سه شنبه 22 شهریور 1384

توطئه و توهم توطئه، گذار به عقلانیت، اديب عزيزي

مسائل ومشکلات اقتصادی، اجتماعی وحقوقی درایران وبحران های ناشی از سیاست ورزی قدرت های تاثیرگذار در جهان، باعث شده است ، دو مسئله کاملا متفاوت و متضاد، در ناخوداگاه اذهان جامعه شکل بگیرد، که هر یک ازآنها به امری بدیهی جلوه نموده ودرتحلیل مسائل به گونه ای ناخواسته، مورد استناد تحلیل گران وافراد عادی جامعه قرار می گیرد. این دومسئله عبارتند از"توطئه" و"توهم توطئه".
توطئه درلغت به معنی مقدمه چینی، زمینه سازی، ساخت وپاخت وهمچنین دسته بندی سیاسی وغیرسیاسی علیه کسی یا گروهی یا حکومتی*،... البته، مفهومی که دراینجا ازواژه "توطئه" مورد بررسی قرارمی گیرد، به نقشه ای پنهانی گفته می شود، که ازطریق کشوری بیگانه، برای مدیریت واداره کشوری دیگر، طراحی وبه مورد اجرا گذاشته می شود."توهم توطئه" نیز، خیالی وغیرواقعی بودن چنین مفهومی ازتوطئه را درنظر دارد.
دریادداشت حاضر، ابتدا به دیدگاه طرفداران این دونظریه وعواقب زیانبارحاصل ازاین تفکرات درجامعه پرداخته می شود، سپس، به وظیفه روشنفکران درقبال این افکار اشاره می شود، آنگاه ویژگی های بومی، پیدایش ذهنیت هایی اینچنین، شرح داده می شود، بعد، سوء تفاهم های موجود بر سر مفهوم حق ، سیاست، عقل ودولت درجامعه ایران، مورد بررسی قرارمی گیرد، همچنین تفاوت های فرهنگی موجود میان مردمان جهان مو!رد نظرقرارمی گیرد، ودرنهایت، با توضیح وبسط مفاهیمی چون سیاست، عقلانیت، حقانیت، عقلانیت فردی، عقلانیت جمعی، عقل اخلاقی، حق"زوربنیاد"، حق "نطق بنیاد"، و.چندین مفهوم دیگر، تلاش خواهد شد، تناسب دو موضوع توطئه وتوهم توطئه را نسبت به هریک ازاین مفاهیم آشکارنماید.

طرفداران نظریه توطئه

طرفداران نظریه "توطئه" براین باورند که درکشورهای پیرامونی(جهان سوم) خصوصا کشورهای صاحب منابع، مثل ایران، تمامی تحولات ریشه در اراده کشورهای مرکز(اروپا و آمریکا) دارد.
مردمان وحاکمان این مناطق، چندان نقشی درتحولات کشورهای خود ندارند.در واقع، آنها هستند که حاکمان اینگونه کشورها را جابجا می کنند. طرفداران این نظریه معتقدند، بدون خواست قدرت های بزرگ، درکشورهای پیرامونی، آب ازآب تکان نمی خورد و آنها دشمن کیشانه درحال به تاراج بردن منابع چنین کشورهایی هستند. دلیل این طرز تلقی، دخالت های پنهان وآشکارکشورهای قدرتمند درامورداخلی این دسته ازکشورها بوده است . تولید، هدایت وپی گیری جدی مناقشات در سایر نقاط جهان، که دولت های اروپا وآمریکا، خصوصا وزارتخانه های امورخارجه وسرویس های اطلاعاتی این کشورها، دنبال می کنند، گواه این امرمحسوب می شود. بطورمثال دخالت آمریکا دربراندازی! دولت ملی دکترمصدق درایران ودولت انقلابی دکتر آلنده درشیلی ولشکرکشی به پاناما و...بسیاری دلایل دیگردرهمین راستا ارزیابی می شود.
طرفداران این نظریه تمام مشکلات و نارساییها وانحطاط جوامع خود را ناشی ازعملکرد مداخله جویانه ودشمن کیشانه کشورهای قدرتمند می دانند و تنها راه نجات کشور را نابودی آنان یا کوتاه کردن دست آنها، ازمداخله در امور داخلی خود 1 می دانند.

طرفداران نظریه توهم توطئه

طرفداران نظریه "توهم توطئه" به کلی موارد مرتبط با نظریه توطئه را رد کرده وتمام مصائب ومشکلات موجود درکشورهای پیرامونی را، امری درونی ومتاثر از امکانات فرهنگی و زیست محیطی، مثل کم آبی وهمچنین بی لیاقتی و ناتوانایی های فرهنگی، عقب ماندگی های تاریخی، و نظایر آن دانسته، که همگی ازدرون ناشی شده است . این نظریه، انتصاب مصائب ومشکلاتی ازاین دست، به خارجیها را امری فرافکنانه، برای فرار از ضعفی می داند، که بنیان فرهنگی جامعه به آن مبتلا است.
حتی برخلاف دیدگاه طرفداران نظریه توطئه، کسانی که توطئه را توهم می دانند، همین کورسویی از پیشرفت وتوسعه، که درکشورهای پیرامونی شاهد آن هستیم را حاصل تلاش ومساعدت کشورهای مرکز(غربیها) ودستاوردهای آنها تلقی می کنند. درمقابل آنچه که دخالت های بیگانگان گفته می شود، باوردارند که اگرآب باشد ساکنان کشورهای پیرامونی شناگران ماهری هستند، یعنی این دسته ازکشورها اگرتوان مداخله در امور دیگر کشورها را داشتند، قطعا چنین می کردند.
این گروه دستاورد جهان مرکزرا ارج می نهند، و ریشه مشکلات ومسائل را درداخل جستجو می کنند وتاثیرخارجی ها درعقب ماندگی کشورهای پیرامونی را، توهمی بیش نمی دانند.اینان معتقدند، اگر تصور کنیم، عده ای نشسته اند ومدام برای عده ای دیگر توطئه می کنند، قطعا دچارتوهم شده ایم .این توهم نیزناشی ازضعف است. طرفداران این نظریه، پیشرفت بعضی از کشورهای آسیای جنوب شرقی، ژاپن وچین، که خارج ازهژمونی اروپایی و آمریکایی قراردارند را شاهد مدعای خود می دانند.

