مطالب زیر از سوی آقای گنجی در عصر یکشنبه ٢/٥/١٣٨٤ در بیمارستان میلاد عنوان شد:
با توجه به پروژهی مرگ من توسط عالیجنابِ عالیجنابان خاکستری پوش یعنی، سعید مرتضوی، بخش رسانه ای قتل های زنجیره ای، اطلاعات موازی و حبس من در قرنطینهی طبقهی دوازدهم بیمارستان میلاد و تحمل شرایطی بسیار سخت تر از زندان اوین، به هیچ وجه زیر با عمل جراحی نمی روم و از بعد از ظهر شنبه ١/٥/٨٤ سرم های مورد نیاز برای عمل جراحی را به طور کامل قطع کرده ام. شرایط سخت غیر قانونیِ تحمیلی عبارت اند از: محروم ساختن من از دیدن وکلایم – خانم شیرین عبادی و دکتر مولایی- ، محرومیت از تلفن، محرومیت از روزنامه، محرومیت از ملاقات با دوستان، محدود نمودن ملاقات با خانواده به صورت کاملاً تبعیض آمیز (کلیهی بیماران بیمارستان در تمام روزهای هفته با هرکس بخواهند ملاقات دارند)، فشار وارد کردن بر من از سوی دادستان تهران جهت عمل جراحی بدون اطلاع خانواده. در حالی که ٤٥ روز از اعتصاب غذای من می گذرد وزنم از ٧٧ کیلوگرم به ٥٢ کیلوگرم کاهش یافته است، به هیچ وجه زیر بار عمل جراحی نمی روم و از بعد ازظهر شنبه ١/٥/٨٤ سرم های مورد نیاز برای عمل جراحی را به طور کامل قطع کرده ام و فقط از آب، چای و قند استفاده می کنم و به صراحت به تیم حفاظتی گفته ام به سرعت مرا به زندان بازگردانند. من به هیچ وجه زیر بار پروژهی عالیجنابِ عالیجنابان خاکستری پوش نمی روم و به صراحت تأکید می کنم که آقای شاهرودی باید این پرونده را از دست سعید مرتضوی در آورد. سعید مرتضوی در همان شب ورود به بیمارستان به من گفت: « اجازه نمی دهم هیچ روزنامه ای چیزی در بارهی تو منتشر کند من (مرتضوی) به همهی روزنامه ها تلفن کرده و به آنها می گویم چیزی در مورد تو منتشر نکنند. همهی روزنامه ها تابع من هستند می دانند اگر به حرف من عمل نکنند آنها را می بندم و مدیرانشان را راهی زندان می کنم. » در روز شنبه ١/٥/٨٤ مرتضوی چندین با سعی کرد از طریق تلفن با من مذاکره کند امّا من زیر بار نرفتم. من باید هرچه سریع تر خانم دکتر شیرین عبادی و آقای دکتر مولایی را ملاقات کنم من باید هرچه سریع تر آقایان: سعید حجاریان، رضا تهرانی و عیسی سحرخیز را که از دوستان مورد وثوقم هستند ملاقات کنم و با آنها مشورت نمایم. من باید بتوانم با تلفن با هرکس که تمایل دارم صحبت کنم آقایان هم می توانند از طریق شنود صحبت های ما را گوش کنند. من باید بتوانم با دوستانم ملاقات کنم.
از این به بعد در هر جلسهی مذاکره ای ؛ از سوی مسؤلین با من باید آقایان: حجاریان، تهرانی و سحرخیز حضور داشته باشند. تنها خواست من آزادی بدون قید و شرط است. عالیجنابِ عالیجنابان خاکستری پوش دو راه بیشتر پیش رو ندارند: یا باید مرا بکشند و هزینهی آن را بپردازند و یا مرا بی قید شرط آزاد سازند. آقایان بدانند گنجی بر سر آنچه حق میداند تا آخر ایستاده است. اگر نظام جمهوری اسلامی ایران حاضر است هزینهی این جنایات را بپردازد، من در اختیار آنها هستم می توانند مرا بکشند. امّا گمان می برم که کشتن من هزینهی سنگینی برای رژیم ج.ا.ا به دنبال خواهد داشت. این بار قضیه به عکس دفعات پیش کاملاً شفاف و روشن در ملاء عام و در برابر دیدگان تمام جهانیان است.
بیمارستان میلاد
اکبر گنجی
٢/٥/١٣٨٤