دوشنبه 9 آبان 1384

وظایف پاسداری از دین با وظایف ریاست جمهوری یک مملکت از زمین تا آسمان متفاوت است! گلمراد مرادي

اگرچه همه ادیان نیاز ضروری و مبرم به پاسداری دارند و برای حفظ آنها باید از جان مایه گذاشت و حتا دیگران را به نابودی تهدید کرد، در غیر آن صورت ادیان بطور کلی شانس زیادی برای سواری بیشتر گرفتن ازمردم ساده لوح و صادق را نخواهند داشت. اما این نباید بدان معنا باشد که اکثر مردمان یک مملکت، از دینی که بازور شمشیر و اجبار به آنها تحمیل گردیده، بهرقیمتی بدفاع برخیزند و یا برای گسترش و توسعه جغرافیائی آن محو و نابودی دیگر ملیتها و ادیان و دولتها را خواستار شوند! در هر صورت، دو وظیفه ذکر شده فوق از هم فاصله زیادی دارند و متفاوتند، زیرا از طرفی انسان می تواند برای حفظ مذهب و آئین خود، شفاها نابودی هر دین و آئین و ملت دیگری را بخواهد که متأسفانه در طول تاریخ این نوع خواستن ها نه فقط شفاهی بوده، بلکه در عمل به صورت جدلهای خونین برای کسب یک نوع برتری بر دیگران به مرحله اجرا درآمده اند. طبیعتا جنگ قدرت نیز در خصلت همه ی رهبران دینی بوده و هست. نوشته های تاریخی بجا مانده از گذشتگان، به ما می گویند که، چگونه برای مثال، کاهنان یهودی بخون عیسی مسیح فتوا دادند و پیروان مسیحیت را قتل عام نمودند، که انحصار سر کردگی خود را حفظ نمایند و یا چگونه در قرن هفتم میلادی مسلمانان با اعلان جهاد علیه پیروان دگر ادیان و حلال شمردن مال و جان آنان، کوشیدند با قلع و قم یهودیان، مسیحیان و "کافران"، آئین خودرا به کرسی بنشانند و جهانیش کنند. بهمین ترتیب، می خوانیم که چگونه در قرون یازدهم تا سیزدهم میلادی مسیحیان و مسلمانان با به راه انداختن جنگهای صلیبی خون همدیگر را می ریختند تا یکی بر دیگری فایق آید که دین خود را برحق جلوه دهد و نهایتا در ایران خودمان از قرن دوم و سوم هجری ببعد تجربه تلخ کرده اند گذشتگانمان، که چگونه مسلمانان عرب تازه وارد، زیرنام مبارزه با ملحدین و زنادقه، مخالفین اسلام را قتل عام می نمودند و می کوشیدند دیگر ملیتهای دگر اندیش را نابودکنند و یا برده خویش سازند. بااین توصیف، به یقین دنیای امروز دیگر این نوع وحشیگریها را اکیدا نمی پذیرد و برای حفظ مذاهب و ادیان شیوه های مدرنتر و راههای تبلیغ و آموزش را پیشنهاد می کند، نه زور و نابودی ملت یا مذهب دیگری را. از طرف دیگر، تازه اگر ما بنا به عرف گذشتگان این شیوه برخوردرا برای حفظ دین اسلام ومذهب شیعه به لقای ملایان حاکم بر ایران و اعوان و انصارشان ببخشیم و بگذاریم که شفاها نابودی دیگر ملیتها ومذاهب راهم بخواهند، مطلقا دلیل برآن نمی شود که رئیس جمهور کشوری کثیرالملله و کثیرالمذهب که نه فقط یک دین در آن وجود دارد، بلکه ادیان و مذاهب و آئینها و مکاتب و ملیتهای گوناگونی دراین سرزمین زندگی می کنند، اگر چه آحاد این ملیتها و مذاهب به این رئیس جمهور منتصب رأی نداده اند، او حق ندارد خود را مجاز بداند، هر چه که در دل و یا در مغز کوچکشان موجود است و خواسته مذهبی و گروهی شان باشد بیرون بریزند و هر شکری که دلشان خواست، بنمایندگی از طرف ملیتهای ایران خورد کنند. ملاهای غاصب قدرت و نمایندگانشان مجاز نیستید باحیثیت ملیتهای ایران بازی کنند. آنان با نیرنگ آخوندی و سوء استفاده از پاکدلی توده ها بر گرده انقلاب سوار شدند و با کمک بخشی از نیروهای چپ که فریب آنها را خوردند شیوه حکومت داری را یاد گرفتند و سپس همه مخالفان و از جمله هم پیمانان سابق خود را، نمک نشناسانه قتل عام و یا در بند نمودند. شرم و حیا هم خوب چیزی است. اگر ما کمی به عقب برگردیم و تناسب نیروهای فعال و ضد رژیم شاه را مقایسه کنیم، اعدامیان و زندانیان مذهبی (غیر از مجاهدین خلق) در مقابل اعدامیان و زندانیان سیاسی چپ و دمکرات در آن زمان به ده در صد هم نمیرسیدند. اما بعد از انقلاب، همانطور که خصلت همه عوامفریبان و دیکتاتور طلبان است، مذهبیون مرتجع از خوش باوری و صداقت و نا آگاهی توده های رنج و زحمت بسود خویش سوء استفاده کردند و بر اریکه قدرت تکیه زدند و بعد هم با به وجود آوردن وضع اسفبار اقتصادی، توده های بی چیز را بخود وابسته نمودند که هنوز هم بعد از 26 سال هیچ راه در روی در پیش چشم ندارند و هر وقت هم سردمداران رژیم، برای هر مقصودی بخواهند، آنها را به خیابانها می کشانند. بهمین دلیل است که آنها توانسته اند با به راه انداختن خون و آ تش و سر کوب مخالفان چند صباحی بیش از دیگر دیکتاتوران بر اریکه قدرت بمانند. همین شیوه را رضاخان قلدر بکار گرفت و توانست فقط 20 سال دوام بیاورد و پسرش محمد رضاشاه با کمک امپریالیستهای انگلیس و آمریکا قادر شد با همان شیوه 25 سال به سلطنت نفرت انگیزش بیافزاید. من فکر نمیکنم عمر مبارک حکومت این آقایان به 30 سال بیشتر برسد. زیرا از هم اکنون با این چنین رفتار و بر خوردی با ملیتهای ایران و دولتهای جهان، دارند گور خود را با دست خود حفر می کنند.
