سي ام تير ماه مصادف است با پنجاه و سومين سالگرد حرکتي که طي آن تنها در تهران ده ها نفر کشته وصدها تن مجروح شدند. در نتيجه همين حرکت اما دکتر محمد مصدق به دفتر نخست وزيري بازگشت و ادامه جنبش ملي کردن صنعت نفت را دست کم در آن مرحله تضمين نمود.
مصدق پنج روز پيش از آن حادثه خونين به دليل عدم پذيرش درخواست وي توسط شاه از نخست وزيري استعفا داده بود و يا به عبارت ديگر باوجود رأي تمايل مجلس به نخست وزيري اش از تشکيل دولت سر باز زده بود. او طبق قانوني اساسي ميخواست خودش به عنوان نخست وزير اجازه معرفي تمام اعضاي کابينه از جمله وزير جنگ را داشته باشد. اما شاه طبق روالي که معمول اما ناقض قانوني اساسي بود انتخاب وزير جنگ را حق مسلم خود ميدانست.
اعتراضات مردم در سراسر ايران بويژه شهرهاي بزرگ و تهران، دربار را وادار به تمکين در مقابل خواسته هاي مصدق ساخت و او غروب روز سي و يکم تير در يک نطق راديوئي بازگشت خود به کاخ نخست وزيري را به اطلاع مردم رساند.
پنج شنبه گذشته صدها نفر بر مزار کشته شدگان اين روز در ابن بابويه حضور يافتند و اداي احترام کردند. سالگرد اين روز بهانه اي شد تا با آقاي حسين شاه حسيني از شاهدان عيني و فعالان تظاهرات 30 تير 1331 و عضو رهبري جبهه ملي ايران در تهران گفتگوئي داشته باشيم.
حسين شاه حسيني در سال 1306 درتهران به دنيا آمد. او تحصيلات متوسطه را در تهران به پايان رساند اما به دليل فعاليت هاي سياسي و اجتماعي از ادامه تحصيل بازماند.
پدر او، حاج سيد زين العابدين از ياران مدرس بود و به اين دليل در دوران حکومت رضاشاه مدتي را در زندان گذرانده بود. او پس از آزادي در سال 1320 تلاش هاي آزادي خواهانه خود را با قلم زدن در روزنامه "ستاره" به مديريت احمد ملکي، ادامه داد.
آقاي شاه حسيني در اين گفت وگو به ريشه هاي وقايع 30 تير، خاطرات همان روز و قرينه هاي امروزين آن مي پردازد.
خ . ش
آقاي شاه حسيني لطفا در ابتدا قدري درباره دلائل مستقيم وقايع 30 تير 1331 توضيح دهيد.
ــ من لازم مي بينيم بيشتر به عقب برگردم و اشاراتي به اتفاقات دهه 20 که منجر به روي کارآمدن دکتر مصدق شد داشته باشم.
همانطورکه مي دانيم پس از شهريور 1320 فضائي نسبتا باز در ايران به وجود آمد. بسياري افراد فعال سياسي که در زندانهاي رضاشاهي بودند به عرصه فعاليت بازگشتند، بخشي ياران اراني بودند که حزب توده را بنياد گذاشتند و از اين طريق نقش بزرگي در ايجاد فرهنگ تحزب بازي کردند. بخشي ديگر نيروهاي ملي بودند که به مرور زمان طي دهه 20 گرد دکتر مصدق متمرکز شدند و در جنبش ملي شدن نفت نقش آفريدند.
نيروهاي ملي پس از شهريور بيست به اين نتيجه رسيدند که قانونمداري شيوه عملي است که طي آن مي توان به توسعه و آباداني و سربلندي ايران رهنمون شد. از اين روي فعاليت هاي خود را براي شرکت در انتخابات مجلس چهاردهم آغاز کردند. به اين ترتيب مجلس چهاردهم به عنوان يک مجلس کم و بيش ملي آغاز به کار کرد. دکتر مصدق يکي از افرادي بود که به عنوان نماينده در مجلس حضور يافت. او نيز در شهريور 20 از تبعيد احمدآباد بازگشته بود.
نفت از همان آغاز يکي از مهمترين مسائل مورد بحث در مجلس چهارده و مجلس هاي بعدي و همچنين عرصه جدل هاي سياسي آن روز جامعه بود.
