به ابتکار بنياد هاينريش بل در برلين، ميزگردی برای تحليل و بررسی انتخابات رياست جمهوری در ايران و دورنمای سياستهای آينده ی کشور برگزار شد. در اين گردهمايی فرح کريمی نماينده ی حزب سبزها در پارلمان هلند، رودولف کيملی (Rudolph Chimelli) روزنامه نگار آلمانی و بهمن نيرومند نويسنده ی ايرانی شرکت داشتند.
---------------------------
در آغاز از طرف گرداننده ی نشست خاطر نشان شد که هيچکس نتوانست نتيجه ی انتخابات رياست جمهوری در ايران را به درستی پيش بينی کند. اينک با انتخاب احمدی نژاد، بيم آن می رود که فشار و تضييقات سياسی در ايران افزايش يابد. پرسش هايی که امروز در مقابل ما قرار دارد اينست که ايران به کدام سمت خواهد رفت و آينده ی اصلاح طلبان چگونه خواهد بود؟ آيا وضعيت حقوق بشر وخيم تر خواهد شد؟
رودلف کيملی در سخنان خود متذکر شد که انتخابات ايران را نمی توان آزاد ناميد، چرا که شورای نگهبان با حذف اکثر نامزدهای اصلاح طلب، عملا" امکان رقابت آزاد انتخاباتی را منتفی ساخته بود. به نظر می آمد که رفسنجانی با نفوذ فوق العاده ی سياسی و مالی، کارتهای برنده را در اختيار دارد، اما پيروزی احمدی نژاد همگان را شگفت زده کرد. در ميان اصلاح طلبان شخصيت فرهمندی به چشم نمی خورد. کروبی و معين هيچکدام واجد چنين خصوصيتی نبودند. گزينش احمدی نژاد در عين حال اعتراض کسانی بود که رفسنجانی را نماد ارتشاء و فساد نظام می دانستند و به دنبال چهره ی تازه ای می گشتند. آن بخش گسترده از جمعيت ايران را که به احمدی نژاد رأی دادند، نمی توان و نبايد ناديده گرفت. سرخوردگی و نا اميدی مردم نسبت به خاتمی نقش مهمی بازی کرد. خاتمی نتوانسته بود انتظارات را برآورد. اصلاح طلبان تا وقتی بخشی از قدرت را در دست داشتند، نمی دانستند با آن چه کار بايد بکنند. به نظر من اصلاح طلبان نمرده اند، اما مدتی را در زيرزمين سياست بسر خواهند برد. جنبش اصلاح طلبانه ی مردم را اما نمی توان سرکوب و نابود ساخت. بسياری از مردم به اين باور رسيده اند که با سياست نمی توان چيزی را در ايران تغيير داد. احمدی نژاد وعده داده است که درآمدهای نفتی بايد ميان تهيدستان تقسيم شود. اما اگر هم چنين سياستی عملی گردد، نتايج ويرانگری برای اقتصاد ايران خواهد داشت. ايران از جنگ جهانی دوم به اين طرف کاری جز اين نکرده است، يعنی پول نفت را خرج خوراک مردم کرده است. گفته می شود که 85 در صد مردم ايران معيشت خود را از طريق نهادهای دولتی و بوروکراسی وابسته به آن تأمين می کنند. اين رقم پيش از انقلاب 50 در صد بود. بنابراين می توان گفت که جمهوری اسلامی صاحب يک اقتصاد کاملا" دولتی است.
