گاهی بايد کلمات در خدمت پوشاندن واقعّيات باشد . اما اين امر بايد به طريقی انجام گيرد که کسی از آن آگاه نگردد ، يا اگر بايد بدان توجه شود بهانه موجود بوده ، يا بلافاصله خلق گردد .
ماکياول ، درسهائی برای رافائيلو ــ جيرولامی
خانم مينا زرين که ۹ سال از عمرشان را در زندان رژيم خمينی به سر برده اند با همفکرانشان تلاش می کنند کشتار زندانيان سياسی در سال ۶۷ در يادها بماند و این البته قابل احترام است ــ اما ایشان در گفتگو با راديو فردا [در تاريخ ۱۰ تير ۱۳۸۴] به موضوعی اشاره کرده اند که مطلقاً واقعيت ندارد و نه تنها زندانيان سياسی [ آشنا به ماجرا ] را آزرده می کند ، بازجويان و شکنجه گران رژيم آخوندی را نيز به خنده واميدارد !
آقای شهرام ميريان [از طرف راديو فردا ] از جمله می پرسند : چطور شد که شما خودتان از زندان رهائی يافتيد؟
عين جواب خانم مينا زرين را می نويسم :
« سال ۱۳۶۷ زير شرايط مشخص اعدام بوديم . چهار سئوال از ما کردند به عنوان زندانيان چپ . يک اين بود که نماز میخوانيد ؟ جمهوری اسلامی را قبول داری ؟ مصاحبه میکنی ؟ حاضر به همکاری هستی ؟ و هر کدام از اينها ، فرق نمیکرد ، به يکی از سئوالها شما نه میگفتيد، پاسخ شما اعدام بود . در اين شرايط با نيروی خارج از کشور ، تظاهرات و فعاليتهائی که در خارج از کشور انجام دادند ، تلاشهای اينها از طرف کميته حقوق بشر ، گاليندوپل آن موقع مسئول اين برنامه بود ، ايشان آمدند ، يک تعدادی از زنان، حدود ۸۷ زن زير شرايط اعدام بودند که از اعدام رهائی پيدا کردند . »
***
اگر آنجه خانم زرين ادّعا می کنند بوئی از حقيقت دارد ، لطفاً نام يکی از زنان زندانی موسوم به چپ را که در قتلعام سال ۱۳۶۷ به يکی از سؤالات فوق پاسخ منفی داد و اعدام شد اعلام کنند .
ضمناً چرا تظاهرات و فعاليتهايی که در خارج از کشور جريان داشت ، باعث نشد آنهمه زن مجاهد نيز که دسته دسته به دار کشیده شدند ، از اعدام رهايی يابند ؟ چرا کميته حقوق بشر و گالیدوپل اقدامی برای آن ها نکرد ؟ و چرا اين اقدامات برای زندانيان مرد مارکسيست کارساز نشد ؟! و ...
متاسفانه به جز کتاب « نه زيستن نه مرگ » [ نوشته آقای ايرج مصداقی ]، اين « حقيقت ساده » [که با فتوای غير انسانی قتل عام زندانيان سياسی ، هيچ زن مارکسيست اعدام نشده ] در جای ديگری آنطور که بايد و شايد موشکافی و منعکس نشده است .
ظاهراً [آنجه خانم مینا زرین به رادیو فردا گفته اند] اهميت ندارد !! و می شود از کنار آن به راحتی گذشت !! اما چنين نيست ، به قول مولوی : « نکته ها چون تیغ پولاد است تیز ... »
بايد به مردم راست بگوئيم . بايدگزارشگر امين واقعيت ها باشيم ، هر چند عليه ما باشد .
***
يادآوری کنم که قتلعام زندانيان سياسی تا نيمه شهريور ۶۷ جريان داشت و پس از آن روز از نو ، سالوس و ریا از نو ! زندانبانان روال عادی زندان را پی گرفتند ...
وقتی کار از کار گذشت ، خون ها را که شستند و دارها را که برچیدند ، کم کم [در بیرون زندان] همه شصت شان خبر دار شد که چه فاجعه ای روی داده و بخصوص در خارج از ایران سر و صدا شد .
اگر نگاهی به تاريخ تظاهرات و فعاليتهای انجام گرفته از سوی جريانات سياسی در خارج از کشور بياندازيم ؛ می بينيم که اين گونه حرکتها در پاييز سال ۶۷ آغاز شده ، [يعنی پس از اتمام پروژهی قتل عام زندانيان سياسی ] ،
بعلاوه گاليندوپل که به گفته خانم مینا زرین : « آمدند ، يک تعدادی از زنان، حدود ۸۷ زن زير شرايط اعدام بودند که از اعدام رهائی پيدا کردند» ، در دیماه سال ۶۸ يعنی ۱۶ ماه پس از اتمام قتلعام زندانيان سياسی به ايران آمد !! و علیرغم کشتار بیرحمانه ۶۷ ، در گزارش خود هيچ اشارهای به آن نکرد !! انگار نه انگار اتفاقی افتاده و پاکترین فرزندان خلق را به دار کشیده اند .