آقای احمدی نژاد می تواند بعنوان یک مسلمان آماده انتحار و معتقد به عازم بهشت بودن و طبق آیات شریفه قرآن، مخالفان دین خودرا و یا وابستگان به دیگر ادیان و مکاتب را که تابع شریعت اسلام نمی شوند، کافر بخوانند و اگر آنها باصول دین و آئین خویش پایبند بمانند و حاضر نباشند جزیه (همان مالیات سرانه) بپردازند، نابودی آنها را بخواهد و بقتل تهدیدشان کند، اما به عنوان یک رئیس جمهور مملکتی که نمایندگانش تمام میثاقهای بین المللی را امضاء نموده و عضوی از جامعه جهانی سازمان ملل می باشد، محق نیستند، آنهم در ملاء عام نابودی یک ملت دیگری و کشور دیگری را بخواهند. حدود هفتاد و چند سال پیش یک دیوانه بنام آدلف هیتلر که تازه در آلمان با عوامفریبی قدرت را قبضه کرده بود، چنین نظری داشت و خواست که نسل یهود را از روی زمین بردارد و نابود کند. بهمین دلیل جنگ جهانی و خانمان برانداز دوم را راه انداخت و به بیشتر کشورهای اروپائی حمله برده و آنها را اشغال نمود. او میلیونها یهودی را در سراسر اروپای اشغال شده به آلمان انتقال داد و شش میلیون از آنان را به کوره های آتش سوزی و (گازکامر) سپرد. تنها نتیجه اش، نفرت از ملت جرمن و بجای گذاشتن لکه ننگی در تاریخ بشریت است و این ننگ نیز به دنبال نام آدلف هیتلر حک گردیده که هیچ کسی دیگر نام فرزندش را آدولف نمی گذارد. علاوه برآن بیش ازشصت پنج سال است که آندسته از آلمانیهای بیگناه هم، بار سنگین جنایت این جانی و دیوانه را بدوش می کشند و شرم دارند که هم وطن و هم زبان او هستند. گویا این رئیس جمهور منتصب و تیر خلاص زن به انقلابیون در گذشته، تا کنون با این ننگ هیتلر آشنا نشده، وگر نه چنین دسته گلی به آب نمی داد و یا شاید هنوز هم نفهمیده که در مقام یک رئیس جمهور بگفته خودش باید زیب دهان را کشید، یعنی بر بیاناتش در ملاء عام کنترل داشته باشد. ایشان حد اقل می بایستی بدانند که این چنین اظهارات بی مسئولانه، جرم دارد و گوینده اش طبق معمول یک آدم عادی و یا آخوندی از قماش ملا حسنی، امام جمعه ارومیه، نیست که زیاد جدی گرفته نشود، بلکه رئیس جمهور یک مملکت است. پس می تواند تحت تعقیب قرار گیرد و اگر بیانات شرم آور این آقا بحساب کل مملکت گذاشته شود، جامعه جهانی می تواند آن مملکت را از عضویت سازمان ملل اخراج کند. اگر چنین اقدامی صورت پذیرد که مصبب اصلیش همین رئیس جمهور است، لکه ننگ و پاک نشدنی بر دامان گردانندگان جمهور اسلامی ایران خواهد بود.
پس سنگین تر و بهتر می بود اگر این آقای رئیس جمهور مقلد سرسخت امام راحلشان بعنوان یک اکادمیسین حد اقل در این زمینه، سکوت میکردند. بفرض اگر زمانی آیت الله خمینی این چنین حرفهائی را می زد، بدلیل آخوند بودن و کهولت سن و بعلاوه در گرما گرم انقلاب بود که زیاد اورا جدی نمی گرفتند و از کنارش رد می شدند. آن مرحوم خیلی مطالب دیگررا مطرح کرده اند که امروزه همانند حرفهای ملاحسنی، بصورت مزاح در آمده است. اما درمیان صدها نکته بی مورد که بیان داشته اند، تصادفا چند نکته ای هم تحقق پیدا نموده که این نکات، مورد استناد این رئیس جمهور منتصب قرار گرفته است. یعنی او همانند بسیاری از دیگر سردمداران رژیم آخوندی برای عوامفریبی آنهارا تکرار می کند. ازجمله می گوید که امام عزیزش گفته بود: "این حکومت(شاه) بایداز بین برود ..... ". و یا ابر قدرتهای شرق و غرب باید بروند و در ادامه می گوید که: "امام فرمودند: صدام باید برود ... و این رژیم اشغالگر قدس باید از صفحه روزگار محو شود این جمله بسیارحکیمانه است". این آقای رئیس جمهور گویا اعتقاد دارند که شاه و صدام و غیره با بیان همین جملات حکیمانه و پیشگوئی امام راحل، آیت الله خمینی رفته اند! نه در اثر مقاومت بی امان مردم جان بر لب رسیده، در برابر ظلم و ستم دیکتاتوران و افشای فساد مالی و جو سر کوب ارگانها و دستگاههای امنیتی این مستبدان ضد مردم، و در نهایت نه جبر تاریخ و بی علاقگی قدرتهای بزرگ به این دیکتاتوران زمان بوده. به زعم ایشان، گویا این عوامل ذکر شده، هیچ تأثیری در سرنگونی آنان نداشته است! اگر واقعا اینطور بوده، پس چرا مثلا خود همین امام راحل نتوانستند با این جملات حکیمانه و "معجزه آسا" و با وصف صرف میلیاردها ثروت جانی و مالی کشور، این صدام حسین را که به قول خودشان میبایستی برود، از میان بر دارند و عاقبت نیز مجبور شدند جام زهر بنوشند و قرارداد صلح را پس ازآنهمه زیان جانی و مالی با او امضاء نمایند؟!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

