http://ta39ali2003.persianblog.com
يكي از مسايل مهم قابل بررسي درعلل عقب ماندگي ايران در كنار عوامل بسيا ر خرد وكلان، عيني وذهني، تاريخي و عصري، ودر نهايت ملي و فرا ملي، پرداختن به خصايص و تضادهاي فرهنگي است كه در طول سده هاي بسيار همآغوش و همنواي خصايص فرهنگي ديگري مانند فرهنگ اسلامي ومدرن غربي شده و تا امروز نàdزيكديگر را باز توليد كرده اند. به بيان ديگرجامعه ايران امروز در كشاكش ناهمگوني ها و ناسازه يا پارادوكس هاي فرهنگي است كه ازيك منظر داراي دو تضاد عمده دربين سه حوزه فرهنگي ايراني- زرتشتي، اسلامي- عربي و مدرن- غربي بوده است. اين تضادها عبارتند از
1. اولين تضاد باحمله اعراب به ايران درقرن دهم خورشيدي مقارن بود. اين يورش مرزي و ارضي باداعيه عدالت خواهي وظلم ستيزي، پاسخگوي برخي تضادهاي ميان مردم وپادشاهان ساساني و موبدان يا روحانيون زرتشتي بود. از اين حيث نيز در برهه هايي مورد استقبال برخي مردم درمانده در حاشيه زيست انساني- اجتماعي آن روزگارقرار گرفت. ولي با به بردگي كشاندن و به واپس نشاندن ايرانيان ازسوي اعراب تازه مسلمان بدوي واخذ ناگزير جزيه يا عوارض آزادگي و حفظ هويت ايرانيان نا باور به دين و زين اعراب مهاجم، بتدريج به تعبير زنده ياد زرين كوہ8، به مقاومت منفي روي آوردند و درطول ”دو قرن سكوت“ به عدم مشاركت، مشاركت منفي و به تعبير امروز نافرماني مدني پرداختند. اين اولين فراز رويارويي دوفرهنگ ، دو مردم و دوجهان بيني ديني بود. درطول بيش از دوازده سده پس از دوسده محاق وبهت ايرانيان، بتدر!يج ايراني با توان بي نظير خود در تقليد و دروني سازي هرآنچه كه در جامه بيگانه به تن برازنده است، به همنشيني و همآغوشي هاي تاريخي با اين دين و آيين آن پرداخت. تلفيق آيين هاي اسلامي- عربي و زرتشتي- ايراني از همان ابتدا در دستور كار مردم هنگ و فرهنگ قرار گرفت و شادà3اني ايراني با عزا و سوگواري اسلامي، اعياد ايراني با اسلامي، روايت پادشاهي موروثي با حكومت دين پيوند خورد. از همين روست كه زايش مذهب نويني به نام شيعه از تراوشات و نوآفريني هاي انديشه و فرهنگ ايراني است كه درخلجان براي حفظ هويت ملي بود. درطول چهارده قرن تلاش براي همس'c7زي وهمنوايي اين دو حوزه ، بخشي از قواي نوزايي وپويايي فرهنگ ايراني نيزدرهمين فرايند به هدر رفت.
2. دومين تضاد نيز از زماني درايران تخم كشاكش هاي فكري را در تربت نه چندان حاصل خيز فرهنگ ايراني نشاند كه در تعامل ميان ايران واروپا و رويارويي انديشه وران اين دو قلمروي تمدني ، پاي ايرانيان به تحصيل و كسب دانش و رامش يا علم وحلم اروپاييان گشوده شد. اولين موج اعزام ايرانيان از! دارالفنون ايراني به دارالعلوم غربي در عصر ناصري و همت روشن انديشان آن عصر ازجمله اميركبير آغاز شد. هرز قواي فرهنگ ايراني درصرف تام وتمام آن براي حفظ زير بنا هاي فرهنگي سنتي خود درتعامل با فرهنگ اسلامي ازيكسو، در كنار ستم ديرين شاهان ايراني بويژه سر شاخ شدن با جور واستعمار داخل_ed سلاطين زن باره ، وطن فروش و فرمانپرست ازسوي ديگر، ديگر رمقي براي ايراني رويارو با فرهنگ غربي ومدرنيزم اروپايي و سرمايه داري در حال رشد آنان باقي نگذارد. برگشت آقازاده هاي ايراني تحصيلكرده در ممالك فرنگ، نماهاي گوناگوني از خود به نمايش گذارد. گروهي باكمترين تغيير و! تدبير، به تعبير ملكم خان ، مانند شترمرغ هايي بودند كه كه از تمام علم وتكنيك غرب، زن بارگي وهرزگي را به ارمغان آورده ومهندسان به كليد سازي وپزشكان به سياست ورزي روي آوردند. گروهي ديگر نيز با تمام همت وغيرت خود به كسب دانش و معرفت اروپايي پرداخته و با نقد ساختارهاي كهن نگرش و منش اàdراني، رابطه قدرت و مد نيت و دين و نقش بازدارنده آن در فرايند تحول ايران آغازگر ورود انديشه هاي نوين اروپايي به ايران شدند. اين محصول دردوران بعدي با آغاز عصر مشروطيت واوج گيري جنبش مشروطه خواهي شدت بيشتري بخود گرفت و هرچند بصورت ناقص العلقه و برونزا، درصدد نوزايي و نوگرايي فرهà4گي و ديني و سياسي واجتماعي برآمد. در كنار اين دو گروه بتدريج گروه سومي نيز پديد آمد كه با دفاع از كيان ايراني يا ايراني- اسلامي، با ترويج رويارويي با غربزدگي و رد روايت غربي توسعه وتحول، نظريه بازگشت به خويشتن را مطرح ساخت.
