1. در ادبيات سياسی بسياری از کشورهای توسعه يافته ی دنيا، "محافظه کار" خواندن يک جريان سياسی يا يک تفکر، الزاماً نقطه ی ضعفی نيست؛ در اين ادبيات، روشنفکر به دو گرايش محافظه کار و راديکال تقسيم می شود. شايد در نگاه اوّل، محافظه کار، هم پای معنای لغوی خود، طرفدار حفظ وضع موجود به نظر آيد، امّا در واقع، محافظه کار، طرفدار تحوّل و اصلاح به روش های کاملاً غير راديکال، با تاکيد بر استحکام و "حفظ" پايه های اجتماعی است؛ لفظ "محافظه کاری"، تعبيری است از التزام اين جريانات به حفظ ساختار ها و بنيان های اجتماعی، برای انجام تغييرات "مديريت" شده ی دلخواه.
محافظه کاران، به حفظ "روند" (پروسه) و "ساختار" اجتماعی، به عنوان ابزارهای توسعه ی کم ريسک و پايا، شديداً احترام می گذارند. ايشان راه های توسعه ی انسانی، فرهنگی و اقتصادی را از دريچه ی سيستمی که به طور طبيعی عمل می کند، "واقعی"، "کارا" و "کم ريسک" می دانند.
2. سنت محافظه کاری، بر خلاف جريان های راديکال، جامعه را محلِّ "وفاق" می داند. چرخه و ديناميک سيستم اجتماعی، در گرو حفظ وفاق و پيوستگی اجتماعی است، که تنها در اين صورت است که اين سيستم، قادر به فعاليّت، توليد و توسعه ی مطمئن و پايا است. برهان ايشان بر اين ويژگی محافظه کاری، امکان مديريت و "کنترل" سيسیتم اجتماعی در شرايط غير راديکال است. هرچند چنين ويژگی برای تغييرات، در يک ذهن راديکال، نامطلوب و حتی غير انسانی است، اما محافظه کاران چنين تغييراتی را "علمی"، "عقلانی" و واقعی می خوانند.
جريان های راديکال، بر خلاف محافظه کاران، معتقد به تضاد های ديالکتيکی هستند، که ريشه در بنيان ساختار اجتماعی دارد؛ راه حل برون رفت از اين تضاد ها، در درون ساختاری که خود مولّد ِ تضاد است، ممکن نيست؛ اين سيستم و طبيعتش، مشکل اساسی جوامع انسانی اند، و تنها با راه حل های مستقيم، بر ضدّ بنيان های سيستم، می توان راه "حقيقی" توسعه را يافت. راديکال ها، محافطه کاران را به فريب، و سنگر سازی ِ دروغين، متهم می کنند. ايشان معتقدند که تغييرات هدايت شده، جز به سود طبقات کنترل کننده ی قدرت و ثروت نخواهد بود و چنين تحوّلی، تحوّل حقيقی مطلوب نيست؛ محافظه کاران، چنين ديدی را منفی گرايانه و غير واقعی می خوانند.
3. هر چند نگاه محافظه کاری در دنيای توسعه يافته نيز، با همه ی تفاسير و مفسرانش، محلِّ سوال های بسياری است، که به عنوان مثال، با طبيعی شمردن "وضعيت اجتماعی"، تبديل به توجيه گر "ظلم اجتماعی" می شود، اما چه در ميدان عمل، و چه در مواجهه ی تئوريک، هم پای راديکال های چپ، جريان بسيار عميقی است، که اولاً با توجه به مفسران توانايش، قادر به درک سيستماتيک از ساختار و پروسه ی اجتماعی است، که راديکال ها در بسياری از مواقع ناتوان از آن هستند، و ثانياً، در ميدان سياسی، همان گونه که خودش تحت تاثير راديکال ها، بسياری از تضاد های اجتماعی را فهميده است، و به سراغ آن ها رفته است، توانسته است ارزش بسياری از فرآيند های طبيعی و مستحکم اجتماعی، و شاه کليد ِ مسئله ی وفاق را به راديکال ها نشان دهد.