بهرحال این آقای رئیس جمهور منتصب، خودش هم خوب میداند و یا شاید هم نه! در آنصورت باید به ایشان یاد داد که رفتن شاه و صدام حسین و دیگر خون خواران و مستبدان نه به حرف حکیمانه امامش بوده و نه با صلوات مسلمانان، بلکه اولی را همانگونه که درپیش ذکر شد، خلقهای ایران با مقاومت 25 ساله و دلیرانه به رهبری نیروهای پیشرو خود از چپ انقلابی گرفته تا مصدقی ها و دمکراتها که نه از اعدام و نه از زندان هراسی داشتند و نه ازتبعید و محرومیت ازشغل و تحت تعقیب قرارگرفتن بیمی در سر می پروراندند، به زباله دان تاریخ سپرده شد، و دومی یعنی صدام حسین را نیز اتحاد و حمله نیروهای نظامی اکثر کشورهای اروپائی و آمریکائی از اریکه قدرت به زیر کشاندند، نه حرف حکیمانه امام راحل. در واقع برادران شیعه شما در عراق میبایستی بخشی از آزادی خودرا از چنگ صدام حسین، نیز مدیون همان قدرتهای بظاهر مورد تنفر شماها بدانند. شماها چگونه فکر می کنید؟ تاکی می توانید باعوامفریبی سر مردم شیره بمالید؟! احتمالا ولی فقیه، آقای آیت الله خامنه ای، با این رئیس جمهور منتصبش وبیانات بی مسئولانه اش که نابودی دو کشور و دولتهای دگر اندیش را میخواهد، دارند آخرین روزها و ماهها و سالهای این حکومت مذهبی استبدادی را سپری می کنند. نیروهای مترقی جامعه ایران نه این آقای کهنه پاسدار را به عنوان رئیس جمهور قبول دارند و نه براین حرفها وهجویاتش صحه می گذارند. ایرانیان ضمن محکوم دانستن افراطی گرائی و اعمال تروریستی و محرکان انتحاریون فلسطینی و نیز انتقام جوئی افراطیون و حکومت راستگرای اسرائیلی، با تمام قوا از صلح درمنطقه و مردم صلح طلب اسرائیل و فلسطین حمایت می کنند و حق مسلم این دو ملت در داشتن دولتهای مستقل خود در کنار هم می دانند و هر نوع مخالفت با آن را اکیدا مردود می شمارند. با آرزوی اتحاد همه نیروهای مترقی ایران و سرنگونی رژیم افراطی جمهوری اسلامی و برقراری صلح و آرامش در منطقه.

آلمان فدرال 30 اکتبر 2005
دکتر گلمراد مرادی
[email protected]

Copyright: gooya.com 2016