اگر خانم مينا زرين اين مسئله را نمی دانند ، مسئولين راديو فردا که خوب می دانند گزارش گاليندوپل آنقدر مفتضح بود که لاجوردی به خاطر آن به ولايتی [ وزير خارجه وقت ] تبريک گفت .
***
داستان از اين قرار بود که باعث و بانی قتل عام زندانيان سياسی برای خلع شعار کردن منتظری و امثال گلپایگانی و آذری قمی که عنوان می کردند " زن ُمرتده حکمش اعدام نيست " ، و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دليل زن ستيزی و تفکر مردسالاری ، زن ضعيفه اي است که حتی مسئول اعمال خودش هم شناخته نمی شود ! خمينی مجبور شد يک بام و دو هوا بازی کند .
گرچه از سال ُپر ماجرای شصت به بعد ، بسياری از دختران و زنان کمونيست نيز چوبه های ِدار را بوسيده تحت عنوان محارب اعدام شده بودند و گرچه زنان و دختران مجاهد خلق را با فتوای اول و موج قتل عام به دار کشيدند ، اما خوشبختانه رضا دادند که دختران و زنان غير مجاهد در قتل عام سال شصت و هفت زنده بمانند . [اینکه برخی گفته اند با موج قتل عام ، در زندان دستگرد اصفهان ، پنج زندانی زن مارکسیست اعدام شده اند ، نیز مستند نیست .]
***
برگردیم به تهران ، هيچ يک از ۸۷ زنی که خانم مينا زرين از آن نام میبرند زير اعدام قرار نداشتند . ميراث خواران خمينی پس از کشتار ۶۷ به این فکر افتادند که اگر بقیه زندانيان را آزاد کنند نفع بيشتری می برند . از همين رو در اسفند ۶۷ از سوی خمينی فرمان به اصطلاح آزادی ! صادر شد اما زندانيان نام برده [بر خلاف … که بعضاً توبه نامه های طول و تفصیل دار هم خواندند] حاضر نبودند انزجارنامه بنويسند .
پس از این فرمان ِبه اصطلاح "عفو" [از اسفندماه ۶۷ تا سال ۶۹] ، جدال مقامات زندان و زندانيانی که خانم مینا زرین از آنها نام میبرند بر سر شرايط آزادی از زندان بود و نه رهايی از اعدام ...
چرا حقايقی به اين روشنی کتمان میشود ؟ چرا داستان سرائی می کنیم و واقعيت را به دلخواه خويش آب و تاب داده ، آنگونه که بوده بيان نمی کنيم ؟
توضيح :
۱ ) از نظر من همه کسانی که به مَصاف ِتاریکی شتافتند [ مجاهد و غیر مجاهد ، مارکسیست و غیر مارکسیست ] همه ، قربانی ستم شاه و شيخ بوده ، فرزندان شریف ایران زمین هستند .
گلوله های رژیم شاه بين حنيف و پويان ، جزنی و ذوالانوار ، فاطمه امينی و مرضيه ُاسکوئی ، و ... هیچ فرق نميگذاشت . از سوی دیگر موسی خيابانی و شکرالله پاک نژاد ، محمد ضابطی و الله قلی جهانگيری ، هيبت الله معينی و حبيب الله آشوری ، يحيی رحيمی و سيد فخر طاهری ، و منيژه ُهدائی و معصومه شادمانی و . . . همه برای امثال لاجوردی سوژه ، و همه دشمن بودند ، دشمن جهل و تاریکی ، که از قضا برای مبارزه با حق پوشی و انحصار طلبی از جان خویش گذشتند .
زآنکه ملت فضل جوید یا خلاص
پاکبازان اند قربانان خاص
برخی وقتی می خواهند از قتل عام ۶۷ یاد کنند حتی در سالگرد قتل عام شصت و هفت که مرداد ماه است نیز دست می برند و عالماً عامداً روی شهریور ماه مانور می دهند !
روشن است که مسئله صرفأ اين يا آن تاريخ نيست . مضمون حق پوشی ها نشان می دهد که ما حالا حالاها ول معطلیم و به قول کافکا « میله ها در درون ماست » .
وقتی آنچه اظهر من الشمس است همين امروز که رژيم خمينی در حاکميت است و نه چيزی به دار و نه چيزی به بار است ، ماست مالی ميشود وای به حال ِ فردا و فرداها .
این دیدگاه ِشقه کننده که بوی ارتجاع می دهد و مثل شورای نگهبان « خودی » و « ناخودی » در می آورد ، نه تنها پرسش هاي هيات سه نفره [ نیری – اشراقی – پورمحمدی ] را ِشِقهِ شِقه مي کند تا با پيش داوري هایش جور در بيايد! نام مجاهدين را هم که محور توطئه و فتوای غیر انسانی خمينی بوده حذف کرده و می نویسد :
« در سال ۶۷ نسلی از ُمخالفين و کمونيستها و فعالين کارگری و هر که را به چنگ شان افتاد ، قتل عام کردند » معلوم نیست منظور از مخالفين ! چه کساني هستند و چرا اصلاً اسم ندارند !
