شنبه 25 تیر 1384

مسأله سستیِ نخبگان است؛ پاسخی به مقاله "پرداختن یا نپرداختن هزینه،..."، بقلمِ حمید فرخنده، امضاء محفوظ

در این نوشتار به عنوان کسی که در هر دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده ام و در حدّ توان کوشیده ام مانعِ قهرِ اطرافیانم از صندوقهای رأی شوم،به هیچ عنوان قصد ندارم به تکریمِ شرکت کنندگان یا تقبیحِ سیاستِ تحریم بپردازم،چرا که اساساً معتقدم اکنون پرداختن به چنین بحثهائی تنها فرصت را برای استقرارِ تمام عیارِفاشیسمِ مذهبی فراهم می سازد. اما آنچه مرا ترغیب به نگارشِ این متن کرده مطالعه مقاله "پرداختن یا نپرداختن هزینه،مسأله این است" بقلمِ آقایِ حمیدِ فرخنده می باشد،بی شک این مقاله حاویِ نکاتِ ارزنده و قابلِ نقدی است که نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت.

البته تأسف خوردن از نتیجه انتخابات و یا حسرتِ فرصتهایِ از دست رفته، نظیرِ:اعتراضِ دانشجوئی ١٨ تیر،تحصن نمایندگانِ مجلس و ... امری است طبیعی که بدون تردید من نیز از آن بی بهره نیستم. اما گمان نمی کنم شایسته باشد که فریاد تأسف و حسرت خود را تنها بر سر مردمِ ایران برآوریم و آنها را یکجانبه به عدمِ پرداختِ هزینه متّهم کنیم.
متأسفانه در مقاله مذکور آنچنان ملّتِ ایران متهّم به عدم پرداختِ این هزینه شده که گوئی نخبگان و فعّالینِ سیاسی ونویسندگان و... هیچ مسئولیتی در قبال شرایطِ نابسامانِ ایران ندارند و تنها "عدمِ آمادگی پرداختِ هزینه از سویِ مردم"و"عدم درکِ آن از سویِ روشنفکران" عواملِ همه نابسامانی ها هستند.

البته با این نکته کاملاً موافقم که مردم آمادگیِ پرداختِ هزینه برایِ مبارزه با استبداد را آنطور که لازم و کافی است،ندارند، ولی عدمِ توجه به علتِ اصلیِ نبودِ این آمادگی، خود نکته ای است اساسی که مقاله آقایِ حمیدِ فرخنده بی توجّه از کنار آن گذشته است.
به عبارتِ دیگر، به جایِ پرداختن به علّتِ اصلی،که به گمانم،انفعالِ نخبگان و روشنفکران و نویسندگان است،به معلول (عدم پرداختِ هزینه) توجّه شده است. لذا در این مجال به بیانِ انتقاداتی از این مقاله می پردازم:

- در بخشی از این مقاله، پس از آنکه به تلاشهایِ دائمیِ حامیانِ استبداد اشاره شده،چنین می آید:"...برنامه چیدند تا سنگرهایِ از دست رفته شان را پس بگیرند،اول شورایِ شهرو...".

اولاً،اساساً تعبیرِ سنگر برایِ نهادهایِ مدنی همچون شورایِ شهر،مجلس و نهادِ ریاست جمهوری ،خود تعبیری عجیب و در عینِ حال جالب است.سنگر،یادآورِ جنگ و جهاد ولی نهادهایِ مدنی ازابزارهایِ جامعه مدنی می باشند،حال چگونه نگارنده مقاله مذکور،نامِ سنگر را بر پیشنیازهایِ جامعه مدنی نهاده است، در تعجبم.
ثانیاً،از این تعبیرِ نادرست که بگذریم به برنامه ریزیِ دشمنانِ دموکراسی اشاره رفته، که سخنی کاملاً درست و صحیح است،اما من از آقایِ حمیدِ فرخنده می پرسم:

چرا ما طرفدارانِ دموکراسی پس از به باد رفتنِ اولین به اصطلاح سنگر(شورایِ شهر)به برنامه ریزی برایِ حفظِ سایرِنهادهایِ مدنی نپرداختیم؟
براستی چرا ما که خود بی برنامه بوده ایم ،به خود اجازه می دهیم چنین بی پروا و طلبکارانه بر ملّت بتازیم و آنها را به عافیت طلبی و ساده اندیشی متّهم نمائیم؟

معتقدم که اگر امروز مردم ایران منفعل شده اند و یا به قولِ شما حاضر به پرداختِ هزینه نیستند،این واقعِیّتِ تلخ نتیجه انفعالِ من و شماست که به عنوانِ صاحبانِ قلم،نویسندگانِ مقالات و ... به «آگاهی بخشیِ» به ملّت،آنطور که شایسته است نپرداخته ایم و در هر جا و موقعیتی،مردم را به عدمِ آمادگیِ پرداختِ هزینه متهّم نموده ایم.