تاثیر زیانبار

با وجود تسلط چنین گفتمانی درذهنیت اکثریت شهروندان، درگیری روزافزون جامعه روشنفکری ایران به مسائل جدید داخلی وخارجی وگرفتاری حاصل ازاین درگیری ها قبل ازاینکه روشنفکران را به تحلیل واقع گرایانه این دوموضوع مهم،(که می تواند دیدگاه همگان را پیرامون جامعه سمت و سو دهد) بکشاند، آنان را به قبول بی چون وچرای یکی و رد دیگری سوق داده است. البته ضرورت پرداختن به این دو موضوع بیشتراز آن جهت اهمی!ت دارد که وجودهریک ازآنان درذهنیت جامعه، تاثیر زیانباری برتلاش وتوانمندی نیروهای داخلی برای ساختن جامعه خود خواهد گذاشت. چه آنان که به توطئه باوردارند، از این بابت، احساس ناتوانی وضعف بیشتری درمقابل بیگانگان از خود نشان می دهند و هرگونه تلاش ومبارزه برای ساختن جامعه را امری غیرممکن وبیهوده می پندارند. چه آنان که با توهم دانستن توطئه، ضمن فاصله گرفتن ازالزامات سیاست ورزی درجهان امروز، ازهرگونه برنامه ریزی ودخالت بیگانگان درامورکشورشان غافل می مانند. اینان درهماوردی نابرابرنسبت به بیگانگان، برای پیشرفت و تحول درجامعه خود به جایی نمی رسند. آنگاه ضعف وعقب ماندگی موجود را یک ودیعه تاریخی وذاتی می پ!ندارند وتلاش برای درمان این ضعف، وجبران آن را در پیچیدگی های جهان امروز امری ناممکن می بینند. درنهایت راهی دیار غربت می شوند، و شهروند جهانی، به غایت بیگانه می گردند، تا درغبارمدنيت بومی آن محو شوند، سرآخر، دفن جسد بی جان خویش در وطن را، با وصیت به بازماندگان، آرزو می کنند.

وظیفه روشنفکران

این تفکرات تا آنجا پیش رفته است، که درهردوطیف، افراد فراوانی را به خود جذب کرده است. چنین دیدگاههایی، هر آنچه درجامعه ما می گذرد را ازجنس تقدیربه حساب می آورند. گویی که ما محتوم ومحکوم به چنین سرنوشتی هستیم .
برای بیرون راندن ذهنیت جامعه ازگرداب حاصل ازاین جریانات دوگانه ومتعارض وایجاد تفکرعقلانی وواقع گرایانه نسبت به مسائلی که به نحوی با زندگی بشرایرانی درارتباط هستند، تلاش فراوانی لازم است. همه ای!ن موارد نشان می دهد که امروزه وظیفه روشنفکران ایران آن است، که تلاش کنند، تا دیدگاههای مطلقی نظیر"توطئه" و "توهم توطئه"، که ذهن طیف های بسیاری از روشنفکران و دیگرشهروندان جامعه را به خود مشغول داشته، وآنها را به بی عملی، یا بی خیالی کشانده، ازذهن خود وجامعه پاک کنند وبه جای آن تلاش کنند، تحولات داخلی وخارجی را به شیوه ای عقلانی و علمی، با دیدگاهی نسبیت گرا، که ازمقوله سیاست ورزی مدرن محسوب می شود، تبیین نمایند، و با مفهومی جهانی، ازانسان، سیاست واخلاق به رویدادها نظرکنند. تنها با ایجاد تفکری عقلانی درحوزه های علوم اجتمایی،جامعه شناسی وسیاست، و تبیین علمی پدیده ها، می توان به آینده امیدواربود.
با در نظرداشتن مفهومی جهانی ازانسان، سیاست واخلاق می توان تحولات جهان را به درستی محاسبه نمود و درشکل گیری آنها تاثیرگذار بود. دراین صورت، هم می توان، به جایگاه شایسته خود درجهان پیشرفته امروز دست یافت، هم نقاط قوت وضعف را بازشناخت. امروزروشنفکرایرانی برای نوسازی کشورش، بسیارمتفرق است. علت این تفرقه محدود بودن عمل روشنفکری به موضع گیری نسبت به پدیده های جاری اجتمایی است، درصورتی که وظیفه ملی روشنفکر تلاش برای عقلانی وعلمی نمودن کلیه روندهای اجتمایی است، تنها با دسیابی به زبان مشترکی که بتواند آرزوهای نهفته دردل جامعه را به ذهن وعقل جامعه راه دهد، می توان روشنایی را به انتظار نشست وگرنه همیشه خاموشی است.
تبیین تحولات اجتمایی اگربه شیوه عقلانی ومحاسبه پذیرصورت گیرد، بسیاری ازگره های کورمشکلات سیاسی واجتمایی ما، که ازعدم مشارکت مردم ویا محاسبه پذیر نبودن رفتارهای اجتماعی وحقوقی آنان ناشی می شود را، حل وفصل خواهد نمود.
اما بخش قابل توجه ای ازروشنفکرایرانی وجهان سومی، به جای تبیین مشکلات بوم خود، امروز روشنفکر بومی جهان شده اند، آنها دیگرروشنفکرجهانی هستند، اگرسعادتی را طلب می کنند، آنرا برای تمام ساکنان زمین می خواهند، هرچند که روشنفکرجهانی بودن، فضیلت بزرگی است، اما جامعه ای مثل ایران، برای "ما" شدن به شدت نیازمند روشنفکربومی ایرانی است، بسیاری ازروشنفکران جهان سومی، وقتی قدم به دنیای غرب می گذارند، تحول عظیمی را تجربه می کنند. ایشان، کلیه آرزوهایشان را برای آزادی و حقوق بشرو کرامت انسان، همه را به یکباره دردنیای عظیم و پرشکوه غرب حی وحاضرمی بینند. این موضوع دیدگاه آن را نسبت به چگونگی وچرایی وضعیت کشورشان درمقایسه با جهان غرب ونقش آنان، دچارخدشه می کند.

