در دوران قديم , انسانها همه در افسانه هايشان و بسياري هم در دنياي واقعيشان بدنبال کسي بودند که در عرض يک چشم به هم زدن , آنها را از همة بد بختي ها و بيچارگي هايي که يک عمر گرفتارش بودند نجات داده و آنان را به آرمانها و آرزوهايشان برساند .
چراغ جادو يکي از همين مظاهر بود که از قديم الايام طرفداران زيادي داشت و تا به امروز هم اگر نه به عنوان يک ابزار عيني که به عنوان انديشه اي نجات بخش مريدان بسياري دارد . چراغ جادو که معمولا چراغي روغن سوز , قديمي و به ظاهر بي ارزش مي نمود تمامي موقعيتش را بواسطة غولي کسب مي کرد که از درون آن به برون بر مي خاست .
غول چراغ جادو , شخصيتي بود که بر خلاف ظاهر پر ابهت و قدرت ماورايي که داشت همواره از دو خصيصه تامل برانگيز برخوردار بود:
اول آنکه هميشه بر سر راه بد بخت بيچاره ها ظاهر مي شد و به واقع هيچ افسانه اي در دست نيست که در آن روايت شده باشد غول چراغ جادو برای توانمندان و يا حداقل آدمهايي که احساس بيچارگي نمي کردند فرمانبرداری کند و در واقع به همين دليل هم هيچگاه باوري در ايشان ايجاد نمي شد .
دوم آنکه اين غولهاي پر هيبت , هميشه نوع نگاهشان از پايين به بالا بوده و هماره اينگونه نقل شده است که اينان بر سر راه هر آدم بيچاره اي که ظاهر مي شدند ايشان را ـ منظور همين آدمهاي بدبخت بيچاره را ـ ارباب خطاب کرده و خود را رعيت و فرمانبردار آنها مي دانستند و اين درست بر خلاف آن چيزي بود که آنها در سرتاسر عمر خود با آن روبرو بوده اند يعني عمري را در برابر انسانهايي از جنس خود رعيت وار زندگي کردن و حال پس از يک عمر تحمل بيچارگي به ناگه کسي بر ايشان فرود آيد که به عکس آنچه که روزگار بر ايشان به باور نشانده , با وجود قدرت و هيبت بيشتر , خود را خادم و خدمتگذار و آنها را ارباب و صاحب اختيار مي خواند . که البته هم اين , خود براي بدبخت بيچاره هايي که در تمام طول زندگي شان حتي يکبار خودشان نبوده اند چه رسد به آنکه ارباب کس ديگري باشند , آرزويي بود از پيش برآورده شده .
اما يک نکته مهم ديگر در انديشه چراغ جادو وجود دارد و آن اين است که در همة مواردي که غول چراغ در باور اين دسته از آدمهاي درمانده ظهور کرده و نوبت به برآورده ساختن آمال و آرزوهايشان رسيده ـ آمال و آرزوهايي که آنها را يک عمر در فکر او و به اميد يافتن او به انتظار نگاه داشته و انگيزه اي !!! براي تحمل اين همه بدبختي شان بوده ـ به ناگه در مي يابند که برآورده شدن بسياري از آرزوهايشان توسط غول چراغ جادو غير ممکن قلمداد مي شود و اين نه از آن جهت است که غول توانايي برآورده ساختن آنها را دارد يا ندارد بلکه به اين سبب است که خيلي از بيچارگي و بدبختي شان از خودشان است و از دست هيچکس حتي غول چراغ هم کاري برايشان ساخته نيست .
امروزه , گرچه بواسطة پيشرفت روز افزون علم و تکنولوژي , رفته رفته بسياري از اين باورها و عقايد خرافه از جوامع بشري رخت بر بسته , ليکن هنوز در بسياري از آنها, اين اعتقادها نه بصورت عيني که به شکل يک انديشه در اذهان باقي مانده و وجود دارد . اگر نتوانيم بگوييم که هنوز بعضي از مردم به چراغ جادو و غول چراغ اعتقاد دارند , به واقع مي توانيم بگوييم که بسياري از مردم هنوز بر مدار انديشه چراغ جادو سير مي کنند . انديشه اي که هماره بدنبال يک قدرت ماورايي است براي غلبه بر ناکامي ها و در ماندگي ها و يا به تعبيري در پي يک ناجي است براي نجاتشان از بند گرفتاري ها و بيچارگي ها ؛ حال آنکه همانطور که گفته شد هيچ قدرت ماورايي و هيچ ناجـي بشري قادر به نجات ايشان نيست که از ماست که بر ماست .
محمدمهدي فخيمي