استفاده از «حق راى» براى گذار به دموكراسى
نادر فتوره چى
نام: توماس امت هايدن / تولد: ۱۱ دسامبر ۱۹۳۹ / محل تولد: رويال اوآك- ميشيگان- آمريكا / مليت: ايرلندى- آمريكايى / محل سكونت: كاليفرنيا / همسر: جين فوندا .
•••
نيكلاس لمان مدير خبرگزارى آتلانتيك كه از نزديك شاهد وقايع سال ۶۸ در آمريكا بوده است، جمله اى معروف درباره تام هايدن دارد: «تامى آمريكا را تغيير داد» او اين جمله را زمانى گفت كه «توماس امت هايدن»، فرزند دوم خانواده اى متوسط در رويال اوآك ايالت ميشيگان، به عنوان نظريه پرداز و رهبر جنبش دانشجويى آمريكا، به همراه ۷ تن ديگر، بزرگترين تظاهرات ضد جنگ و مخالفت با وضع موجود را در تاريخ آمريكا در اواسط بهار سال ۱۹۶۸ در «لينكلن پارك» محل برگزارى همايش انتخاباتى حزب جمهوريخواه در ناحيه شيكاگو به راه انداخت.تظاهراتى كه منجر به فستيوالى عظيم به نام «همايش زندگى» شد كه طى آن تمامى گروه هاى معترض به سياست هاى آمريكا (سرمايه دارى پست فورديستى كه افزايش مصرف گرايى را محور برنامه هاى خود قرار داده بودند) حضور داشتند. او پيش از اين در سال ۱۹۶۲ به همراه «پورت هارون» و «رال هابر» با انتشار بيانيه اى به نام «مانيفست چپ جديد» پايه گذار بزرگ ترين تشكيلات منتقد دانشجويى در تاريخ آمريكا با نام اختصارى «اس دى اس» (جنبش دانشجويى براى جامعه دموكراتيك) شد.اين سازمان دانشجويى كه مقر اصلى آن در دانشگاه «بركلى» قرار داشت، در مانيفست اعلام موجوديت خود بيان كرده بود كه با «فاصله گرفتن از چپ استالينيست» خواهد كوشيد تا اعتبار از دست رفته آمريكا در افكار عمومى جهان را به آن بازگرداند و نگذارد كه بمب هاى هسته اى ايالات متحده، بار ديگر گور هاى دسته جمعى اى مشابه آنچه كه در ژاپن حفر كرد را در ديگر نقاط جهان پديد آورد. بيانيه اى كه نويسندگانش در آخرين پاراگراف آن تاكيد كردند «ما به عنوان جنبش دانشجويى براى جامعه دموكراتيك خود را موظف به برانگيختن و حمايت از جنبش هاى اجتماعى مخالف وضع موجود مى دانيم و آنانى كه جنبش ما را راديكال مى نامند، روزى درخواهند يافت كه هيچ جايگاهى براى جنبش آرمانخواه دانشجويى دست نيافتنى نيست.»اس دى اس كه رسانه هاى ملى آمريكا آن را راديكال ترين گروه چپ تاريخ آمريكا مى دانند، بر مبناى مانيفست خود در طول دهه ۶۰ از طريق برپايى تظاهرات، اعتصابات، ميتينگ ها و فستيوال هاى مختلف، سياست هاى دولت ايالات متحده در جنگ با ويتنام، فرهنگ مصرفى، نفى هويت فرد و تبعيض نژادى را به نقد كشيد.تام هايدن در سال ۱۹۶۹ به دليل برنامه ريزى و هدايت فستيوال زندگى در دادگاهى كه بعد ها «پرونده شيكاگو هفت» نام گرفت به زندان محكوم شد و پس از خروج از زندان با «جين فوندا» (هنرپيشه اى كه از اعضاى اصلى جنبش مخالف جنگ ويتنام بود) ازدواج كرد. او اما پس از ازدواج و پايان تحصيل، گويى ديگر آن جوان سركش افسانه اى معترض نبود. در سال ۱۹۸۲ به عضويت انجمن ايالتى كاليفرنيا درآمد و ۱۰ سال بعد از همين ايالت نماينده حزب دموكرات در سناى آمريكا شد. سناتورى كه «شان پن» كارگردان و بازيگر مشهور هاليوود- كه روزى هايدن اين بنگاه عظيم فيلم سازى را از مظاهر جهان سرمايه دارى مى دانست- درباره او خطاب به شركت كنندگان در ميتينگ انتخاباتى اش گفت: «سناتور ما خواهان حفظ محيط زيست و توقف خشونت هاى خيابانى در سراسر آمريكا است.»