سه شنبه 4 مرداد 1384

جان بالاتر از کلام، ناصر کاخساز

من به این مباهی ام که خاستگاه اعتقادی زرافشان و گنجی نقشی در نگرشِ من به اقدامِ سیاسیِ آنان بازی نمی کند. نه مارکسیسم این و نه مذهب آن، مسئله این نیست؛ جذابیت اقدام سیاسی آنان که شعور و شور ملی را بر می انگیزد، مسئله این است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اکبر گنجی یک رویداد است. از شمار رویدادهائی که لحظه های گذرا را در می نوردد، به پس آن ها می خلد و چرت ها را پاره می کند. روند جاری امور را بر هم می زند و رویداد غیر عادی خلق می کند. کار غیر عادی، که ابتذال جاری در همه ی مناسبات سیاسی را رها می کند، جاذبه دارد. جاذبه ای که به مخالفت با استبداد مذهبی راه دیگری نشان می دهد. در شرایطی که همه ی راه های عادی به بن بست رسیده اند، گرایش های عادی سیاسی از به هم خوردن نظم رایج امور نگران می شوند. نگرانِِِِ از دست دادن نام و موقعیت خود در پهنه ی جاریِ مناسبات سیاسی موجود. این گرایش ها از تعمیق و همه گیر شدن اقدام سیاسی زیان می بیند. اقدام سیاسیِ همه گیر- ملی- پهنه ی دیگری است که ساختاری کاران از آن به کنار می مانند. بر ای من زرافشان و گنجی یکسان اند. و من به این مباهی ام که اعتقاد زرافشان و گنجی نقشی در نگرشم به اقدام سیاسی آن ها بازی نمی کند. نه مارکسیسم این و نه مذهب آن، مسئله این نیست؛ جذابیت اقدام سیاسی آنان که شعور و شور ملی را بر می انگیزد، مسئله این است. از این نمی هراسم که مبادا، اگر فردا گنجی چنین و چنان شد، حمایت من از اقدام نمونه وار او به خطا رفته باشد. برخورد با رویداد نمونه وار – فنومنال- از قلمرو گرایش های سیاسی می گذرد و این گذر از مرز اعتقادی، قاعده ای برای اندیشه و اقدام سیاسی می شود. برخورد با رویداد نمونه وار ما را به پهنه ی روش شناسی وارد می کند. یک متدولوژی سیاسی که نبودش بحران سیاسی می آفریند. استبداد مذهبی از این بحران جان می گیرد.
ماجرای دریفوس نیز رویداد ی نمونه وار بود که امیل زولا را بخروش آورد. ما تا از رویداد گنجی خروشان نشویم از درک نمونه وار بودنِ برخی رویدادها و نقش آن ها در ایجاد روش شناسیِ سیاسی ناتوان می مانیم . می گویند گنجی اشتباهات سیاسی بزرگی مرتکب شده است. من می خواهم بگویم غرقِ اشتباه سیاسی بودن و اشتباها ت سیاسی دیگری را عمده کردن و به جانِ عمل که جسمِ گذرانِ اشتباهات گذشته را بسان دریا می شوید و پاک می کند بی توجه ماندن، دور زدنِِ قواعد اخلاق سیاسی است. می خواهم بگویم اشتباه ناپذیران و معصومینِِ گنه ناکرده، اشتباه انسان ها را مطلق و عمده می کنند تا اعتقاد خود را به اشتباه نا پذیری پوشیده نگه دارند. اشتباه گنجی در گذشته جاذبه اقدام او در فضای سیاسی ما را بیشتر می کند. کوهنوردی که پیش تر افتاده بهتر صعود می کند. خطر، اشتباه نکردن است. خطرناکند معصومین که خطا پذیریِ نفسِ انسانی را، در عمل نفی می کنند و بجای گذشت و مساهله، نفرت را که کارائی آن مطلق کردن اشتباه است، می نشانند.
رویدادِ نمونه وارِ ما به این خاطر نیز نمونه وار است که دست اندرکارانِ پهنه ی سیاستِ جاری را به هر حال به واکنش وامی دارد. واکنش هائی که به بررسی نیاز دارند. در این جا من چند گروه از واکنش ها را طبقه بندی می کنم.
