شنبه 27 فروردین 1384

چرا نظام حزبى در ايران شكل نمى گيرد؟؛ قبض و بسط هاى مكرر در فضاى سياسى، گفت وگو با ابوالفضل دلاورى، سرگه بارسقيان، ايران

احزاب محصول دوره توده اى شدن سياست mass politics هستند ، دوره اى كه در آن سياست و اقشار اجتماعى وارد عرصه روابط دوجانبه با يكديگر مى شوند. در گفت و گو با دكتر ابوالفضل دلاورى استاديار دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه علامه طباطبايى ويژگى هاى اين دوره و مختصات احزاب پديد آمده در جريان آن مورد بررسى قرار گرفته است . در اين مجال همچنين به تعدد احزاب پس از دوم خرداد و ريشه هاى اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى و هويتى آن پرداخته شده است .
به عنوان مدخل بحث ضرورى است تعريفى از حزب و چگونگى شكل گيرى احزاب ارائه شود . اصولاً حزب چيست و ضرورت وجودى احزاب در چه دوره اى بيشتر ملموس است ؟
حزب يك تشكل اهداف و منافع سياسى است و به تعبير وبر يك بنگاه سياسى است . ماكس وبر متناظر با بررسى سرمايه دارى ، بحث هاى مشابهى نيز در حوزه سياست دارد و بر اين باور است كه سرمايه دارى دوره عقلانى شدن داراى اهداف اقتصادى است و همين عقلانيت در بنگاه هاى اقتصادى متجلى مى شود . چنين تلقى اى در حوزه سياست هم صادق است . دولت بوروكراتيك جديد اوج عقلانيت سياسى است كه تبلور آن در قالب احزاب صورت مى گيرد و هدف نهايى كسب قدرت است . سرمايه سياسى در نظام هاى قدرت كسب رأى است ، رأى در بنگاه هاى سياسى - احزاب - داراى همان نقش سرمايه در بنگاه هاى اقتصادى است ، در واقع احزاب بنگاه هاى سياسى براى جلب و به كار انداختن آرا براى كسب قدرت هستند . اما اينكه كى و چرا احزاب شكل مى گيرند پاسخ را بايد در اين تحول جست . در نظام هاى سياسى سنتى جايى براى احزاب وجود ندارد ، چون قدرت محل ايفاى نقش گروه هاى زيادى نيست و حوزه محدودى است . چنانكه در غرب ، چرخش قدرت در قالب نظام هاى سلطنتى اروپايى در محدوده خاندان هاى خاصى صورت مى گرفت و در ايران هم ملغمه اى از قبايل در حال رقابت بودند . قدرت در برخى حوزه ها محدود و منحصر بوده و جنبه عمومى نيافته بود . طبيعى است در چنين نظام هايى مقوله اى به نام حزب داراى جايگاه نيست، بلكه خاندان هاى محدودى وجود دارند كه در قالب رفتارهاى خانوادگى عمل مى كنند ، پس نيازى به تشكل هاى شبه بوروكراتيك سياسى وجود ندارد، مردم هم در چنين جوامعى ارتباطى با سياست ندارند، اما به تدريج جوامع وارد دوره اى مى شوند كه مردم به تدريج با سياست سر و كار مى يابند . اين دوره توده اى شدن سياست يا سياست توده اى (mass politics) ناميده مى شود كه سياست با توده ها و اقشار اجتماعى ارتباط مى يابد . چنين تحولى در عرصه جامعه ، حوزه سياست را هم دستخوش تغيير مى كند .
دولت ديگر حوزه محدود و خاندانى نيست ، بلكه ساماندهى آن و آموزش هاى سياسى براى چرخش امور دولت و يكپارچه كردن سياسى تشكيلات دولتى و نحوه برقرارى ارتباط دولت با جامعه (بسيج و جلب آرا جامعه ) از قالب قواعد جارى در سياست سنتى خارج مى شود . چنين جوامعى نياز مبرم به يك سازمان وسيع سياسى پيچيده و بوروكراتيك و داراى ظرفيت بالا براى ارتباط جامعه دارند و اين نوع سازمان ها عموماً همان احزاب هستند . حزب محصول دوره جديد است ، محصول تحول در دولت و تغيير در جامعه .
