شنبه 25 تیر 1384

چاي در ميانه خشونت و هتاكي، يادداشت عليرضا شاکر درباره تجمع حمايت از اکبر گنجي، هاتف

اگر تجمع کنندگان از من مشورت مي گرفتند ، مي گفتم که تجمع بدون مجوز برگزار نکنيد تا بهانه اي به افراطيون خشونت طلب داده نشود. در عين حال انان را به سکوت نيز ترغيب نمي کردم . من از آنان مي پرسيدم آيا برگزاري تجمع اينچنيني تنها راه پيش روست ؟ آيا نمي شد و يا نمي شود در جاهايي مثل حسينيه ارشاد ، يکي از مساجد تهران ، مرقد امام و يا حتي دفاتر مراجع تقليد متحصن شد و يا حتي اعتصاب غذا کرد .


در بين جمع پنجاه نفره اي که از دور مي ديدم فقط آقاي سجادي ( سر دبير روزنامه آرمان ) را مي شناختم که مدام سعي مي کرد درگيري پليس با ديگران شدت نگيرد ، نزديک تر که شدم از لابلاي جمعيت دختري ريز نقش به سوي يکي از پليس هاي باتوم به دست پريد. مسيح ( معصومه علي نژاد ) بود ، ظاهرش نشان مي داد که زياد کتک خورده است . همين جابجا شدن کافي بود تا ماموران باتوم به دست بار ديگر به سمت او بروند . 5 يا 6 نفر بودند با لباس فرم و بدون اتيکت . با باتوم به جانش افتادند .

مسيح و ويسمه ( دبير و خبرنگار پارلماني ايلنا ) و دوستشان ماندي ( ماندانا ) لابلاي پليس و لباس شخصي ها ماندند . من اين دفعه کتم را در نياوردم ! برگشتم ، عقب تر ، کنار آقاي سجادي . قرار بود تجمع حمايت از اکبر گنجي برگزار شود که پليس اينکارها را کرد. آنجا مقابل دفتر روزنامه آرمان بود ، خيابان شهداي ژاندارمري ، روبروي ساختمان ايسنا .

ناگهان از داخل ساختمان روزنامه صداي زني را شنيدم . صدا مي زد : عليرضا . نگاه کردم ؛ هنگامه ( منهاجي ؛خبرنگار پارلماني آرمان ) بود. پرسيد " مسيح چي شد " محل درگيري را نشان دادم و گفتم : آنجاست.فکر کنم از خونسردي من تعجب کرد و با نگراني به همراه همسرش به سمت ماموران رفت .
ويسمه مي گفت : هنگامه اونقدر نگران شده و هول کرده بود که فاميل تو رو فراموش شده بود.

ظاهرا قبل اينکه من برسم بچه هاي روزنامه آرمان با پليس درگير مي شوند ، مسيح با موبايل از صحنه درگيري عکس مي گيرد هم خودش را مي زنند و هم موبايلش را مي گيرند.

