موقعيت اكبر گنجى در موقعيتى ميان اسطوره و فاجعه در نوسان است:
۱ _ اكبر گنجى روشنفكر، روزنامه نگار و نويسنده اى مشهور و ساختارشكن است. بخشى از شهرت او به همين ساختارشكنى بازمى گردد اما اين همه داشته هاى گنجى نيست. مقالات گنجى در ماهنامه كيان چه آن زمان كه او سعى در تبيين نظرات دكتر عبدالكريم سروش داشت و چه زمانى كه به مثابه يك منتقد ناشناس آراى پدر معنوى حلقه كيان را به نقد مى كشيد، نشان از روحى بى تاب و جست وجوگر داشت كه لايه هاى انديشه ورزى زير لواى سياست ورزى در آن به نيكى ديده مى شد. همين روح بى تاب و نقاد بود كه گنجى «كيهان فرهنگى» را از قامت منتقد صريح دكتر رضا داورى به گنجى «راه نو» و گفت وگوگر مشفق وى و ديگر روشنفكران معاصر تبديل كرد.
۲ _ با انتشار روزنامه صبح امروز و طرح مسئله قتل هاى زنجيره اى اين روح پرشور ترجيح داد از روزنامه نگارى فرهنگى به روزنامه نگارى سياسى كوچ كند. داده هاى سياسى را در قالب هاى فكرى ريخت و ميان پديده هاى عينى و موضوعات ذهنى پيوند برقرار كرد. پوپر و لاكاتوش را در تحليل قتل هاى زنجيره اى و نزاع هاى سياسى به كار بست و به همراه نسلى از روزنامه نگاران ديگر، سبك و نسل جديدى از ژورناليسم را ايجاد كرد.
۳ _ زندان اما گويا گنجى را بار ديگر به گذشته بازگرداند. مهمترين نوشته گنجى در زندان رساله اى است كه او بر آن نام مانيفست جمهوريخواهى نهاده است. گنجى گمان برده كه شكست اصلاحات معادل شكست جنبش روشنفكرى دينى و راهبرد مشروطه خواهى است به همين دليل عبدالكريم سروش را به عنوان صاحب مكتب روشنفكرى دينى موجود و سعيد حجاريان را به عنوان واضع سبك مشروطه خواهى نقد كرد و بار ديگر در مرز انديشه و سياست به نظريه پردازى روى آورد.
۴- حس اصلاح طلبان نسبت به اكبر گنجى يك حس دوگانه است. از يك سو صراحت و شجاعت او در نقدنويسى و بى پروايى او در ورود به حوزه هاى ممنوع و مهارت او در پيوند مفاهيم متفاوت را دوست دارند و از ديگر سو پاره اى نتيجه گيرى ها و جمع بندى هاى گنجى به خصوص در نوشته هاى اخيرش را نمى پسندند.
طبيعى است كه گنجى نيز پاره اى از جمع بندى هاى اصلاح طلبان را نپسندد اما اين حس دوگانه به خصوص در كسانى كه حشر و نشرى با او داشته اند دوچندان است. برخى از اصلاح طلبان با گنجى هم نسل بوده اند و اكنون حتى اگر هم راى نباشند نمى توانند خاطره هاى خوش با او بودن را از ياد ببرند. برخى از كسانى كه هم نسل گنجى نبوده اند نيز چه در روزنامه ها و چه در زندان برخوردهاى گرم و دغدغه هاى فكرى و نقادى هاى مدام او را به ياد دارند. در همين گفت وگوها بود كه صريح ترين نقدها مبادله مى شد. دوستان بزرگتر گنجى نيز ترجيح مى دادند نقدهايشان را يا در گوش او بخوانند يا بيرون از اوين آن را با وى در ميان بگذارند. اما گنجى هنوز در زندان است. اينكه او چرا در زندان است و اينكه قضاوت ما درباره زندان او چيست روشن تر از آن است كه نياز به تكرار در اين يادداشت داشته باشد و در عين حال موضوع و مضمون اين سرمقاله نيست. مهم اين است كه هم اكنون نه تنها دوستداران او كه بسيارى از ايرانيان داخل كشور و حتى داخل حكومت به اين نتيجه رسيده اند كه گنجى نبايد زندانى باشد. عماد افروغ رئيس كميسيون فرهنگى مجلس هفتم و عضو ارشد ائتلاف آبادگران و عباس سليمى نمين فردى كه صريحاً در مقابل افكار و آراى گنجى قرار دارد از جمله كسانى هستند كه البته با لحنى كنايه آ ميز خواستار آزادى گنجى شده اند. بنابراين وضعيت گنجى حتى مخالفان او را نيز به واكنش واداشته است. آزادى گنجى صرفاً يك مسئله حقوقى نيست بلكه مقوله اى سياسى است كه بزرگترين مخالفان جمهورى اسلامى ايران را هم فعال ساخته است. بديهى است كه مسائل داخلى را تا زمانى كه از راهى ملى مى توان حل كرد نبايد به اغيار واگذار كرد.
