دوست عزيزم!
من نمي دانم اين آقاي محمدقوچاني روزنامه نگار است يا فعال سياسي، هر دو يا هيچكدام، نزديكترين خاطره ام هم از او به مطلبي با عنوان “ بهارتهران ” در همين روزنامة شرق در دوران انتخابات اخير برمي گردد ، كه چندان حال خوشي نصيبم نكرد . عنوان مطلب ، وام گرفته از نخستين تحولات شبه دمكراتيك در چكسلواكي 1968 بود كه در ادبيات جهان سرمايه داري به “ بهار پراگ ” معروف شد . محمد قوچاني در آن مقاله هم با شادي زائدالوصفي ، كوشيده بود اندك انعطاف دستگاه قضايي – امنيتي نظام را در آزادي محدود و مشروط برخي زندانيان سياسي در بحبوبة انتخابات ، به “ بهار” ي كه سال نكوييش در پيش مي ديد تعبير كند . همانوقت قصد داشتم چيزي ، پيرامون ” بهار تهران” قوچاني بنويسم كه تب انتخابات مانع شد. به ويژه با اعتباري كه روزنامة شرق نزد اقشار نوروشنفكرايران يافته ، از مطالبي با منزلت “سرمقاله” و ديدگاه هاي مطرح در آن نبايد بسادگي گذشت . سه گانة آقاي محمد قوچاني در روزنامه هاي دوم ، چهارم و پنجم تير روزنامة شرق در زمرة اين موضوعات است . “ جنبش هاي خاموش ” در آستانة مرحلة دوم انتخابات با پيش بيني “ شكست” اصلاح طلبان ، “ فرصتي براي دمكراسي ” در فرداي انتخابات با احتمال “شكست” اصلاح طلبلان و “ آيا ما شكست خورديم؟” در فرداي اعلام نتيجة انتخابات در تحليل علل “ شكست” اصلاح طلبان . در اين نامه مي خواهم با تو در مورد همين مطلب آخر حرف بزنم . زندگي فرصت دهد ، در مورد آن دوتاي ديگر هم حرف ها دارم .
يك :
مرز باريكي است بين “ انتقاد از خود” در حوزة روانشناسي فردي و اجتماعي و“خود به فاضلاب فكني” در حوزة تعاملات سياسي و اجتماعي . اولي رفتاري از روي دانايي و شجاعت و جرياني مستمر است و دومي اقدامي از سر دانانمايي و ترس و مصلحت انديشي درفرصتي مناسب و درپي نفعي محتمل . “ انتقاد از خود ” در رويكرد به خود حقيقي يا حقوقي است و ماهيتي خلاق و روبه آينده دارد . “ خود به فاضلاب فكني ” ژست انتقاد ازخود درخطاب به غير است ، حاكي از ندامت و درطلبِ گذشته ! شايد به نظرت كمي خشن بيايد اما آنچه كه در “ آيا ما شكست خورده ايم ؟ ” يافته ام ، ماهيتا يك اقدام ” خود به فاضلاب فكني ” است تا انتقاد از خود .
دو :
آقاي قوچاني مي نويسد : “ ديروز اصلاح طلبي از دمكراسي شكست خورد ” و عجله دارد كه هر چه زودتر به تقليد از روال هاي رايج در جوامع توسعه يافتة ليبرال دمكرات ، پيروزي را به “ پديدة انتخابات ” تبريك بگويد و شادمان از اينكه با” تداول قدرت ”بصورت مسالمت آميز گامي بزرگ به سوي دمكراسي در ايران برداشته شده ، به رقيب خير مقدم بگويد . غافل از اينكه :
اولا : اصلاح طلبي از دمكراسي شكست نخورد ه است . اصلاح طلبي در بازي قدرت با نهادهايي شكست خورد، كه نه توان مبارزه و رقابت با آنها را داشت ، نه داعيه اش را و نه اصلا براي چنان بازي ي به ميدان آمده بود . شكست و پيروزي در مسابقه و رقابت جايي معنا دارد كه در آن جا قواعد يك بازي جوانمردانه (Fair Play) از جمله همساني شرايط رقابت ،بويژه تناسب قواي رقابت كنندگان رعايت شود . كشتي گير ميان وزن را براي رقابت با يك كشتي گير فوق سنگين به ميدان نمي فرستند ، و براي عرض تبريك به كشتي گير سنگين وزن در چنين مبارزة نا برابري ، مردم صف نمي بندند . براي ناجوانمردانه قلمداد كردن اين” بازي” يك دليل بسيار ساده وجود دارد : قرار بود تمام اركان حكومت در مبارزة انتخابات رياست جمهوري بين رقبا بي طرف بمانند .اما نماندند . نگاه كن به :