سخنران ديگر بهمن نيرومند، در تحليل اجتماعی نيروهايی که احمدی نژاد را گزينش کرده اند، ياد آور شد که وقتی خمينی در پاريس بود، تهيدستان و پابرهنه ها را مخاطب اصلی خود می دانست. آنان نيز همه ی اميد خود را به خمينی بسته بودند. پس از بازگشت خمينی از تبعيد، پرسش اصلی اين بود که با اين توده های ميليونی چه کار می توان کرد. در اوائل انقلاب از آنان برای تظاهرات خيابانی و بعدها سرکوب نيروهای چپ و ملی استفاده شد. با حمله ی نظامی صدام حسين به ايران و آغاز جنگ هشت ساله با عراق که خمينی آن را «هديه ی الهی» ناميده بود، بخش گسترده ای از اين توده ی ميليونی به عنوان نيروهای بسيج به جبهه ها و پشت جبهه ها فرستاده شدند. نيم ميليون در جنگ کشته شدند و بخشی نيز جذب سپاه و نيروهای امنيتی گرديدند. به اين ترتيب رسالت نسل اول اين لايه ی اجتماعی پايان يافته بود. گزينشگران احمدی نژاد عمدتا" از ميان نسل دوم همين نيروها برخاسته اند و اينک قرار است مورد استفاده قرار گيرند. احمدی نژاد و همفکران محافظه کارش شعارهايی بر خلاف اصلاح طلبان مطرح کردند. اگر اصلاح طلبان می گفتند که از طريق اصلاحات سياسی می توان به توسعه ی اقتصادی رسيد، محافظه کاران مردم را قانع کردند که بدون حل مشکلات اقتصادی نمی توان به توسعه ی سياسی دست يافت. اما اين پايان کار اصلاح طلبان نيست. آنان دست به تحرکات تازه ای خواهند زد. هم اکنون کروبی و معين اعلام تأسيس حزب کرده اند. خطای اصلاح طلبان اين بود که تنها هنگامی به مردم مراجعه کردند که به آرای آنان نياز داشتند. آنان هرگز تلاش نکردند که مردم را که خواهان دمکراسی و حقوق بشر بودند به ميدان بکشانند. جامعه ی ايران دوپاره شده و اين دوپاره در مقابل هم قرار گرفته اند. يک پاره طرفدار اصلاحات و توسعه ی سياسی است. رفسنجانی در ايران چهره ی منفوری است و در دور دوم کارزار انتخابات، تبليغات عمدتا" عليه وی بود و نه به نفع احمدی نژاد. مافيای سازمان يافته ای در ايران بر بخش بزرگی از اقتصاد کشور حاکم است. رفسنجانی و خانواده اش سهم بزرگی در اقتصاد ايران دارند و نماد فساد مالی به حساب می آيند.
فرح کريمی در سخنان خود يادآور شد که ايران دارای نظام دمکراتيک نيست که از آن انتخابات دمکراتيک انتظار برود، بلکه ايران يک کشور تئوکراتيک است. آيت الله خامنه ای قدرت اصلی را در دست دارد. محافظه کاران اکثريت پارلمان را تصاحب کرده بودند و در پی تصاحب قدرت اجرايی بودند تا هرگونه خطری را از نظام دفع کنند. استراتژی نظام اسلامی چنين امری را می طلبيد. رفسنجانی عليرغم ميل خامنه ای وارد کارزار انتخابات شد و چنين چيزی برای خامنه ای قابل قبول نبود. اما اينک نيز نمی توان گفت که ايران احمدی نژاد را انتخاب کرد. نبايد فراموش کرد که 40 در صد دارندگان حق رأی پای صندوقها نرفتند. مشکلات اقتصادی و بيکاری برای مردم ايران خيلی مهم هستند و همين مشکلات در اين انتخابات مورد بهره برداری تبليغاتی محافظه کاران قرار گرفت. در صورتی که می دانيم محافظه کاران سودبرندگان اصلی نظام اسلامی در ايران بوده اند و قشر متمولی را تشکيل می دهند. به نظر من محافظه کاران آزاديهای نسبی به دست آمده توسط مردم را تحمل خواهند کرد، اما آزاديهای سياسی مانند آزادی مطبوعات را محدود خواهند ساخت. با افزايش فشار سياسی، موج جديدی از مهاجرت آغاز خواهد شد و تعداد ايرانيان متقاضي پناهندگی افزايش خواهد يافت. اما آنچه که بسيار اميدبرانگيز است، جنبش زنان می باشد که قدرت روزافزون می يابد. جنبش زنان يک جنبش عميق اجتماعی است که ساختارهای خود را ايجاد خواهد کرد. اروپا و آمريکا بايد استراتژی واحدی را در قبال ايران در پيش گيرند. آنها نبايد امر حقوق بشر را نسبت به برنامه های اتمی ايران فرعی قلمداد کنند.
بهرام محبی، گزارشگر صدای آلمان در برلين