چه شواهدى براى ادعاى «كانون نويسندگان ايران» كه در اطلاعيه خود در روز دهم آبانماه، از تشديد فشارهاى سياسى و اجتماعى و تنگتر شدن فضا سخن گفته، وجود دارد؟ با وجود موانع و معضلات سياسى، كانون نويسندگان به عنوان تشكلى صنفى تا چه حدى مىتواند در شرايط كنونى به وظايف واقعى خود بپردازد؟ پاسخ به پرسشهايى از اين دست، از سيدعلى صالحى عضو فعال كانون نويسندگان ايران، در گفتگويى با صداى آلمان.
مصاحبه گر: بهنام باوندپور
دویچه وله: آقای سیدعلی صالحی، با تشکر از شما که دعوت ما را برای این گفتگو پذیرفتید. در اطلاعیهی کانون نویسندگان ایران که در روز سهشنبهی گذشته، ۱۰ آبانماه، منتشر شده است از جمله کانون نویسندگان ایران به تنگتر شدن حلقههای فشار اشاره کرده است. چه نشانه هایی این گفته را تایید می کنند؟
سیدعلی صالحی: اولین نشانه ها انتخاب ادبیات ويژهای ست که مسئولین زیربط در حوزهی اندیشه و هنر استفاده می کنند. نمونهی آن برخوردی ست که با زنان شاغل ما کرده اند و پیشنهاد شده است از سوی یکی از مسئولین که خانمها تا ساعت ۶ بعدازظهر میتوانند سرکار باشند. و بعد، در گوشه و کنار میان رسانهها متوجه میشویم که آرام آرام این فشارها بیشتر میشود و اگرچه هنوز انسداد فرهنگی و سیاسی شدیدی بوجود نیامده، ولی ما علائم آن را کاملا می بینیم.
دویچه وله: آقای صالحی، آیا مسئلهی ۶ بعدازظهر بیشتر در مورد کارکنان وزارت ارشاد نبود؟
سیدعلی صالحی: بله، در حوزهی کارکنان وزارت ارشاد بود، ولی هیچ فرقی برای ما ندارد. مگر زنهایی که در وزارت ارشاد کار میکنند با خانم های دیگر چه تفاوتی دارند.
دویچه وله: منظورم این بود که شما اشارهای که کردید این توهم برای من پیش آمد شاید این مسئله در مورد تمامی خانمها در تمامی ادارات مطرح شده باشد.
سیدعلی صالحی: معمولا از یک نقطه شروع میشود. وقتی می گویم هنوز انسداد سیاسی بصورت شدید چیره نشده به این دلیل است که در ابتدا از یک نقطه شروع می شود و بعد همین عادت و فرهنگ و دستور عمومی خواهد شد در جامعه. فعلا مثلا از ارشاد شروع کرده اند، ولی ممکن است بعدهم دوائر اداری دیگر و دولتی را هم فرابگیرد. از سوی دیگر سایتهای اینترنتی همچنان فیلتر میشوند. شورای عالی انقلاب فرهنگی در برابر سینما جبهه گرفته و می گوید هرگونه سینمای فمینیستی محکوم است و اجازه ی بروز و ظهور نمی دهند. سانسور و ممیزی کتابها تشدید شده و اینها یک واقعیت است. نمونهی آن آخرین کتاب خود من است که بازسرایی کتاب مقدس تحت عنوان «قصيده اقیانوس» است و الان ششمین ماه است که در وزارت ارشاد علنا گفته اند که به آن اجازه ی چاپ داده نمی شود. از جانب دیگر شما نگاه کنید، ما هیچ خبری از ناصر زرافشان نداریم، از عبدالفتاح سلطانی نداریم. خبرهایی که از گنجی می رسد خبرهای خوشایندی نیست، و دیگر روزنامه نگاران ما، اهل قلم، دانشجویان ما که در زندان هستند همچنان در ابهام اند، سرنوشت شان در ابهام است.