ویژگی های بومی

ضمن آنکه درهردو نظریه "توطئه" و"توهم توطئه"، رگه هایی ازواقعیات وتجارب بومی، برای تایید شتاب آلود آنها وجود دارد، اما هردوی آنها ازتبیینی عقلانی بی بهره هستند. شاید توجه واعتقاد به این نظریه ها،! ازویژگی های بومی جامعه ایران وجوامع مشابه آن باشد. معمولا، دراینگونه جوامع، تا حد امکان تلاش می شود، ازطریق روایت های کهن ازانسان وجهان، پیچیدگی های آنها ساده وآسان نشان داده شود، تا ازاین طریق، به سادگی بتوان رخدادهای عالم را دسته بندی نمود، وآلام ناشی از پیچیدگی های زمانه وتفکرحول وحوش آن را کاهش داد.
قطعا، اعتقادات وباورها وموقعیت زیست محیطی وبسیاری مسائل دیگر، درشکل گیری ذهنیت های ساده انگارانه نقش دارند. چگونگی نگاه به انسان وجهان وشکل روابط انسانها با یکدیگر و رابطه آن با جهان و تعریف که ازکشور، وطن، دین و بسیاری پدیده های دیگروجود دارد، نقش تعیین کننده ای درشکل گیری ذهنیت های مشابه ذهنیت توطئه انگارانه دارد. اما با کمی تامل، اگر مسائل را درقالب جهانی ببینیم عقلانیت را به عنوان معتبرترین ابزار سیاسی بدانیم و سیاست را علمی عقلانی به حساب آوریم ، هرگز نه دخالت بیگانگان را درامورخود توطئه تلقی می کنیم، نه درعقب ماندگی خود، آنان را بی تاثیر می پنداریم.
اگربتوانیم با دوری ازمبارزه طلبی وتنش زایی به گفتگو با کشورهای تاثیرگذار، روی آوریم ، دراین صورت می توانیم ، ازمنظری مشترک با آنان، به انسان، وطن و جهان و رابطه انسانها و کشورها با یکدیگر و با جهان پیرامون مان و بسیاری مسائل دیگر نظر کنیم، قطعا، با مفاهمه ای بیشتر، هم موقعیت آنها را درک خواهیم کرد وهم شرایط خود را بیشترازپیش خواهیم شناخت و براساس نگاه و تعریف مشترکی که نسبت به مقولات فوق دست می یابیم، با آنان روبرو خواهیم شد. دراین صورت ضمن ایجاد حق ومنافع برای خود، با درک بسیاری ازرفتارهای آنان درجهان، نه تنها توطئه برعلیه کشورهای دیگر را نمونه ای ازسیاست ورزی و حق آنان می دانیم، بلکه حضور آنها در اقصاء نقاط عالم برای کسب منافع را، جدی تلقی خواهیم کرد.

