چهارشنبه 12 مرداد 1384

نگُذاریم، گّنجی بمیرد! هوشنگِ گُلاب دِژ

با ادامه ی سرسختی قُدرتمندانِ حاکم، و تسلیم نشدنِ آنها در برابر خواستِ مُحقٌانه ی «اکبرِ گّنجی» برای آزاد کردنِ او از زندان؛ به نظر می رسد که شُمارشِ معکوس برای نقطه ی پایان گذاردن بر زندگی این روزنامه نگار مُبارز و کوشنده ی راه آزادی و حُقوق اوٌلیه ی انسانی ، آغاز شده است. گنجی، هرچه بود و هرچه کرد؛ امروز با سرمایه کردنِ جانِ خود، و با شُستنِ آنچه از تأیید و همکاری گُذشته ی خود با رژیم ، بر دامن داشته است؛و با پذیرشِ مرگِ خود، می رود تا چون پهلوانانِ اساطیری و تاریخی میهن بلاکشیده مان، از دروازه های تاریخ عبور کند. چُنین به نظر می آید که همه مُنتظر پایان اندوه بار این تراژدی انسانی هستند تا از او به مثابه ی یک «شهید» یا «قهرمان»، تجلیل کنند و شاید از هم اکنون دست به کار ساختن تندیس هایی در اندازه های مُختلف از او هم باشند.
امّا آیا این درست است که دست روی دست گُذاشت و مُنتظرِ این «لحظه» ی نامیمون بود؟ آیا نباید یکبار و برای همیشه، این سُنّتِ نادرستِ «مُرده پرستی» و «مُرده خوری» را کنار گُذاشت و برای نجاتِ جان کسی که بر آنیم تا فردا از او یک «قهرمانِ ملّی» بسازیم؛هم امروز و هم اینک، و زمانی که او با مرگ در ستیز است؛ بکوشیم؟
آنچه در انتظارِ «گنجی» است، وظیفه ی بزرگی را در برابرِ روی همه ی ما قرار می دهد. مُبارزه و تلاش برای شکستن و قطعِ این «ماراتنِ مرگ». مبارزه و تلاش برای آنکه «نگذاریم: گنجی بمیرد».مبارزه و تلاش برای آنکه «گنجی: زنده بماند». مبارزه و تلاش برای آنکه حرفِ «حق» به کُرسی بنشیند. مبارزه و تلاش برای آنکه آدمکُشانی ، که «گنجی» با افکندنِ نور بر «تاریکخانه ی اشباح»، به اِفشای آنها پرداخت و از همین روی هم وی را به زندان افکندند؛ «عالیجنابِ سُرخپوش» و «عالیجنابانِ خاکستری پوش» ، نتوانند در آینده هم به کارِ «خدا پسندانه»ی «ضدِّ مردُمی» خود، ادامه بدهند. مبارزه و تلاش برای واداشتن قداره بندان حاکم به تسلیم، و تن دادن به خواست و اراده ی مردم. این مبارزه و تلاش، به دین پیشه گانِ حاکم نشان خواهد داد که آنها از این پس قادر به انجام دادنِ هرکاری که دلشان بخواهد؛ نخواهند بود. گُفتنِِ«نه» به مُردنِ گنجی، گفتنِ «نه» به خودکامه گانِ شب پرستِ تشنه ی خونِ حاکم؛گُفتنِ «نه» به مرگ آفرینانِ مرگ پرست؛ خواهد بود.گُفتنِ «نه» به مرگِ گنجی، گُفتنِ «آری» به زندگی، به آزادی و همه ی آن چیزهای زیبایی است که شایسته و در خور همه و هر انسان آزاده است.
شاید، این مبارزه و تلاش، سرآغازی باشد برای طرح خواست برچیده شدنِ و تخته شدنِ دُکّانِ دین پیشه گانِ حاکم. آیا باز با تردید و دو دلی دست به گریبانیم؟ برای کسانی که به «آزادی بی قید و شرط» اعتقاد دارند، مبارزه و تلاش برای جلو گرفتن از مرگِ گنجی، در راستای همان مبارزه و تلاشی است که همیشه از آن دم می زنند. آنها که به هم زدنِ «کُنفرانسِ برلین» و مُمانعت از سُخن گُفتنِ گنجی، را از «افتخارات» خود می خوانند؛ اکنون این فرصت و شانس را دارند که تا دیر نشده، اعتقاد خود به «آزادی بی قید و شرط» را یک بارِ دیگر «به اثبات» برسانند. اعتقاد به «آزادی بی قید و شرط»، قایل شدن «حقِّ» اظهارؤ نظر به «مُخالفانِ» ما است.اعتقاد به این «حق» برای «اقلّیت»، برای کسانی که «زیرِ ستم» وقرار دارند؛ است. مگر نه؟ گنجی، اکنون «زیرِ ستم» قرار دارد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

پس، دفاع از او، در راستای دفاع از «آزادی بی قید و شرط» است. مُنتظرِ جه هستیم؟ مُنتظریم تا فردا، زبان به اعتراض بگشاییم و ده ها اعلامیّه و اط،لاعیّه مُنتشر کنیم؟ فردا، برای این کار خیلی دیر خواهد بود. کسی، ما را نخواهد بخشید. تاریخ، ما را نخواهد بخشید. تا دیر نشده کاری باید کرد. چه در درونِ ایران. و چه در خارج از کشور.
گنجی، نباید بمیرد! نگذاریم گنجی بمیرد!

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نگُذاریم، گّنجی بمیرد! هوشنگِ گُلاب دِژ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016