در ايران دوره پيدايش سياست توده اى (mass politics) مشخصاً از چه زمانى بوده است ؟
در ايران از زمان مشروطه دولت كم و بيش وارد اين مرحله شد . دولت فراتر از يك قبيله - قاجار - رفت ، نهادهاى جديدى وضع شد و اقشار و گروه هاى جديد وارد عرصه سياست شدند . تا قبل از آن قدرت منحصر به شاه و دستگاه سلطنت بود ، نخبگان ديگر در كنار دربار نقش كارگزار را داشتند و نه مشاركت كننده . در اين زمان گروه هاى جديدى به تدريج وارد عرصه سياست شده و به تبع اين ورود اهداف جديدى هم به درون ساختار قدرت راه مى يابند . نطفه اولين حزب سياسى در مجلس اول بسته مى شود . در مجلس دوم ، دو حزب با تعريف مشخص تر و ساختار شفاف تر و گرايشات مشخص با نام هاى اعتداليون (ميانه رو) و اجتماعيون (سوسياليست ها ) تشكيل مى شوند . جريانات مذهبى در چنين ساختارى جزء اعتداليون به شمار مى رفتند . چند دوره مجلس شاهد ايجاد سياست هاى حزبى بود ، تا آنجا كه در دوره هاى دوم ، سوم و تا حدودى چهارم سياست حزبى شكل مى گيرد . بنابراين در ايران حزب محصول دو فرآيند پيدايش دولت مدرن با نهادهاى جديد ( پارلمان ) و محصول تمايل جامعه به ورود به عرصه سياست و توده اى شدن سياست است .
چرا در دوران مشروطيت احزابى پيدا مى شوند اما در دوره هاى چهارم و پنجم مجلس شوراى ملى عملاً احزاب محو شده و به خصوص از دوره ششم به بعد ، به معناى واقع كلمه شاهد فعاليت هاى حزبى نيستيم؟
در پيدايش چنين وضعيتى ويژگى هاى نظام سياسى بسيار مؤثر است . تمايل به مشاركت از طرف جامعه يك بحث است و پذيرش اين مشاركت از جانب ساختار سياسى بحث ديگرى است . اين دو عامل مى توانند در تقابل با يكديگر قرار گرفته و به واقع اين دو ميل متناقض عامل اصلى قبض و بسط هايى است كه در تاريخچه احزاب سياسى ايران ديده مى شود. در اين ترديدى نيست عاملى كه همواره تداوم دارد حركت از سمت جامعه است و بدان علت كه سياست با جامعه سر و كار دارد و جامعه به دليل گسترش آگاهى و ارتباطات ميل به مشاركت سياسى دارد و اين ميل تقريباً دايمى است. اين ميل با ورود جامعه به دوره توده اى شدن سياست تشديد مى شود ، اما تحقق آن به ويژگى هاى ساختار سياسى نيز مرتبط است .
منظور از ويژگى هاى ساختار سياسى تركيب گروه هاى حاكم و ساختار قدرت و گرايش هاى سياسى ايدئولوژيك آن است . در بعضى جوامع ساختار قدرت نمى تواند بسته باشد چون مبانى قدرت و حكومت اعم از مشروعيت يا منابع مادى آن را از جامعه مى گيرد و آن را وارد رابطه دوجانبه با جامعه مى كند . به عنوان مثال سلطنت انگلستان از قرن ۱۲ تا ۱۹ با اشراف و تجار و صاحبان صنايع به يك كلام با اقشار خاص ارتباط داشت و هيچ مناسباتى با كارگران نداشت .
زنان نيز تا قرن ۲۰ فاقد حق رأى بودند ، با چنين اوضاعى بيش از نيمى از جامعه از حاكميت دور هستند و درصد كمى از مردم درگير سياست مى شوند. اين در حالى است كه مجموعه اى از طبقات قدرتمند و فاقد يكپارچگى متشكل مى شوند كه واجد ويژگى اقتدارگرايى نيستند و همين فقدان يكپارچگى ايجاد توازن مى كند و نظام دوحزبى سنتى را تا قرن ۱۹ شكل مى دهد، چرخش قدرت هم بين اين دو حزب صورت مى گيرد .