او ديگر غرق در مناسبات جامعه اى شده بود كه روز گارى پرشورترين مخالف آن محسوب مى شد. مردى ثروتمند و ميانه رو كه عمده فعاليت هاى اجتماعى اش در چارچوب قوانين رسمى ايالات متحده بود و تلاش براى «حفظ محيط زيست» را مهم ترين هدف خود مى دانست.او تا امروز ۱۱ عنوان كتاب درباره موضوعات مورد علاقه اش از جمله محيط زيست، جنبش هاى اجتماعى، باند هاى مافيايى شهرى و ايرلندى تبارهاى آمريكا نوشته است. اما هرگز كتابى درباره خاطرات خود از دهه ۶۰ تحرير نكرد.با تام هايدن گفت وگويى انجام داده ام درباره آن سال ها، گفت وگويى كه به باور او «خاطرات دهه ۶۰ را در برابر چشمانش زنده كرد». خاطراتى كه «خوشحال مى شود» مردمى در اين سوى جهان خط سير تحول از راديكاليسم به ميانه روى را در سيماى رهبران آن مرور كنند.
•••
•به خوانندگان ما بگوييد پس از وقايع سال ۶۸ ودادگاه «شيكاگو هفت» كه طى آن به حبس محكوم شديد تا امروز چه كرده ايد؟
پس از پايان دادگاه و آزادى از زندان وارد فعاليت هاى اجتماعى شدم. اما به خاطر سابقه مبارزاتى ام در دهه ۶۰ و نيز به جهت آنكه هنوز هم مردم زيادى در ايالت كاليفرنيا به سياست هاى جارى انتقاد داشتند، مرا به عنوان نماينده خود در انجمن ايالتى انتخاب كردند. طى اين دوران تلاش زيادى براى مهار بحران هاى اجتماعى در ايالت كاليفرنيا از جمله مبارزه با باندهاى تبهكار و قاچاق مواد مخدر داشتم. همين فعاليت ها سبب شد كه از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ به عضويت سناى آمريكا از حزب دموكرات درآيم. از آن زمان تاكنون نيز مشغول تدريس «جنبش هاى اجتماعى» در كالج هاى ناحيه لس آنجلس هستم و ۱۱ عنوان كتاب نوشته ام كه آخرين آنها درباره باندهاى تبهكار خيابانى در شهرها و محلات آمريكا است.
•سرنوشت ديگر رهبران جنبش ۶۸ در آمريكا چه شد، جرى روبين، بابى سيل، ابى هافمن و ديگران؟
بابى سيل در اوكلند است. تا به حال چندين عنوان كتاب درباره بلك پنترز و مبارزات سياهان آفريقا _ آمريكايى در دهه ۶۰ و ۷۰ نوشته است. يك سايت اينترنتى هم داير كرده و با مخاطبان خود سرگرم است. او در اين سايت خود را «اومانيست انقلابى چلاق پير» معرفى كرده است! (خنده). رنه ديويس در بولدر كلرادو است و يك شركت بيمه عمر دارد. او به طور خصوصى كلاس هاى مديتيشن و عرفان شرقى و ژاپنى برگزار مى كند. «جان فرى من» در سانتامونيكا است. «لى وينر» مديرگروه و استاد رياضى و كامپيوتر دانشگاه كنتاكى شمالى است و در واشينگتن دى سى زندگى مى كند و متاسفانه ابى هافمن، ديو دلينگر، بيل كالسن تلر و جرى روبين از دنيا رفته اند. ضمناً «لن وين گلاس» حرفه وكالت خود در نيويورك را ادامه مى دهد.
