جمعه 24 تیر 1384

ما چه هستيم جز فهرست واژگان‌مان؟ فرهاد جعفري

jafari [email protected]

آنچه انسان‌ها را از يكديگر متمايز مي‌كند، اثر انگشت، نام، رنگ پوست و چشم آنهاست اما در سطحي به مراتب عالي‌تر، آنچه «نخبگان» را از يكديگر باز مي‌شناساند «فهرست ـ واژگان» آنهاست كه نشان مي‌دهد از كدام منظومه‌ي فكري برآمده و بر‌مي‌آيند.


پس، اگر چنين منزلتي براي خود قايل باشيم، مي‌توان پرسيد كه «ما چه هستيم جز فهرست واژگان‌مان؟»


اما، اگر زبان‌شناسي خردمند، يادداشتي از يك ماركسيست ، نوشته‌اي از يك راست يا چپ مذهبي، مطلبي از يك آزاديخواه و مقاله‌اي از يك ملي‌گراي ايراني را در برابرش بگذارد و اراده كند تا صرف‌نظر ء ?ز جهت‌گيري رسواي كلمات، گرايش نويسنده را از جنس واژگاني كه براي اداي مقصود برگزيده است دريابد، بسيار نامحتمل و بعيد است كه ره به جايي برد.


همه‌ي آنها با هر محتواي ايدئولوژيك ،به شدت مانند هم سخن مي‌گويند و از قاموس مشتركي بهره مي‌گيرند كه پايگاه فكري هيچكدام آنها را آشكار نمي‌كند.


وبلاگ‌نويسي را سراغ دارم كه روزي پس از سوم تير ماه ،براي چند روزي به بارگذاري اين جمله در پيشاني وبلاگ‌اش با حروف درشت قرمز رنگ اكتفا كرد : «پيروزي جهل بر ظلم مبارك باد»!


همو چند روز بعد، در نوشته‌اي پر از الفاظ زشت و با تعابيري غيراخلاقي، يك رقيب وبلاگ‌نويس‌اش را (كه گويا از حيث مقابله با جهل در يك جبهه مي‌گنجند اما از آن گوياتر ،دچار خرده رقابت‌هاي صنفي براي كسب موقعيت ممتازتر نزد وبلاگ‌نويسان ايراني هستند!) به باد ملامت گرفت.


جالب آنكه در انتهاي اين يادداشت مشحون از الفاظ و تعابير ركيك، از اظهارنظركنندگان خواسته شده بود كه در كامنت هايشان «محترمانه» بنويسند و پيغام بگذارند!


يادداشتي از يك چپ كلاسيك در يك پايگاه اينترنتي خواندم كه سراپا تحقير زناني بود كه در «رأي‌گيري نهم» شركت كرده بودند.


خبري آشكارا دست‌ساز و جعلي از يك نماينده‌ي مجلس ايران خواندم كه در آن مدعي شده بود تمام كينه‌توزي خانم رايس، از سرخوردگي عشقي ناشي از يك «رابطه‌ي عاطفي» با يك «جوان قزويني» سرچشمه مي‌گيرد. او اين ادعا را به تحقيق موثق و معتبر چند نماينده‌ي زن مجلس ايران نسبت داده بود.


و يادداشتي از يك وبلاگ‌نويس آزاديخواه اصلاح‌طلب دوم خردادي خواندم كه ايرانيان را مشتي كوته فكر خوانده بود كه به وعده‌ي پنجاه هزار تومان كروبي، نه فقط رأي خود را ؛كه حتي شرافت‌شان را حاضء ?ند بفروشند. نيز نتيجه گرفته بود كه تا احمق‌ها و خودفروش‌ها بيشترند، نبايد اميدي به آينده‌ي ايران داشت.


مي‌توان كبراي گزاره‌ي نويسنده‌ي اخير را پذيرفت، اما صغراي آنرا به چالش كشيد و ادعا كرد : آينده‌ي ايران بيش از آنكه از تصميمات عوام‌اش متأثر باشد، از همگني و همجنسي حيرت‌آور «فهرست واژه»ي خواص آن در دوسوي منازعه ي «دموكراسي – اقتدار» متأثر است.