به هر ترتيب اين سه نيروي برآمده از رويارويي انديشه ايراني با اروپايي، حوزه نويني از تضادها وكشمكش هاي فرهنگي وانديشگي را باز گشود كه از ديگر بار قريب جهارده دهه وقت وانرژي ايراني را بخود مصروف داشته است. طول دوره شاهان پهلوي اول ودوم ، تقابل يا تعامل با مدرنيزم به مهمتريà4 چالش مردم و فرهيختگان و فرسودگان بخش سنت درآمد. اين بار نه تنها انرژي ايراني صرف مديريت تضاد درعرصه هاي فرهنگ ملي - اسلامي با فرهنگ و فرآورده هاي دانشي و بينشي و فناوري غرب و مدرنيزم شد، بلكه بخشي از نيروي روشن انديشان ايراني نيز صرف تقابل وپاسخگويي به تضادهاي ذاتي سہ7ختار قدرت مطلقه شاهان پهلوي وانديشه نوستيز آنان درقدرت با فراورده هاي سياسي و معرفتي نوگرايي در ايران شد. در اين كشاكش نيروهاي مدافع سنت ديني- اسلامي كه روزگار مديدي در مبارزه براي حفظ كيان و كسان خود در بخش ديني بودند، با ازاد سازي نيروي مترقي جامعه و درگيري آنان ب_c7 ساختارقدرت وحل ناسازه هاي نوگرايي در جامعه، در اولين گسست تاريخي استبداد ديرين ايراني در سال 57، قدرت را قبضه كرده و به باز آفريني دوره نخست تضادهاي اسلامي با فرهنگ ملي- ايراني و همچنين با فرهنگي غربي از اهتمام كردند.
تكرار طنز گونه تاريخ چنان شد كه همانند دو سده سكوت ايرانيان در مقابل هجوم اعراب به ايران در چهارده قرن پيش، با وقوع انقلاب ديني – اسلامي سال 57، بارديگر پس از چهارده دهه از اولين رويارويي انديشه ايراني با فرهنگ نوگراي غربي، به ” دو دهه سكوت “ !ng1025روي آورد. آنچه كه در اين ميان مي تواند حائز اهميت تاريخي باشد شفافيت نيروهاي تضاد در اين برهه است . بدين معنا كه اين بار وجه عمده تضاد هاي فرهنگي و اجتماعي از دوشكل پيشين خود دور شده و نمود تازه اي يافته است كه عبارتند از:
1. ظهورنيروها ونمايندگان ترفي خواه، سكولار و نوگراي ايراني با ضرورت پيوند ارگانيگ و سازواره نوانديشي و نوگرايي (مدرنيته ومدرنيزم) از دومنظر مادي وغيرمادي و در تقابل با بخش سنتي ايراني- اسلامي
2. ظهور وتقويت نيروهاي مدافع سنت هاي ديني- اسلامي با ترويج خرافه پرستي و موهوم گرايي مفرط درتقابل با بخش نوگراي به اصطلاح غربي و ملي- ايراني
3. ظهور نيروي سوم پيوند دهنده باورهاي ديني با فرآورده هاي ذهني وعيني نوگرايي تحت نام نو انديشان ديني .