پیشاروی کودتای خرداد 60، سکوت رضایتمندانه و بسا همکاری را با « هرگاه خمینی از میان برخیزد، با وجود جنگ و انزوای جهانی، بر سرایران چه خواهد ﺁمد ؟ » و « از درون می توان جلوی گرایش به استبداد را گرفت ، بنا بر این مصلحت در سکوت و بسا ابراز رضامندی است »، توجیه کردند . سرکوبها و فساد رو به گسترش را، با « کشور گرفتار جنگ است » توجیه کردند . « رهبر » شدن خامنه ای را به استناد نامه ای که از قول ﺁقای خمینی جعل کردند و تغییر قانون اساسی برای استقرار ولایت مطلقه فقیه را با « در وضعیتی که مرگ خمینی بوجود ﺁورده است و هر حرکتی، ایران را به افغانستان دیگری بدل می کند و موجودیت ایران را به خطر می اندازد، پس مصلحت نیست اقدامی شود » ، توجیه کردند . شتاب گرفتن جریان خارجی شدن دولت و وابستگی ملت به دولت و گسترش فساد و خیانت دوران خامنه ای – هاشمی رفسنجانی ، را با « هاشمی رفسنجانی عمل گرا است و اگر پای او از میان برخیزد، افراطیها حاکم می شوند و هاشمی کسی است که میداند سودش در بردن رژیم بسوی مردم سالاری است و مخالفت با او مصلحت نیست » ، توجیه کردند . این توجیه را، یکبار دیگر، در جریان « انتخابات » اخیر ریاست جمهوری تکرار کردند . بتازگی هم ، ﺁقای مهاجرانی گفته است : بدان خاطر خواستار ادامه یافتن ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بودیم که استبداد نشود ! عقل قدرتمدار ، همواره با تخریب و تخریب خود ﺁغاز می کند. پس چه جای شگفتی است اگر ﺁقای مهاجرانی ، پیشاروی واقعیتی روشن، دروغ بگوید. پنداری نمی داند که نه تنها حکومت هاشمی رفسنجانی با ولایت مطلقه فقیه شروع شد و او دولت را تروریست گرداند و خیانت بر خیانت و فساد بر فساد افزود، بلکه توجیه ریاست جمهوری خاتمی – که ﺁقای مهاجرانی « وزیر » ارشاد او بود – این بود که اصلاحات سیاسی مقدم هستند و باید به فسادها و استبداد سیاسی پایان داد و دولت را به راه مردم سالاری باز ﺁورد . در همان حال که اعتراف صریح می کند بر وجود مافیاهای نظامی – مالی و می کوشد بانی مافیاها را مانع استقرار استبداد ﺁنها بباوراند، می گوید و صریح که حکومت خاتمی « تدارکاتچی » استبدادی شده است که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی چنان زورمند بوده است که امثال او پنداشته اند، اگر ریاست جمهوری او ادامه یابد، دیکتاتوری برقرار نمی شود!
حال ﺁنکه اقبال به شرکت در « انتخابات » ریاست جمهوری سال 1376 و ساختن « حماسه دوم خرداد » و ﺁنگاه توجیه گفتار و کردار ﺁقای خاتمی و حکومت او را توجیه می کردند با « به ریاست جمهوری رسیدن خاتمی دلیل اصلاح پذیری رژیم است و مصلحت در مدد رساندن به او است » . با ﺁنکه جهت عمومی که او و حکومت او اتخاذ کرد و ناتوانی مجلس ششم نیز دلخواه توجیه کنندگان را بر نیاورد ، ﺁنان به توجیه گری ادامه دادند . الا اینکه ، این بار، خمیرمایه، توجیه ترس از « جانشین شدن اقتدارگراها » گشت . در طول « انتخابات » ریاست جمهوری اخیر، « مصلحت ﺁنست که در انتخابات شرکت کنیم ، اگر نه، یکی از « اصول گراها » ، به ریاست جمهوری می رسد و فاجعه شوراها و مجلس هفتم تکرار می شود » وسیله ترساندن مردم و توجیه گر لزوم شرکت در انتخابات شد. . سرانجام ، کار به دو توجیه رسید : ضد هاشمی رفسنجانی ها ، « مصلحت را در این دیدند که به احمدی نژاد رأی بدهند تا هاشمی نشود و ضد احمدی نژادها مصلحت را در این دیدند که به هاشمی رأی بدهند تا احمدی نژاد نشود ! برغم هشدارها، به توجیه گری ادامه دادند و با توجیه هاشان برای بزرگ ترین تقلبها ، پوشش ساختند . با چنان زیاده روی که ﺁلت فعل مافیاهای نظامی – مالی « منتخب مردم » جلوه یافت .
