۱۷سال از فتوی و فرمان" تاریخی" اَیت الله خمینی می گذرد:
"... رحم بر محاربین ساده اندیشی است ... آقایانی که تشخیص موضوع به عهده اَنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداعلی ا لکفار] باشند و ..."
و"محاربین و کفار "هزاران زندانی سیاسی وعقیدتی بودند که در بیدادگاه های حکومت اسلامی محکوم به زندان های کو تاه و طولانی مدت شده بودند و دوران اسارت و محکومیت شان را می گذراندند، "محاربین و کفار" هزاران دگراندیش ایرانی بودند که "جرم" بسیاری از اَنها هواداری از احزاب و سازمان های سیاسی ی مخالف رژیم فقها بود.
۱۷ سال از فرمان "تاریخی" و جنایتکارانه ای می گذرد که در اَن خمینی فتوی داده بود:
"... کسانی که در زندان های سراسر کشوربرسرموضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت السلام نیری( قاضی شرع) و جناب اَقای اشراقی ( دادستان تهران ) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد ... در زندان های مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع ، دادستان انقلاب و یا دادیار و وزارت اطلاعات لازم الاتباع می باشد ..."
با این فتوی و فرمان در مرداد و شهریور ماه سال ۱۳۶۷ "هیات کشتار" وسربازان بنام و گمنام خمینی و "امام زمان" هزاران قلب عاشق اَزادی را درمحاکماتی انتقام جویا نه ، فریبکارانه و ضد عادلانه ی ۲ تا ۳ دقیقه ای مجد دا" محکوم و دسته دسته به جوخه ی تیرباران و یا به دار سپردند، قربانیانی که در گورهای دسته جمعی در اطراف تهران و دیگر شهرهای میهنمان به خاک سپرده شدند تا خمینی بیش از پیش ، و بیش از همنوعانش بنیانگذار گور های دسته جمعی ، این لاله زا رهای جاودانه و خونرنگ آزادی دروطنمان، شود.
۱۷ سال از قتل عام تابستان سال ۱۳۶۷ می گذرد، جنایتی که برای چندمین بار ماهیت فقاهت و فقیه را فراروی انسان وتاریخ اش قرار داد.
در باره ی اینکه چرا خمینی ، این بار گسترده تر از پیش وجودش را به جنایتی در ابعاد ی بزرگ اَلوده تر کرد، دلائل سیاسی و ایدئولوژیک (عقیدتی) متعددی طرح شده است، نمونه اند این ها:
- برخی هم نظر با اَنچه که خود خمینی نیز در فتوایش دلیل این قتل عام قرار داده، حمله ی سازمان مجاهدین خلق ایران را بهانه ی صدور این فتوی وفرمان می دانند.این مجموعه بر این باورند که حمله ی مجاهدین به غرب کشور خمینی و حکومتیان را دچار وحشت و سراَسیمگی کرد، واو و یارانش بر آن شدند تا با کشتار زندانیان سیاسی و عقیدتی هم احتمال همکاری زندانیان در اعتراض و شورش های ناشی از این حمله را از میان بر دارند و هم با ایجاد رعب و وحشت، اَشتی ناپذیری خود را با مخالفین حکومت به نمایش بگذارند.
- برخی پذیرش پیشنهاد صلح سازمان ملل متحد( قطعنامه ی ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل ) توسط خمینی و " نوشیدن جام زهر"را دلیل فتوی قتل عام زندانیان می دانند. در همین رابطه عده ای می گویند خمینی با اینکار می خواست خشم خود را از این شکست فرو نشاند، عده ای اما بر این باورند که پایان جنگ ، پایان بهانه تراشی برای مشگلات اجتماعی و اقتصادی بود،و این نگرانی که مردم به خاطر این دست مشگلات دست به اعتراض و شورش بزنند وجود داشت، و خمینی بر اَن شد تا با زماندگان احزاب و سازمان های سیاسی را قتل عام کند تا سازمان دهندگان و سامان دهندگان احتمالی اعتراض ها و شورش ها، و نیز شاهدان جنایات زندان ها از میان بر داشته شوند.