انگليسي ها مي خواستند قرارداد استعماري موجود را تمديد کنند و روسها در حالي که نيروهاي نظامي شان تا قزوين پيش آمده بودند امتياز نفت شمال را مي خواستند و سياست موازنه را بهانه قرار مي دادند.
در چنين شرايطي آقاي رحيميان يکي از نمايندگان مجلس چهاردهم طرح ملي کردن نفت را به مجلس تقديم کرد.
دکتر مصدق که به دليل حضور نيروهاي نظامي در شمال و جنوب و سرتاسر کشور نگران بود با اين طرح مخالفت کرد. حزب توده به شرط واگذاري امتياز نفت شمال به اتحادجماهير شوروي با ملي کردن نفت جنوب موافقت مي کرد.
در مجلس پانزدهم که با صدارت قوام السلطنه همزمان شد، تمامي قراردادهاي موجود کن لم يکن اعلام شد. در همين مجلس اقليتي متشکل از پنج نفر همچون بقائي، حائري زاده، مکي و ... با اتکاء به نظرات دکترمصدق که به موازنه منفي يعني عدم باج دهي به روس ها و انگليس ها اعتقاد داشت، طرح ملي شدن نفت را پيگيري کردند. سخنراني هاي مکي در اين دوران نقش بزرگي در رابطه با مسئله ملي شدن نفت ايفاء ميکرد. در مجلس شانزدهم تعداد اعضاي اين فراکسيون از پنج نفر به 12 عضو افزايش يافت و با قدرت و جديت بيشتري آن موضوع را دنبال کرد. در اين دوره با پيشنهاد پنجاه ــ پنجاه دولت رزم آراء و پس از ترور وي با کميسيون نفت به رياست اللهيار صالح در دوران نخست وزيري علا روبرو هستيم.
بالاخره در اواخر دوران مجلس شانزدهم طرح ملي شدن نفت تصويب شد اما دربار مدعي بود که هيچ دولتي قادر به عملي کردن اين مصوبه نيست.
سيد جمال امامي که از مهره هاي دربار بود با اطمينان از اينکه کسي توانائي و يا جرأت عملي کردن و قانون ملي شدن نفت را ندارد و براي تمام کردن اين ماجرا به مصدق پيشنهاد تشکيل کابينه داد.
دکتر مصدق که آمادگي به عهده گرفتن مسئوليت نخست وزيري را نداشت، با توجه به اينکه اگر مسئوليت نپذيرد طرح ملي شدن نفت براي هميشه خواهد مرد، به شرط تصويب لايحه 9 ماده اي خلع يد از شرکت نفت ايران ــ انگليس اين مسئوليت را پذيرفت.
مجلس پس از تصويب قانون ملي شدن نفت در اسفند 1329 لايحه خلع يد را نيز تصويب کرد و بدين ترتيب مصدق در ارديبهشت ماه 1330 مسئوليت تشکيل کابينه را پذيرفت.
چطور مجلس با مصدق هم راه شد؟
ــ همراهي مجلس ظاهري بود، پشت پرده کارشکني ها ادامه داشت. دليل همراهي ظاهري پشتوانه اي بود که مصدق و طرح ملي شدن نفت در سرتاسر ايران داشت. توطئه دربار و نيروهاي داخلي هم زمان است با کارشکني هاي حزب توده از طريق راه انداختن اعتصابات و اعتراضات و غيره.
در عين حال اوايل 1331 اظهاريه دادگاه لاهه مبني بر شکايت انگلستان از ايران در اين دادگاه به دولت مصدق مي رسد.
تيم اوليه ايران به لاهه مراجعه کرده و مذاکرات را آغاز کرد. در خرداد ماه 1331 دکتر مصدق همراه با تيم خود يعني دکتر شايگان، آقاي لورت لوران که وکالت ايران را در لاهه به عهده داشت، کريم سنجابي، افسر پارسا و دکتر بقائي در لاهه حضور يافت. موضع مصدق به اين شکل طرح شد که ديوان دادگستري لاهه صلاحيت رسيدگي به شکايت مذکور که دعواي حقوقي بين يک شرکت و يک دولت بود را نداشت و قضات را به تصميم گيري درباره صلاحيت دادگاه وادار ساخت.
در همين حول و حوش قضيه انتخابات مجلس هفدهم هم با ويژگي هاي خاص خودش در جريان بود!