جمع سه نفره آنجا ( ويسمه ، هنگامه و مسيح ) همکاران سابق من در پارلمان بودند . در مدت کوتاهي که در مجلس هفتم خبرنگار پارلماني بودم ، آنها يکبار ديده بودند که من درگير شوم . آنموقع هم يک طرف دعوا مسيح بود و طرف ديگر سه مامور لباس شخصي !
در آن نزاع من ايستادم و از خبرنگار دفاع کردم و يا به قول مسيح کتم را در آوردم ( اصطلاح نقل شده در کتاب تاج خار)
شايد مسيح و ويسمه و هنگامه و حاجي سجادي ، موسوي خوئيني و حجت شريفي و هاشم آقاجري و ديگراني که نديدمشان از من آزاديخواه تر و شجاع ترند . نمي دانم . هر چه بود و هست . تجربه و حسم مي گفت در اين تجمعي که براي حمايت از اکبر گنجي برگزار شده بود ، اراده اي براي عصباني کردن مردم و افزايش دامنه خشونت در ميان است . هر چند پيش بيني کرده بودم که پليس برخورد خشني با تجمع کنندگان خواهد داشت ، ولي وقتي علاوه بر ضرب و شتم مردم ، فحاشي و هتاکي برخي ماموران نسبت به مردم و حتي عابران را ديدم ، ناگهان خيلي زود ، به ترديد افتادم . در مقابل ضرب و شتم دوستانم خويشتنداري کردم و سعي کردم خونسرد باشم. چنين هم شد. در آن بحبوحه خشونت و فحاشي به آبدارخانه روزنامه آرمان رفتم ، براي خودم چايي ريختم وپس از مقداري گشت و گذار در خيابان هاي اطراف به سمت خانه رفتم. در راه به ياد شبي افتادم که به ديدن گنجي رفته بودم . آخر اين تجمع براي حمايت از اکبر گنجي بود. اکبر که در روز نخست پس از آزادي يک هفته اي در مقابل چشمان خبرنگاران محکم ايستاده بود و خود را استوار نشان مي داد در آن شب دور از چشم خبرنگاران ، خودش بود. اکبر گنجي نحيف و بيمار ؛ سرفه امانش نمي داد ، بعد ار چند سرفه سعي مي کرد مثل هميشه بخندد . از گوشه چشم با خنده بر لب نگاهم مي کرد ، ولي سرفه بعدي اجازه نمي داد. نگذاشتند برود و خود را درمان کند ، جان نحيفش را دوباره به بند کشيدند ولي ارده او يکبار ديگر طغيان کرد همانطور که جلوي چشم خبرنگاران آبرو داري مي کرد ، اين بار نيز تصميم به اعتصاب غذا گرفت، تا حقش را بگيرد ، اکنون بيش از 30 روز از اعتصابش مي گذرد .

براي مدت طولاني حوزه خبري من " جنبش دانشجويي " بود ،تجربه حوادث مختلفي از 18 تير تا درگيريهاي خرداد ماه و اعتراضات به حکم اعدام آغاجري را پشت سر گذاشتم . ماجراي حمله به گوي دانشگاه تهران در حالي به يک بحران چند روزه د رتهران تبديل شد که پليس مي توانست با فرمول ساده اي اعتراض اوليه را مديريت کند .

فقط کافي بود ، پليس اطراف کوي را محاصره کند و با صبر و بردباري به دانشجويان اجازه دهد به اعتراض خود ادامه دهند . قطعا پس از چند ساعت معترضين خسته مي شدند و ماجرا فرو کش مي کرد. همانطور که پس از 18 تير سردار طلايي با درايت و هوشياري خاصي چنين کرد . از در گيري پرهيز کرد و با صبر و تحمل صحنه درگيري را مديريت کرد. اما در کوي دانشگاه پليس به خوابگاه دانشجويان حمله ور شد . آنها را به فجيع ترين وضع مورد ضرب و شتم قرار داد و در روزهاي بعد از آن نيز آنقدر نزاع را ادامه داد که دامنه درگيريها بخش قابل توجهي از تهران را فرا گرفت.

همان موقع به ياد دارم که آقاي حجاريان شب هنگام به دفتر تحکيم وحدت آمد و در جمع دوستانه گفت که بوي توطئه مي آيد ، عده اي سوداي کودتا بر سر دارند. بعدها که نامه فرماندهان وقت سپاه به خاتمي و دهها سند ديگر منتشر شد ، بيشتر آشکار شد که خشونت هايي که چماق داران در 18 تير به بار آوردند ، هدف سرکوب و کودتا را دنبال مي کرده است .

درمقايسه با 18 تير هرچند مي توان گفت خشونتي در تجمع اخير رخ نداد ، ولي به نوبه خود برخوردهاي پليس در قياس با سالهاي اخير بسيار خشن تر و زننده تر بود و در مواردي چون فحاشي به مردم خارج از حيطه اختيارات قانوني پليس بود و شان مامور اجراي قانون را در قامت يک قانون شکن تنزل داده بود . همانطور که پيش تر گفتم ، حرکات برخي ماموران پليس در هتاکي و فحاشي به مردم ؛ بخصوص زنان ، ضرب و شتم شديد مردم و همچنين پراکنده کردن جمعيت در خيابان هاي اطراف ، از اراده اي حکايت داشت که فقط با هدف ايجاد رعب و وحشت و يا مهار يک تجمع بون مجوز پا به ميان نگذاشته بود .