سوء تفاهم ازمفهوم سیاست

وجود ذهنیت هایی همچون "توطئه" و "توهم توطئه" ناشی ازسوء تفاهمی است، که ازمفهوم "سیاست" درمیان روشنفکران وآحاد جامعه حکایت دارد. سیاست دانشی است که سطح منازعات بین ملت های مختلف را، ازجنگ های فرسایشی و ویرانگر، به میز مذاکره کشانده است.
آنچه که به عنوان روابط بین الانسانی وبین المللی درغرب جریان داشته ودارد، روابط با سایرین، براساس "کسب منافع" تعریف می شود، برای کسب منافع هرچه بیشتر، لازم است، منابع هرچه گسترده تری را تحت مدیریت خود درآورد برای مدیریت این منابع نیز، می بایست برنامه ریزی، زمینه چینی ، ساخت وپاخت ، وبسیاری ازسیاست ورزیها را که درجامعه ما به عنوان "توطئه" شناخته می شوند، مورداستفاده قرارداد. "سیاست" دانش همین برنامه ریزی ، زمینه چینی وساخت و پاخت است. دیپلماسی نیز زبان این دانش است. گاهی سیاست را با روشنفکری، داوری، روشمندی، آزادی خواهی ، مملکت داری، انقلابی گری اصلاح گری ، تحول خواهی وبسیاری مفاهیم دیگرمترادف می دانند.همگی این تعابیرهمرا با نوعی مثبت اندیشی پیرامون این موضوع مطرح می شود. دراین میان تنها مفهومی که ازسیاس!ت مطرح نیست، مفهومی است که، سیاست را روشی برای کسب قدرت می داند، اتفاقا این مفهوم ازسیاست، تلقی منفی ازآن را درمیان شهروندان ایجاد می کند، درصورتی که این تنها مفهوم واقعی سیاست است.
این روش به دلیل کاربرد کمیت های اندازه پذیر، امروزه به یک علم برای کسب قدرت شناخته می شود، که ازروش سلف خود، یعنی جنگ، انسانی تراست. برای پیروزی درجنگ ، اول می بایست ابزار جنگیدن را بدست آورد، سپس درجنگ شرکت نمود، و درنهایت با تمام قوا درآن میدان جنگید، درسیاست نیز، ابتدا باید ابزار سیاست را بدست آورد، بعد درسیاست شرکت نمود، و درآخرمی بایست، با تمام قوا برسرمیزمذاکرات، سیاست ورزید.
محل برپایی جنگ مکان مورد مناقشه یا همان میدان کارزاراست، اما محل سیاست ورزی، میزمذاکره است. سلاح جنگ تیروکمان ، توپ وتانک و بمب وموشک است، اما سلاح سیاست ، دیپلماسی است . دیپلماسی نیزتلاش ازطریق گفتگوی مداوم طرفین برای ایجاد تعهد مستمر، همراه با تفاهم است، دیپلماسی با به کارگیری گزاره های هدفمند ودقیق، که درمسیریک گفتگو کار گذاشته می شوند، میدان مذاکرات سیاسی را با پیروزی همراه می کند. گزاره هایی که ضمن همخوانی با تفاهمات قبلی، تفاهمی دیگررا همراه با منافعی جدید، درخود مستترداشته باشد. دیپلماسی یک اهل سیاست، آن نیست که سخن آخر را ابتدا مطرح کند. بلکه در زبان دیپلماسی یک سیاست مدارقوی، سخن آخرهیچ موقع بیان نمی شود. آن دیپلماسی که سخن آخررا ابتدا برزبان می آورد، به عنوان زبان دیپلماسی یک کشور، اززبان یک کودک غیر سیاسی تراست.
همه این مشکلات، ازبرداشت غلط درمفهوم سیاست ناشی می شود، که درمیان روشنفکران ایرانی رایج است و اصولا ازلفظ سیاست، درمواقع بسیارغیرضروری استفاده می شود. تا جایی که هر فعال حقوق مدنی واجتماعی خود را یک فعال سیاسی می داند. سیاست روش کسب قدرت است، اما نه روش کسب قدرت دریک خانواده ویا یک ملت بلکه درچارچوب یک خانواده ویک ملت می بایست با طرح مسائل حقوقی وفعالیت درپیرامون آن به کسب قدرت نظ!رداشت. سیاست فقط وفقط روش کسب قدرت درجهان است، که ازطریق دولت ها و احزابی که عملکرد آنها بازتاب جهانی دارد، پیگیری می شود. سیاست دانشی است که می بایست برای افزایش قدرت یک کشوردرخارج مرزهایش !به کار گرفته شود.
نگارنده این سطور حساسیت ویژه ای درارتباط با استفاده از لفظ "سیاست" دارد، و مقالاتی** را دراین رابطه نگاشته است، که برخی ازآنها درمطبوعات به چاپ رسیده است. چراکه بسیاری ازروشنفکران وفعالان عرصه های مختلف اجتمایی درایران این واژه را بی محابا درگستره فراوانی استفاده می نمایند، این مطلب، گواه آن است، که فعل "سیاست"درایران هنوزبرای بسیاری ازفعالان عرصه های عمومی مبهم و ناشناخته است .

سیاست، ابزار دولت ها

به دلیل استمرارکسب منافع هرچه بیشتر، دردنیای امروز، می بایست، کشورها، که واحدهای جغرافیایی مستقلی هستند، برای افزایش سطح درآمد ملی خود، با یکدیگررقابت کنند. اکنون هیچ کشوری!، هرچقدر بخواهد منزوی باشد، نمی تواند به مانند گذشته، بدون درآمدهای خارجی وسود حاصل ازمعاملات بین المللی، زندگی مناسبی را برای ساکنان خود فراهم آورد. در گذشته، کشورها برای کسب منافع با یکدیگرمی جنگیدند، درآن زمان "کسب منافع" نیز، صرفا در کشورگشایی وغنایم حاصل ازآن خلاصه می شد. اما امروزبرای "کسب منافع" که طیف وسیعی ازامتیازات راشامل می شود، کشورها با یکدیگرسیاست می ورزند. سیاست نیز دوستی ها ودشمنی ها را براساس کسب منافع تعریف می نماید. یعنی هرکشوری می بایست مدام به دنبال معامله، یارگیری و ایجاد منافع مشترک با دیگران، براساس منافع ملی خود باشد، با این توصیف، کشورها وملت ها همواره درموقعیت منازعه ومفاهمه قراردارند. سیاست نیز کیفیت منازعات راکمی انسانی تر و شرایط مفاهمه را آسان ترمی کند. آنهم، اگرطرفین منازعه، اهل مفاهمه یا اهل سیاست باشند. اگریک طرف تلاش کند، شرایط جنگی را فراهم آورد، قطعا آن نباید طرف ضعیف باشد.درهرصورت زیان ناشی ازشکست برسرمیزمذاکره ممکن است، شکننده باشد، اما همچون شکست درمیدان جنگ خونبارنیست.
با کمال تاسف آنچه که از زبان سیاست ورزان این مرزوبوم تاکنون شنیده ایم، همانا ابرازمکنونات قلبی خود به بیگانگان وکتمان آنها به هموطنان بوده است. یعنی به جای آنکه با بیگانگان سیاست بورزیم با هموطنان خویش، چنین می کنیم، چرا که سیاستمداران ما برعکس تمام عالم، درداخل کشوردنبال قدرت هستند و درخارج دنبال دوست، آنهم دوستانی نه درمیان دولت ها که منافعی برای کشورداشته باشد، بلکه دوستانی درمیان شهروندان سایرکشورها که جزء هزینه چیزی برای کشورندارد!