و اینک با ﺁنکه ﺁقای احمدی نژاد و حکومت مجانین – به قول روزنامه الانبار - محلی برای توجیه باقی نگذاشته است، توجیه تراشان ، این توجیه را ساخته اند : « از ﺁنجا که احمدی نژاد دزد نیست ، پس رژیم تا ﺁنجا فاسد نشده است که نتواند اصلاح شود ! این واقعیت که او دزد نیست و وعده مبارزه با مافیای نفتی و فسادها را می دهد، به ما می گوید که مصلحت در حمایت از او است . چرا کاری را که از هاشمی رفسنجانی و خاتمی انتظار می رفت و توان انجامش را نداشتند، او از عهده بر نیاید؟ »
چرا توجیه، مؤثر ترین حربه استبداد است ؟ :
1 – در این چند توجیه که تأمل کنیم می بینیم چند امر را القاء می کنند الف – تقدم مطلق مصلحت بر حق و حقیقت را . و ب – قدرت و در همان حال تحول پذیری رژیم و ناتوانی مردم را . و ج - ضرورت پرهیز مردم از عمل و لزوم محدود کردن فعالیت سیاسی به محدوده رژیم را . و بنا بر این ، د – تقدم و حاکمیت ذهنیت ( = توجیه ها و مصلحت سنجی ها ) بر واقعیت را .
نه تنها واقعیتی که حقوق انسان و حقوق ملی هستند در ذهن ها حضور ندارند ، بلکه حتی قدرت تمرکز و تکاثر طلب ، نه فرﺁورده ای محسوب میشود که تا رابطه ها و بنا بر این، نظام اجتماعی – سیاسی را تغییر ندهی ، ویرانی بر ویرانی می افزاید، بلکه بمثابه واقعیتی که باید با ﺁن سازگاری جست، تلقی می شود . از این رو، دروغ زشت شمرده نمی شود . دروغ که مادر فسادها و بانی قدرت ویرانگر است، نه تنها زشت شمرده نمی شود، بلکه تا صفت « مصلحت ﺁمیز » می جوید، ارزشمند نیز می شود ! وگرنه ، چگونه ممکن است روزمره ، از ﺁقای احمدی نژاد دروغهائی را شنید که گویای عقده حقارت و اعتیاد عقل به سخافت هستند و باز این توجیه را ساخت که او چون دزد نیست، فاسد نیست و... ؟!
