* اينكه مقالهی من طنزنامه است يا خير، اين را خواننده بايد تشخيص دهد و نبايد از من بپرسيد. من فقط مىخواستم اشاره كنم كه ديوانهاى مانند رئيس جمهور ايران گاه مىتواند در كاسهى آشش دانهى گندمى هم بيابد
--------------
در جايى كه طنز و طعن و شوخى را به جد گيرند، جاى شگفتى نيست اگر كمدى به تراژدى بدل شود. «اشپيگل آنلاين» در بخش فرهنگى ـ اجتماعى خود جستارى را انتشار داد تحت عنوان ايالت «اشلسويگ هولشتاين را به يهوديان بدهيد!» بهقلم هنريك م. برودر. ولى رسانههاى ايران اين جستار را كه از ميان سطرهاى آن طنز و طعنش هويداست، بشدت به جد گرفتند. در پى نگاهى داريم به متن اين مقاله و مصاحبهاى كه با هنريك مودست برودر داشتهايم. او از انگيزهاش و از رئيس جمهورى ايران مىگويد.
داود خدابخش
نويسنده و طنزپرداز آلمانى هنريك مودست برودر، متولد ۱۹۴۶ميلادى يك نويسندهى آلمانى يهودى است كه تبارى لهستانى دارد. وى در كتابهاى جدلى، طعنهزن و طنزآميز خود به موضوعهايى چون ناسيونال سوسياليسم آلمان، مسئلهى يهودىها در اروپا و جنبش چپ آلمان مىپردازد.
از قرار معلوم رسانههاى محافظهكار ايران مانند خبرگزارى ايرنا، خبرگزارى مهر، سايت بازتاب و روزنامهى «ايران» و «رسالت» از مقالهى نويسنده و طنزپرداز آلمانى هنريك مودست برودر (Henryk Modest Broder) در مورد پيشنهاد احمدىنژاد استقبال كرده، ولى مطلب را با ارائهى يك ترجمهاى گزينشده، آنگونه كه خود خواستهاند فهميدهاند.
هنريك م. برودر، كه خبرگزارى مهر وى را تحليلگر اشپيگل مىنامد، در آغاز جستار خود مىنويسد: ”پيشنهاد محمود احمدىنژاد، رئيس جمهورى ايران مبنى بر انتقال اسرائيل به آلمان، آنقدرها هم كه به نظر مىرسد بىمعنا نيست. اگر بدون پيشداورى به اين ايده بنگريم، آنگاه در پس آن يك اصلاحات ارضى تاريخى را خواهيم يافت.”
در بخش ديگر اين مطلب آمده: ”شايد كه هنوز بتوان يك ”جهان بدون صهيونيسم” (world without zionism) (۱) را متصور بود، ولى يك دولت يهودى در قلب اروپا تصورى است دهشتناك كه هيچكس مايل نيست به پايانش بيانديشد.”
”خانم آنگلا مركل پيشنهادهاى احمدىنژاد را ”كاملا غيرقابل پذيرش” خواند. از قرار معلوم در اين قضاوت عجولانهى وى، اين مسئله مهم نبوده كه رئيس جمهورى ايران هر چه باشد از خواست اوليهى خود مبنى بر نابودى اسرائيل عقبنشينى كرده و در عوض خواستار ”انتقال كشور صهيونيستى”(۲) شده است. از جايگاه بشردوستانه، اين خود يك پيشرفت است: (۳) اينكه ديگر اسرائيلىها را نبايد به دريا ريخت، بلكه بايد آنها را از طريق دريا به اروپا فرستادشان. اين گونه نيز مىتوان توضيح داد كه: اروپا بايد مسئلهاى را كه خود آفريده و صادر كرده است را پس بگيرد. ولى محموله هنوز فرستاده نشده، گيرنده از دريافت آن خوددارى مىكند.”