حال اگر جامعه پلوراليستى باشد نظام عين تعدد خواهد شد و به طبقات مختلف مجال قدرت يابى مى دهند و قدرت در فرآيند طولانى توسط اين رقابت ها شكل مى گيرد . آرايش اين چنينى ساختار قدرت نظام حزبى را پديد مى آورد و احزاب بخشى از نظام سياسى خواهند شد . ساختار سياسى هم يعنى همين نظام دو حزبى ( مثل انگلستان ) ، چون پايه هاى خود را در جامعه قرار داده و تنوع موجود در جامعه در حكومت منعكس مى شود ، به عبارتى الگوى تنوع (شكاف اصلى ) در جامعه ، تنوع در سطح حاكميت را موجب مى شود . نظريه قوى در فرآيند احزاب بر اين اساس است كه شكل گيرى و تداوم احزاب محصول همين شكاف هاى اصلى در اجتماع است.
در چنين شرايطى ساختار سياسى به گونه اى شكل مى گيرد كه عين تنوع جامعه بوده و تبلور آن در نظام چند حزبى است . پس در اينجا ساختار قدرت اهميت بسزايى مى يابد و اين پرسش ايجاد مى شود كه آيا ويژگى هاى ساختار قدرت ، نظام حزبى را مى پذيرد ؟
در دموكراسى هاى غربى بر همان صورتى است كه اشاره شد . در بعضى جوامع هم يا اينگونه پويايى ها و پيشينه هاى تاريخى وجود ندارد و يا ضعيف بوده است و نظام سياسى ديگر انعكاسى از گرايش هاى ناهمگون جامعه نيست . دولت ها بر فراز جامعه شكل مى گيرند و نه از بستر آنها كه با كسب قدرت قصد سلطه بر جامعه را دارند . در چنين فضايى احزاب پذيرفته نمى شوند معمولاً اين دولت ها تمايلى نيز به پذيرش رقباى سياسى ندارند و ساختارى تك حزبى شكل مى گيرد . حزب حاكم و مستقر در دولت با استفاده از موقعيت خود جامعه را در قالب همان تك حزب متشكل مى كند . در برخى موارد چنين حزب هاى واحدى داراى پيشينه هستند ، مثلاً در جريان مبارزات ضد استعمارى شكل مى گيرند و بعد از استقلال تبديل به حزب حاكم مى شوند . اين شكل از سازماندهى جامعه با الگوى حزبى نوع اول (نظام حزبى بر آمده از جامعه ) سنخيتى ندارد و واجد بسيارى از كاركردهاى احزاب نيز نيستند . رقابت در اينجا معنى ندارد و مشاركت موجود فاقد عنصر رقابت مى شود ، چرا كه رقابت در درون نخبگان تك حزب حاكم شكل مى گيرد .
در چنين جوامعى گاهى به علت وجود نيروى تمايل جامعه به مشاركت (فراتر از حزب حاكم) گروه هايى شكل مى گيرند و آنگونه مى شود كه گروه هاى حاكم را مجبور به پذيرش حق خود مى كنند و با تحولى جدى تر عملاً نظامهاى تك حزبى تبديل به چند حزبى مى شوند . مثل برخى كشورهاى اروپايى همچون اسپانيا.
در همين مثال اسپانيا ديده شد كه از درون يك نظام توتاليتر فاشيستى ساختار چند حزبى شكل گرفت . علت چنين تحولى مشاركت پذيرى جامعه و فشار به ساختار سياسى بود يا تقابل احزاب غيررسمى با احزاب موجود در هرم قدرت ؟
در اين كشورها احزاب سياسى فاشيستى بود اما احزاب و پتانسيل هاى اجتماعى از قبل وجود داشت، بلكه حكومت هاى اقتدارگرا مانع فعاليت احزاب غيرحكومتى شده بود . به مجرد اينكه تحولاتى در ساختار سياسى اين كشورها ايجاد شد ، ساختار موجود از شكل اقتدارگرا به دموكراتيك تغيير يافت و به عبارتى از اقتدارگرا به دموكراتيك گذار كردند و نظام هاى حزبى جدى شكل گرفت . همين اتفاق در برخى كشورهاى جهان سوم همانند آرژانتين و برزيل هم رخ داده است . تحولات ساختار سياسى به تدريج امكان استفاده از پتانسيل هاى مشاركت سياسى در جامعه را مى دهد و ساختار سياسى هم اجازه مى دهد كه اين نيروى موجود در جامعه در ساختار سياسى منعكس شود . اما اين اجازه صرف كافى نيست بلكه احزاب بايد به عنوان بخشى از نظام سياسى تعريف شوند ، چه در حوزه سياسى و چه حقوقى قدرت بايد چنين باز تعريفى صورت گيرد . به عنوان مثال قوه مجريه صورت حزبى به خود گيرد و در اين صورت است كه امكان قضاوت در مورد احزاب فراهم مى آيد . قانون انتخابات نيز بايد به گونه اى تنظيم شود كه رقابت ها در قالب حزب هاى مشخص جريان يابد تا احزاب در طى دوران مسؤوليتشان امكان پاسخگويى رفتار را بيابند .