1) رفتار صداو سيما به عنوان بزرگترين و مؤثرترين رسانة تحت مديريت حكومت ، كه در فرجام برنامه هاي انتخاباتي آن ، تصوير ” وضعيت موجود ” در جمهوري اسلامي ، چنان بود كه ”تغيير” در آن اقدامي ” اصلاح طلبانه و ” ادامة” آن رويكردي ” محافظه كارانه” مي نمود . در حقيقت صدا و سيما با مساعدت نامزدهاي محترمي كه همگي از مديران و نان و نمك خوردگان انقلاب و نظام بودند و چنان نمودند كه گويي از كائنات براي اصلاح آن ” وضعيت موجود” نامطلوب به ايران نازل شده اند ، موفق به قلب مفاهيم ” محافظه كاري ” و ” اصلاح طلبي ” شد . در اين فرايند ، آقاي دكتر معين و در مرحلة دوم آقاي هاشمي بسبب ابرام بر ادامة برنامة اصلاحات و سازندگي شان ، شدند سمبل محافظه كاري و آقايان ديگر با نفي صريح و آشكار اين برنامه ها شدند ، اصلاح طلب و ترقي خواه ! با تقسيم و توزيع برابر اوقات تبليغات در رسانة ملي ، ”عدالت” بين نامزدها رعايت شده بود ، و مردم هم به جاي مورد نظر آقايان هدايت شده بودند . كار اصلي را هم صدا و سيما نه در آن چند روز كه در هشت سال ماضي انجام داده بود . در كشوري كه بنا به دلايل بسيار، تلويزيون مؤثرترين نقش را در شكل دادن به افكار توده اي دارد ، دولت اصلاحات كمترين فرصت را براي ارتباط با مردم ، توضيح سياست ها و برنامه هايش به تودة مردم و بسيج آنها براي نيل به مقصود يافته بود . در عين حال به بركت حضور ماهواره ها و شبكه هاي فارسي زبان نانجيب و پرده در كه با سطحي ترين لايه هاي عقل و احساسات توده هاي مردم سروكار دارند ، خاتمي و دولت اصلاحات ، سوپاپ اطمينان ” رژيم ” و غير قابل اعتماد معرفي شده بود . (حالا مي توان معناي اينهمه آفرين و مرحبا به صدا و سيما را دريافت .)
2) رفتار ” بسيج ” و ساير نيروهاي مسلح به عنوان سازمان يافته ترين تشكيلات حكومت و برخوردار از منابع عظيم مادي و غيرمادي . در شرايطي كه احزاب و سازمان هاي قانوني در كشور براي اطلاع رساني و پوشش تبليغاتي مبارزة انتخاباتي شان با هزار و يك مشكل و مانع مادي و غيرمادي روبرو بوده اند و حداكثر مي توانستند بيروني ترين لايه هاي جوامع شهري را پوشش دهند ،“ بسيج ” ، امكان نفوذ تا عميق ترين لايه هاي مردم را بواسطة برخورداري از پايگاه هاي سازمان يافته اش داشت و از آن به نحو احسن استفاده كرد . به ياد بياوريم كه ” رئيس جمهور منتخب ” حتي با فرض ارتباط تشكيلاتي با آبادگران فاقد كمترين امكانات تشكيلاتي براي ارتباط با مردم بود . افزون بر آن در ميان جريان ضد اصلاحات هم تا آخرين روزها، اجماعي به پشتيباني از او وجود نداشت . فقط تشكيلاتي با قدرت ” بسيج ” مي توانست ، چنان معجزه اي بيافريند كه آفريد . پي گيري اجراي ”طرح بصير” در پايگاه هاي بسيج مي تواند به ايضاح اين مدعاي من بيانجامد .
3) رفتار بخش قابل توجه نهاد روحانيت سنتي و حوزه هاي علميه ، كه از اركان مهم نظام بشمار مي آيند . مقام و منزلت اين نهاد نزد تودة مردم چنان است كه جانبداري اش از يك جريان ، مي تواند تناسب قوا را در مبارزة سياسي تغيير دهد . اين نهاد ، در جريان انتخابات نه تنها بي طرف نبود ، بلكه انگيزة كافي براي تقابل با اصلاح طلبان اعم از روحاني و مكلا را داشت . اين نهاد ، مبارزة انتخاباتي اش عليه اصلاح طلبان را ، طي هشت سال گذشته چنان سازمان داد بود كه در وقت مقتضي بتواند ضربة مؤثر را وارد كند و كرد .(مؤمنين وضو بگيرند و روز انتخابات به آقاي احمدي نژاد راي بدهند . . .)