•علت اصلى اعتراضات شما در سال ۶۸ چه بود؟ آيا تنها جنگ ويتنام موجب آن خروش عظيم دانشجويى شد يا علل ديگرى هم داشت؟
ببينيد! علت عمده همان جنگ ويتنام بود و البته تاثيرات منفى اى كه در داخل آمريكا به جا گذاشته بود. اما اين علت اصلى موجب آن شد تا جنبش دانشجويى و البته جنبش جوانان معترض آمريكا مسائل ديگر جامعه را از جمله تبعيض نژادى، كمبود سرمايه گذارى دولت در امر مبارزه با فقر، ترويج فرهنگ مصرف گرايى، يكسان سازى هويت فردى و... را به چالش بكشد. ضمناً توجه به اين واقعيت ضرورى است كه جنبش دانشجويى سال ۶۸ يك جنبش جهانى بود. ما زمانى بر حجم اعتراضات خود افزوديم كه اخبار مبارزه تمام عيار دانشجويان در فرانسه و آلمان عليه جنگ ويتنام و موارد مشابهى كه گفتم، به گوشمان رسيد و همين همبستگى جهانى بين دانشجويان و جوانان معترض بود كه جنبش دهه ۶۰ را به بزرگترين اعتراض اجتماعى بين المللى در تاريخ معاصر غرب تبديل كرد. دوباره تاكيد مى كنم! جنبش دانشجويى آمريكا در مسير مبارزات و اعتراضات خود تنها نبود، حتى بسيارى از دانشجويان جهان سومى نيز همزمان با ما نسبت به سياست هاى جهان سرمايه دارى، جنگ و فقر عمومى در كشورهاى عقب مانده اعتراض مى كردند.در آمريكا نيز ابتدا اين جنبش دانشجويى راديكال بود كه اعتراضات خود را در محيط هاى دانشگاهى آغاز كرد و پس از تسرى آن به بيرون از دانشگاه بسيارى از گروه هاى حاشيه اى و مخالف وضع موجود از جمله هى پى ها و سياهان و... به ما پيوستند.
•دستاوردهاى اين جنبش جهانى چه بوده است؟
يكى از دستاوردهاى آن حضور برخى از چهره هاى عملگراى مبارز در دهه ۶۰ در ساخت قدرت سياسى كشورهاى مورد اعتراض در دهه هاى بعد بود. مثلاً بيل كلينتون كه از فعالان دانشجويى آمريكا در سال ۶۸ بود، توانست بعدها از حزب دموكرات رئيس جمهور آمريكا شود و تلاش هاى مثبتى براى برقرارى صلح در مناطق مختلف جهان داشته باشد. يوشكا فيشر وزير خارجه فعلى آلمان، جورج كاستاندا وزير خارجه مكزيك، جان كرى و بسيارى ديگر محصول همان جنبش راديكال در دهه ۶۰ هستند. ولى گذشته از «كسب قدرت» و حضور در مناسبات حكومتى عمده تاثير وقايع ۶۸ تحولى بود كه در فرهنگ جارى جوامع غربى به وجود آورد. تحولى فرهنگى كه بر روح حاكم بر قوانين و مقررات جديد مبتنى بر حقوق برابر انسان ها و افراد جامعه، فارغ از هر نوع رنگ، نژاد، جنسيت و مليت تاكيد دارد. همچنين افشاى بسيارى از اسرار دولتى و ايجاد يك جنبش فراگير جهانى براى حفظ محيط زيست و تغيير نظام آموزشى و اداره دانشگاه ها را از جمله تاثيرات مستقيم حوادث بهار سال ۶۸ مى دانم.
•در تعريف هويت فردى انسان ها چطور؟ آيا تحولى درازمدت و تثبيت شده به وجود آمده است؟
به گمانم پاسخ پرسش قبل سئوال اخير را هم شامل مى شود.
•اشاره ام مستقيماً با تاكيد بر «فرديت» انسان در جوامع غربى است. آيا در بنيان هاى آن تحولى متاثر از جنبش شما به وجود آمده است؟
يقيناً چنين است. جوامع غربى به سمت گروه هاى خرد اجتماعى حركت كرده اند. گروه هايى كه اساس تشكيل آنها را نه يك آرمان همه جانبه و فراگير كه تمام ابناى بشر را در ذيل خود به همكارى دعوت كند، بلكه جنبش هايى كه اهداف كوچك، مشخص و دست يافتنى دارند و هويت خود را از «فرد» اخذ مى كنند. يعنى هر فرد عضو يك يا چند جنبش و گروه اجتماعى، واجد هويتى مستقل است.