مرحله بعدى پس از آزادى احزاب باز تعريف ساختار سياسى است ، به نحوى كه با نظام حزبى انطباق يافته و آن را تقويت كند ، در اين صورت است كه نظام حزبى در يك جامعه تحكيم مى شود .

در ايران هم پس از مشروطيت پتانسيل براى شكل گيرى احزاب به صورت فزاينده وجود داشت و تحول جامعه و دولت زمينه اصلى پيدايش احزاب بود. با اين وجود ايران امروز از منظر احزاب سياسى در چه وضعيتى قرار دارد؟
ايران امروز قطعاً داراى ساختار حزبى نيست ، چرا كه ساختار سياسى به صورت حزبى تعريف نشده است. در حقوق اساسى ما آزادى احزاب پذيرفته شده، در مصوبه سال ۱۳۶۰ آزادى احزاب همراه با برخى قيدهاى مصرح در قانون اساسى پذيرفته شده است. اما نظام سياسى و انتخابات ها حزبى نيست. پارلمان يا دولت حزبى هنوز يك ارزش منفى در گفتار حاكم تلقى مى شود . هنوز يكى از مطرح ترين احزاب ها كه در رديف پرنفوذترين احزاب قرار مى گيرد ارگان رسمى در جامعه ندارد و همواره در مظان اتهاماتى نظير فعاليت هاى براندازانه قرار دارد.
صدو چندسال از تاريخچه فعاليت هاى حزبى مى گذرد اما هنوز احزاب قدرتمند با سابقه اى كه از طرف سيستم هم پذيرفته شده باشند نداريم ، علت آن فقط چگونگى احزاب نيستند بلكه دولت و بنيادهاى سياسى جامعه هم در اين امر دخيلند. بسيارى از پديده ها در شرايطى شكل گرفته و نهادينه مى شوند كه تداوم و استمرار يابند. اگر در دوره هايى مكرراً قبض و بسط در جريان شكل گيرى پديده ها ايجاد شود تجارب مجال انتقال نمى يابند. اگر ما دوره اى طولانى از فعاليتهاى حزبى داشته باشيم بسيارى از مسائل و مشكلات احزاب كاهش مى يابد. اين روند ناهموار و قبض و بسط هاى مكرر در فضاى سياسى مانع اصلى بر سر راه شكل گيرى ، تقويت و تحكيم احزاب در ساختار سياسى بوده است.
پس از دوم خرداد ۷۶ به يكباره شاهد تعدد فزاينده احزاب از لحاظ كمى بوديم. حال اينكه پيدايش حدود ۲۳۰ حزب داراى مجوز آن هم در يك دوره نسبتاً كوتاه زمانى حاكى از آغاز دوره اى جديد است. ارزيابى شما از روند شكل گيرى احزاب پس از دوم خرداد چيست؟
بحث تعدد احزاب منحصر به دوم خرداد نيست. پس از شهريور ۲۰ در عرض يك سال ناگهان دهها تشكل سياسى پديدار مى شوند. همين وضعيت در سالهاى انقلاب هم وجود داشت. با پيدايش احزاب جديد و انشعاب احزاب از يكديگر رقم احزاب به بيش از ۱۰۰ عدد رسيد. اين تعدد تا حدود زيادى به ويژگى ناپايدار فضاى سياسى مرتبط است. ايجاد يك فضاى باز پس از يك دوره انسداد شرايط ناپايدارى را پديد مى آوردكه موجب مى شود افرادى كه همديگر را مى شناسند حزب تشكيل دهند و تعدد احزاب ايجاد كنند. اما اين تعدد كمى به تنوع موجود در جامعه هم وابسته است. به عنوان مثال در ايران گرايشاتى از راست افراطى تا چپ افراطى ، از مركزگرا تا واگرا و از مذهبى متعصب تا لائيك سرسخت وجود دارد كه طبيعتاً قابل تجمع هم نيستند. جامعه چندشكافى يا پرشكاف است ، به عبارتى ناهمگونى هاى اجتماعى ، اقتصادى و فرهنگى بسيار زياد مى باشد. ساختار اقتصادى و اجتماعى و حتى هويت كلان ملى و مذهبى مان خود موجب ايجاد شكاف مى شوند. ما هنوز هم ساختارهاى چندگانه اقتصادى (مدرن صنعتى تجارى ، سنتى صنعتى تجارى ، كشاورزى و حتى اقتصاد قابل ملاحظه) داريم . اين ساختارهاى اقتصادى، ساختارهاى اجتماعى متعددى ايجاد مى كند.