در اينجا به نظر مىآيد كه هنريك برودر اشارهاى طنزآميز به واكنش خانم آنگلا مركل دارد كه پيشنهاد احمدىنژاد را ”بكلى غيرقابل پذيرش” خوانده است. برودر مىافزايد:
”البته: آنجا كه احمدىنژاد حق دارد، حق دارد.(۴) و اين بيفايده است كه همانند اظهارات اخير «اودو اشتاينباخ»، مدير انستيتوى شرقشناسى، وى را فردى ”بىتجربه در سياست خارجى” بناميم.”
بايد به رسانههاى ايران حق دهيم كه اين نوشته را به جد گيرند، زيرا كه مطلب زبانى جدى نيز دارد كه شايد برخاسته از روش انديشه و فرهنگ آلمانى است، و البته عدم شناخت از نثر نويسنده نيز هست. برودر مىنويسد:
”اگر چيزى بنام عدالت تاريخى در اين جهان وجود مىداشت، آنگاه دولت يهودى مىبايستى در اشلسويگ ـ هولشتاين و يا در ايالت باواريا تشكيل مىشد و نه در فلسطين ... من اين جمله را بارها نوشتهام، و آخرين مرتبه در همين جا بوده است، و حال هم خوشحالم و هم در شگفت كه احمدىنژاد اين تأملات من را مطرح كرده، بىآنكه منبع آن را ذكر نمايد.(۵)
نويسندهى اين جستار به فوايد انتقال دولت يهوديان به آلمان مىپردازد و مىنويسد كه با اين جابجايى اسرائيلىها ”بالاخره از شر بزرگترين مشكلشان كه امنيت است، راحت خواهند شد. زيرا آنموقع ديگر آلمان است كه مسئوليت اين كار را دارد. و با توجه به مناسبات سنتى و حسنهاى كه ميان آلمان و كشورهاى عربى برقرار است، هيچ كشور عربى به خود اجازه نخواهد داد به آلمان حمله كند.
فايدهى دوم و بزرگتر اينكه، بجاى آنكه اين همه پول براى سفر به اروپا خرج شود، آنگاه اسرائيلىها ديگر در همينجا حضور دارند، آنهم در جايى كه احساس آسايش مىكنند، جايى كه مىتوان بخوبى به خريد رفت و روزهاى شنبه سوار اتوبوس و قطار شد. اين امر براى طرف آلمانى غناى فرهنگى بزرگترى نيز در بر دارد. هر چه باشد ”سهم يهوديان در (غناى) فرهنگ آلمان” نيز ادا خواهد شد، چيزى كه در اين كشور از ۱۹۳۹ بدين سو بطور دردناكى افسوس آن را مىخورند. آنگاه ديگر تمناى ديدن «بيگل» تازه (نوعى نانك يهودى) و ساز «كلزمر» (Klezmer يك ساز بادى موسيقى) و گوشت كوشر (ذبحشده) و افسوس مخترعين و برندهگان جوايز نوبل نخواهند داشت. همهى اينها ديگر جزو آمار آلمان محسوب خواهند شد.”
هنريك برودر در پايان اشاره به اجرايىكردن اين پيشنهاد دارد و مىنويسد:
”تنها پرسشى كه باقى مىماند اين است كه دولت يهودى را در كجاى خاك آلمان بنا كنيم. ايالتهاى «اشلسويگ هولشتاين» و «مِكلِنبورگ فورپومِرن» تراكم جمعيت كمترى دارند، بويژه كه ميليونها آپارتمان در آلمان دمكراتيك سابق خالى از سكنه به حال خود افتادهاند. البته نبايد تصور كرد كه يهودىها مىخواهند يكبار ديگر لب آب اسكان گزينند. مناطق كوهستانى زيبايى هم هست، مثلا برخى جاهاى «آلگوى» (Allgäu : يك منطقهى زيباى كوهستانى در جنوب آلمان) شباهت زيادى به طبيعت سامره دارد.