البته بی شک، حدِّ انتهای ِ "راديکاليسم ِ چپ" را در برابر ِ حدِّ ميانه ی "محافظه کاری راست"، قرار دادن، منصفانه نخواهد بود. قصد ِ من نيز، تنها نشان دادن شمايلی از محافظه کاری ِ "عقلانی"، يا محافظه کاری ِ "سيستم گرا" است، که به نسبتی با تمام ضعف ها و قدرت هايش، در جريانات محافظه کار جوامع توسعه يافته وجود داشته و دارد، و اين به غير از بررسی جريان های راديکال است.
4. آن چه به عنوان محافظه کاری ِ ايرانی شناخته می شود، به هيچ وجه چنين جنسی ندارد. شايد عمده دليل آن اين باشد، که محافظه کاری ايرانی، جريان ِ دست "راستی" روشنفکری نيست؛ زبان ِ شعاری چپ اقتصادی محافظه کاران، در کنار اقتصاد بازاری انحصارگرای ايشان، و بی اطّلاعی و عدم اعتقاد اين جريان به پايه های تئوريک محافظه کاری نوين در جوامع توسعه يافته، به علاوه ی ريشه های کاملاً متفاوت تاريخی اش، معجونی کاملاً ايرانی و متفاوت با شرايط جوامع توسعه يافته را پيش روی ما می گذارد.
در واقع، از آن جا که جريانات محافظه کار ايرانی (اکثريتشان)، از لحاظ ديد، فهم، و عمل سياسی فاصله ی بسيار زيادی با جامعه ی مدرن دارند، استفاده از مفاهيم جامعه مدرن درباره ی آن ها، ما را به خطا می کشاند. شايد بهترين نامی که می توان به اين جريانات داد، "جريان سنتی" يا "سنت گرا" باشد.
5. با چنين بيانی، معتقدم که برای ِ تحليل و طبقه بندی ِ جريانات سياسی ايران، می بايست به تفکيک سه جريان کلّی به روشی جديد، بيانديشيم. آن چه مسلم است، در علوم اجتماعی، تقسيم بندی ها بر اساس مرزهای روشن و واضحی انجام نمی شوند. اجزای هر طبقه، بيشتر از آن که در درون يک طبقه ی خاص باشند، در ميان اين طبقات قرار دارند. فايده ی اين تقسيم بندی ها، مرزهای کلّی است، که تحليل های کلان، به ما می دهد:
الف) سنت گرايان؛ چنان که ذکر شد، مقصود جرياناتی است، که به عنوان محافظه کاران ايران، يا اصول گرايان شناخته می شوند. هر چند اين جريانات از ابزار مدرن استفاده می کنند، اما فهم و روش (در برنامه ريزی اجتماعی) ايشان، کاملاً سنتی است، و درنتيجه استفاده از مفاهيم مدرن سياسی، همانند "محافظه کاری" درباره ی آن ها، آن چنان صحيح نيست.
دو جريان ديگر، از آن جا که فهم ِ صحيح تری (نه الزاماً دقيقی)، از جامعه مدرن دارند، به مفاهيم جامعه ی مدرن، نزديک ترند:
ب) راديکال ها؛ اين جريان دو مشخصه ی اصلی دارد، که به ترتيب اهميّت عبارتند از: نخست، آن که ايشان، همانند اکثر راديکال ها، نقش نهاد ِ حکومت و دولت را در تحولات و توسعه ی اجتماعی ، حياتی و اصلی می دانند. لذا امروزه، مهمترين مسئله ی ايشان، در ابتدا حل ِ مسئله ی حکومت، به سوی يک دولت ِ مدرن (و به تعبيری دمکرات) است. دومين مشخصه ی ايشان، که باز هم به ديگر راديکال ها، شبيهشان می کند، روش های ساختار شکن ِ ايشان است. ساختاری با بنيان غيردمکرات، در ديدگاه ايشان، هيچ گاه قادر به باز توليد دمکراسی نيست، مگر آن که بنيان های ساختار باز سازی شوند. البته با چنين تعريفب، طيف وسيعی از راديکال های ايرانی، اختلاف عميقی با اکثر راديکال های مدرن خواهند داشت، و آن نگاه راست اقتصادی اين جريانات است.