ثانيا : برندة انتخابات نه يك “ پديده ” كه يك ” جريان ” مشخص و قابل تعريف است ، كه همواره كوشيده است از” نه چپ نه راست ” بودن خود فضيلتي براي تودة مردم بسازد. اين جريان به موازات از دست رفتن اعتبار محافظه كاران و اقتدارگرايان تابلودار ، نزد مردم و نبود فرصت كافي براي نهادينه شدن و استقرار ارزش ها و برنامه هاي اصلاح طلبانه در جامعه ، از ناشكيبايي مردم و كم طاقتي شان در تحمل هزينه هاي اصلاحات دمكراتيك سود جست و خود را به عنوان آلترناتيوي برتر از “ چپ ” و ” راست ” كه مي تواند توده هاي مردم را از شر” سياست بازي ” برهاند و فلاح و رستگاري دنيا و آخرتشان را بسرعت تامين كند ، معرفي كرد . اين جريان حتي با اين ويژگي ، فاقد امكانات لازم براي رقابت با جريان هاي سياسي فعال در جامعه به شمار مي آمده. ” پديده ” ، تلقي كردن وي تنها از اين جنبه پذيرفتني است كه هيچ يك از شواهد و قراين معمول ، نشان از اهميت وي در چارچوب يك رقابت دمكراتيك با همين سازوكارهاي موجود نداشت و بدون دخالت يك ” قدرت قهار” پيروزي او غيرممكن مي بود . ذوق زدگي آقاي قوچاني براي تبريك مجدد به ” منتخب انتخابات سوم تير” براي رشدي چنين سريع در دوسال سياست ورزي ، نيز سادگي است . ( شخصا واژة بلاهت را بيشتر مي پسندم !)
ثالثا : ” آيا ما شكست خورديم ؟” حاصل نگرشي نابخردانه به نسبت ميان عدالت و پروژة اصلاحات نيز هست . آنجا كه گمان مي كند : ” نامزد جناحي كه به عدالت بيش از آزادي بها مي داد بر نامزد يا نامزدهايي كه مفاهيم اصلاح طلبانه ، توسعه ، آزادي و دمكراسي را ترويج مي كردند، پيروز شد و به رياست جمهوري رسيد.” اگر آقاي محمد قوچاني در مقام يك فعال اجتماعي ، مفهوم عدالت را در كانون موضوعات مورد توجه اصلاح طلبان در اين سال ها ، درنيافته باشد ، چه توقعي از مردم عادي مي توان داشت ؟ وعده و وعيدهاي ” پوپوليستي ” به حاتم بخشي از منابع ملي را ” عدالت ” تلقي نكنيم ! ساده زيستي و رفتار ” خاكي” فقط چند صباحي به مذاق توده ها خوش مي ايد ، اما تامين عدالت براي آنها در گرو ادامة ساختن سد و نيروگاه و راه و پل و كارخانه و پالايشگاه و مدرسه و دانشگاه ، در سامانه اي دمكراتيك و مشاركت جويانه است .
رابعا : فرايندي كه اقتدارگرايان را سرانجام به كرسي رياست جمهوري رساند ، سياست ورزي دمكراتيك نيست . فرايندي ضد دمكراتيك با استفاده از تمام وسايل براي مشروعيت بخشي به قدرتي است كه در جنبش اصلاحات به پرسش گرفته شده است . براي مقابلة دمكراتيك با اين فرايند ،” انتخابات آزاد” (در چارچوب همين ساختارهاي موجود) فقط يكي از ابزارهاي اصلاح طلبان است . نهادهاي مدني آزاد (احزاب و سنديكاها وغيره ) رسانه هاي آزاد (بويژه راديووتلويزيون آزاد) ، اجتماعات آزاد و در حمايت قانون ، برخورداري از امكانات قضايي آزاد و دمكراتيك و. . .ديگر ابزارهاي مكمل مورد نياز اصلاح طلبان است . در فقدان اين ابزارهاي مكمل ، از شكست يا پيروزي ” دمكراتيك ” سخن گفتن اقدامي دور از عقل سياست ورز است . در چنين رويكردي به انتخابات رياست جمهوري توسط اقتدارگرايان كه در اقدام به يكدست كردن حاكميت ، هيچ تعارف دمكراتيك و غيردمكراتيكي را بر نمي تافتند ، چه فرقي مي كرد كه آقاي مهندس ميرحسين موسوي كانديدا باشد يا دكتر مصطفي معين !