چهره اى كه «ديگران» از گنجى نشان مى دهند واقعى نيست. گنجى سابقه اى انكارنشدنى در انقلاب اسلامى دارد همان سابقه اى كه رسانه هاى سلطنت طلب هرازگاهى آن را بر سر گنجى و ديگران مى كوبند ولى هم اكنون ترجيح مى دهند با ناديده گرفتن آن با جمهورى اسلامى تسويه حساب كنند. گنجى براى آن رسانه ها و نيز برخى دولت هاى حامى اين موج تنها يك سوژه است. اين در حالى است كه به شهادت همه دوستان و خانواده او، گنجى هنوز حوزه خصوصى سرشار از ايمان دارد، چيزى كه در نزد حاميان دروغين گنجى پيدا نمى شود. بديهى است كه رفتار و گفتار گنجى در آخرين مرخصى او آزردگى هايى ميان دوستان و نگرانى هايى ميان مخالفان وى ايجاد كرده باشد. ضميمه مانيفست جمهورى خواهى مخالف تحليل و عملكرد عمده اصلاح طلبانى بود كه در انتخابات رياست جمهورى شركت كردند. اين در حالى بود كه اكبر گنجى رسماً خواستار تحريم انتخابات شده بود و حتى در گوشه و كنار اعلام كرده بود ترجيح مى دهد راديكال ترين نامزدها پيروز انتخابات باشد. اتفاقى كه گويى رخ داده است! پس از اين نظر نيز خروج گنجى از زندان و حضور او در عرصه عمومى به هيچ وجه تحولى ساختارى يا بحرانى عمومى را شكل نخواهد داد. مخاطبان گنجى هم اكنون نيز صداى او را مى شنوند و او نيز بلند و بى ملاحظه سخن مى گويد و مخاطبانش هم درباره آراى گنجى فكر مى كنند و تصميم عاقلانه مى گيرند. چيزى كه ما از آن محروميم گفت وگوى رودررو با گنجى است. امتيازى كه به نظر مى رسد گنجى هم از آن محروم است. شايد اگر گفت وگوى گنجى و اصلاح طلبان مدام و مستمر بود، بسيارى از نوشته هاى اخير او با موشكافى بيشتر منتشر مى شد. گنجى در اوين تنها است. آنچه بر كاغذ مى آورد محصول يك مفاهمه درونى ميان او و آموخته ها و افكار خود است. آزادى گنجى به افكار او ويژگى مباحثه اى و گفتمانى مى دهد. ممكن است با سقف آزادى موجود بخش عمده اى از اين گفتارها و گفتمان ها مجال انتشار پيدا نكند اما ممكن است برخى از آن آرا در جريان نقد مدام اصلاً متولد نشود. بدين ترتيب زندانى بودن گنجى نه تنها حق آزادى را از او سلب مى كند بلكه حق نقد و اصلاح را هم از آثار گنجى سلب مى كند. نقد آثار گنجى تنها زمانى اخلاقى است كه او از حق آزادى برخوردار باشد يا دست كم در ميزان استفاده از اين حق با ديگر نويسندگان برابر باشد. اتهام گنجى اتهامى امنيتى نيست بدين معنا كه او تشكيلات، امكانات يا اطلاعات خاصى را در اختيار ندارد كه بتواند به واسطه آن خطرى براى امنيت ملى ايجاد كند بلكه در زندان ماندن او همواره به عنوان يك موضوع مورد بحث باقى مى ماند. اتهام گنجى اتهامى نظرى است بدين معنا كه مقالات، گفتارها و گفت وگوهاى او از نگاه مسئولان به تشويش اذهان و افكار منجر شده است. راه بازگشت به آرامش اذهان و افكار آزادى گنجى و حضور او در حوزه عمومى بحث و نقد است. دوستان تازه گنجى گمان مى كنند او واسلاو هاول ايران است. اين افراد در تنور خطاى دو گروه مى دمند: اول كسانى كه در پى خلق يك اسطوره سياسى هستند تا خود را از بن بست سياسى و فكرى موجود رهايى بخشند. دوم كسانى كه در پى نشان دادن يك فاجعه سياسى هستند تا از هر گونه تغيير و تحول جلوگيرى كنند. گنجى نه اسطوره است نه فاجعه. گنجى نويسنده و روشنفكرى است كه مى تواند با حضور در عرصه عمومى هم ما را نقد كند و هم ما او را نقد كنيم. دو پديده اى كه به شدت محتاج آن هستيم و تا پاى گنجى از اوين بيرون گذارده نشود امكان آن وجود ندارد.
آزادى گنجى يك راه حل ساده دارد. اصلاح طلبان معتمد نزد او از گنجى بخواهند تن به حكميت دهد و نظر جمع را بر نظر خود ترجيح دهد و طرف مقابل نيز اين حكميت را (كه از سوى شخصيت ها يا نهادهاى ملى و غيردولتى بايد اعمال شود) بپذيرند. مناسب ترين نهادها، تشكل هاى غيردولتى و غيرسياسى مانند انجمن صنفى روزنامه نگاران، انجمن دفاع از حقوق زندانيان، كانون مدافعان حقوق بشر و مناسب ترين شخصيت ها چهره هايى مانند سيد محمد خاتمى و مهدى كروبى است. اكنون اين آخرين آزمون رئيس جمهورى است كه گرچه مخالف برخى آراى گنجى بود اما شعار زنده باد مخالف را سر داد. آقاى خاتمى، اين بار كمتر از يك ماه فرصت داريد.