
ادبيات كوهكن، "ارعاب و تهديد و مرگ و مردن" است، اما ادبيات يك خبرنگار" گفت و گو" است او كه امروز به فكر ختم غايله با تهديد و ارعاب است، بايد ميدانست كه راه اخراج يك خبرنگار دزد و بينزاكت، توسل به جنگ رسانهاي نبود كه او خود را به هر حيل و ترفندي پيروز اين ميدان بداند، حتي با مردن خويش كه من راضي به مرگ مورچهاي هم نيستم.