اگر به پيشنهاد رئيس جمهورى ايران بدون هر نوع پيشداورى بنگريم و تمامى فوايد و مضرات آن را عارى از هر نوع خشم و حسد ارزيابى كنيم، آنگاه بايد اعتراف كنيم كه اين ايده بيش از يك ايدهى غيرمتعارف است. اين ايدهاى است وسوسهانگيز. در مباحث آلمانى پيرامون خاورميانه تاكنون اين جمله معتبر بود كه: ”سرزمين تاريخی آلمان يك سرش به فلسطين مىرسد”. حال امكان يك اصلاحات ارضى تاريخى فراهم شده تا در خانهى خود رفت و روبى كنيم.
ولى كار به اينجاها نخواهد كشيد. اين هم مانند تمام ايدههاى جديد دربارهاش بد خواهند گفت و بد خواهند نوشت. و در شهر آخن، كس چه مىداند، شايد از هماكنون در فكر اين هستند كه مدال بعدى (موسوم به) «مخالفت با جديت عبوسانه»(۶) را به رئيس جمهور ايران اعطا كنند.”
در توضيح بايد بگوييم كه نشان «مخالفت با جديت عبوسانه» نشانى است كه از سوى انجمن كارناواليستهاى شهر آخن بطور رسمى به نمايندگانى از عرصههاى سياست و اديان داده مىشود. اين نشان نه ”براى” چيزى، بلكه در ”مخالفت” با چيزى اعطا مىشود. كارناواليستهاى آخن مىكوشند از اين طريق با طنز و شوخى به سياست چهرهاى انسانىتر ببخشند. شمارى سياستمداران صاحبنام آلمان اين نشان را دريافت كردهاند.
بهرحال چنين به نظر مىآيد كه اين سوءتفاهمِ برخی رسانههای ايران از متن آلمانى بيشتر ناشى از شيوع نوعى سادهنگرى به جهان باشد تا يك سوءفهم فرهنگى و متنى.
پانويسها:
۱) خبرگزارى مهر اين جمله را چنين ترجمه كرده است: ”از آنجا كه «دنياى بدون صهيونيسم» غيرقابل تصور است...” هنريك برودر ”جهان بدون صهيونيسم” را به زبان انگليسى داخل گيومه گذارده و منظور همان شعار بنيادگرايان اسلامى است. خبرگزارى مهر در ۴ اكتبر ۲۰۰۵ در مطلبى به زبان انگليسى از شعار انجمن دانشجويان اسلامى ايران مبنى بر „World without Zionism“ گزارش داده است.
۲) ترجمهى خبرگزارى مهر: ”... به از بين بردن اسرائيل دست برداشته و پيشنهاد انتقال آن را به اروپا مىدهد...” در اينجا ”انتقال كشور صهيونيستى” كه طنزآلود است و به نقل از احمدىنژاد آمده، تبديل به ”انتقال آن” شده است.
۳) در گزارش خبرگزارى مهر دونقطه [:] حذف شده است.
۴) خبرگزارى مهر اين جمله را اينگونه ترجمه كرده: ”وقتى حق با احمدىنژاد است پس اظهاراتش منطقى است”. خبرگزارى متوجه نشده كه جملهى نويسنده طنزآلود است.
۵) اين شوخى ”ذكر منبع” در هيچيك از رسانههاى ايران نيامده است.
۶) „Orden wider den tierischen Ernst“ «نشان مخالفت با جديت عبوسانه» متعلق به انجمن كارناواليستهاى آخن.