در سطح ساختارهاى هويتى مان هم شاهد چنين تكثرى هستيم . اكثريت مردم ايران فارسى زبان هستند اما اقليت هاى بزرگى هم وجود دارند كه جز آذرى ها،كردها، بلوچ ها، گيلك ها و ... هستند. اين زبانها هويت سياسى - اجتماعى مجزايى دارند و گاهى شكاف هاى آنها فعال مى شود كه جمع كردن آنها در قالب يك حزب واحد بسيار دشوار مى شود. در تاريخ معاصر حزب توده كوشيد اين گرايشات متكثر را ناديده گرفته و به جذب بسيارى از اين اقشار بپردازد. در دوره اخير هم حزب مشاركت درصدد جذب و ارائه امكانات به اين اقليت هاست . ولى اين ناهمگنى ها به قدرى زياد است كه تجمع آنها در يك قالب دشوار مى شود. چنين تعددى را از منظرى ديگر نيز مى توان بررسى نمود. خاستگاه اكثريت احزاب طبقه متوسط جديد شهرى است. ما هيچگاه حزب دهقانى نداشتيم كه خاستگاه روستايى داشته باشند. حتى طبقه بالاى اجتماع هم فاقد حزب بوده است. حتى اشرافيت پايدارى نداشتيم كه تشكيل حزب دهند. حزب صاحبان صنايع هم نداريم . البته اكنون برخى تشكل ها مانند كارگزاران سازندگى مى خواهند نمايندگى بخشى صنايع جديد و اقتصاد مدرن را برعهده گيرند يا مؤتلفه كه نماينده اقتصاد سنتى است.
تحليل ويژگى ها و تركيب طبقه متوسط جديد شهرى هم نشان دهنده آن است كه به علت سرشت ناهمگون اين طبقه ، گرايشات متعدد و بى شمارى هم در طبقه مزبور شكل مى گيرند.
با اين نظر موافقم. طبقه متوسط جديد شهرى طيفى است از گرايشات مختلف كه به لحاظ اقتصادى - فرهنگى سنخيت هايى با هم دارند. اما بخش اعظم خاستگاه شان با يك نسل فاصله يا مرتبط با طبقه بالا بوده است يا به طبقه پايين . خاستگاه هاى شان نيز استمرارى نداشته است و ملغمه اى است از گروه هايى با خاستگاه هاى متعدد كه در يك جا قرار گرفته اند . بخش هاى مختلف اين طبقه هم داراى منافع متفاوتى است .در عين حال همين تعدد معلول يك علت كاملاً تاريخى و فكرى است . در درون طبقه متوسط جديد، روشنفكران كانون هاى شكل گيرى و فعاليت احزاب سياسى بوده اند. روشنفكران هم عموماً از لحاظ ابراز وجودى ميل به تشخص فكرى و تفرد دارند. چنين ويژگى در عرصه سياسى هم منعكس مى شود. در طيف چپ چندين حزب داشتيم كه عمده اختلافشان در تغيير قرائت هاى روشنفكرانشان از آموزه هاى ماركس بود. به دليل همين ويژگى روشنفكرى هم دائماًشاهد انشعاب احزاب از يكديگر بوده ايم. از ديگر سو منافع روشنفكران نيز عينى نيست كه بر آن توافق خاصى صورت گيرد . مثلاً در طبقات بالا منافع عينى تعريف مى شود، ارتباط با همگنان بهتر درك شده فلذا ما شاهد تنوع در آن حوزه ها نيستيم. اين تعدد اگر ادامه داشته باشد تعديل مى يابد و فوايد كمتر متعددبودن احزاب بهتر درك مى شود و احزاب به سمت ادغام سوق مى يابند. اگر انتخابات حزبى شوند هيچ حزب ۴ نفره اى شانس پيروزى نخواهد داشت بلكه اين احزاب كوچكتر در حزب هاى بزرگتر ادغام مى شوند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