•يعنى ديگر شاهد جنبشى فراگير نظير جنبش دانشجويى دهه ۶۰ نخواهيم بود؟
در مورد جنبش دانشجويى چندان مطمئن نيستم و اطلاع زيادى ندارم.
•ساير جنبش هاى اجتماعى چطور؟
ببينيد! جنبش ضد جنگ عراق كه در اروپا و آمريكا به وجود آمد به نظر من پس از سال ها تداعى كننده جنبشى نظير دهه ۶۰ بود. با اين تفاوت كه از خشونت فاصله جدى گرفته بود. اين رخداد به نظر من بسيار تحسين برانگيز بود و همان طور كه ديديد باعث شد كه بسيارى از دولت هاى غربى از ائتلاف با آمريكا براى شركت در جنگ سر باز زنند.مثال ديگر جنبش هاى آمريكاى لاتين است كه بر عليه خصوصى سازى تحت هدايت آمريكا [براى همكارى با سازمان تجارت جهانى] كه به مردم اين كشورها تحميل مى شود به وجود آمده و سياست هاى ايالات متحده را در اين خصوص به طور جدى به چالش كشيده است.
•با توجه به نرخ بيكارى در غرب و بالاخص اروپا آيا جنبش كارگرى فعاليت و حضور چندانى دارد؟
شايد بتوان گفت كه يك نظم جديدى براى حمايت از كارگران و زحمتكشان جديد و البته حفاظت از محيط زيست در حال شكل گيرى است. نظمى كه به زودى كل جامعه جهانى را از وضع موجود خود به نقطه جديدى خواهد برد.
•و سئوال آخر. درباره دموكراسى و جنبش هاى اجتماعى و البته دانشجويى در كشورهاى در حال گذار به مردم سالارى چه مى توان گفت؟
جنبش سال ۶۸ با بهره گيرى از مبانى تئوريكى كه آن روزها از سوى گروه هاى چپ جديد تبيين مى شد كوشيد تا مفهوم نوينى از دموكراسى ارائه دهد. دموكراسى اى كه هويت هر فرد در آن مورد احترام و توجه باشد و ساختارهاى كلان قدرت نتوانند با عوام فريبى و هدايت رسانه اى به برنامه هاى خود ادامه دهند. شايد اين هم يكى از تاثيرات جنبش ما بود كه جرقه اى شد براى تعمق بيشتر نسل هاى آينده درباره مفهوم دموكراسى.و اما در مورد جنبش هاى دانشجويى و اجتماعى كشورهاى در حال گذار. من شخصاً در حدى نيستم كه بتوانم توصيه خاصى به آنها داشته باشم. اما واقعه اخير در كشورهاى جدا شده از بلوك شوروى سابق و تلاش شهروندان آنها براى رسيدن به دموكراسى آن هم بدون بروز خشونت بسيار مرا تحت تاثير خود قرار داده است. امروزه از دو شيوه براى رسيدن به دموكراسى در كشورهاى در حال گذار بهره گيرى مى شود. برخى از آنها با تظاهرات خيابانى و برخى ديگر با پافشارى و استفاده از حق راى و شركت در انتخابات مى كوشند تا به مقصود خود برسند و اين هر دو شيوه كه نشان از فاصله گيرى جوامع در حال گذار از خشونت و درگيرى دارد من را به شدت به تحسين وامى دارد. بسيارى از جوامع در حال گذار به دموكراسى امروز دريافته اند كه با استفاده از حق راى خود مى توانند تغييرات عمده اى در ساختار قدرت به نفع دموكراسى ايجاد كنند.
-------------------------------------
نگاه روشنفكر
دو، سه... و بيشتر، دانشگاه كلمبيا
تام هايدن
ترجمه: نادر فتوره چى
به شعارى كه بر روى ديوارهاى دانشگاه كلمبيا نوشته شده است، يك بار ديگر به دقت نگاه كنيد: «دو، سه و بيشتر دانشگاه كلمبيا بيافرينيد.»هدف از اين شعار، توسعه اعتصابات و تظاهرات به ديگر دانشگاه ها در سراسر آمريكا است. به طورى كه دولت را مجبور كند از بين دو انتخاب «سركوب گسترده دانشجويان» و يا «تغيير سياست ها» يكى را هر چه سريعتر برگزيند. اين شعارى بسيار واقع بينانه است. چرا كه يك دو جين از دانشجويان معترض به سياست هاى دولت و نيز مديريت دانشگاه، اكنون آماده انفجارند و بعيد به نظر مى رسد كه نيروهاى پليس بتوانند آنها را سركوب كنند. رخدادها را از اول دهه شصت تاكنون يك بار به ياد آوريد. آن تابستان داغ و نقد بى پرده سياست هاى شوروى،۱ جنبش حقوق مدنى و آزادى بيان، از دفاع «قدرت براى سياهان» تا «قدرت براى دانشجويان» و اكنون «قدرت براى همه»، اشغال شجاعانه دانشگاه هاروارد و تالار هميلتون.