در جامعه استبداد زده، بخصوص اگر استبداد دینی باشد ، پندار و گفتار و کردار « مصلحت ﺁمیز » اراده مقاومت در برابر قدرت را منحل می کند . از ﺁن رو گفته اند استبدادهای دینی و مرامی بدترین استبدادها هستند،چرا که از یاد افراد و حافظه جمعی ﺁنها می برد که تنها مقاومت می تواند از تمرکز و تکاثر و انباشت قدرت جلوگیری کند . دین که می باید تذکار دائمی باشد به برخاستن به استقامت و به جای برانگیختن به استقامت، مخدری می شود که انسانها را به استسلام معتاد می کند . بدین خاطر ، یاد ﺁوری این واقعیت که قدرت استبدادی تنها از راه مقاومت دفع شر می کند و از این رو، سست نکردن پای مقاومت و دائم مردم را به مقاومت خواندن ، کارﺁمدترین شفاف گردانی است . برای درک اندازه این کارﺁئی ، بر هر ایرانی است که از خود بپرسد : هرگاه سالها مقاومت شکنی، بنام مصلحت و توجیه سازی، سالهای مقاومت بی خدشه می شدند، آیا ایران از استبداد نیاسوده بود؟ و بهترین فرصتها را برای رشد شتاب گیر مغتنم نشمرده بود؟
چرا توجیه کنندگان، محدوده قدرت را عرصه پندار و کردار خود کرده اند و واقعیتهائی که مردم و حقوق انسان و حقوق ملی و تحول پذیری شعور فردی و وجدان جمعی و... را عرصه اندیشه و عمل نکرده اند ؟ زیرا ، مدار عقل ﺁنها ، نه واقعیت که مجاز است ، نه حق که مصلحت است . مطالعه مستمر نوشته و گفته های توجیه گران و مصلحت سنجان ، در طول نیم قرن، به این جانب این اجازه را می دهد که بر این حقیقت تصریح کنم : با ابهام هایی که خود ساخته اند ، واقعیت ها و حقوق را ، یکسره از دیدگاه عقل خود بیرون برده اند . در گفته ها و نوشته های این جماعت، یا حقوق و واقعیتها معدومند و یا اشاره به ﺁنها ، برای استحکام بخشیدن به توجیه و مصلحت سنجی است. هرگاه کلمه حقی بر زبان و یا قلم ﺁورند، برای پوشاندن مراد باطل و محض توجیه و مصلحت سازی است . به فراموشی سپردن حقوق و واقعیتها را تمرین کرده و به توجیه و مصلحت سنجی معتاد شده اند . هرگاه خوانندگان به این صرافت افتند که در گفته ها و نوشته های توجیه سازان و مصلحت سنجان تأمل کنند، از شدت این اعتیاد اینان حیرت خواهند کرد.
بدین خاطر، شفاف گردانی ، رها کردن توجیه سازان و مصلحت سنجان از اعتیاد و مردم از بی حرکت شدن از رهگذر « فکرهای جمعی جباری » است که فرﺁورده های این توجیه ها و مصلحت ها هستند . راستی اینست که اعتیاد به توجیه و مصلحت در شمار خطرناک ترین اعتیادها است . بد اقبالی تمام است هرگاه اعتیاد همگانی بگردد .
این شفاف گردانی را چگونه باید انجام داد ؟ پیش از یافتن پاسخ این پرسش، پاسخ « چرا این توجیه ها و مصلحت سنجی ها در مردم مؤثر می شوند و مؤثر ترین حربه استبداد هستند» را پی بگیریم :
2 - در ذهن فردی و در ذهن جمعی مردم ایران ، مبنای پندار و گفتار و کردار، حقوق نیستند و مصلحت ها هستند . محیط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه، از دروغهائی ساخته شده اند که همه انگ مصلحت بر خود دارند : در مقام اندیشیدن در باره راه حلی ، در مقام جستن هدفی و روشی، مبنی ، مصلحت است . در قلمرو خانه و روابط خانوادگی و در محل کار، در قلمرو دین و عرف و عادت، در قلمرو رابطه با دولت ، در قلمرو رابطه با دنیای خارج، مبنا ، یافتن مصلحت و روش کردنش، یعنی انطباق جستن با قدرت و یا پرهیز از « ﺁفات » قدرت و یا استفاده از قدرت است.