سه :
آقاي محمد قوچاني در اين مطب جابه جا از “ ما ” سخن مي گويد . اين ” ما ” به عنوان يك روزنامه نگار آزاد ، مكلف بوده و هست ، بي اعتنا به نتيجة انتخابات و تفسير سياسي ماوقع( و احتمالا تقسيم غنايم ناشي از آن) به استناد اخبار و اطلاعات مرتبط با انتخابات (در همين روزنامة شرق ) به پي گيري وقايعي برود كه اندكي به توضيح اين “ پديده ” بيانجامد (Fact Finding) . يادآوري برخي از اين وقايع هنوز موضوعيت دارد : انحراف فاحش نتيجة انتخابات با نتايج نظرسنجي هاي پيش از انتخابات ، اختلاف فاحش در منحني رشد آرا در انتخابات مرحلة اول و دوم ، كيفيت انصراف آقاي محسن رضايي در دقيقة نود ، علل رويگرداني ضربتي اصول گرايان از آقاي قاليباف ، اجراي “ طرح بصير ” در پايگاه هاي بسيج در پشتيباني از يك كانديداي مشخص ، فرود بي مجوز هواپيماي مجهول الهويه در فرودگاه ياسوج ، بازداشت برخي مسئولان نظامي و غير نظامي در رابطه با مرحلة اول انتخابات ، ماهيت برخورد كنندگان به روحانيان طراز اول كشور در قم و تهران ، بازداشت موقت مقام وزارت كشوري در روز اتنخابات و بسياري وقايع ديگر كه آقاي دكتر معين از مجموعة آنها با عنوان ” دخالت قدرت قهار ” در تغيير نتيجة انتخابات ياد كردند .
تعقيب تكه پاره هاي اطلاعات كم اهميت ، نامربوط و بي معني ( از نظر مردم و خوانندگان عادي) توسط يك روزنامه نگار مستقل و حرفه اي ، گاه مي تواند به نتايجي شگفت انگيز بيانجامد . نمونه هاي تاريخي آنرا آقاي محمدقوچاني بهتر از من و تو مي داند.
اما اين ” ما ” اگر اصلاح طلبان هستند كه آقاي محمدقوچاني خود را يكي از آنها مي داند و از آن موضع در جستجوي پاسخي براي پرسش “ آيا ما شكست خورده ايم ؟ ” است ، متاسفم كه بگويم در اقدام ” خود به فاضلاب فكني ” اش من و تو و دوستان بسيار ديگري را هم بعنوان اصلاح طلب ، همراه كرده و اين بسيار ناجوانمردانه است . مروري در عين عبارات آقاي محمد قوچاني عبرت آموز است :
1- ” ما مردم را حساب در گردش جيب هاي سوراخ خود مي دانستيم ”
اصلا با اين ارزيابي از خود ، ما به چه جراتي هنوز خود را اصلاح طلب مي دانيم . اين كه عين شارلاتانيزم سياسي است ! واقعا ما اصلاح طلبان چنين نگاهي به مردم داشته ايم ؟
2- ” در سال 1379 مجلس ششم به مدد نقدآقاي هاشمي شكل گرفت . بديهي بود كه چنين مايه اي نمي توانست پايه اتحاد ماباوي درانتخابات سال1384 قرارگيرد. بدون آنكه شجاعانه در بارة رفتار خود توضيح دهيم . . .”