رخدادهايى كه همه تنها با يك جرقه از سياست هاى نژادپرستانه دولت آمريكا مشتعل شدند. اما نبايد فراموش كرد كه جنبش دانشجويى، شاخه اى نونهال از درخت جنبش سياهان نيست و نبوده است. جنبش دانشجويى، جنبشى مستقل است كه از خاستگاه طبقاتى مردم متوسط شهرى؛ همان درستكارى ها و صداقت ها برخاسته است. جنبشى مدرن كه اهداف اصلى اش را به مقابله با نهادها، افكار و بنيان هاى سنتى موجود در جامعه آمريكا اختصاص داده است. اكنون، فعالان و رهبران دانشجويى در دانشگاه كلمبيا، تاكتيك هاى مبارزاتى جديدى را با عنوان «جنبش مقاومت» از پائيز پارسال به راه انداخته اند. از اشغال شبانه ساختمان هاى حومه دانشگاه و در نهايت صحن اصلى و تالارهاى آن، از نافرمانى مدنى در معابر عمومى تا سنگربندى براى مقاومت در برابر يورش هاى پليس. تاكتيك ها و شيوه هاى جديدى از اعتراض كه تاكنون هيچ بديلى در دانشگاه هاى آمريكا نداشته است. دانشجويان معترض دانشگاه كلمبيا، در اين تجربه جديد، معتقدند كه تاكتيك هايشان از توان سركوبگرى نيروهاى احمق پليس پيشى گرفته است. يكى از آنها به من گفت: «از اين پس هر دانشجو به منزله بمبى است كه ساختمان ها و مراكز ادارى _ تجارى را تهديد مى كند و پليس نخواهد توانست اين «بمب هاى انسانى» را از مردمان عادى شناسايى كند. ما در حال تمرين روش هاى فرار از ضربات مقطعى نيروهاى پليس هستيم. تام! تاكتيك هاى ما جواب خواهد داد.»در ساختمان هاى اشغال شده دانشگاه كلمبيا، دانشجويان در مكان هايى به نام «كمون» يا «جزيره هاى آزادى»، گردهم آمده اند. محافلى كه تا به حال در هيچ جنسى از مبارزات دانشجويى وجود خارجى نداشته اند. دانشجويان در جزيره هاى آزادى كه تا پيش از اين كلاس هاى درس كسل كننده بود، اكنون مى رقصند و پايكوبى مى كنند، جوك مى گويند و... اما من نگران آن هستم كه پرسشى براى آينده نداشته باشند. اينكه همه دانشجويانى كه به «جنبش مقاومت» پيوسته اند تا به آخر ايستادگى خواهند كرد؟ و آيا آگاهى درونى اى از راهى كه انتخاب كرده اند دارند؟ نمى دانم!من سويه هاى ديگر ماجرا را هم مى بينم. كشمكشى درون گروهى و خشن در باب حجت و استدلال هاى رهبران كه به شكل برگزارى ميتينگ هاى چند ساعته ردوبدل مى شود. بسيارى از اين دانشجويان نسبت به موقعيت و نقش خود در جغرافياى عرصه مبارزه، در سياست خارجى و جنگ، در نحوه ادامه مبارزات و تدافعات و نيز در شكل درست رفتارها و لزوم يا عدم لزوم رعايت اصول اخلاقى- فرهنگى در روابط با يكديگر در سرگيجه اى شبيه به مسخ شدگى به سر مى برند. آنها مدام در حال مناظره و سخنرانى اند كه رهبران چه بايد و چه نبايد بكنند. اما از سوى ديگر، جنبش دانشگاه كلمبيا را _ علاوه بر گشودن افق هاى نوين در مبارزات دانشجويى- واجد پيامى سياسى هم مى دانم. استدلال بسيارى از دانشجويان معترض، آن بوده است كه بايد از اين پس در عرصه عمومى به عنوان طبقه اى جديد و با هويتى نو به حساب آورده شوند. به نظر مى رسد كه اين خواسته در وضعيت موجود به دست آمده است. مطالبه اى كه مى توانست با هزينه اى بسيار كمتر اما به شرط هدايت و تدبير روساى دانشگاه ها اكنون برآورده شده باشد. روساى دانشگاه مى توانستند به جاى اصرار بر شيوه هاى مديريت سنتى، پيش از اين وقايع، خشم دانشجويان را فروكاهند. مثلاً آن زمان كه دانشجويان در تظاهرات خود از سوى نيروهاى پليس سركوب شدند، معلوم نيست كه روساى دانشگاه و اساتيد كجا بوده اند؟ اما اكنون شرايط به كلى تغيير كرده است. دانشجويان معترض كلمبيا دريافته اند كه مى توانند حتى در تحولات و معادلات بين المللى نقش آفرين باشند. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه مبارزاتشان در برابر امپرياليسم و جنگ طلبى مى تواند به تمامى موسسات آموزشى و دانشگاهى _ كه تا پيش از اين مكان هايى براى سركوب آرمان ها و تحقير دانشجويان بوده اند- تسرى يابد. دانشجويان حتى ديگر تغيير مديريت دانشگاه يا ورود نمايندگانشان به چرخه تصميم گيرى سياست هاى دانشگاه را چندان مطالبه ارزشمندى نمى دانند. آنها خود را قادر به واژگونى كليت ساختار نظام آموزشى مى بينند. ديگر به نقش هاى خرد قانع نيستند. آنها دگرگونى بنيادين نهاد دانشگاه را مى خواهند. دانشگاهى نوين و مستقل از حكومت مى خواهند كه بتواند در برابر سياست هاى منحط ايالات متحده و وضع موجود تمام عيار بايستد و اگر به اين خواسته خود نرسند، معتقدند كه اصلاً نبايد دانشگاهى وجود داشته باشد. به قول فيدل كاسترو: «اين دانشجويان پارتيزان هاى جديد عرصه فرهنگ هستند.» اما پرسش من آن است كه تا چه ميزان مى توان به همراهى ديگر دانشگاه ها براى تحقق اين آرمان ها حساب كرد؟ پاسخ اين سئوال را آينده روشن خواهد كرد. دانشگاه كلمبيا مينياتورى از مسائل درونى جامعه آمريكا است. همان ناتوانى ها در درك مطالبات، همان نديدن ها و نشنيدن هاى مقامات ارشد دولت را در روسا و اساتيد دانشگاه كلمبيا هم مى توان ديد با همان شيوه هاى سركوب نظامى كه مى كوشند مطالبات را سركوب كنند.جنبش دانشجويى دانشگاه كلمبيا بايد بر روى توان نهادهاى مردمى كه با دانشجويان همراه و هم راى هستند حساب كند. پيش بينى من آن است كه آتش افروخته شده از سوى دانشجويان اگر به بيرون دانشگاه سرايت كند هيچ نيرويى حتى پليس فاشيست آمريكا قادر به مهار آن نخواهد بود. اما اينكه آيا اينجا توسعه اعتراضات رخ خواهد داد يا خير پاسخش را آينده خواهد داد.بسيارى از اساتيد به دانشجويان خود مى گويند كه سنگرسازى و اين قبيل اعتراضات به دوران رمانتيك هاى قرن ۱۹ بازمى گردد و جامعه امروز تغيير كرده است. شما موفق نخواهيد شد؛ آنها معتقدند تنها استفاده از شيوه هاى مسالمت آميز و مذاكره است كه مى تواند به سرانجام برسد.اما دانشجويان مى گويند اين تازه آغاز راه است راهى كه تنها يك هدف را تعقيب مى كند: «جنگ را به خانه مى كشانيم.»۲
منبع: Ramparts Magazine
پى نوشت ها:
۱- اشاره به بيانيه اس. دى. اس درباره سياست هاى شوروى
۲- شعار معروف جنبش دانشجويى دهه ۶۰ كه اشاره به مبارزات دانشجويى و اعمال فشار بر دولت براى پايان جنگ ويتنام داشت.