اما نقطه ی ضعف اين دو اصل، به ترتيب، يکی نداشتن نگاهی سيستماتيک به جامعه و مجموعه ی شديداً پيچيده ی اجتماعی است، و ديگری دادن راه حل های بسيار پر ريسک ساختار شکن است. تجارب بشری نشان داده است، که تغييرات بدون کنترل، خطرات و ريسک های غير قابل پيش بينی را پيش روی جوامع انسای می گذارد.
راديکال ها در درون خود، به دو لايه ی "راديکال، با روش های راديکال" و"راديکال، با روش های غير راديکال" تقسيم می شوند، که بيشتر از آن که بر سر اين دو اصل اساسی با هم بحث داشته باشند، بر سر روش ها مجادله دارند. راديکال ترين جريان ها به روش های شورشی و انقلابی می انديشند، و جريان های ديگر، هر چند هم چنان مسئله ی اساسی ايران را، نهاد حکومت، و ضعف های آن می دانند، و معتقدند که مهمترين هدف، اصلاح، يا باز سازی کامل ِ بنيان های غير دمکرات اين نهاد است، اما روش هايشان آرام تر است. در اين تقسيم بندی، از لحاظ وزنی، يکی از مهم ترين گروه های سياسی ايران، در کنار سنت گرايان و محافظه کاران تحول خواه مدرن، همين "راديکال ها، با روش های غير راديکال" هستند، که گستره ی بزرگی از اصلاح طلبان ِ تحريمی و غير تحريمی، در ميانشان است.
ج) همانند محافظه کاران دنيای مدرن، محافظه کارن مدرن ايرانی، دو اصل مهم را پيشه ی تحليل هايشان می کنند: نخست آن که، دولت نهادی از مجموعه نهاد های سيستمی است، که روابط ِ پيچيده ی قدرت و "تاثير و تاثر" درون سيستمی، با ديگر نهاد های اجتماعی دارد. در اين ميان، تحول و توسعه ی سيستم، در گرو رابطه و کنش و واکنش، "تمام نهادها" است. محافظه کاران معتقدند، که يک سيستم، در حالت طبيعی توسعه ی مطلوب پيدا می کند، و حالت طبيعی داشتن پايه های مستحکمی است، که کنش و واکنش های سيستماتيک بر آن جاری شوند و اين به غير از بحران و شرايط راديکال اجتماعی را می طلبد.
دومين اصل ِ اساسی محافظه کاران، که به نوعی اصلی در درون اصل اوّل است، تاکيد ايشان بر وفاق و پيوستگی اجتماعی است. ايشان، معتقدند، که وفاق ايجاد کننده ی ثبات است، و ثبات، شرايط ِ توسعه ی "واقعی"، "کارا" و "کم ريسک" را فراهم می کند.
چنين تحليلی، نقطه ی ضعف ِ آشکارش آن است، که بر پايه های تعريفی ِ جامعه ی مدرن بنا شده است. از آن مهم تر، محافظه کاران مدرن متهمند، که به خاطر تاکيد بسيارشان بر مسئله ی وفاق، ناتوان از شناخت، يا احترام، به مسئله ی تضاد می شوند. ايشان با طبيعی خواندن وضع جامعه، و با تقدس مسئله ی وفاق، اختلافات اجتماعی را نديده می گيرند، يا تبديل به توجيه گر آن می شوند. هر چند محافظه کاران ميانه رو، تحت تاثير راديکال ها، در پی اصلاح اين نقيصه نيز بوده اند.
6. بی شک، در چنين ادبياتی، محافظه کاری، نقطه ی تاريکی نيست. نه آن که الزاماً امتيازی باشد، اما روشی است، از ميان دو روش ِ پيش روی تحوّل خواهان و روشنفکران.