دویچه وله: آقای صالحی، در اطلاعیه ی کانون نویسندگان همانطور آمده است که تشدید فشارها با تصمیم های مشخص و هدایت شده صورت می گیرد. ممکن است در اینمورد مثال بزنید که شواهد هدایت شدن این اقدامات چيست؟
سیدعلی صالحی: حقیقت اینست که ما از طریق همین رسانه ها، جسته گریخته، اخبار موثق را بدست می آوریم. من باب مثال در سایت ها آورده شده که همین برخورد با کتابها، برخورد با شخصیت و حضور زن در جامعه، حالا در محدوده ی دایره ی اداری، و دیگر مسایل کاملا اینها وقتی که در رسانه های دولتی، رسانه های غیرمستقل منعکس می شوند، که نمی تواند بدون هدایت باشند.
دویچه وله: در ادامه دوباره به این مسئله اشاره شده در اطلاعیه ی کانون که مسئولان از زائد بودن و غیرلازم بودن مطبوعات سخن می گویند. از مواردی که مسئولان از آنها حرف زده اند، ممکن است مواردی را بربشمرید؟
سیدعلی صالحی: من خودم خواندم در یکی از رسانه های دولتی که گفته شده یکی از مسئولین زائد دانسته اند، حتا در مجلس هم این بحث باز شده بود، که اینهمه مثلا روزنامه و مجله به چه درد جامعه ی ما می خورد.
دویچه وله: فکر می کنم در اینمورد منظورتان همان صحبت های آقای صفارهرندی باشد.
سیدعلی صالحی: طبیعی ست که وقتی سخن از اندیشه و قلم و بیان پیش می آید تمام نگاهها و جهت ها سمت وزارت ارشاد امروز هدایت می شود و یقینا از آنسو اگر اجازه داده نشود، هرگز مطرح نخواهد شد. به هر تقدیر این برخورد با مطبوعات ما کاملا مشخص است و می بینیم که یکنوع ترس خوردگی در اراده ی آزاد اخبار هم بصورت نامحسوس در همان چند نشریه ی باقیمانده هم دیده می شود. من باب مثال، روزگاری ما می دیدیم که کلیه ی اطلاعیه های کانون نویسندگان ایران، به عنوان یک نهاد مستقل فرهنگی و صنفی، در بعضی از رسانه ها لااقل منعکس می شد، ولی مدتهاست که کانون نویسندگان را محروم کرده اند از بازتاب اخبار خودش در رسانه های داخلی. این خود نشانه ای ست از همین ترس خوردگی، نشانه ای ست از یکنوع تهدید که عقب نشینی را دارد به ما القا می کند و دیگر هیچ نشانه ای روشنتر از اینهم وجود ندارد. حتا می بینیم که گاهی اوقات هم از بعضی از هل قلم نشریات فاصله می گیرند. از آوردن اسمشان پرهیز می کنند. اگر این نشانه ی تهدید، البته هم با «ح» جیمی عرض می کنم و هم «هـ» دو چشم، اگر نشانه ی تهدید نیست پس چه تعبیری خواهد داشت.