[متن بالا كه پيش از اين تهيه شده بود، از سوى دويچه وله انتشار بيرونى نيافت تا بتوانيم با خود نويسنده گفتگويى داشته باشيم. حال در گفتگوى زير با هنريك مودست برودر از انگيزههاى او پرسيديم:]
***
مصاحبه با «هنريك مودست برودر» پيرامون مقالهى طنز و طعنهاش به ايران و اروپا
دويچه وله: آقاى برودر، شما در مقالهاى تحت عنوان «اشلسويگ هولشتاين را به يهوديان بدهيد!» حق را به جانب رئيس جمهورى ايران دانستيد كه خواستار انتقال دولت يهوديان به آلمان شده بود. اين مطلب شما را بايد يك طنز دانست يا اينكه قصد داشتيد به يك بحث تاريخى دامن زنيد؟
هنريك برودر: اينكه اين مقاله طنزنامه است يا خير، اين را خواننده بايد تشخيص دهد و نبايد اين را از من بپرسيد. من فقط مىخواستم اشاره كنم كه ديوانهاى مانند رئيس جمهور ايران گاه مىتواند در كاسهى آشش دانهى گندمى هم بيابد. در واقعيت امر مناقشهى خاورميانه برايند سامىستيزى اروپايى است، آنهم نه تنها برايند كشتار يهوديان (هولوكاوست) در آلمان، بلكه همين طور برايند سامىستيزى فرانسوى، لهستانى، روسى و اوكرائينى. و اگر سامىستيزى در اروپا وجود نمىداشت، دولت يهودى در فلسطين نيز بوجود نمىآمد. در واقع اگر يك عدالت تاريخى وجود مىداشت و داشته باشد، اى بسا دولت يهودى احتمالا در اروپا تشكيل مىشد كه هزينهاش را آلمانىها مىبايستى مىپرداختند و نه فلسطينىها كه واقعا دارند هزينهى چيزى را مىپردازند كه بدهكارش نيستند. البته اين بدان معنا نيست كه من موافق بازگشت همهى يهوديان به اروپا باشم، ولى از نظر تاريخى مىتوان مشخص كرد كه علتها كجاست. اين تمام چيزى است كه مىخواستم بگويم.
دويچه وله: بنابراين مىتوان از مطلب شما اين برداشت را كرد كه شما اظهارات سامىستيزانهى احمدىنژاد را بهانهاى قرار داديد تا تسويهحسابى هم با آلمانىها و اروپايىها كرده باشيد.
هنريك برودر: دقيقا همين طور است. من نمىتوانم رئيس جمهور ايران را كاملا جدى بگيرم. البته مىدانم كه بايد او را جدى گرفت، ولى از نظر من مسئله در اروپاست. مسئله تنها اين نيست كه اروپايىها سامىستيزى را آفريدند و بدان عمل كردند، بلكه قضيه بدتر از اينهاست. آنها مدام مىگويند بايد از تاريخ آموخت، ولى آنها نه قادرند، نه آمادگىاش را دارند و نه مىخواهند تا از تاريخ بياموزند. مدت ۲۵ سال است شاهد آن هستيم كه چگونه دارودستهاى از ديكتاتورها يك سرزمين و مردمانش را به گروگان گرفته است. از نظر ساختارى در ايران اتفاقى مىافتد كه در سال ۱۹۳۳ نيز در آلمان رخ داد كه يك دستيازى به قدرت صورت گرفت. و دارودستهاى كه به قدرت رسيد مىكوشد با چنگ و دندان خود را بر سرير قدرت نگاه دارد.
ما دقيقا مىدانيم كه در ايران چه مىگذرد. مىدانيم چه انسانهايى قربانى شدند، چه خونها ريخته شد، مىدانيم كه مثلا با بهايىها در ايران چگونه رفتار مىكنند، و اين تشابه بسيارى با رفتار رايش سوم با يهوديان دارد، كه صرفنظر از كشتار آنان در اتاقهاى گاز، آنها را به حاشيه راندند، از آنان سلب مالكيت و سلب حق كردند و شأن و منزلت انسانى را از آنها ستاندند... و امروز اروپايىها در اين مورد هيچ اقدامى نمىكنند. آنها زمانى لب به سخن مىگشايند كه رئيس جمهور ايران ايدهاى را مطرح مىكند كه مىتواند براى ما هزينه داشته باشد. از آنگذشته، شما حتما متوجه شدهايد، خواست امحاى اسرائيل از نقشهى جهان اروپايىها را آنقدرها برآشفته نساخت كه پيشنهاد انتقال دولت يهودى به اروپا. زيرا كه اروپايى همه چيز را مىخواهند، غير از مسئله در خانهى خودشان.
دويچه وله: حال به نظر شما احمدىنژاد چگونه انسانى است؟ او مىخواهد به چه چيز برسد؟
هنريك برودر: من نمىدانم او چگونه انسانى است و قادر نيستم در روح و روان او حلول كنم. ولى مىدانم كه او واقعا برنامهى معينى را دنبال مىكند. برنامهاى كه از اين نطقهاى آتشينش فراتر مىرود.
