چهارشنبه 9 آذر 1384

شرح ِمختصر، سيروس شاملو

به میمنت و مبارکی جنبش پابرهنه‌های فرانسه هم موقتا سرکوب شد و حالا می‌توان کیف و یغلوی نهار را برداشت و به بردگی امپراطوران شتافت. با این اطمینان که در این هوای پاریسی که دارد کم کم زیر صفر می‌رود حتما قیل از خروج کله سحر از خانه ، رفته‌گرهای برزن جنازه‌ی یخ زده ی ولگردان را از داخل مترو و کیوسک‌های تلفن جمع کرده باشند که به زرق وبرق شانزلیزه‌ی ِ سال نو ِ آن مردک خدشه‌ای وارد نشود!
بانوی اشرافیت دقت می‌کند گوشه پالتویش به کثافت زندگی عرب‌ها آلوده نشود. همه‌چیزی بر وفق مراد است. جنبش موقتا سرکوب شده است و حالا نوبت شرآب بوژوله و اضافه حقوق روز سیزدهم است. آتش‌بازی ها و جشن‌ها برپاست اما من همچنان نمی‌دانم کدام تقدیری مرا به سرزمین آدمیان افکند که خلاصیم از این خفت و این عدالت معوج نیست. جنازه شهرام یک هفته در سردخانه مانده بود. وقتی لحیم ِ تابوت را در حضور نماینده‌ی سفارتی جوش می‌دادند، به غصه گفتم:
- جناب سفیر نگاهی به جنازه بیندازید و نگاهی به پاسپورت شاید میت دیگری را به ایران بفرستند
سفیر در حال گرم کردن لاک و مهر گفت:
- روزی ده بیست مٌهر باید بزنم. توی شهرهای مختلف ایتالیا. اگه قرار باشه همه جنازه‌ها رو نظاره کنم که تکلیف خودم معلومه!
جنازه که به ایران رسید پزشک‌ها گفتند شهرام به قتل رسیده است.
هیچکس پی‌گیری نکرد چطور عمده‌فروش‌های هروئین ِ حکومتی گلوی آن جوان ِ خرده‌فروش را در خواب فشردند و چگونه پزشک قانونی‌شان خفه‌گی از گاز زغال را گذارش کرد! دادستان فلورانس هم به هیچکس نگفت:
- اگر مایلی خفه‌گی با گاز انیدرید کربنیک برای تو هم پیش نیاید این داستان را دنبال مکن!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

خروارها کاغذ بود که نزد دخترک ایتالیایی به امانت ماند. وقتی به آن چکمه بی‌عدالت بازگشتم و نوشته‌ها را خواستم به سادگی گفت:
- از تو خبری نشد من هم آن نوشته‌های عربی را دور ریختم.
به خود گفتم:
- پس تو نیز فراموشش کن.... فراموشش کن....
نه همچنان نمی‌دانم کدام خدا و کدام شیطان مرا به سرزمین آدمیان افکند که کاج‌های آذین‌بسته نیز مرا به یاد تصلیب و عدالت مفقود می‌اندازد!
امروز شنیدم اکبر گنجی شهروند افتخاری ایتالیا شد. چه شوربختی مضاعفی!

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'شرح ِمختصر، سيروس شاملو' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016