تفاوت های فرهنگی

هر ملتی به نسبت فرهنگ وخلق وخوی خود دوست ودشمن خود را می شناسد وبراساس همان فرهنگ، خوب وبد خود را تشخیص می دهد.بازهم با همان فرهنگ سود وزیان خود را محاسبه می کند. وراه رسیدن به همه اهدافش را به نسبت همان خلق وخوی وفرهنگ شناسایی و پیگیری می کند. هیچ وقت هیچ ملتی از پیگیری آن چه که اهدافش می نامد، دست نخواهد کشید. ممکن است شیوه های دستیابی به آن را دم به دم تعقیردهد، اما همواره ملاحظات خود را ترجیح می دهد و اگر منافع اش اقتضا کند هیچ ملاحظه ای نسبت به دیگران و منافع شان ندارد.به علت همین تفاوت فرهنگی، ما نیزبه تناسب فرهنگ خود نسبت به مسائل فوق عمل می کنیم. ما نمی توانیم ازدیگران، هنگامی که به منافع شان می اندیشند، توقع داشته با شیم که منافع ما را نیز درنظربگیرند. مگراینکه درگفتگوهای سیاسی تعهداتی را برای آنان ایجاد کرده باشیم، یا آنکه با آنان باب مناقع مشترکی را ایجاد کنیم .این بدان معنی است که ما بخشی از منافع خود را درگفتگوها به آنها شناسانده ایم و آنها را به رعایت منافع خود متعهد نموده ایم. وقتی تفاهم ، توافق و تعهدی درکارنباشد، آنها با ملاحظات اخلاقی خودشان با ما برخورد خواهند کرد، ما نمی توانیم ازآنان انتظرداشته باشیم که با الگوهای ارزشی فرهنگ ما، با ما، برخورد کنند، حتی اگر بخواهند چنین کنند، نمی توانند، زیرا آنان با آنچه که ما هستیم بیگانه اند.
مردمان جهان دردوره های مختلف و با شیوه های متفاوت به فتح سرزمینهای یکدیگراقدام می نمودند.آنها برای کسب ثروت وموقعیت راههای مختلفی را درپیش می گرفتند.این شیوه ها به مرورزمان ازلشکرکشی های که سوار بر چارپایان وبا اسلحه تیروکمان و نیزه صورت می گرفت به هجوم بمب افکن های تورنادو، آواکس وموشک های پتریوت ترقی یافت. درحوزه گفتگوبرای صلح نیزازسفیران تک سواردست برسربه نشست ها وگفتگوهای چند جانبه ترقی یافت. تاریخ جهان مملو ازفرمانهای جنگ وقطع نامه های آتش بس وصلح است.
همه حق دارند آشکار و پنهان برای پیشبرد منافع خود در امور سایر نقاط جهان برنامه ریزی کنند و با اهرم هایی که ایجاد می کنند، آن برنامه ها را به پیش ببرند. اگربرنامه های آنها به منافع ما آسیب می زند، این ما هستیم که باید، با سیاست ورزی چنین فرصتی را به آنان ندهیم یا برنامه های آنان را به گونه ای که منافع ما را تا مین کند، تعقیردهیم. این امکان تنها زمانی به وقوع خواهد پیوست که دانش سیاسی خود را بالا برده و برای سیاست ورزی درمنازعات، پیشقدم شویم، به جای مبارزه طلبی واعلام دشمنی وبه رخ کشیدن نیروی های جنگی و نظامی که ممکن است، درشرایطی کاملا نا برابربا مدعیان قرارداشته باشد، از گفتگوهای سیاسی استقبال کنیم . شرط پیروزی نیز در منازعات سیاسی فقط وفقط از طریق قدرت برآمده از حداکثر اراده جمعی که تمامی نخبگی یک ملت را در رویا رویی با مذاکره کنندگان قرار می دهد، امکان پذیرخواهد بود. این قدرت نباید مادام العمردست یک فرد یا گروه باشد، بلکه می بایست دریک چارچوب انتخابی وبرای مدتی محدود، توانایی وکیفیت خود را به تناسب پیشرفت های ملی دگرگون کند.اگر قدرت در یک کشور، مادام العمردردست یک فرد یا یک گروه باشد. این موضوع، توانایی و قدرت طرف مقابل را همواره دروضعیت بهتری قرار می دهد، چرا که آنان دراین صورت، اولا با توان سیاست ورزی عده معدودی ازافراد یک 'e3لت رودرو خواهند بود، ثانیا به دلیل به روز نبودن تواناییهای اینگونه قدرتمندان، به سادگی درهرعرصه ای خود را پیروزمیدان خواهند دید.

