باز هم يک خبر تکراری، باز هم تکرار يک خبر، باز هم خبر تعطيلی يک روزنامه! اين بار سرمايه!
همه مشغول آماده کردن مطالب صفحات بوديم، که باز هم قاصد بدخبر حکم بيکاری ما را به تحريريه آورد!
اين بار نامه نه از سوی مرتضوی، ژنرالِ ۵ ستاره قتل عام مطبوعات، که از سوی تازهواردی به نام مجتبی داوودی، رئيس هيئت نظارت سازمان بورس بود.
قاصد حامل اين پيام بود:
جناب آقای دکتر عبده
دبيرکل محترم بورس
پيرو مذاکرات به عمل آمده در جلسه مورخ ۱۹/۶/۸۴ هيئت مديره محترم بورس، در خصوص روزنامه مینمايد:
کار فرهنگی به ويژه در قالب امور مطبوعاتی و انتشار روزنامه فینفسه ارزشمند و قابل تحسين است. راهاندازی يک نشريه همچون غرس يک نهال است که در طی سالها مراقبت، از برگ و بار آن بهرهها حاصل میشود. میبينم که روزنامه سرمايه نيز چنين افقی را در منظر رسالت خود قرار داده است. لذا سخن راندن از برچيدن آن، آنگونه که در جلسه ياد شده از سوی اينجانب مطرح شد خوشايند و سازگار طبع انسان نيست. ليکن درک موقعيتها و دستيابی به امر اصلح، تحمل امور ناخوشايند و ناسازگار را هموار میکند.
در اين مجال بنا ندارم دلايل پيشگفته در خصوص لزوم و يا انتشار محدود روزنامه سرمايه را بازگويی کنم. چه، مشروح آن را در جلسه مذکور و غير آن به استحضار جنابعالی رساندهام. صرفا به اين توصيه اکيد بسنده میکنم مادامی که جنابعالی به عنوان دبيرکل بورس اوراق بهادار انجام وظيفه مینماييد ادامه انتشار روزنامه سرمايه با صاحب امتيازی شما به مصلحت بورس و جنابعالی نيست و نظر بنده داير بر توقف انتشار آن است.
با احترام
مجتبی داوودی
رئيس هيئت نظارت سازمان بورس اوراق بهادار تهران
۹/۷/۸۴
به همين سادگی ۴۶ نيروی ثابت و قراردادی و حدود همين ميزان نيروی پارهوقت و حقالتحرير از کار، بيکار شدند.
مثل هميشه، اين ما روزنامهنگاران هستيم که بايد هزينه بی کفايتیها و بیتدبيریها را بدهيم. اين ما روزنامهنگاران هستيم که بايد بيکار شويم تا شايد برای چندی نوک پيکان اتهامات و بازخواستها از سيستم فشل و ناکارآمد بورس و بیرونقی آن منحرف شود.
حالا ما بيکار شدهايم و فردا آخرين شماره روزنامه دبيرکل بورس منتشر خواهد شد تا پس از آن شاهد رشد شاخص بورس باشيم. مشکل بورس روزنامه سرمايه بود و آنها که فقر مديريت کارشناسانه، اوضاع بیثبات سياسی ايران در عرصه سياست خارجی و داخلی، ريسک بالای سرمايهگذاری در ايران، فقدان تصميمسازی علمی در رده مديريت کلان اقتصادی و ... عناصر مشکوک، نفوذی و مغرضی هستند که مقصودشان نشر اکاذيب برای تشويش اذهان عمومی و اقدام عليه امنيت ملی است!
اگر چه ما بيکار شديم اما ساکت نخواهيم شد و در مقابل اين بدعت وقيحانه ساکت نخواهيم نشست. بدعتی که به هر نورسيدهای اجازه میدهد که حکم توقيف يک روزنامه را داده و اهرمهای فشار غيرقانونی خود را ضمانت اجرای آن قرار دهد.
حالا ما منتظريم تا دفاع جانانه وزارت ارشاد مهرورزان را ببينيم، تا آنان را که امتداد اين سطر را سکوت آزاردهنده متوليان تازهنفس فرهنگ دولتی میدانند، با لبخندی تمسخرآميز، «بدبين» بناميم!
ما فراموش نخواهيم کرد کسانی را که ورود يک روزنامه اقتصادی جديد و متفاوت را تحمل نکردند. روزنامهای که به پشتوانه تجربه و وزن بزرگانی که در صف حاميان خود داشت، به ارزش افزوده معنوی بالايی رسيده بود.
همانها که پيش از اين ناموس حرفهای خود را با کادرهای آگهی و مجيزنامههای رپرتاژآگهی معامله کرده بودند. و حالا که حاشيه امن مفسدهانگيزی خد را در خطر میديدند، فرياد بر آوردند که دبيرکل وقتی روزنامه داشته باشد چنين و چنان میشود و به زهر خود فضا را آلوده کردند.
بیشرمی به جايی رسيده بود که يکی از ايشان رسما دبيرکل را تهديد کرده بو که انتشار اين روزنامه به ضرر تو تمام خواهد شد!
و ما در عجبيم از شيوه ارتزاق اين دونمايگان و متاسفيم که اين معدود لکه ننگی بر دامان پاک روزنامهنگاران ايرانی است.
چه بیچراغ و به ناروا
راه بر عبور علاقه میبندند،
بگو،
بگو به باد که ما،
با آفتاب زاده شدهايم
و با آفتاب طلوع خواهيم کرد...