از اقدامات صورت گرفته در دوران اصلاحات اختصاص يارانه به احزاب بوده است. تأثير اين اقدام در رشد كمى و تغيير كيفى احزاب را چگونه ارزيابى مى كنيد؟
اعطاى يارانه به احزاب نشاندهنده جانبدارى دولت از نظام حزبى بوده است. دولت مى انديشد كه حزب لازم است و نفس فعاليت هاى حزبى هم پذيرفته مى شود بدين ترتيب كميسيون ماده ۱۰ احزاب به صدور مجوز و سوبسيد به احزاب مى پردازد. اما سياست هاى حزبى يك سياست هماهنگ بوده و كار بايستى از سطوح اوليه آغاز شود. از همه مهمتر عزم هرچه بيشتر براى پذيرش حداقلى از تنوع در جامعه ضرورى است. هر تغيير ساختارى هزينه هايى دارد ، حزبى شدن ساختار سياسى هم داراى هزينه است. قانون فعاليت هاى حزبى كه در ۱۳۶۰ تدوين شده احزاب را همرديف انجمن هاى صنفى و تشكل هاى اقليت هاى مذهبى قرار مى دهد. در حالى كه هريك از اينها ملزومات خاص خود را داشته و سرمايه گذارى مختص خود را مى طلبد. در همين چارچوب پرداخت يارانه به احزاب هم ناانديشيده است، البته مى تواند تأثير مثبتى داشته باشد. هنوز فكرى به حال نقش احزاب و حدود فعاليت هاى آنها نكرده سراغ يارانه احزاب رفته ايم . اينكه در غرب هم يارانه ها پرداخت مى شود بدان علت است كه آنجا نظام حزبى شكل گرفته ولى در اينجا به دليل عدم شكل گيرى نظام حزبى پرداخت يارانه انگيزه هاى ديگرى ايجاد مى كند كه به تعدد و تنوع هرچه بيشتر احزاب مى انجامد. آنچه اكنون ضرورى است همانا امكان اجماع بر سر سياستهاى حزبى است. خانه احزاب جايگاه مناسبى است براى احزاب كه مبانى اجماع بر سرجايگاه حزبى را شكل دهند و اين اجماع را به نهادهاى اصلى قدرت ببرند تا رقابتهاى حزبى پذيرفته شود. نظام حزبى بايد منعكس كننده گرايش هاى جامعه باشد و آن را به سيستم سياسى منتقل كند تا به سيستم مشروعيت دهد و به تقويت ساختار سياسى بينجامد. اما احزاب چون در ايران به رسميت شناخته نشده اند عمدتاً از سيستم مشروعيت زدايى مى كنند.
گام هاى برداشته شده در دوران اصلاحات جهت استقرار احزاب و تجربه هاى فراوان اندوخته شده در اين مسير در چه صورتى تثبيت خواهد يافت؟
تجربه تاريخى ثابت كرده كه تحول و دگرگونى هاى مثبت فقط از طريق اصلاحات تدريجى و با مشاركت همه گروه هاى ذينفع و علاقه مند در هرجامعه اى به پيش خواهد رفت. اين در حالى است كه گفتار سياسى در ايران ثبات ندارد و به علت بى ثباتى فضاهاى باز سياسى مجدداً شاهد واگشت خواهيم شد. در اين چندسال پتانسيل هاى زيادى ايجاد شده و تجربه هاى خوبى جمع آورى شده كه اگر فضاى مناسبى مهيا نشود و بسترهاى خوبى فراهم نگردد اين تجربيات نه به نسل هاى بعد منتقل خواهد شد و نه در همين نسل باقى مى ماند.

در همين زمينه:

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21102

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چرا نظام حزبى در ايران شكل نمى گيرد؟؛ قبض و بسط هاى مكرر در فضاى سياسى، گفت وگو با ابوالفضل دلاورى، سرگه بارسقيان، ايران' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016