ــ بله. مصدق به دليل اعتقاد عميق به پارلمان قبل از عزيمت به لاهه انتخابات مجلس هفدهم را اجرا کرد اما به دليل دخالت هاي شديد دربار و وابستگان بيگانه در انتخاب نمايندگان، مجبور شد تا انتخابات بعضي از شهرستان ها را متوقف کند. او حتي وزير مسئول، آقاي اللهيار صالح را که از دوستان نزديکش بود برکنار کرد و مجلس را با 81 نماينده تشکيل داد.
به اين ترتيب در اثر مداخلات و توطئه هاي دربار و شاه، هواداران جبهه ملي در اقليت قرار گرفتند. برگزيده شدن سيدحسن امامي (امام جمعه) که شيعه و وابسته به دربار بود در منطقه سني نشين مهاباد از نمونه هاي برجسته دستکاري در نتايج انتخابات توسط دربار بود. در نتيجه تمهيدات مذکور دکتر عبدالله خان معظمي، رئيس فراکسيون جبهه ملي، در مقابل سيدحسن امامي، رييس فراکسيون طرفدار دربار، با 35 رأي به 40 يا 39 رأي، کرسي رياست مجلس را به دست نياورد.
پس از بازگشت از لاهه، مصدق با شاه ملاقاتي داشت و در آنجا گفت تنها به شرطي کابينه معرفي خواهد کرد که بتواند وزير جنگ را نيز خودش تعيين کند. اين امر بسيارمهم بود زيرا وزارت جنگ بخش بزرگي از قدرت را در اختيار داشت و در ثبات و امنيت نقش گرهي ايفا ميکرد.
شما از ملاقات 25 تير 1331 سخن مي گوئيد.
ــ بله بله! همين ملاقات مورد نظر است. يعني 21 روز پس از اينکه مصدق در ميان استقبال مردم از لاهه بازگشته و سربلندي را سوغات آورده بود.
با اين وجود شاه درخواست وي را نپذيرفت.
ــ درست است شاه نپذيرفت و اين در حالي بود که طبق عرف و قانون مصدق و کابينه وي در تاريخ 14 تير استعفا داده بود. مجلس جديد روز پانزدهم تير به او رأي تمايل داده و راه را براي تشکيل کابينه جديد توسط وي گشوده بود. در روزهاي بعد مجلس سنا رأي تمايل را تأئيد نمود و فرمان نخست وزيري در 21 تير صادر شد. اين روالي بود که قانون اساسي مشخص مي کرد. شاه به مصدق گفته بود اگر من وزير جنگ را هم بدهم شما بفرمائيد با خانواده ام بار خود را ببنديم و از اين مملکت برويم!
حال مصدق پس از پاسخ شاه به هم خورد. سپس قرار بر آن شد که تا 7 ــ 8 ساعت ديگر تصميم روشن شود. سرانجام مصدق استعفا داد.
هم زمان تلاش هاي دو گروه در جريان بود يکي مي خواست براي قوام السلطنه و ديگر مي خواست براي سيدضياالدين حکم نخست وزيري بگيرد. به محض استعفاي مصدق مجلس به قوام السلطنه رأي تمايل داد و شاه حکم وي را امضاء نمود.
قوام بيانيه شديداللحني را نسبت به مردم قرائت کرد. مردم که از تصميم شاه و مجلس و کنار رفتن مصدق راضي نبودند آمادگي کامل براي حمايت از وي را داشتند. ما در بازار بوديم و از اين جنبش حمايت مي کرديم. در آن روزها اقشار مياني جامعه نقش بزرگي داشتند. دانشگاهيان و تحصيل کردگان گستردگي امروز را نداشت.
اقشار مياني جامعه که در طي دوره هاي اخير انتخابات و جو نسبتا باز جامعه سياسي تر شده بودند به مسائل حساس بوده و وارد ميدان شدند. نيروهاي کارگري مثل کارگران دخانيات، شرکت واحد و کارگران آبادان و غيره نيز که تحت سازماندهي حزب توده بودند، مستقل از رهبري خود به جنبش پيوستند. اعتصاب آغاز شد. کارخانجات، ادارات و بازار و غيره به تعطيلي درآمدند.
حرکت ضدحکومتي آغاز شده بود اما نيروي پليس قوام السلطنه نمي توانست جلوي آن را بگيرد در شهرهای ديگر نيز جنبش گسترده شده بود. در مشهد پدر مرحوم دکتر شريعتي رهبري را به دست داشت، آقاي رسولي در رشت، آقاي فال اسيري در شيراز، آقاي ابوالقاسم کاشاني در تهران و ... از نيروهاي روحاني فعالانه در جنبش مخالفت با عزل مصدق شرکت کردند. حرکتي که در 26 تير شروع شده بود در روز سي تير به اوج خود رسيد.