آیا زمان آن فرا نرسیده که به جایِ قرار دادنِ تیغِ انتقادِ خود، برگردن مردم، این تیغ را بر گردنِ خود و نخبگانِ منفعل و فرصت سوزی قرار دهیم که به جایِ پرداختن به مسائلِ بلند مدّت تر و برنامه ریزی و آگاهی بخشی به جامعه، دائماً به مسائلِ روز و جنگِ «جمهوری» و«سلطنت» مشغولند؟

آری،اگر امروز ملّت حاضر به پرداختِ هزینه نیست،مسئولیّتِ مستقیم آن بر عهده کسانی است که این موضوع را می دانند ولی در آگاه کردنِ مردم برایِ پی بردن به ارزشِ دموکراسیِ حقیقی تلاش نمیکنند.اگر«امروز» مردم توان و جرأتِ پرداختِ هزینه را ندارند ، مسئولیّتِ مستقیم آن بردوشِ همه آنانی است که« دیروز» این را می دانستند ،ولی ننوشتند،نگفتند و در نتیجه مردم هم ندانستند.

- در بخش دیگری از این مقاله ضمنِ ملامتِ یکجانبه مردم، به تحلیلِ آرایِ نامزدِ اصلاح طلبانِ به اصطلاح پیشرو پرداخته میشود و چنین می آید:"...شاید اگر مصطفی معین حدود یک و نیم میلیون بیشتر رأی آورده بود ،به دور دوّم راه می یافت و این فرصت در اختیارِ اقتدارگرایان قرار نمی گرفت...".

اگر فرض بگیریم که این تحلیل درست باشد (که من هم با صحّت آن تا حدودی موافقم)، می بایست به علّت عدمِ حضورِ آن یک و نیم میلیون نفر هم اشاره می شد. نگارنده مقاله مذکور به درستی و شاید بیش از من واقف است که بسیاری از افرادی که برایِ شرکت در انتخابات تردید داشتند (و البته اگر شرکت می کردند به آقایِ معین رأی میدادند)، پس از تمکینِ دکتر معین بر به اصطلاح حکمِ حکومتی، از شرکت در انتخابات منصرف شدند.البته این حکمِ حکومتی بدونِ تردید سناریوئی دقیق از سویِ نظریه پردازانِ جبهه استبداد بود، حال از نگارنده مقاله مذکورمی پرسم:

چرا اساساً متفکران ما به نظریه پردازانِ جبهه استبداد فرصت بهره گیری از چنین سناریوهائی را میدهند؟
می خواهم بدانم علّت اینکه حکم حکومتی همچون صاعقه ای بر سر اصلاح طلبان فرود می آید و شاید حدوداً یک و نیم میلیون رأی دهنده را خانه نشین می کند، چیست؟
آیا من و شما نمیتوانستیم مفهومِ حسّاس و خطرناکِ حکم حکومتی را در سالِ1379 (یعنی پس از ارسالِ اولین حکمِ حکومتی به مجلسِ ششم درباره قانونِ مطبوعات) تبیین نمائیم و خطراتِ احتمالیِ بعدی را گوشزد کنیم؟
آیا گمان نمی کنید اگر نخبگان و اندیشمندان در آن زمان، به موضوعی چنین حیاتی با جدیّتِ بیشتری می پرداختند، و اگر اُپوزوسیونِ خارجِ کشوربه آگاهی دادنِ به جامعه در موردِ چنین مفهومِ شوم و خطرناکی بیشتر میپرداخت، اکنون چنین سناریوئی دقیق از سویِ انحصار طلبان قابلیّت اجراء نمی یافت؟
آیا گمان نمی کنید، این انفعالِ ماست که به جایِ پرداختنِ ریشه ای و اساسی به مفاهیمِ بنیادین وعلل و عواملِ پدیده ها به سرعت از کیسه ملّت هزینه می کنیم، و مردم را سپرِ بلایِ عملکردِ ضعیف خود مینمائیم و طلبکارانه آنها را به ریسک ناپذیری متّهم می کنیم؟

البته در ایجادِ ریسک ناپذیریِ ملّت، گناهِ خارج نشینانِ برخوردار از حاشیه امن به مراتب سنگین تر است، چرا که با وجودِ بهره مندی از امنیّتِ لااقل نسبی، همچنان به بحثهایِ انحرافی و اتهام زنی علیهِ یکدیگرویا اعاده حیثیّت از دیگران، مشغولند.