چرا ؟ زیرا ، محدوده زندگی فردی و جمعی ایرانیان را استبدادها تشکیل داده اند : استبداد سیاسی که دیروز ولایت مطلق شاه ( = شاه مصدر بیم و امید است ) و امروز ، ولایت مطلقه فقیه ، استبداد دینی که جز مصلحت و تکلیف به اطاعت را به مردم نمی ﺁموزد و هر زمان نیاز قدرت ایجاب کند جای حکم دین را به مصلحت می سپارد، استبداد اقتصادی که « نیروی کار » را مطیع مطلق کارفرما تلقی می کند و ترس از بیکاری و گرسنگی را عاملی می کند تا که « نیروی کار » مصلحت خود را در اطاعت و کار زیاد و مزد کم ، بیابد و استبداد اجتماعی یا ساخت زورمدار خانواده و روابط خانوادگی که محلی برای عمل به حقوق انسان نمی گذارد ، تا جائی که روز تا شام ، اعضای خانواده می باید، مصلحت اختراع کنند و، بدانها، رفتار با یکدیگر- راست بخواهی انطباق با قدرت - را تنظیم کنند و استبداد فرهنگی که زبان همگان را زبان مصلحت ( زبان دروغ که انگ مصلحت ﺁن را ارزشمند نیز می کند . اندازه نگه نداشتن در بزرگ و کوچک کردن ، مدح و قدح و... ) گردانده و تنگنای مصلحت را ، فضای بسته ابتکار و ابداع گردانده است و باور « دینی – فرهنگی » که عقل فردی و جمعی ایرانیان را از توانائیها و استعدادها و حقوق هاشان یکسره غافل کرده است .
بدین قرار، بخاطر ضد فرهنگ مصلحت ، مصلحتی که پوشش دروغ بر حق و حقیقت و واقعیت، بیش نیست و بخاطر ابتلای همگان به تولید و مصرف مصلحتها ، وسط بازها بیشترین فرصت را در جامعه ایرانی دارند و بزرگ ترین ویرانگریها را تصدی می کنند . بخاطر این اعتیاد است که هر دروغی انگ مصلحت خورد، پذیرش عمومی پیدا می کند . چرا که عقلهای معتاد به مصلحت، حق و حقیقت و واقعیت را به تاریک خانه های خود رانده اند تا مبادا به یادشان ﺁورند . چرا که به عقلهای معتاد به مصلحت ، هر زمان حقوق انسان و حقوق جمعی انسانها را خاطر نشان کنی، به بزرگ ترین دروغ توسل می جویند و بر شدت اعتیاد می افزایند . می گویند : به حکم دین و عقل، مصلحت بر حق و حقیقت مقدم و بر این دو حاکم است !. شدت اعتیاد از توجه به تناقض ﺁشکار در دروغ اکبر بازشان می دارد : مصلحت مقدم بر حق، چون حق نیست ، پس، پرده ایست که حق را می پوشاند . پس دروغ و از نوع بسیار خطرناک ﺁنست . هر ﺁنچه حق نیست ، ناحق و باطل است . فریب کار کلمه مصلحت را جانشین کلمه باطل می کند تا ﺁدمی از اینکه حق خویش را به مصلحت فروخته ، حق را داده و ناحق گرفته است ، راضی نیز بشود . حال اگر، کلمه ناحق را به جای کلمه مصلحت بگذاریم، مبهم شفاف می شود : « ناحق بر حق و حقیقت مقدم و بر ﺁن حاکم است » .
این دروغ، بزرگ ترین دروغ است ، زیرا با کلمه مصلحت، دروغی چنین زیان بخش را مصلحت می گرداند و ﺁن را بر حق مقدم و بر ﺁن حاکم می کند و این دروغ را حکم دین و عقل می باوراند !