- عده ای اما بر این نظرند که بیش از حمله ی مجاهدین خلق و، و نیزبیش از پذیرش قطعنامه ی شورای امنیت سازمان ملل، خمینی و یاران اش قصد" پاکسازی" ی زندان ها را داشتند. اعتصاب ها و مقاومت ها ی درون زندان، بیماری خمینی و احساس اینکه مرگش نزدیک است ،و نیز نشان دادن قاطعیتی هراس اَور را صاحبان این نظر دلیل قتل عام سال ۶۷ می دانند.
- برخی فعل و انفعالات درون رژیم و تلاش خمینی برای تحکیم مبانی وحدت در دستگاه حاکمه، در شرایط حضور بحران های اجتماعی و سیاسی در سال های ۶۶-۶۷ را علت این کشتار ها و صدور فتوای قتل سلمان رشدی می دانند و ...
********
همه ی این دلائل می توانند مطرح و درست باشند اما ریشه و علت العلل این کشتار و جنایات مشابه توسط موجوداتی هم چون خمینی را بیش از هر چیز می باید در عدم تحمل دگراندیشی و دگر رفتاری درذره ذره ی افکارو رفتار اینان و هم پیمانا نشان، شبیه به خامنه ای و رفسنجانی ومهره های ریز و درشت حکومت اسلامی، دید. خمینی و خامنه ای و رفسنجانی ای که فراتراز حکومت اسلامی بخشی از تاریخ میهنمان بودند و هستند.
در نگاهی گذرا اما رخدانگرانه به تاریخ میهنمان ، و پی گرفتن روند پیدائی، شکل گیری و تداوم پدیده ی عدم تحمل و کشتار دگر اندیشان ، دگر رفتاران و مخالفان سیاسی و عقیدتی در یافته می شود که این پدیده به اشکال مختلف و با کاربرد انواع خشونت هااز اَزار و اذیت و تحمیق وتحقیرو توهین و تکفیر تا تبعید و ضرب و شتم و شکنجه و کشتار، بخشی از ویژگی های تاریخی جامعه ی ما بوده و هست.
در تاریخ اسطوره ای مان ماجرای جمشید و ضحاک ، پسران فریدون ، ماجرای وصلت زال و رودابه و ... را داریم.
در تاریخ حقیقی مان حتی زردشت بت پرستان را گمراهان "سیه دل و کژ منشی" نامید که پیروانشان "از تبه کارانند"، و ماجراهای قسی القلب هاو دگراندیش ومخالف کشا نی چون کمبوجه و داریوش بزرگ و اردشیر سوم وفرهاد چهارم وشاپور دوم و انوشیروان "عادل" و خسرو پرویز و یزدگرد دوم و... راداریم.
و بعد جنایات نمونه وار اعراب و برخی از مسلمانان راداریم ، و ماجرای عمر و سعد بن وقاص بر غیرعرب تا کشتار خوارج وقتل علی بن ابیطا لب و واقعه ی کربلا و قتل ابومسلم و بابک خرم دین و دیگر فجایع ریز و درشتی که امویان و عباسیان بر سر مخالفان و دگر اندیشان اَوردند.
حکایت کشتار ابن مقفع ها و بشاربن برد ها و حلاج ها و حسنک وزیر ها و عین القضا ه ها و شیخ اشراق ها و نسیمی ها و فضل الله همدانی ها و معتزله و ... از یک سو، ومحمود غزنوی ها و جانورانی چون امیر مبارزالدین ها و ... از سوی دیگر بخشی از تاریخمان است.
عدم تحمل و کشتار دگر اندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی از ویژگی های بیش از ۱۵ سلسله و دود مانی ست ک در کشور ما و یا بخش هائی از آن، تا پیدائی سلسله ی صفو یه، به نوعی حکومت کردند. سلسله ها و دود مان هائی که در اکثر آنان برادرکشی، فرزند کشی و پدر کشی و کور کردن و میل کشیدن به چشم نزدیک ترین اقوام و یاران ، برای حفظ قدرت سیاسی و بیضه ی اسلام رواج داشت .