محافظه کار مدرن، تحوّل خواه محتاط است. او معتقد است، که ريسک تحولات راديکال، تنها يک دليل فرعی بر ردِّ آن است. مسئله ی مهم تر آن است که جنس و طبيعت ِ جامعه، و خصوصاً جامعه ی مدرن، سيستمی است که در برابر يک نگاه چند سويه و پر حوصله، به بهترين وجه "ممکن"، توسعه می يابد. به بيان ساده تر، نگاهی که ناتوان از بررسی ِ "کنترل گرای" سيستم است، و آن را به دلايل ايدئولوژيک، نا مقدس می خواند، در نگاه محافظه کاران، ذهنی، غير علمی و خطا است. لذا، محافظه کاران نه تنها، روش ِ تحليل خود را حداقلی می دانند، که آن را "حداکثر واقعی" يا "حداکثر ممکن نيز" فرض می کنند.
در پاسخ به چنين ادعايی، راديکال ها، محافظه کاری را به نگاه غير انسانی متهم می کنند، که با اجزای سيستم اجتماعی، برخورد مکانيکی دارد. ايشان معتقدند، که محافظه کاران، ناتوان از درک تفاوت سيستم های انسانی، با، به عنوان مثال، سيستم های اکولوژيک هستند.
7. چنان که پيداست، محافظه کاری و راديکاليسم، مانند ديگر مفاهيم اجتماعی، مرزهای مشخص تعريفی ندارند. دعوای اين دو نيز، پاسخ روشن و دقيقی در پی نخواهد داشت. هر چند بعضی تحليل گران اجتماعی، معتقد به تئوری هايی هستند که مخلوطی از تئوری های درگير را در بر داشته باشد، اما چنين راه حلی نيز هميشه ممکن، و عملی نيست. به نوعی می توان گفت، که اين دعواهای تئوريک، مکمل و سازنده ی يکديگر، برای يافتن تحليل های صحيح تر عملی اند، و لذا حضور هر دو در جريان روشنفکری، مفيد و لازم است.
محافظه کاری روشنفکر مدرن، با ظهور اصلاحات در ايران، جان تازه ای گرفت؛ هرچند اکثر اصلاح طلبان (خصوصاً در سال های اوّليه ی اصلاحات)، در اين تقسيم بندی، در لايه ی "راديکال، با روش های غير راديکال" قرار می گيرند، اما در ميان تعدا زيادی از ايشان (خصوصاً در اين سال های اخير)، گرايشان محافظه کاری روشنفکرانه، تشديد شده است.
طيف ِ محافظه کاران مدرن، در ميان اصلاح طلبان غير تحريمی، خصوصاً بعد از انتخابات اخير، در حال بيشتر گسترده شدن است. ايشان، توسعه ی اقتصادی، آشتی اجتماعی، مکالمه ی هم زمان روشنفکر و دولت، توسعه ی علمی (که البته کم تر بحث شده است)، و از همه مهم تر، توسعه ی اجتماعی – فرهنگی (حقوق بشر، به عنوان يکی از شاخه های آن؛ با روش هايی که ايشان آن را مکالمه، به جای مشاجره می نامند)، را از جمله ی برنامه های خود می خوانند.
محافطه کاری مدرن روشنفکر ايرانی، به خاطر پيشينه ی راديکال ِ تحول خواهان صد سال اخير، راه سختی برای گسترش پيش روی دارد، اما گسترشش آن چنان هم بعيد نيست؛ هر چند به خاطر طبيعت ِ سازش کارانه اش، لايه های خشمگين و احتمالاً جوان اجتماعی را از خود می راند، اما به دليل نگاه مديريتی، و تکنيک های کم هزينه و کم ريسک ترش، لايه های درگيرتر در مسائل روزمره (بوروکرات ها) و احتمالاً ميان سالان را، می تواند بيشتر به سوی خود جذب کند. شعار ِ چنين جريانی به جای "حقوق بشر و دمکراسی"، به نوعی "توسعه ی " پايا و آرام است.