- در بخشِ دیگری از مقاله موردِ نقد، ملّت، فریب خورده شعارهایِ پوپولیستیِ نماینده فاشیسم معرّفی می شوند و بزرگترین هنر آنها رأی دادنِ به خاتمی عنوان می شود، و سپس گفته می شود: تنها رأی دادن کافی نبود و مردم می بایستی پی گیرِ رأیِ خود نیز می بودند.

البته در اینکه شعارهایِ احمدی نژاد پوپولیستیِ بوده و هستند تردیدی نیست، اما گمان می کنم این تحلیل ،که بزرگترین هنر ملّت رأی دادن و نه به دنبالِ رأی رفتن است،خود تحلیلی است پوپولیستیِ ، چرا که معلوم نیست با در نظر گرفتنِ چنین تحلیلی اساساً وظیفه منتخبینِ ملّت چه خواهد بود؟ تکلیفِ برگزیدگانِ مردم در قبالِ رأی دهندگان چیست؟وظیفه آنها که به افتخارِ برگزیدگیِ ملّت نائل می آیند کدام است؟
با توجیهی که نگارنده مقاله مذکور از مفهومِ رأی می نماید دیگر اساساً به انتخابات نیازی نخواهد بود، چرا که قرار نیست منتخبِ ملّت در برابرِ حامیانش احساسِ مسئولیّت کند و این حامیان هستند که می بایست به دنبالِ رأیِ خود بدوند و آن را محقّق سازند. آیا این انتظاری پوپولیستیِ از مردم و نفیِ نفسِ انتخابات نیست؟

آری، عدمِ آمادگیِ پرداختِ هزینه از سویِ ملّت، تنها نتیجه سستیِ نخبگان و فرهیختگان است، نتیجه عملکردِ عافیت طلبانِ ریسک ناپذیزی است که در کمین نشسته اند تا «عبّاسِ معروفی ها» بر« دولت آبادی ها» بتازند و آنگاه آنها واردِ صحنه شوند و در لفّافه، به اعاده حیثیّتِ طرفِ مظلوم بپردازند،غافل از اینکه باید با آفتی همچون تفکّرِ« پوززنی»، ریشه ای و دائمی و همگانی ،و نه موردی و مقطعی و فردی برخورد کرد.

چگونه می توان از ملّت انتظار داشت، که پرداختِ هزینه فعّالیتِ سیاسی را بر خود هموارکند، در حالیکه برخی از نخبگانش (که تمامِ حیثیتِ سیاسیِ خود را مدیونِ مبارزاتِ قبل از انقلابند)، با وجودِ برخورداری از حاشیه امنِ خارج از کشور،منفعلانه ترین مواضع را در قبالِ مسائلِ سیاسی اتّخاذ می کنند، تا جائیکه شرکت و عدم شرکت در انتخابات را یکسان می شمارند؟

آری، مردم آئینه تمام نمایِ نخبگان خویش می باشند و فرهیختگانِ ایرانی به ملّت، آموزشِ پرداختِ هزینه را نداده اند، بنابراین ملّتی که درسِ پرداختِ هزینه را از نخبگانش نیاموخته،نمی تواند ریسک پذیر و آماده پرداختِ هزینه باشد.

آیا وقتِ آن نرسیده که به جایِ پرداختن به مسائلِ روزِ سیاسی، اندکی ریشه ای تر،بلند مدّت تر و با برنامه تر برخورد کنیم و آنگاه از ملّت انتظارِ پرداختِ هزینه را داشته باشیم؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

به گمانم درسِ بزرگِ این انتخابات، این بود که سستیِ نخبگان و نداشتنِ « برنامه» و« خط قرمز» از سویِ آنها، بسیار سریعتر از آنچه گمان میرود به بدنه ملّت منتقل میشود، و البته این اُمید نیز همچنان زنده میماند که :فعّالیت و تکاپویِ فرهیختگانِ نیز به همان سرعت به مردم منتقل شود...

وقتِ آن است که به جایِ تبدیلِ هر بحثی، به جنگِ سلطنت و جمهوری، مخاطبانمان را ملّت بدانیم، و به مخاطبانمان استراتژیِ بلند مدّت تری ارائه کنیم، و سپس تاکتیک را به مخاطبانمان بیاموزیم و آنگاه، میوه شیرینی را به انتظار بنشینیم، که مطمئنّم فرد فردِ ملّتِ ایران هزینه اش را، البته با جان و دل، خواهند پرداخت.

Copyright: gooya.com 2016