حق زوربنیاد

با توجه به آنچه که گفته شد، جمله معروف حق گرفتنی است نه دادنی بیش ازپیش مورد مناقشه قرار خواهد گرفت. اگر"حق" به مفهوم آسمانی آن را به دل وآمال وآرزوی خود بسپاریم وازحق زمینی سخن بگوییم. باید بگوییم چنین حذeی، ابتدا به ساکن وجود خارجی ندارد، تا بتواند، دادنی یا گرفتنی باشد. بلکه این "حق" ایجاد کردنی است. حق ایجاده شده متکثراست .سرچشمه این حقوق از"حقانیت" بشرناشی می شود، این حقوق درعالم، ابتدا با زورایجاد ش!ده اند، این حقوق زمینی ، طبیعی و غریزی هستند، که با برتری قوی برضعیف ایجاد می شوند. بنیاد حق بین الانسانی برمبنای زوراستواراست. ممکن است انسان برمبنای اعتقادش خود را محق بداند اما وقتی این حق را به انسان محق دیگری ابلاغ می کند و از او توقع تمکین داشته باشد، تنها وزنه "زور" یا استدلال (نطق ) است، که کفه ترازوی محق را سنگین ترمی کند. ابتدا این وزنه زوربوده است که انسان زورمند را برمسند حق می نشانده و به علت اینکه هرانسانی خود را ذاتا، صاحب حق می داند. بخش قابل توجه ای ازتاریخ بشر تکرار رابطه جانوران جنگل بوده است، یعنی زور بیشتر نشانه حق بیشتربوده است . متاسفانه چنین شرایطی امروز نیز در پاره ای مواقع به ش!کل جنگل مدرن ادامه پیدا کرده است. البته انسان با به کارگیری قوه ناطقه خود توانسته است، کمی از حق "زوربنیاد" فاصله بگیرد وبه حق توافقی یا"نطق بنیاد" روی آورد. در دنیای امروز تا حدودی حق را توافق ایجاد می کند، هرچند هنوز، سلطه حق زوربنیاد درعالم سیطره دارد، اما امید به استیلای حق "نطق بنیاد"درجهان وجود دارد، این حق، نزدیکی بیشتری به حق الهیون واخلاقیون درمقابل حق زوربنیاد دارد.
با وجود حق نطق بنیاد، اگر با دیگران ننشینیم وحقی رابا توافق برای خود ایجاد ننماییم، یعنی خود به خود تن به حق "زوربنیاد" داده ایم. ابزاری که حق زوربنیاد را مستقرمی سازد نیزخودبنیاد است، توافقی نیست، این ابزارمی تواند توطئه باشد، حیله باشد، جنگ باشد، دام باشد.
علی رغم آنکه به نظرمی رسد، امروزدنیا نسبت به گذشته کمی انسانی ترشده است، اما بازهم دیده می شود که دراستراتژیها جان انسانها نیزدستخوش نابودی قرارمی گیرد.البته این موضوع منحصربه اروپا و آمریکا نیست، بلکه درجای جای عالم، حکومت های محلی برای استقرارحاکمیت خود، اگرلازم بدانند، جان انسانها را نیز ازدم تیغ می گذرانند.
ما هرگزنباید به استقبال جنگ با دیگران برویم، چرا که چندان ملت جنگجو وشروری نبوده ونیستیم ، به همین خاطر ابزارلازم برای چنین رویارویی را هرگز فراهم نیاورده ونخواهیم آورد، پس بهتراست با آنان سیاست بور'd2یم، یعنی میدان منازعه را به پشت میزمذاکره بکشانیم. مفاهمه کنیم ، درهر شرایط نیز، منازعه ادامه خواهد داشت، تنها با مفاهمه بیشتر، شکل منازعه را انسانی تر خواهیم نمود. درهرصورت بازهم، هریک ازطرفین برا!ی عدم شکست ورسیدن به پیروزی مبارزه می کنند.

عقل، برنامه ریزی بی رحم

همواره باید انتظارداشته باشیم ، عده ای ، ما را درمحاسبات خویش ، بدون آنکه خود بدانیم، به حساب آورده ودر جایی از برنامه ریزی شان قرارداده باشند. ممکن است دراین برنامه ریزی ها به عنوان هدف قرارگیریم یا ب'e5 عنوان وسیله، یا بازیگر یک نقش !! خلاصه، ممکن است، ازوجود ما درمقطعی ازیک برنامه، استفاده شود. این موضوع می تواند، زمانی اتفاق بیفتد که روح ما نیزازقضایا خبرنداشته باشد. به همین ترتیب، ما نیز می توانیم برای اهداف مان برنامه ریزی کنیم و به همین منظور، برای دیگران دربرنامه خود نقشی، قائل شویم .یعنی ازدیگران، بدون آنکه خود بدانند، برای پیشبرد آنچه که منافع مان اقتضا می کند، استفاده نماییم .

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

با وجود چنین عقلانیتی، ظاهرا زندگی دراین جهان پیچیده ودشوارمی شود. زیرا هرلحظه، ضمن آنکه، باید حواسمان باشد تا دردام دیگران قرارنگیریم و مورد سوء استفاده واقع نشویم، بلکه باید برای مديریت کردن دیگران، برنامه ریزی کنیم، تا منافع لازم را برای بقاء کسب کنیم، اینها همه از ویژگی های انسان عقلگرا وجهان عقل ساخته اوست. ویژگی انسانی که عقلانی عمل می کند،اخلاقی عمل نمی کند. بسیاری از اخلاقیون، زندگی عقل گرایانه را بسیاردشوارمی بینند و به همین خاطردست رد به سینه چنین زندگی می گذارند.درصورتی که حداقل تفاهمی که امروز درمیان ابنا بشروجود دارد، به وسيله عقل ایجاد شده، ضمن آنکه کمترین تفاهم برسر اخلاقیات، درکوچکترین جوامع بشری دیده نمی شود، مگر، تفاهمی که ازطریق قانون(فعلی عقلانی) اعمال شود.
آنطور که عقل شناخته می شود، کنشی کمیت بردار و محاسبه پذیر است، از این حیث "عقل" ابزارشناخته شده ای برای کل بشراست ، اما اخلاق کنشی بومی و کیفیت مدار وغیرابزاری است و ازاین حیث برای کل بشر!قابل شناسایی واندازه گیری نیست. اگردرحوزه اخلاق بتوان به تفاهمی دست یافت، این امر، شاید ازطریق عقل اخلاقی ممکن باشد. اما از طریق عقل ابزاری بعید به نظرمی رسد. آیا کنش "عقل اخلاقی" وجود خارجی دارد؟ شاید "عقل جمعی" پرتوی از"عقل اخلاقی" باشد.