دویچه وله: آقای صالحی، در اطلاعیه از ادامه ی حمله به روزنامه نگاران هم صحبت شده و مثال خانم «معصومه باباپور» را آورده اید. از ادامه صحبت شده است. آیا نمونه ی دیگری هم وجود دارد از حمله ی به روزنامه نگاران؟
سیدعلی صالحی: حمله را باید تعریف بکنیم. حمله به دو معناست. این حمله گاهی بصورت قانونی از سوی مسئولین است و گاهی غیرقانونی. یعنی گاهی از سوی گروههای ناشناس، گروههای فشار است که بعد برای جستجوی آنها مسئولین زیربط شانه خالی می کنند برای معرفی شان. از سوی دیگر هم، نه، این حمله ها کاملا روشن، مشخص و با تابلو و آدرس است. نمونه ی آن حدود ۲ ماه اخیر می بینیم که تا ۱۵ روزنامه نگار از کردستان احضار می شوند به دادگاه. بعضی از آنها محاکمه می شوند و حتا حکم هم صادر شده است. این یک نمونه اش است. نمونه های دیگر در شمال کشور که روزنامه نگارانی داشتیم که احضار شده اند. از سوی دیگر مسعود باستانی، یکی از روزنامه نگاران تهران، که کلیه ی اخبار تحصن کانون نویسندگان و مجموعه ی ما را در مقابل زندان اوین منعکس کرده بود از دوره ی دفاع از ناصر زرافشان، ایشان هم در زندان بسر می برند و وضعیت خوبی نداشتند که کانون دفاع کرد از ایشان و اخیر هم شنیده ام که یک دو سه روزی مرخصی آمده اند.
دویچه وله: آقای صالحی، سوالی که شاید ذهن خیلی ها را بخودش مشغول بکند. آیا مسایل سیاسی و فشارهای موجود امکان این را می دهد که کانون نویسندگان ایران که در واقع یک نهاد صنفی و فرهنگیست، به مسایل صنفی خودش هم بپردازد؟
سیدعلی صالحی: به نظر نمی رسد. ببینید، حدود ۳ سال است که ما طبق اساسنامه ی کانون نویسندگان ایران از دوائر مربوطه خواستیم که به ما اجازه و مجوز انجام مجمع عمومی را بدهد. کانون نویسندگان چون حتا طبق قانون اساسی حاضر یک تشکل کاملا صنفی و فرهنگی ست، نیازی به گرفتن مجوز از مسئولین دولتی ندارد. اما از آنجایی که زیرمجموعه ی این قوانین و حکم هیچکسی سالن در اختیار هیچ کسی نمی گذارد مگر با مجوز، در نتیجه ما به هر گوشه ای که پناه بردیم، مسئول آن سالن، که طبیعی هم هست می خواهد از منافع اش دفاع بکند، از ما مجوز خواست. در نتیجه ما مجبور شدیم ۳ بار تقاضا کنیم و بخواهیم که به ما مجوز اجاره ی موقت یک سالن را بدهند برای انجام مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران. طی این ۳ سال هم خود من احضار شدم، هم دیگر دبیران کانون نویسندگان ایران و از ما خواستند که اینکار را نکنیم. اینهم نشانه ی دیگری ست از ادامه ی سرکوبها و تهدیدها و بن بست هایی که برای کانون نویسندگان بوجود آورده بودند. از سوی دیگر ما بصورت جمع مشورتی نشست هایی ماهانه ای داشتیم که زمانی در مرکز پخش کتاب ایران «پكا » بودیم و ماهانه جمع مشورتی دیدار و گفتگو داشتیم. بعد آنجا را از ما گرفتند. به هتلی در تهران رجوع کردیم. مدت کوتاهی آنجا بودیم و باز از آن صاحب هتل خواسته شد که به ما دیگر اجازه ندهد که دور هم جمع بشویم در سالن این هتل، که در نهایت ما رستورانی را تهیه کردیم. ولی درست در این جلسه وقتی که طبق قرار در محل حاضر شدیم، دیدیم که رستوران بسته است و صاحب آن عذرخواهی کرد. پس، کانون نویسندگان در چنین شرایطی واقعا چطور می تواند بقای خودش را بصورت حرفه ای ادامه بدهد. گرچه ما بهیچ وجه منع الوجه این فانوس روشن کانون نویسندگان را از دست نخواهیم داد و بر این باور هستیم که نوشتن رویای ملی یک ملت است و هیچ قدرتی قادر به حذف رویاهای مردم نخواهد بود.
[لينک به اصل مطلب در سايت دوچه وله]
در همين زمينه:
[اطلاعيه كانون نويسندگان ايران در باره مشكلات اخير جامعه]