شنبه 11 تیر 1384

جدایی دین از سیاست آری یا نه، امیر. ن. ا

امروز بیشتر از هر زمان دیگری در میان روشنفکران و فعالین سیاسی بحث جدایی دین از سیاست مورد بررسی قرار گرفته و این امر را حلال مشکلات کنونی جامعه ایران و جوامع دیگر با ساختار دینی می دانند.

اما اصولا دین وسیاست دو مقوله جدا از یکدیگرند هستند و یا اصلا در واقع نمی توان دین و سیاست را از یکدیگر جدا دانست.

اکثر کسانی که خواستار جدایی دین از سیاست هستند در واقع تلقی درستی از دین نداشته و بیشتر برداشتهایشان منطبق بر الگوهایی است که در جامعه کنونی ایران وجود دارد.برای بررسی بیشتر این موضوع اصولا شناخت از ماهیت دین و چگونگی تاثیر پذیری از آن در زندگی انسانها لازمه هرگونه داوری در این زمینه است.
اینجانب ادعای شناخت کامل از دین نداشته و نخواهم داشت.ولی با نگاهی انسانی به اکثر دینها خصوصا اسلام می توان به برداشتی بالاتر از آنچه در جامعه کنونی ایران می گذرد دست پیدا کرد.

اگر نگاهی به مجموعه قوانین اسلام ناب محمدی بیاندازیم چیزی که توجه زیادی را به خود جلب می کند تعدد دستورات اسلامی در مقوله اجتماع و عدالت اجتماعی است و نوع رفتار انسانها در جامعه را شرح می دهد.و این دستورات در حدود 90 درصد دستورات اسلامی را در بر می گیرند و مابقی به شرح وظائف فردی شخص پرداخته که آن هم به منظور خود سازی فردی به عنوان پایه ای برای ساختن جامعه ضروری تلقی می شود.
دستوراتی که در اسلام ناب محمدی موجود می باشد در نگاهی کلی و اجمالی به آزادی بیان و آزادی تفکر ، برخورداری برابر و مساوی کلیه شهروندان از حقوق اجتماعی و شهروندی ، احترام به علم و عالم ، حفظ کرامت انسانی و احترام به کلیه انسانها ، آزادی نقد حکومت و دولتمردان توسط شهروندان که این کلام حضرت علی (ع) که معیار حکومت مطلوب را بیان نقد بدون ترس و لرز و واهمه ای برای خود و اطرافیان توسط شهروندان و همچنین احترام به فرهنگ و آداب و رسوم و بسیاری از مباحث دیگر که اگر بنا به نوشتن باشد کتابها در مورد آنها نگاشته شود .

حال با نگاهی گذرا به جامعه ایرانی و با نگاهی به صفاتی که در بالا شرح آن رفت در می یابیم که در جامعه ایران این مصادیق نه تنها در حد میانه بلکه به حدی ضعیف اجرا می شوند که اگر شخصی مصادیق جامعه دینی را ایران بداند اسلام را دینی جز خشونت ، تحمیل نظرات و عقاید ، تقسیم بندی شهروندان به درجات مختلف و عاری از آزادی بیان و عقیده و بسیاری چیز های دیگر که می بینیم اصولا با مبانی دین اسلام تفاوت های آشکاز زیادی دارد.

در جامعه ایرانی حکومت به شخص ولی فقیه به صورت مادام العمر سپرده می شود و آن شخص قیم انسانها در تمام امو زندگی شهروندی و در پاره ای از مواقع زندگی خصوصی افراد می شود و همه افراد موظف به اطاعت از دستورات و نظراتش هستند و مردم همچنین باید همیشه احترام این شخص را نگاه داشته و این شخص می تواند با دستورات خود حتی قوانین مدنی مورد اجماع قرار گرفته را نیز نقض کند .