بدین قرار، همت بلند و اراده استوار می خواهد تا بتوان به مبارزه برای ترک کردن و ترک دادن اعتیادی چنین برخاست :
روشنگردانی بمثابه روش ترک اعتیاد به توجیه و مصلحت :
1 – بی نقش شدن ﺁزادی در زندگی روزانه اعتیاد عمومی به مصلحت و توجیه را ، گزارش می کند . از این رو ، مهمترین شفاف گردانی ها ، توضیح پی گیر نقش ﺁزادی در زندگی روزمره و ترک اعتیاد به دروغ و بنا بر این، به توجیه سازی و مصلحت تراشی است . در حقیقت،
2 - ماده اولیه توجیه و مصلحت سازی ، دروغ است . با ﺁنکه دروغ در شمار بزرگ ترین گناهان است و ایرانیان مردمی بوده اند که دروغ را مایه تباهی می شمرده اند، در ایران استبداد زده امروز، ملاتاریا دروغ را واجب گردانده و به دروغهایی که می سازد و می گوید ، برچسب « مصلحت ﺁمیز » نیز نمی زند. زیرا ﺁنها را جانشین حقیقتها می کند . حرمت دین را نیز نگاه نمی دارد و قلمرو باور دینی را هم به بازار مکاره دروغهای دینی بدل می سازد . شفاف گردانی، مبارزه با دروغ است و تحقق می یابد به الف – پوشش دروغ « مرامی » را دریدن که، بدان، استبدادیان به خود مشروعیت می دهند ،بقصد ﺁزاد کردن همگان از باور از خود بیگانه و سلب مشروعیت از استبداد. و ب – برگرفتن پوشش دروغ از هر ادعایی که استبدادیان می کنند. و ج – این واقعیت را به مردم یادﺁور شدن که هر بار مصلحت می سازند و بدان تسلیم شدن به قدرت را توجیه می کنند، به ﺁزادی و حقوق خویش و حقوق یکدیگر تجاوز می کنند . و در نتیجه، د - رساندن حساسیت نسبت به دروغ ، به حداکثر .
3 - از ﺁنجا که مصلحت سنجی و توجیه تراشی ، انطباق طلبی با قدرت است، تضاد و دشمنی شوره زاری است که مصلحت و توجیه تولید می کند . توضیح این که در دشمنی، مصلحت گرائی روش اصلی می شود و ساخت و پخش « ضد اطلاعات » ، یعنی دروغ، کاری می شود که دو طرف تضاد ،ﺁن را ارزشمند نیز می شمارند. از دو نوع مصلحت سازی، یکی توجیه گر دروغ سازی بر ضد قدرت حاکم و دیگری توجیه گر پوشاندن معایب ذاتی گروههائی که به خود عنوان « اپوزیسیون » می دهند، دومی بسیار خطرناک تر است . به این دلیل که اگر پیش از انقلاب، بنام مصلحت، چشمان حقیقت بین را بر عیب ذاتی ملاتاریا که زورباوری است، نسبته بودیم، در پی انقلابی که گل را بر گلوله پیروز کرد، تبهکارترین استبدادها سر بر نمی ﺁورد .
بدین قرار، شفاف گردانی ، الف –حجاب برگرفتن از دروغهای ساخت رژیم و، نیز، از دروغهای ساخت « اپوزیسیون » و ب – ابهام زدائی از « اپوزیسیون » ، به قصد سالم گرداندن بدیل مردم سالار. این سالم سازی به دریدن پرده مصلحتهائی واقعیت می یابد که توجیه گر پذیرفتن زورباوران وابسته به جمع مخالفان با استبداد حاکم هستند . و
د - بدیلی که ﺁزادی را هدف می کند می باید پندار و گفتار و کرداری تبلور حقوق انسان و حقوق ملی داشته باشد و از راه مبارزه با مصلحت و توجیه دروغ و ستیز با همه انواع فسادها و خیانتها ، افق ﺁزادی را به روی مردم ایران بگشاید.
4 - مصلحت سازی، به خصوص در قلمرو سیاست و دین، نیاز به منطق صوری ، بمثابه روش دارد . اعتیاد عمومی به مصلحت و توجیه، با اعتیاد به صورت و شکل همزاد است . برای مثال، ﺁقای احمدی نژاد امریکا را سرزنش می کند که، بنا بر قرارداد، می باید قطعات یدکی را به ایران بدهد و از انقلاب بدین سو، نمی دهد . بدین دروغ، او می خواهد ، در ماجرای سقوط هواپیما، بار تقصیر را از دوش رژیم بردارد و بر دوش امریکا بگذارد . او می داند استفاده از حسیاستی که سقوط هواپیما برانگیخته است از سوئی و اعتیاد به مصلحت و توجیه از سوی دیگر، سبب غفلت همگانی می شود از این واقعیت که الف – ﺁلت گروگانگیری ملاتاریا شد . ب - در گفتگو با حکومت کارتر، ﺁن حکومت ﺁماده دادن قطعات یدکی و اسلحه خریداری شده به ایران بود، حتی ﺁماده بود به ایران اسلحه بفروشد، اما ﺁقایان هاشمی رفسنجانی و رجائی ، ﺁنهم در ماه اول جنگ، گفتند : ایران اسلحه و قطعات یدکی امریکائی را نمی خواهد . این ﺁقای خمینی و دستیاران او بودند که حقوق ملی ایران را وجه المصالحه معامله پنهانی با ریگان و بوش بر سر گروگانها کردند . این ملاتاریا و مافیاهای نظامی – مالی هستند که، به قصد نگاهداشتن ایران در انزوا، بحران می سازند و حقوق ملی ایرانیان را قربانی استبداد تبهکار خود می کنند . بدیهی است، در گروگانگیری و... امریکا بمثابه قدرت سلطه جو، دستیار ملاتاریا و مافیاهای نظامی – مالی بوده است و هست .
