شکی ندارم که مبارزه 37 روزه گنجی و اعتصاب غذای او در زندان اوین پایان یک دوره از فعالیت سیاسی در ایران و آغاز نوعی دیگر از مبارزه مدنی است .
اکنون صدور بیانه های سیاسی و موضعگیری های حزبی در هنگامه رخدادهای سیاسی – اجتماعی به شیوه ای منسوخ تبدیل شده است و حال احزاب سیاسی و فعالان سیاسی باید به واکنشهایی از نوع دیگر بیاندیشند.
محکومیت جانانه در جریان قتل زهرا کاظمی در زندان اوین از سوی گروهها و احزاب سیاسی اصلاح طلب بخصوص از سوی دو گروه عمده مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت و سخنان محسن آرمین در نحوه عمل دادستانی در جریان این رخداد، 2 فرضیه را به آشکارا در صحنه سیاسی ایران مطرح کرد .
1- اصالت قائل بودن برای موضوع حقوق بشر و ارزش وکرامت قائل شدن برای انسان
2- استفاده از هر رخداد و حادثه ای در جهت رسیدن به اهداف حزبی
فشارهای وارده از سوی دوستان حزبی گنجی و همچنین روشنفکرانی که او را از ادامه راهی را که برگزیده باز می دارند و عدم حمایت جدی از او و دست نزدن به اقدامات عملی ، فرض اول را ابطال می کند و حتی اگر بپذیریم گروههای سیاسی اصلاح طلب واقعا در پی گسترش آرمان حقوق بشر هستند در ماجرا اعتصاب غذای گنجی به اندازه کافی منفعت سیاسی برای پیشبرد اهداف حزبی نهفته نبود.
اگرچه باید پذیرفت محاسبه سود و زیان در عمل سیاسی حزبی یک اصل است اما حداقل چنین رویکردی از سوی 2 حزب اصلاح طلب ( مشارکت و مجاهدین انقلاب ) در فضای کنونی ایران اخلاقی به نظر نمی رسد .
شاید بشود بی عملی سیاسی آقایان را در مورد موضوع اکبر گنجی ناشی از مرزبندی جدی میان دیدگاههای جدید گنجی و آنها دانست ، چراکه آنان از عمق جان به نظریه ولایت فقیه اعتقاد دارند و گنجی این نظریه و عملکرد مصداق آن را در جهت اصلاح امور آینده ایران کافی نمی داند و با گذر از رابطه مرید و مرادی کارکردی بودن آن را در شرایط فعلی به چالش کشیده است .
اگر نخواهیم از شکست جریان اصلاح طلبی در ایران سخنی بگوییم ، مسلما در شکست عملکرد احزاب اصلاح طلب در تحولات چند ماه گذشته تردیدی نیست و به همین دلیل حال که جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی آرام آرام از کمای ناشی از این شکست بیرون می آیند باید توجه داشته باشند ، حق ندارند فازی را که گنجی در فضای سیاسی امروز ایران به قیمت جان خود گشوده است و رواج انتقاد بی مجامله از ولی فقیه و ولاین فقیه نزد منتقدان را نمی توان و نباید مختومه اعلام کرد .
به نظر می رسد امروز فعالان سیاسی و احزاب باید با پرهیز از روشهای گذشته ،نسبت خود را با این موضوع روشن سازند که در آغوش گرفتن شاهد دموکراسی و حقوق بشر تا چه میزان با نظریه سیاسی ولایت فقیه در تناقض است .
شک نباید کرد که این یک موضوع یک قضیه اساسی است چرا که حتی آیت الله منتظری از نظریه پردازان جدی آن ، نیاز امروز را در جرح جدی این نظریه اعلام کرده است .
لزوم پرهیز از شعارهای متعارف اصلاح طلبی آنگاه اشکار تر و جدی تر می نماید که جریان اصلاح طلب یک بال در نظامی توصیف شده است که رهبران آن به خواسته ها و اقتضائات آن هرگز تن نداده و نخواهند داد.
به واقع اگر چنین عزمی از سوی احزاب موسوم به اصلاح طلب وجود ندارد باید صراحتا و در پایان کار خود مردانه و برای ثبت در تاریخ " جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر طلبی " را از رهن خود آزاد کنند تا در فضای کنونی و با گذر از فضای آلوده به ایدئولوژی های مندرس از این امر مقدس هم به عنوان ابزار و هم هدف استفاده شود .
در آخر باید گفت فرجام اصلاحات به سبک حکومتی روشن ساخته است که تنها هدف تمام اصلاح طلبان واقعی امروز ، دموکراسی و حقوق بشر است و روش رسیدن به آن نیز دیگر نه چانه زنی و فشار و رایزنی سیاسی و شیخوخیت که نافرمانی و مقاومت مدنی است نظیر آنچه که فریاد آن این روزها از اوین می رسد .
سیامک قادری
* تیتر برگرفته از شعری از زنده یاد حمید مصدق است