دوران صفویه را داریم، دوره ای که تعصب و قشریگری و تنگ نظری جزئی از فرهنگ غالب و اَداب و رسوم رایج شد، دوره شاه اسماعیل ها و ملامحمد باقر مجلسی ها. عصری که هدایا و اَذین نوروزی شاهان و شیخانش سرهای بریده مخالفین شد.
و اَنچه که شاه اسماعیل با اهل تسنن کرد را داریم ، پادشاهی که افتخار کشتار بزرگ مردم تبریز، به دلیل بی علاقگی بخشی از مردم آن دیار نسبت به تشیع را یدک می کشد .
و بعد حکایات شاه طهماسب و شاه عباس کبیر ، و نادر شاه و ... را داریم.
آن هنگام که اروپا روشنگری ملکه فکرو رفتارش بود در سرزمین ما اَغا محمد خان قاجار مشغول در آوردن چشم لطفعلیخان به دست مبارک خودش بود تا بعد او را به طرز فجیع به قتل رساند، و سراغ جنایات هولناک کرمان برود. و فتحعلی شاه و ناصر الدین شاه و ... شیخ فضل الله نوری ها و ... را داریم که رفتار ضد انسانی شان با دگر اندیشان سیاسی ،و یهودیان و، شیخیان و بابیان در تاریخ مان ثبت است.
و پادشاهان"مدرن " ای همچون رضا خان و فرزندش محمد رضا شاه را داریم ، و ماجرای عشقی و فرخی و ملک الشعرای بهار وحسین فاطمی و کریم پور شیرازی و خسرو گلسرخی و دانشیان، و حدیث حزب رستاخیز تاسف بار "اَریامهر" را، و ...
*******
اَ یت الله خمینی وخامنه ای و رفسنجانی ولاجوردی وخلخالی واحمدی نژاد و ... و کشتارهای سال ۵۸-۵۷ ، سال ۶۰ ، کشتار بزرگ سال ۶۷ ، قتل های زنجیره ای و ... نشانگر تداوم همین بخش ازتاریخ ننگین و شرم اَور میهنمان هستند.
اَیت الله خمینی عدم تحمل دگر اندیشان را پیش از به قدرت رسیدن اش تبلیغ و ترویج می کرد، و در قدرت مطرح ترین چهره و نماد چنین ویژگی ای در افکار و رفتار شد. او کشتار مخا لفان خود و دگر اندیشان سیاسی و مذهبی را از کوچه ها و خیابان های میهنمان، وسپس تر از بام های مدرسه ی رفاه و علوی اَغاز کرد. و به کردستان و ترکمن صحرا و دیگر نقاط میهنمان کشاند. کشتارها ئی که در سال ۶۰ افزایش کم ما نندی پیدا کرد و در سال ۶۷ به نمونه ای" تاریخی" بدل شد.
خمینی سر انجام پس از اَباد کردن و توسعه ی زندان ها و شکنجه گاه ها و گورستان های وطنمان مرد، اما رهروان راه او افکار و رفتار او را پی گرفته اند. قتل های زنجیره ای و اَنچه امروز خمینیست ها با شیر شرزه ی اَزاداندیشی و اَزادیخواهی در وطنمان، با اکبر گنجی، می کنند ادامه ی راه فرمانده و فتوی دهنده ی کشتار بزرگ مرداد و شهریور سال ۶۷ است.
خمینی مرد، اما فکر و کردار تاریخی و مذهبی او، فکر و کردار عدم تحمل غیرخودی و بر پا داشتن کشتارهای بزرگ از دگراندیشان هنوز زنده است، چنین فکر و رفتاری را، که در میهنمان عمری چند هزارساله دارند، می باید به گور سپرد.
راه بهشت اَزادی و دموکراسی از فراز این گور می گذرد.