و باز ، اسلام را در ﺁئین خشونت ناچیز کردن ، بدون الف - غافل کردن عقلها از اسلام بمثابه بیان ﺁزادی و ب - صورتی ساختگی را جایگزین واقعیت کردن، کجا ممکن است ؟ هم اکنون، از دو سو، خشونت گرائی کور با اسلام گرائی برابر نشانده می شود : از سوی غرب سلطه گر بخاطر نیاز شدیدش به دشمن و از سوی زورپرستانی نظیر بن لادن و مصباح یزدی و خامنه ای هم بخاطر نیازشان به دشمن و هم برای توجیه کردن خشونت ستائی بیمار گونه شان . و...
جا دارد هشدار دهم که بنا بر قانونی از قانونها که هر قدرتی در ایجاد و تمرکز و بزرگ شدن و انحطاط از ﺁن پیروی می کند، در دوران انحطاط ، نیاز قدرت به دشمن بیشتر می شود . زیرا هم در درون مرزهای ملی و هم در بیرون این مرزها، الف - میزان حمایت کاهش می پذیرد و ب – ﺁئین توجیه کننده قدرت اعتبار می بازد و ج – قدرت نه تنها دیگر نمی تواند برای مسائل داخلی و خارجی راه حل پیدا کند، که خود مسئله ساز می شود . بنا بر این ، د – بزرگ و عاجل تبلیغ کردن دشمن به قصد ایجاد و تشدید ترس ، ضرورت تمام پیدا می کند . پس تا می تواند دشمن را ترسناک – به یادﺁورید قول بلر را : صدام ظرف 45 دقیقه می تواند جنگ اتمی براه اندازد ! و بحران و انزوا سازی احمدی نژاد را در مقام ﺁلت فعل مافیاهای نظامی – مالی - جلوه می دهد.
بدین سان ، الف - شفاف گردانی بس ارزشمند ﺁشکارکردن دلیل افراط در دشمن تراشی ، در مسئله سازی و ﺁن را مایه ایجاد بحران و تشدید ﺁن کردن است . این دلیل همواره ، پوشاندن انحطاط قدرت حاکم است . پوشاندن انحطاطی است که با ایجاد ترس در درون و دشمن در بیرون، می باید اگر متوقف نشد، دست کم کند شود . از این رو است که با صورت پردازی ، دروغ را راست جلوه می دهد و با ﺁن ترس از دشمن را القاء می کند تا مگر ، جریان انحطاط خود را کند کند . پس اگر مافیاهای نظامی – مالی بکار ساختن ﺁئین خشونت و « تدارک قشون » برای امام زمان از سوئی و مسئله های بحران ﺁفرین از سوی دیگر مشغولند، انحطاط رژیم را است که پنهان می کنند . غافل از این که وجود مافیاها و رئیس و وزیر شدن امثال احمدی نژاد، واقعیتی را که پنهان می کنند، ﺁشکار می گرداند .