نگاهي اجمالي به اين «فهرست ـ واژه» و عمده‌ترين و پركاربردترين كلمه ـ تركيب‌هاي آن روشن مي‌كند كه حتي پيروزي قطعي و همه‌ جانبه‌ي دموكراسي خواهان ايراني، الزاماً به معناي پيروزي گفتمان «دموكراسي» بر گفتمان رقيب نيست و تنها بر جابجايي صرف نخبگان محكوم و نخبگان حاكم ،در محور مختصات سياسي ايران معاصر دلالت خواهد داشت.


اين واقعيتي دردناك و تأسف‌آور است اما به رغم همه‌ي تلخي‌اش بايد بپذيريم كه وجه تمايز اغلب دموكراسي‌خواهان ايراني با نمونه‌هاي اقتدارطلب‌شان تنها در «هدف» ي كه نشانه رفته‌اند خلاصه مي‌شود وگرنه در «روش‌»هايي كه به منظور دستيابي به هدف مزبور برگزيده و به كار مي‌بندند ؛ دردآ كه كمترين تفاوتي با يكديگر ندارند!


اين سوءتفاهم ، همچنانكه سالها پيش در نخستين سرمقاله‌هاي «يك هفتم» به آن پرداختم، از آنجا ناشي مي‌شود كه دموكراسي‌خواهان ايراني براساس يك غفلت تاريخي، «دموكراسي» را «هدف» تصور كرده‌اند و بر اين گمان، تا دستيابي به هدف ،خود را بر توسل به هر وسيله‌اي كه آنرا نزديكتر كند و در دسترس قرار دهد ، مجاز مي‌يابند.

به چند گزاره از يك يادداشت (پرداختن يا نپرداختن هزينه، مسئله اين است، نوشته ي حميد فرخنده، گويا، جمعه 17 تير) كه بطور اتفاقي براي بررسي انتخاب شده است و به خوبي مؤيد ديدگاه نگارنده درباره‌ي اين سوء تفاهم گسترده است دقت كنيد :

ـ براي حركت‌هاي آگاهانه سياسي جهت رسيدن به مردسالاري نمي‌توان تنها به اين دلخوش كرد كه مردم در صف‌هاي خريد و يا در تاكسي به مسئولان نظام فحش مي‌دهند.

ـ به راستي اگر بر اين باوريم كه برقراري دموكراسي در يك كشور با شركت همه‌ي آحاد ملت و طي حركتي تدريجي نهادينه مي‌شود چرا توقع داشتيم كه گويا به سه يا چهار بار شركت گسترده در انتخابات … اين مهم تحقق پذيرد.

ـ نتيجه‌ي انتخابات گوياي كار عظيمي است كه در برابر نيروهاي آگاه جامعه قرار دارد. براي همراه كردن آنان در گام‌هاي آينده جامعه ايران به سوي دموكراسي.

ـ … چرا كه عدالت اجتماعي نيز به ويژه در كشور ما كه جولانگاه قدرت و ثروت است، البته كه در گرو پيروزي دموكراسي است.


حال آنكه برخلاف اين تصور سهل انگارانه و قابل سرزنش ، «دموكراسي» خود چيزي بيش از يك «روش» يا «وسيله» براي دستيابي به هدفي عالي‌تر (جامعه‌ي آزاد) نيست. به تعبير روشنتر: «مسير» ما «دموكراسي» اما «هدف» ما كه پس از پيمودن اين مسير جلوه گر خواهد شد «جامعه‌ي آزاد» است.


از اين منظر مفيد به نظر مي‌رسد كه «ما» چنين تعريفي از خود بدست دهيم و به الزامات آن وفادار باشيم :«هواخواه جامعه‌ي آزاد از طريق به كار بست ابزارهاي دموكراتيك».


بدين ترتيب، پيش از آن لازم است كه هر يك از ما، به هر نگره‌اي از جامعه‌ي آزاد كه معتقد است، وفاداري خود را به اصول دموكراتيك مبارزه و رقابت سياسي كه تحت هيچ شرايطي نمي‌تواند تابعي از متغير جهان‌بيني هر كدام از ما باشد، اعلام كند.