پا روي حق ُگذاشتن و ناديده گرفتن رنج و شکنج ِ شهیدان راه آزادی ، آنهم از سوي کسانيکه کلمات ُمقدس سوسياليسم و آزادي مثل ِ ُنقل و نبات از دهانشان می بارد ، اندوه بار نیست ؟
۲ـ در کشتار زندانیان ، درد خمينی و همه طناب به دستان ، بر خلاف آنچه بعضی از گروههای سياسی عنوان ميکنند نماز و شعائر مذهبی و يک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نيست اگر کسی صادق باشد و غير از اين بگويد رژيم َکلاش ِ خمينی را نشناخته است .
وقتی شکنجه گران به آزاديخواهاني که از همه چيز خود گذشته اند و جز بهروزي و پيروزي خلق شان آرزوئي ندارند شلاق ميزنند و الله اکبر ، یا سوره والعصر می خوانند بيشتر از هر کس خود را تسلي و بازی ميدهند و اين به خودی خود چيزی را ثابت نمی کند ، فراموش نکنيم که شکنجه گر نيز خود به نوعي اسير و قربانی ست .
رفتار شلاق به دستانی چون مجتبي حلوائی که به دستورُ قضات هرزه و هار در هر وعده نماز با شلاق به جان خواهران و برادران مارکسيست می افتاد ، درست آن روی ِ سکه ِ رفتار ساواک شاه است که توسط سرهنگ زماني در زندان قصر برای جلوگيری از خواندن ! نماز صبح ، به زندانيان مسلمان شلاق ميزد .
شکنجه گران چه از نوع شاه و چه شيخ ، هدفی جز به تسليم کشيدن زندانی و ُکشتن روح اعتراض نداشته و ندارند ، همه جای تاريخ همين جور بوده ، مگر در محاکمات ننگين و ظالمانه دهه سی در شوروی به اصطلاح سوسياليستی نخودچی کشمش پخش ميکردند ؟ کدام عنصر مسئولی ست که با اين بهانه آنهمه فداکاری و از خود گذشتگی های زنان و مردان کمونيست را فراموش کند ؟
" يادهای ِ زندان " ! و تراژدی غمبار قتل عام شصت و هفت را اينقدر پائين نياوريم و با گزارشات دروغ يا ُمبالغه آميز به حقيقت جفا نکنيم ، اگر به راستی دليل اعدام های سال شصت و هفت مسلمان بودن و نبودن ، نماز خواندن و نخواندن بود ! پس چرا هزاران مجاهد خلق به دار کشيده شدند ؟ اما بسياری از جمله زنان زنداني که که ادبيات زندان را هم ُپر بار ساخته و خوشبختانه بعضاً تسليم نماز اجباری شکنجه گران هم نشدند زنده مانده اند ؟ کسانيکه آگاهانه حقيقت را تکه پاره و قلب ميکنند خود اين " حقيقت ِ ساده " ! را به خوبی ميدانند که اصلا مسئله غير از اين است ، زندان خمينی يک زندان کلاسيک ِ شناخته ُشده - مانند زمان شاه نبوده و نيست ، شاه در زندان خود می خواست از زندانی يک ُمجسمه ! بسازد ، اما خمينی و رژيمش می خواهند از زنداني ُتفاله ای بسازند که حتی در نهائی ترين لايه های ذهن و عاطفه اش هم تسليم باشد . داستان همین است .
۳ - از آنجا که در برخی کتب زندان از شهدای راه آزادی سهيلا درويش کهن ، مهين مدوی ، فاطمه مدرسی تهرانی (سيمين فردين) و پروين گلی آبکناری در رابطه با قتل عام سال ۶۷ ياد می شود ، اين يادآوری را لازم می دانم :
پس از اتمام پروژه قتلعام ، « سهيلا درويشکهن » يکی از چهره های دوستداشتنی زندان [وابسته به اکثريت ] ، که ملی کش هم بود ، به منظور تن ندادن به خواندن نماز اجباری دردمندانه در سلول انفرادی دست به خودکشی زد ؛ مهين مدوی ، نيز در غم به دار آويختهشدن همبندان مجاهدش رگ دستش را زد و جاودانه شد ، فاطمه مدرسی تهرانی (سيمين فردين) هم به خاطر ارتباط با سازمان نويد و تشکيلات مخفی حزب توده و پروندهی سنگينی که داشت در فروردين ۶۸ به شهادت رسيد . جان باختن پروين گلی آبکناری ( راه کارگر ) نيز پيش تر اتفاق افتاده بود و ربطی به قتل عام سال ۶۷ نداشت ، ضمن اينکه مهين ، پروين ، ُسهيلا ، فاطمه و دهها پروين و ُسهيلای ديگر نيز که فرزندان شریف مردم ایرانند ، شهيد و شاهد ِ جنايات مرتجعينی هستند که از پستان دين شير دنيا می دوشند .