عقلانیت فردی وعقلانیت جمعی

عقلانیت فردی درلایه های وسیعی از طبقات اجتمایی جامعه ایران شکل گرفته است ، اما عقلانیت جمعی ، که بتواند "سیاست ملی" را درمقابل بیگانگان شکل دهد، تاکنون ایجاد نشده است .تلاش برای ایجاد عقل'c7نیت جمعی، این حیاتی ترین ابزاریک ملت برای حضور درجهان امروز، امری ضروری به نظرمی رسد. دلایل زیادی را می توان برای عدم شکل گیری عقلانیت جمعی درکشورما برشمرد، اما آ'نچه که مهم است، ذکر دلایل محکم وضروری برای شکل گیری چنین عقلانیتی است.
همانطورکه گفته شد، در بخش های وسیعی ازجامعه ایران همان عقل برنامه ریز بی رحم چارجوب های زندگی اقتصادی واجتمایی مردم را تشکیل می دهد، یعنی دربسیاری ازمناسبات اقتصادی واجتماعی مردم، اخلاقیات بومی ناشی ازاعتقاد، نقش چندانی دراین مناسبات ندارند. به عبارت ساده، وقتی پای منافع یک فرد درمیان باشد، از رحم ، مروت وانصاف که ویژگی های اخلاق بومی جامعه هستند، خبری نیست. یعنی انسان ایرانی، اکنون درمواجهه با هموطنان خود برسرمنافع خویش، بصورت لائیک وسکولارعمل می کند.شیوه درآمد و کسب منافع شهروندان ایرانی آنچنان تفاوتی با شیوه های مرسوم در جهان ندارد، حتی به جرات می توان گفت، اقتصاد جوامع مرکز که اقتصادی تولیدی است، و مناسبات برآمده ازقوانین مترتب بر آن، اخلاقی تر از مناسبات موجود اقتصاد دلالی در کشور ماست، یعنی ایرانیان برای کسب منافع از یکدیگر بسیارعرفی تر از جاهای دیگردنیا عمل می کنند. عرفی که حوزه های وسیعی ازآن به دلیل "عدم انطباق با شرع" به قید قانون درنیامده است. با وجود آنکه قوانین شرعی فراوانی وجود دارند، که برکاغذها خشکیده وبلااجرا مانده اند.
بدین ترتیب افرادی که نسبت به حق خود با هموطنان خویش کاملا عقلانی وعرفی و بیگانه با اخلاقیات بومی رفتار می کنند، چرا نباید برای حق مشترک خود درمقابل بیگانکان به رفتاری عقلانی روی آورده وبه !فراهم آوری شرایط عقل جمعی تن در دهند.
واقعیت امروزجهان این است که تنها عقل جمعی می تواند درست تر، منافع جمع را تشخیص دهد. درمقابل کشورما، گروه ویا فرد نیست، که با توانایی عقل گروهی یا فردی بتوانیم درمقابل آنان از حق خود دفاع کنیم، بلکه کشورما در مقابل خود، همواره اراده عقل جمعی وتمام نخبگی ملت های دیگررا درپیش رو دارد. متاسفانه دراین سرزمین ، همواره سیاست ورزی با بیگانگان از طریق فرد، گروه یا خانواده خاصی صورت گرفته و کمتر، اراده نخبگی ملت، دراین میدان ایفاگر نقش بوده است، این درحالی است که ملت ایران یکی ازسیاسی ترین ملت های جهان بشمار می رود.
انضمام سیاست به دیانت درزندگی شخصی شهروندان به شکل گیری عقلانیت فردی شدت بخشیده ولی همین مسئله شکل گیری عقلانیت جمعی را به تاخیرانداخته است. بطوریکه به دلیل شکل گیری "من"، درشعار"سیاست من عین دیانت من است" این سیاست بوده است که بردیانت سیطره یافته، اما درشعارسیاست ما عین دیانت ماست به دلیل عدم شکل گیری "ما" کماکان دیانت برسیاست سیطره دارد.
توطئه، کنشی سیاسی
اگر توطئه همان مقدمه چینی ، زمینه سازی وساخت وپاخت باشد، بسیاربه تعریف سیاست نزدیک است. پس آنچه که درجهان امروزبرسر کسب منافع اتفاق می افتد، توطئه به آن مفهوم خیانت کارانه، که عده ای برعلیه عده دیگر انجام می دهند، نیست، بلکه راه و رسم زندگی متعارف دراین جهان است. دراین راه ورسم پیچیده، جای هیچگونه نگرانی نیست ، لزومی ندارد ازچنین رسمی بهراسیم. قطعا چنین وضعی هرچند آنچنان که آرزو داریم، مطلوب نباشد، اما ازجنگ های خانمان سوز، بسی بهتراست . خدا انسان راعاقل آفریده، در نبرد سیاسی هیچ انسان سالمی، ازعقل، به عنوان ابزار سیاست ورزی، از دیگری کم ندارد، مگرخود دراین میان کم بگذارد. دراین میدان بازی، هرکسی می تواند، هم بازیگرباشد هم بازیگردان، اما اگربخواهد ازعقل فاصله بگیرد قطعا همواره بازیچه خواهد شد.
اگر توهم توطئه نیزبه این مفهوم باشد، که دیگران کاری به کارما ندارند وما را به حال خود رها کرده اند و برای منافع خود درمحاسبات خویش به حساب نمی آورند، سخن گمراه کننده و نادرستی است، این خوش خیالی ممکن است ما را به خواب خرگوشی فروبرد، چرا که ما همواره به تناسب خواست دیگران درنقشه های آنان قرارمی گیریم. اما این توانمندی تنها منحصربه دیگران نیست ما نیز همچون سایرین می توانیم برای اهدافمان استراتژی طراحی کنیم ودیگران را مورد هدف یا وسیله خود قراردهیم. شاید روزی برسد،علم سیاست امکان مفاهمه را به حدی برساند، که شرایط منازعه، به علت نبود اختلاف منافع درمیان ابناء بشر، به صفربرسد و راه سعادت همگان هموارگردد.
پس ما باید همواره گوش به زنگ نقشه دیگران باشیم، اما این نقشه ها دیگرگناهی محسوب نمی شود، که بخواهیم به خاطر آن دیگران را مورد ملامت قراردهیم ونابودی شان را خواستار شویم، بلکه ما نیزمی توانیم ازچنین امکانی بهره ببریم ، اما اگرتا کنون نخواسته یا نتوانسته ایم ازامکانی انسانی(نه اخلاقی) استفاده کنیم، گناهی متوجه دیگران نیست ، و جای هیچگونه گله وسرزنشی نمی تواند باشد. اگر ما شرایطی را فراهم آوریم که مورد سوءاستفاده قراربگیریم، مقصرخودمان هستیم. دیگران گناهی مرتکب نشده اند، ما موظفیم ازعقل خود به نحوکامل استفاده نماییم اگرآنرا ناقص بکار گیریم قطعا می بایست عواقبش را پذیرا باشیم. حتی مسخره به نظرمی رسد که به دیگران زنهار دهیم.