پليسي که بهانه اقدامات خود را غير قانوني بودن تجمع دانسته با اين وجود به راحتي مي توانست محل را مديريت کند ، هر چند که من منيز مي دانم که در قانون اساسي چيزي به مجوز براي تجمع نيامده است .

به هر حال پليس مي توانست دو اتوبوس خالي جلوي سر در دانشگاه تهران بگذارد و با مذاکره معترضين را متفرق کند و حتي در صورت مقاومت با احترام برخي از آنان را بازداشت کند در اين شرايط هيچ نيازي به درگيري با مردم نبود ، حضور پر رنگ ماموران در پياده روها براي متفرق شدن مردم کافي بود ، نهايت با يکي دو بار مانور نيروهاي يگان ويژه در پياده روهاي مقابل دانشگاه تهران ماجرا پايان مي گرفت.

اينها همان روشهايي است که چندين بار سردار طلايي بکار بسته و جواب گرفته بود. فرماندهي که در تجمع اخير نبود نه تنها او بلکه از چهره هاي شناخته شده و حرفه اي مديريت تجمع ها کسي ديده نمي شد . آن ماموران بدون اتيکتي که به مردم فحاشي مي کرد براي خبرنگاران چهره هايي جديد بشمار مي رفتند ، همانند فرمانده جديد نيروي انتظامي .

رفتار ماموران در تجمع مقابل دانشگاه جريح و عصباني شدن مردم را در پي داشت.

من معتقدم افراطيون قصد دارند با تنگ کردن عرصه به اصلاح طلبان ، آنان را عصبي و درگير بازي خشونت کنند تا راه را براي حذف بيشتر ايشان هموار تر شود. شايد برخي اين نظر را پيش داوري زود هنگام بدانند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ولي يادآوري صبغه نظامي بسياري از چهره هاي افراطي و همچنين نگاهي به ديدگاههاي رهبران معنوي آنان که نه تنها برخي مواقع نصر پيروزي را در اعمال خشونت مي دانند ، بلکه تفسيرها و برداشت هايي در توجيه خشونت از اسلام ارائه مي دهند ، اين نظر را تقويت مي کند.

اگر فرض را بر اين بگذاريم بايد اصلاح طلبان مراقب باشند به دام خشونت گرفتار نيايند.

نزديک به سي سال پيش وقتي در لبنان عوامل و نفوذي هاي صهيو نيست ها سعي داشتند با درگير کردن بيشتر فلسطيني ها به نزاع داخلي لبنان آتش جنگ را همچنان شعله ور نگه دارند ، چهره اي چون امام موسي صدر رهبر بزرگ شيعيان لبنان تلاش وافري را براي ساکت کردن طبل خشونت بکار مي بست. جنگ طلبان از روشهاي مختلفي استفاده مي کردند. آنان يکبار سر بريده کودکي فلسطيني را براي ياسر عرفات فرستادند تا شايد رهبر فلسطيني ها را براي درگير کردن در نزاع تحريک کنند. عرفات عصباني از اين اقدام با امام موسي صدر ملاقات کرد . او در حالي که مدام قدم مي زد ، خطاب به امام گفت : اين نتيجه اقدامات توست ، حالا چه مي گويي ؟

و امام موسي به عرفات پاسخ داد: ابوعمار گاهي جهاد در نجنگيدن است
قطعا اعتراض به وضعيت اکبر گنجي و دفاع و حراست ار حقوق تک تک شهروندان نه تنها اقدامي ستايش آميز است بلکه شايد در اين شرايط لازم و ضروري نيز باشد ، ولي اگر تجمع کنندگان از من مشورت مي گرفتند ، مي گفتم که تجمع بدون مجوز برگزار نکنيد تا بهانه اي به افراطيون خشونت طلب داده نشود. در عين حال انان را به سکوت نيز ترغيب نمي کردم . من از آنان مي پرسيدم آيا برگزاري تجمع اينچنيني تنها راه پيش روست ؟ آيا نمي شد و يا نمي شود در جاهايي مثل حسينيه ارشاد ، يکي از مساجد تهران ، مرقد امام و يا حتي دفاتر مراجع تقليد متحصن شد و يا حتي اعتصاب غذا کرد .

Copyright: gooya.com 2016