- گروه اصلاح طلبانِ درون نظام- اصلاح گرایانی که به خاطر هراس از اقدام فرا اعتقادی، در کام گشوده ی استبداد مذهبی باقی می مانند و زیرِ واژه ی فریبنده ی رفورم جا خوش می کنند. گنجی، این رویداد، جای آن ها را در این کامِ گشوده نشان می دهد. و دعوت آن ها را برای ورود به آن آشکارا رد می کند و آینده ی سیاسی آن ها را زیر علامت سوال می برد.
- اصلاح گرانِ برون نظام- که به دو شاخه ی چپ و راست تقسیم می شوند و گیج از جاذبه ی از دست رفته ی سیاست رفورمیستی، هنوز از تئوری حمایت از اصلاحات دفاع می کنند. رویداد گنجی پسا رفورمیستی است و از این جنبه نیز نمونه وار است که خود از درون رفورم برخاسته و تجلی تجربه ی شکست خورده ی آن است.
- بنیاد گرایانی که به سنت های چپ یا راست می چسبند و از تجربه ی رویداد نمونه وار ما که جمع بندیِ شکست بنیاد گرائی در همه ی گونه های آن است طفره می روند- جذابیت اعلام شکست بنیاد گرائیِ اعتقادی توسط رویداد نمونه وار ما از این جا بر می خیزد که خود در میهمانی این میزبان اوقات خوشی را سپری کرده است و بنابراین نفی بنیاد گرائی بوسیله ی او آگاهانه، شفاف و صمیمی است.
- تفکیک گرایان- مرکزیت گرایانی که بین دو صندلی گیر کرده اند و نمی توانند بر تردید های خود فائق آیند. سهم هر چیزی را در کمال وسواس به سهامدار می بخشند. از اقدام سیاسی گنجی، یعنی از نمونه وار بودنِ آن حمایت می کنند تا در روز موعود حساب اشتباه او را جانانه کف دستش بگذارند. این یعنی حمایت نسبی و مخالفت مطلق با رویداد نمونه وار ما. یعنی حمایت از کسی که باید حسابش را کف دستش گذارد و حمایت از اقدام سیاسی او را با طعم تلخ جزای او آمیخت. یعنی اشتباه ماندگار می شود و عملِ نمونه وار آن را نمی شوید. آیا ندامت آن را می شوید؟ و اگر ندامت محقق شد که دیگر حریفی نمی ماند. و اگر حریفی نماند دیگر ندامت کارائی ندارد. مثل آن همه ندامت در رسانه های استبداد دینی. و اگر فرهنگ ندامت فرهنگ سیاسیِ ما را فرا گیرد خودِ ما را در کام نخواهد گرفت؟
داور برای برخورد شرافتمندانه با اشتباه کار - اشتباه از هر درجه که باشد - خود را برای لحظه ای بجای مرتکب اشتباه می نشاند.
یک قاعده ی دیگرِ اخلاق سیاسی این است که خود را نیز در معرض نقد قراد دهیم وگرنه انتقاد به گذشته ی گنجی دفاع از پیش داوری های ماست. از زیانی که اعتقاد ما از اقدام شجاعانه ی گنجی می بینید می هراسیم. ما از انتقاد، همچنان که از اشتباه، ناگزیریم. بدون انتقاد از اشتباهاتمان، تصویرمان در آینه ی مناسبات سیاسی شفاف نمی شود. انتقاد در کلام، در لهیب سوزان عملی که انتقاد می کند به اوج تکامل خود می رسد. بدون انتقاد چگونه اشتباهات خود را بر می تابیم ؟ چگونه می خواهیم که جامعه ی انسانی اشتباهات احتمالی مارا ببخشد؟ یا شاید غرق در مستیِ مسلکی و اعتقادی، فکر می کنیم که اشتباهی نخواهیم کرد؟
رویداد گنجی به این خاطر فراتر از گنجی است و نمونه وار که بنیاد شناسیِ یا فوندامنتالوژیِِ انتقادی درست می کند. شعله ی جانی که در آتش درون می سوزد در ژرفای آینه همه ی تصویرهای دیگر را پس می زند. برخی از مخالفان مشروط یا مطلق گنجی از ایجاد این بنیاد شناسی در رنجند. طبیعی است که انتقاد جانانه توسط این رویداد طعمی تلخ در جان آنان که حتی از انتقاد در پهنه ی واژه نیز طفره می روند می چکاند.

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جان بالاتر از کلام، ناصر کاخساز' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016