اعتماد به یکدیگر و اعتماد به نفس

نظریه توطئه، به دلیل اینکه قدرت نفوذ خارجی را درامور داخلی کشورغیرقابل چاره می داند، به همین خاطر باب دشمنی کینه توزانه ای را، با آنان می گشاید. این موضوع به موقعیت عقلانی جامعه، براي رویارویی سیاسی با بیگانگان، آسیب جدی می رساند، علاوه براین، بدبینی خاصی را نیز، نسبت به حاکمان غیرمنتخب ایجاد می کند.
توهم توطئه نیزموضوع دخالت خارجی را به یک داوری اخلاقی تقلیل داده واز الزامات سیاسی خارج می کند. ضمن آنکه ضعف وعقب ماندگی شهروندان را دلیل عدم دستیابی به پیشرفت وتوسعه تلقی می کند.این مسائل تناقضات فراوانی را درجامعه شکل می دهد. تناقضاتی که ازبی اعتمادی شهروندان به یکدیگروبه حاکمیت گرفته تا عدم اعتماد به نفس خود وملت گسترش می یابد. تنها راه گذرازاین وضعیت، کسب اعتماد به نفس واعتماد به یکدیگر 1 برای حضورظفرمندانه درجهان امروزاست، واین ظفرمندی فقط ازراه، تن دادن به شرایطی است، که درآن شرایط قدرت ازطریق رای بی واسطه ومستقیم شهروندان شکل بگیرد.هیچ قدرتی خود را به شهروندان تحمیل نکند. پایبندی افراد یک جامعه به سازوکارهای دموکراسی وحکومت انتخابی تست خوبی برای ایجاد اعتماد به یکدیگروعدم همراهی با بیگانگان خواهد بود، درغیراین صورت مخالفان چنین شرایطی، خواسته یا نا خواسته، روزبه روزدامنه بی اعتمادی درجامعه را گسترش داده وآن را ازاعتماد به نفس خود تهی می نمایند، وبخودی خود جزء پروژه ها وبرنامه های بیگانگان قرارمی گیرند. چنین جامعه ای قطعا درمقابل بیگانگان همواره ضعیف خواهد بود. هیچ مرثیه ای مبنی برعقب ماندگی تاریخی یا نا آگاهی فرهنگی این ملت یا سفاک خواندن بیگانگان جدی تلقی نخواهد شد.
مردمان کشورهای قدرتمند جهان، که امروز، به این همه شکوفایی دست یافته اند، ازتبارهمان انسانهایی هستند که هزارسال (قرون وسطی) درزیریوغ، حکومت وحشت کلیسا زیستند، ودم برنیاوردند، ده قرن را با سکوت وبدون زایش اندیشه وتحول سپری کردند، چطورآنان دردوره رنسانس(تولد دوباره) بدون آن که شاهد پیشرفتی درسایرنقاط جهان بوده باشند، و بخواهند الگویی بگیرند، خود پیشتازپیشرفت شدند، اما ما نمی توانیم؟!، درصورتیکه این سرزمین(ایران) همیشه به مانند چشمه ای زلال جوشیده است ، هزاران لشکرطرار را دیده ، اما همگی آنان را دراندیشه آرام خود، جای داده است، امروز نیزهرچند مدلی ازپیشرفت به سبک غربی درپیش روی اوست، اما این مدل برخلاف آنچه که تصور می شود، کارتحول درجامعه ما را با مشکل مواجه کرده است، این مدل به دلیل آنکه قادرنیست به تمامی، الگوی پیشرفت ایرانی قرارگیرد، اختلافات زیادی را دربرخورد با خود ایجاد کرده است. پس این ملت راه سعادت خود را بازخواهد یافت اگر....
ادیب عزیزی
84/6/7


پی نوشت
---------------------------------------------------------------
* تعریف واژه توطئه درفرهنگ دهخدا
**1- اصلاحات حقوقی به جای اصلاحات سیاسی
2- جامعه شناسی وسیاست درایران امروز

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'توطئه و توهم توطئه، گذار به عقلانیت، اديب عزيزي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016