تنها وسيله ارتباط سريع بخش هاي مختلف در آن روزها خط هاي محدود تلفن بود. اما از حزب زحمتکشان آقاي بقائي، حزب ملت ايران و حزب مردم ايران تا جامعه اصناف و بازرگانان، جامعه روحانيون و غيره همه در مقابل قوام و اعلاميه شديداللحن او متفق القول بودند. نمايندگان موافق با مصدق در حوزه هاي خود تأثير بسيار مي گذاشتند. گفته مي شود که شب 30 تير آيت الله کاشاني با يکي از منسوبين خود به نام آقاي گرامي در دروازه شميران ديدار کرد.
جامعه اصناف تهران از دستورات روحانيون تبعيت مي کرد. رهبري گروه نهضت ملي ايران را آيت الله کاشاني به عهده داشت.
اما روحانيت و حزب زحمتکشان بقايي مدتي بعد به سوي دربار رفتند.
ــ بله ! آيت الله بهبهاني از همان آغاز در سمت دربار و روبروي مصدق قرار داشت. گرچه بقايي از يک سو و کاشاني از سوي ديگر رسما و علنا از مصدق دفاع مي کردند و کاشاني رسما اعلام کرد که با قوام السلطنه همکاري نخواهد کرد، در پشت پرده بقايي و اطرافيان کاشاني از همان روزها با قوام السلطنه در ارتباط بودند. عيسي سپهدي و علي زهري از سوي بقائي و پسر کاشاني از سوي اطرافيان کاشاني با قوام تماس گرفتند.
تلاش بر آن بود که نظر اين دو تغيير يابد. اما افکار عمومي به طور گسترده در کنار مصدق قرار داشت. کاشاني شب قبل اعلام کرد که هرگاه تا 46 ساعت آينده قوام عزل نشود و مصدق بر مسند ننشيند کفن پوش به خيابان خواهد رفت. البته در همين موقع عده اي کفن برتن از کرمانشاه راه افتاده و به قزوين رسيده بودند.
از روز سي ام بگوييد. شما شخصا در راهپيمايي که به خون کشيده شد حضور داشتيد؟
ــ روز سي ام مردم از نقاط مختلف راه افتادند. بخش بزرگي از بازار راه افتاد که من در ميان آنها بودم. ما به سمت مسجد ارگ مي رفتيم 500 ــ600 نفر بوديم. در مقابل دادگستري اولين برخورد انجام شد. سواره نظام شهرباني شليک کرد و يک نفر کشته شد. مردم عقب نرفتند پيکر او را روي يک در گذاشتند و با شعار درود بر مصدق، مرگ بر قوام السلطنه به حرکت ادامه داديم. از خياباني که آن موقع "سردر الماسيه" ناميده مي شد وارد ميدان توپخانه شديم. از لاله زار و خيابان اکباتان به سوي مجلس روان بوديم. سر خيابان اکباتان دومين تيراندازي انجام شد. شعارها غالبا درود بر مصدق و در مخالفت با قوام بودند. گاه شعارهائي تند و عليه شاه نيز سرداده مي شد. به جمعيت هر لحظه افزوده مي شد. وقتي به اکباتان رسيديم سر ديگر جمعيت در ميدان توپخانه بود.
من در صف هاي اول بودم. در همانجا فردي از دفتر حزب زحمتکشان خارج شد و در حالي که شعار درود بر مصدق مي داد در نتيجه اصابت گلوله به زمين افتاد. با خون وي در کنارش جمله "مرگ بر مصدق" بر روي آسفالت نوشته شد. حال دو روايت وجود دارد. يکي اينکه او خود در آخرين لحظات حياتش آن جمله را نوشت ديگراينکه فردي به نام عباس بي آزار آن جمله را با خون آن شهيد نوشته بود.
به هرحال مردم جنازه وي را که مي گفتند محصل دبيرستان نظام بود به دوش گرفتند و به سوي بهارستان ادامه دادند.
قسمتي که من با تعدادي ديگر از همراهان در حرکت بوديم مورد حمله قرار گرفت. مي خواستند از حرکت ما به سمت بهارستان جلوگيري کنند. ما وارد خيابان صفي علي شاه شديم.