اولا : موضع نقادانه سال 1379 ما در مقابل آقاي هاشمي پابرجاست و اتفاقا پشتيباني از وي در دور دوم انتخابات 84 با تاكيد بر همين موضع نقادانه انجام گرفته نه نفي و فراموش كردن آن . ” نقد” سياست هاي سازندگي آقاي هاشمي را اصلاح طلبان شروع كردند و ادامه دادند و با فرض پايبند ماندن آقاي هاشمي به آن سياست ها در صورت پيروزي در انتخابات ، ادامه هم مي دادند . اما فرق است بين نقد آقاي هاشمي از موضع اصلاح طلبي با لجن مال كردن او از موضع دنائت و فرصت طلبي ، يعني آنچه كه رقيبان غير اصلاح طلب وي كردند و صحنة انتخابات را در مرحلة دوم به صحنة انتخاب فرشته يا شيطان بدل كردند . در عجبم اگر هاشميِ نظام جمهوري اسلامي چنين است كه رقبا نمودند ، اين نظام چه جايي براي دفاع دارد ؟ چه برسد تقلا براي رئيس جمهور شدن آن ؟
ثانيا : در سياست ورزي و مبارزات انتخاباتي ، هر اصطلاح بار مفهومي خود را دارد . اتحاد ، ائتلاف ، حمايت و پشتيباني اگرچه داراي اشتراك معني هستند اما اقدامات سياسي متفاوتي بشمار مي آيند . پشتيباني اصلاح طلبان از آقاي هاشمي در دور دوم انتخابات اگر اتحاد با يك ” غارتگر بيت المال ” بود نياز به توضيح شجاعانه در بارة تغيير رفتار خود داشتيم ، اما خيال نمي كنم كه پشتيبانيِ يكي از معماران اصلي جمهوري اسلامي كه داراي مرزهاي مشخص و معين سياسي با وي بوده و هستيم نياز به توضيح شجاعانه داشته باشد .
ثالثا : ما در يك هفتة باقي مانده از 27 خرداد تا 3 تير 1384با همان حرف هايي نمي جنگيديم كه خود روزگاري در ترويج آن نقش داشتيم . آقاي قوچاني در اين مورد ،خيلي كم لطفي مي كند.(اگر آقاي محمد قوچاني در آن سالها با چنين لجن پراكني هايي عليه آقاي هاشمي مبارزه مي كرده خوبست كه پاسخگو باشد) ما با دنائت و فرصت طلبي و عليه ”پيروزي به هر قيمتي” مي جنگيديم .اگر روزي موضع نقادانة ما دربرابر آقاي هاشميِ دوران سازندگي (يعني رويكرد اقتدارگرايانه و غير دمكراتيك به توسعه) آنقدر در ميان مردم جا بيفتد و خريدار داشته باشد كه براي امحاي آن نياز به ”جنگ” باشد ، آنروز ، آقاي دكتر معين يا هر كانديداي ديگرِما در همان دور اول ، پيروز مبارزة انتخاباتي خواهد بود !
چهار :
بازي روزگار را ببين كه ”ما” حالا بايد از سازوكارها و آدم هايي دفاع كنيم كه از همين آقاي محمدقوچاني تا آقاي دكتر مصطفي معين عزيزمان ، سياست اتحاد و انتقاد ”ما” را در چارچوب يك جبهة واحد ضد امپرياليستي نه تنها برنمي تافتند ، بلكه . . .
بزرگترين واقعة مبارزة انتخاباتي اخير به نظر من ، فراهم آمدن امكان اتحاد عمل تمام نخبگان و دگرانديشان وفعالان اصلاح طلب و ترقي خواه در جبهة واحد دمكراسي و حقوق بشر است ، تا آنجا كه بيش و كم جايي هم براي ”ما” باشد ! در اين روند ، گيرم كه در مبارزات انتخاباتي آتي با توجه به ساختار قدرت برآمده از انقلاب و بافت ويژة جامعة ايران ، حالا حالا ها امكان پيروزي و تصرف قدرت دولت ، توسط اين جبهه فراهم نشود اما به قولِ آقاي محمد قوچاني در پايان همين مقاله : ” تا زماني كه ما مي توانيم مقاله بنويسيم ، بيانيه منتشر كنيم ، نامزد معرفي كنيم و رفتار دولت را نقد كنيم ، شكست نخورده ايم .”
پنج :
در فرداي انتخابات اولين رئيس جمهور درايران كه ابوالحسن بني صدربا اتكا به لطف امام خميني ، روحانيت متحد و توده هاي ميليوني مردم ، رئيس جمهور ايران شده بود و پيام تبريك و شادباش از سراسر ايران و كشورهاي جهان به سوي او روان بود ، در گوشه اي از يك روزنامة كوچك و كم تيراژ معروف ، تحليل كوتاهي از انتخابات آمده بود با جمله اي با اين مضمون در پايان كه : ” مردم ايران بزودي اين اشتباه تاريخي شان را جبران خواهند كرد! ” با اين باور، پروندة انتخابات نهم را ، در زندگي مان ببنديم و به عشرت كوشيم كه حضرت شاعر مي فرمايد :
جهان فاني و باقي فداي شاهد و ساقي كه سلطاني عالم را طفيل عشق مي بينم
ارادتمند تو