اگر «جامعه‌ي آزاد» از اين قابليت برخوردار باشد كه در معرض تعريف‌هاي گوناگوني متأثر از منظومه‌ي فكري معرف قرار گيرد؛ ترديدي در آن نيست كه «دموكراسي» حداكثر داراي يك تعريف است : «بهره‌برداري از فرصت‌هاي برابر با استفاده از روش‌هاي اخلاقي و قانوني، به منظور كسب قدرت سياسي».


پس نگارنده در اين جا از مخاطبين اين نوشته كه جملگي در كار «كلمه و عبارت و واژه»اند ( كه اگر نيستند اينجا چه مي‌كنند؟ )يكبار ديگر مي‌پرسد : «ما چه هستيم، جز فهرست واژگان‌مان؟».


ترديد نكنيم كه «وسايل نامشروع براي اهداف مشروع» ما را به همان بيراهه‌اي رهنمون خواهد شد كه بسياري از معلمان اخلاق و آزادگي را به گرداب خود محوري و تماميت ‌خواهي كشاند و با خود به قعر مرداب بدنامي و فراموشي برد.


به چند واژه و عبارت از يادداشت يك نويسنده‌ي ملي‌گراي هوادار رفراندوم كه آن هم به طور اتفاقي و در هنگام نگارش اين مطلب براي بررسي انتخاب شده است دقت كنيد (جنبش ملي رفراندوم، هم استراتژي و هم تاكتيك، نوشته ي احمد پناهنده، سايت گويا ،جمعه 17 تير) :

حماقت محض...، براي فرو رفتن در ما تحت برادران ايدئولوژيك هيچ فرصتي را از دست نمي‌دهند...، موجودي جاني...، تروريست و تير خلاص‌زن....، برملا شدن زبوني و خواري و پخش گرديدن لجن نشت كرده در جامعه‌ي فرهنگي و روشنفكري در قالب اخته‌گان روشنفكري و سينمايي بود كه بوي گند تعفن آنها .... براي يك جاني ديگر در رديف ....، ميوه‌اي پوسيده و تلخ به نام احمدي‌نژاد از درخت قعر تاريكخانه‌ي زمان پايين افتاد....، چشمان خون‌آلود آنها....، رجاله‌هايي كه از قعر تاريكي برآمده بودند....، اين رجاله‌هاي گريخته از قبر زمان.....، ظالمان حاكم.....، شناسنامه بدست به نمايندگي‌هاي آن ناايرانيان رجوع كنند....، ديو ارتجاع....، ابوالارتجاع.....، ويراني....، مرگ.....، شكنجه...، فاشيست...، سياست‌بازان و حقه‌بازان....، حاكميت منحوس.....، ترفندهاي رذيلانه.....، محصول نهايي آن فردي جاني و عقب‌گرا به نام احمدي‌نژاد بود.....، فريبا خاتمي....، عنصري مرتجع در كره‌ي ماه....، دست مال يزدي بدست بگيرند....، و ....

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

داوري منصفانه، نگارنده را وا مي‌دارد تا اذعان كند كه ادبيات «نادموكرات» ‌هاي ايراني و «دموكرات‌نما»يان حكومتي به مراتب از ادبيات اغلب مخالفين شان كه دموكراسي خواه مي نمايند ،پاك‌تر و پالوده‌تر است و اگر ادبيات به نسبت پالوده‌تر «آنها» به برزخي چنين منتهي شده است، ادبيات آلوده‌تر «اينان» به كجا خواهد انجاميد.

چه بسا ،آنچه پاره اي از ايرانيان را وا ميدارد تا به رغم راي و نظر نخبگان اش ،آنرا برگزينند كه وضع موجود را حفظ مي كند ، همين باشد كه مرا مي ترساند: نخبگاني كه به طرز حيرت انگيزي كينه مي توزند و به نحو سرزنش باري نفرت مي فروشند !

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ما چه هستيم جز فهرست واژگان‌مان؟ فرهاد جعفري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016