از پشت به ما تيراندازي کردند. دوست من که عباس لووله نام داشت در کنار من تير خورد و به داخل نهر افتاد. ما او را بيرون کشيديم اما ديگر جان باخته بود.
زدوخوردها تا ساعت 3،4 بعدازظهر ادامه داشت. در اين موقع چندين ماشين آژيرکشان سر رسيدند. ماشين ها در مقابل مجلس توقف کردند. آقاي ظهيرالاسلام را من به خوبي مي شناختم او از ياران و اقوام دکتر مصدق بود. از ماشين خارج شده روي رکاب ماشين ايستاد و فرياد زد که قوام رفت و مصدق نخست وزير شد.
در مجلس باز شد او با ماشين وارد مجلس شد. سپس صحنه به آهستگي آرام شد. تيراندازي ها قطع شد و سواران شهرباني، صحنه را ترک کردند و مهندس حسيبي را ديدم که آمد و از پشت نرده ها فرياد زد که قوام استعفا داد، شاهنشاه قبول کرد و مجلس در حال تشکيل است تا دوباره به مصدق رأي تمايل بدهد.
مردم هنوز در مقابل مجلس حضور داشتند مدتي بعد دکتر حسيبي مجددا بيرون آمد و رو به جمعيت اعلام کرد که مجلس به مصدق رأي تمايل داد. نايب رئيس مجلس( رئيس مجلس سيد حسن امامي فرار کرده بود) با شاه تماس گرفته و شاه رأي تمايل را پذيرفته و فرمان نخست وزيري مصدق را صادر کرده است.
اما در اين هنگام راهپيمايي تمام نشد...
ــ درست است! جمعيت زيادي در ميدان بهارستان حضور داشت ما به سمت خانه دکتر مصدق به حرکت در آمديم. ديگر نه پليس سرکوب مي کرد و نه مردم آشوب مي کردند. شعار درود بر مصدق سرداده بوديم تا به منزل وي رسيديم. خيابان مالامال جمعيت بود. من ميان گروهي بودم که در صف اول به مقصد رسيد و امکان شنيدن کلمات مصدق را که از بالکن خانه خود خطاب به مردم سخن مي گفت، داشت. با گوش خود شنيدم که مصدق با حالي نزار مي گفت: مردم مملکت شما از دست رفته بود شما آن را از دست وابستگان به خارجي نجات داديد. من اصلا نمي خواستم که شما چنين صدمه خورده و عزادار شويد. قول مي دهم که در جهت خواست شما عمل کنم. کوشش مي کنيم که در اين راه غم و اندوه شما تبديل به خوشحالي شود.
او همچنين گفت: برويد و امنيت شهر را حفظ کنيد. مردم شب را پاسداري دادند. همه چيز در امنيت بود.
فرداي آن روز مصدق از راديو با ملت صحبت کرد. کميته تشکيل شد که رسيدگي به خانواده شهدا را به عهده داشت. من نيز عضو آن بودم. اداره کميته را حاج محمود مانيان و حاج حبيب الله توتونچيان بر دوش داشتند. ما به بيمارستان ها سر زديم و به سردخانه ها مراجعه کرديم. در تهران و شهرهاي اطراف کشته ها بيشتر بود. در تهران به تنهائي 70 - 80 کشته شمارش شده بود.
و کشته شدگان در ابن بابويه به خاک سپرده شدند ...
ــ بله! در آن روزها آقاي نصرت الله امين شهردار تهران بود. مصدق خود پولي به شهردار داد. آقاي اميني با ابراهيم کريم آبادي مدير روزنامه اصناف خدمت آقاي جلوه رفتند. ايشان صاحب ابن بابويه بود.
همان موقع اعلام شد که قطعه زمين محل دفن شهدا را دکتر مصدق خريده و خود او نيز مي خواهد در آنجا دفن بشود. يعني محلي هم براي وي مشخص شده بود. البته نه رژيم قبل و نه رژيم کنوني اجازه انتقال جسد را که به امانت در احمدآباد به خاک سپرده شده است را ندادند.
بيش از هر چيز اهميت سي تير را در چه ميبينيد؟ آيا واقعا ميبايست آن راهپيمايي انجام ميشد و 70 ، 80 نفر کشته ميشدند؟
ــ مهمترين نکته اين است که اگر قوام السلطنه در مسند بود به احتمال قريب به يقين در برابر اعتراض انگلستان تسليم مي شد. که در اين صورت تمامي ماجراي ملي شدن نفت تمام مي شد. اين احتمال از سوي لورت لوارن وکيل ايران در لاهه و دکتر سنجابي نيز تأييد شده است.