ولی در جامعه اسلامی و حکومت اسلامی که حکومت هایی همچون حکومت های پیامبر اسلام و حضرت علی (ع) را همچون نگینی درخشان بر پیشانی خود دارد اصولا حکومت شخص به افراد مد نظر نبوده و همچنان که می دانیم حضرت علی (ع) با اینکه شایستگی خلافت و حکومت او از سوی پیامبر بیان شده بود و او را شایسته جانشینی خود می دانست ولی به دلیل خواست و رای مردم دست از خلافت کشید و در آینده نیز با نظر مردم به خلافت دست پیدا کرد.همچنین فرزندان حضرت علی (ع) به این دلیل به دستیابی به حکومت توسط خودشان اصرار داشتند چون معتقد به ادامه راه پیامبر اسلام و علی (ع) بودند تا بتوانند اسلام اصیل را که تونسته بودند به صورت کامل و عاری از اشتباه بیاموزند را به مردم منتقل کنند.و گرنه در شرایطی که اسلام به طور کامل ارائه شده و همه از آن اطلاع دارند و با وجود امامان مسائل مختلفی از آن تبیین شد اصلا مایل به حکومت نبوده اند و امر حکومت را به خود مردم وا می داشته اند که مصداق این جمله این کلام حضرت علی (ع) است که می فرماید که حکومت برای من از کفش مندرسی هم ارزشش کمتر است. اسلام در این شرایط متفکران و عالمان دینی را موظف به ارشاد و گوشزد کردن ونشان دادن مسیر صحیح به مردم کرده اند و گرنه هیچ گونه اجباری به حکومت این افراد بر مردم نیست.

آری حکومت اسلامی در واقع همان جمهوری اسلامی و در اصل اسلام همان بازگشت انسان بازگشته از اصل خویش به خویشتن است اصولا دین هدف نیست که برای دستیابی به آن باید خیلی چیزها را از دست داد بلکه اگر انسان اصولا از شان انسانی خود اطلاع پیدا کرده و بدان عمل کند یک دیندار واقعی است و ادیان مختلف برای تلنگر زدن به انسان پدیدار گشته اند تا انسان از خواب بیدار گردد.

اگر دین طالب آزادی بیان و اندیشه است به این دلیل است که بشر ذاتا معتقد به آزادی بیان و اندیشه است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

پس چه خوب است با شناخت بهتر از دین که زوایای تاریک ذات بشری را آشکار کرده است به خویشتن خویش نزدیکتر شویم و بر طبل جدایی دین از سیاست نکوبیم چون حتی جوامعی که مدعی جداسازی این دو از یکدیگر هستند و در مورد مسائل اجتماعی در حد بالایی هستند در واقع نمونه های نزدیکتر به جامعه واقعی مورد تائید اسلام هستند که مسائل اجتماعی و شهروندی را بهتر از جوامع به اصطلاح مسلمان رعایت می کنند.

پس مشکل ما دین سیاسی یا سیاست دینی نیست بلکه افرادی هستند که درصدد بهره برداری شخصی از این گونه مسایل هستند و ما باید با این اشخاص مبارزه کنیم و اگر پیروز شده و توانستیم جامعه ای بسازیم که بر پایه اصول و مبانی انسانی و اخلاقی و شهروندی باشد. حالا با هر پسوند و یا پیشوندی و یا اصلا با قید این که این جامعه جدا از دین است . ولی در واقع ما جامعه نزدیک و نزدیکتر به مدینه فاضله ای که اسلام بدان اشاره و کرامت انسانی لایق آن است دست پیدا کرده ایم .

بهتر است در پایان به جمله معروف آقای مدرس این منادی آزادی بیان نگاهی دیگر بیاندازیم :

که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست .

و بهتر است این جمله را این گونه تعمیم دهییم تا کامل شود :

زندگی ما عین دیانت ما و دیانت ما عین زندگی ماست .

e-mail : [email protected]
weblog : http://zamaneh.blogfa.co

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جدایی دین از سیاست آری یا نه، امیر. ن. ا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016