اول اينكه، اگر بدقت بنگريد، با هر مشكلى كه در كشور مواجه مىشوند، سريع به مسئلهى يهودىها مىرسند. او از سوى مردمان تنگدست جامعه انتخاب شد با اين وعده كه سطح زندگى آنها را ارتقاء دهد. و تا آنجا كه اطلاع دارم و اگر روزنامهها را صحيح فهميده باشم، تغييرى در وضع مردم حاصل نشده است. بنابراين بايد يك گناهكارى را در اين ميان پيدا كرد و اين گناهكار البته يهودىها هستند. اين روش در اروپا عمل كرده، در روسيه، در آلمان و تا اندازهاى در فرانسه، و در ايران نيز عمل خواهد كرد. واقعا اين داستانى است قابل پيشبينى.
دوم اينكه، او قصد دارد ببيند كه تا چه اندازه مىتواند با اروپا چنين رفتارى داشته باشد. تا چه مرزى مىتواند آنها را تحريك كند، به چالش خواند و به آزمون كشد، بىآنكه اروپايىها بتوانند واكنش مناسبى از خود نشان دهند. من فكر مىكنم كه طى چند هفته، چند ماه و يا چند سال آينده اين تاكتيك گسترش خواهد يافت. من اين را غيرممكن نمىدانم كه روزى يك رئيس جمهور ايران اعلام كند يا اروپا از اسرائيل دست مىكشد و آنها را از آنجا خارج مىكند يا ما بمبى به آنجا خواهيم انداخت. و من فكر مىكنم، آنچه كه ما داريم امروز تجربه مىكنم يك بازى مقدماتى براى هدف اصلى است. او دارد آزمايش مىكند كه با اروپايىها تا كدام مرز مىتوان پيش رفت. از قرار معلوم اروپايىها دست او را باز گذاشتهاند و بيشتر از اينها مىتواند جلو بيايد. هيچكس حتا پيشنهاد تحريم ايران را مطرح نمىكند. تنها تحريمى كه مطرح كردهاند اين بوده كه تيم ملى فوتبال ايران را از مسابقات جام جهانى حذف كنيم. اين تمام تحريم است و حتا فكر كنم اين نيز موفق نخواهد شد.
دويچه وله: حال آقاى برودر، من نمىدانم شما تا چه اندازه با ايران به مثابهى يك پيكرهى تاريخى و فرهنگى آشنايى داريد و اينكه آيا خصايل و ويژگىهاى فرهنگى ايرانيان را مىشناسيد يا دوستان ايرانى داريد يا خير. بهر حال به نظر شما آيا مىتوان رئيس جمهور ايران احمدىنژاد را نماينده و يا نمونهى تيپيك يك ايرانى با آن مختصات فرهنگى و تاريخى دانست؟
هنريك برودر: احتمالا خير. من فكر مىكنم وى را مىتوان نمونهاى دانست از آن گروه حاكم ديكتاتورها و خونتايى كه الان در قدرت است. ولى با تمام آن شناختى كه من از فرهنگ و تاريخ ديرين ايران دارم، او را به هيچ وجه نمىتوان نمونهى تيپيك براى ايران دانست. اروپايىها هم همينگونه مىبينند. اين كشور داراى فرهنگ و سنت و تمدنى قديم و باستانى است و از اين رو آن كسانى كه حكومت مىكنند، نمىتوانند نمونهوار و تيپيك براى اين كشور باشند. بنابراين فراخواندن به يك گفتگوى انتقادى با اين هيأت حاكمه بيفايده است. آنها در واقع ايران را به اشغال خود درآورده و مردم اين كشور را آزار مىدهند. بر اين اساس مىتوان گفت كه رئيس جمهور ايران نمونه و تيپيك براى شرايط كنونى حاكم بر كشور است، ولى نه براى مردم و تاريخ پرقدمت اين كشور.