بگذاريد با قدري مسامحه 30 تير 1331 را با 18 تير 1378 مقايسه کنيم.
ــ ببينيد شما نميتوانيد مصدق را با ايشان مقايسه کنيد. مصدق اولين بار که به نمايندگي مجلس انتخاب شد هنوز به سن قانوني نرسيده بود، با اين حال اجازه دخالت به کسي نداد و قانون تنها ملاک او بود. يعني او زماني که نخست وزير شد 50 - 60 سال تجربه تلاش سياسي همراه با پايبندي به قانون را با خود داشت. از ابتداي تقبل مسئوليت در دولت جلوي بودجه بي رويه دربار ايستاد. هر گاه شاه قانون را زير پا گذاشت او برخورد کرد. او اصلاح طلبي قانون گرايانه را تمکين در مقابل اعمال غير قانوني شخص اول نميدانست. بلکه برعکس شخص اول را نيز به تمکين در مقابل قانون واميداشت. در صورت تخلف شاه به صراحت در مقابل او موضع ميگرفت. او در هيچ مقطع گرهي به قيمت زير پا نهادن قانون عقب نشيني نکرد. او زمينه اجتماعي را چنان فراهم کرد که به غير از وابستگان دستگاه [دربار] تمام اقشار و طبقات، از کارگر، بورژوا، تحصيل کرده و بيسواد به او اعتماد داشتند.
ديگر اينکه بر خلاف سي تير، حرکت 18 تير با توده ها پيوند نداشت. سازمان نداشت و رهبري آن مشخص نبود. در سي تير جبهه ملي سازمان دهنده بود و مصدق رهبري ميکرد.
برخي آقاي خاتمي را با مصدق مقايسه ميکنند.
ــ آقاي خاتمي نميتوانست مصدق باشد. مصدق هيچگاه سخن و اعتقاد خود را زير پا نگذاشت. او پس از اينکه استعفا داد گفت: اين مردک ( شاه) فکر ميکند هر کاري بخواهد ميتواند بکند. جامعه به جلو رفته است. ما نميتوانيم از جامعه عقب بمانيم و آن را به عقبگرد وادار کنيم.
مصدق تاکيد کرد که اين جامعه نميخواهد زير بار اقتدار فردي برود. پس مصلحت من اين است که استعفا بدهم و او عمل کند. مردم تصميم خواهند گرفت.
در مورد آقاي خاتمي ديديم وقتي با لوايح او چنان کردند، چگونه رفتار کرد. ايشان عقب نشستند و دوباره و دوباره عقب نشستند و امروز ميگويند:" اگر هم ميرفتيم مردم نميآمدند". ايشان به چه استنادي چنين ميگويند؟ مردم تا همه جا آمدند. شما کي عمل کرديد و مردم نيامدند؟ شما در قتل هاي زنجيره اي قول داديد که بگوييد اما نگفتيد. داريوش را کشتند و پروانه را در خانه اش کارد آجين کردند. شما چه کرديد؟ عقب نشيني کرديد!
آقاي خاتمي انساني صالح و صادق است اما در سياست بايد از بيش از اينها گذشت. مصدق از همه چيز خود گذشت اما سربلندي براي ايران را به دست آورد. اينهمه تلاش براي زدودن وي از خاطره ها به کار رفت اما مصدق و انديشه هايش جاودانه شدند.
آقاي خاتمي ميگويد اگر بيشتر ميگفتيم مردم نميآمدند. من ميگويم اگر حرف اصيل بوده بايد گفته ميشد و اگر اصيل نبوده است ديگر آمدن يا نيامدن مردم بلاموضوع است.
مصدق به مردم اعتقاد داشت. او در محاکمه اش گفت:"اينها شناسنامه ايراني دارند اما ايراني نيستند.( محاکمه کنندگانش را ميگفت.) مردم حرف مرا قبول دارند."
آقاي شاه حسيني از وقتي که به ما داديد متشکرم.
گفت وگوي تلفني: 22 جولاي 2005 ــ 31 تير 1384
شهروند - شماره ۱۰۰۵ - ۲۶ جولای ۲۰۰۵ - سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