بدین قرار، هر بار که دروغی راست نما ، جانشین حقیقت می شود، بخصوص اگر قصد ایجاد و یا تشدید ترس باشد، انحطاطی را گزارش می کند. شفاف گردانی پی گرفتن انحطاط و ﺁگاه کردن جامعه از جریان انحطاط و واقعیتهائی است که قدرتمدارها از ﺁنها غافلشان می کنند . ب - ترک گفتن عادت به منطق صوری و ترک دادن عادت به این منطق نیز شفاف گردانی بسیار مهم دیگری است . و ج - با توجه به این واقعیت که مردم ایران ، در فضای بسته استبداد، دو زبان و دو رفتار، یکی اندرونی و دیگری بیرونی یافته اند و صورت ﺁرائی اعتیاد عمومی است، صورت ﺁرائیها را شناسائی و یک به یک به مردم شناساندن و نقش ﺁنها را در اعتیاد به فعل پذیری و ترس شدید از ابتکار ﺁشکار کردن، شفاف گردانی است . شفاف گردانی بس ضرور . یادﺁور می شود ، که اینجانب از زمان تحقیق در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی و یافتن این دوگانگی ظاهر و باطن ، این شفاف گردانی را بس سودمند یافته و ترکش نگفته ام. هرگاه همگان به این شفاف گردانی بپردازند ، نه تنها ایرانیان را از بدترین اعتیادها که از استبدادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیز می ﺁسایند .
5 - در رویاروئی حق و ناحق ( = اوامر و نواهی زور ) ، حقیقت را وسیله رسیدن به قدرت کردن، رایج ترین روشها است . علی ( ع ) بود که این روش قدرت پرستان را ﺁشکار کرد . و هم دولت حق که بر باد رفت و هم او که بدین توجیه ترور شد : قرﺁن بر نیزه کردن و حکمیت را به او تحمیل کردن و ﺁنگاه به این عذر که « حکم از ﺁن خدا است » چرا به حکمیت تن دادی ، به ستیز با او برخاستن و سرانجام شهید کردن او .
از انقلاب بدین سو، ملاتاریا این روش را فراوان بکار برده است و می برد و، امروز، مافیاهای نظامی – مالی ، در بکار بردن این روش، دست ملاتاریا را از پشت بسته است . چنانکه ﺁقای احمدی نژاد می گوید : کوره های ﺁتش سوزی که نازیها یهودیان را در ﺁنها می سوزاندند، افسانه اند . این قسمت از قول او ، دروغی است که فکر منحط و روحیه و رویه ضد کرامت و حقوق انسان او را ﺁشکار می کند . انحطاط فکری – اخلاقی این شخص اندازه نمی شناسد چرا که علی ( ع ) بخاطر بیرون ﺁوردن خلخالی از پای دختری یهودی گریست و اینک کسی که مدعی است شیعه علی و مشغول ﺁماده کردن اسباب ظهور ولی عصر است، یکی از مهیب ترین و شنیع ترین جنایتهای تاریخ را افسانه می خواند . اما قسمت دوم قول او را ، هرگاه به بیانی درﺁوریم که بتوان حق خواند، اینست : اروپا به یهودیان زورگفته و با ﺁنها شنیع ترین جنایت ها را روا دیده است. اما چرا ﺁن را با ستم به مردم فلسطین و محروم کردن خاورمیانه از صلح و پیشرفت ، جبران می کند ؟
اما او ﺁن هلوکوست دروغ است و این « حقیقت » را بخاطر کدام هدف ، تکرار می کند ؟ ﺁیا او این اندازه نادان است که نمی داند نه فلسطینی که تمایلهای راست و راست افراطی در اسرائیل و اروپا و امریکا از این سخن سود می جویند و مردم ایران و مردم فلسطین و مردم خاورمیانه هستند که زیان می بینند ؟ ﺁیا او و امثال او نمی دانند هرگاه خمینیسم نبود، ریگانیسم و تاچریسم نیز نبودند و در اسرائیل ، شارون لنگر سیاست نمی شد و بنیادگرائی چون بوش در امریکا به ریاست جمهوری نمی رسید و دست راستی های فرانسه ﺁن جرأت را نمی یافتند که « اسلام گرائی » را دست ﺁویز سرکوب حاشیه نشینان محروم کنند و به ستایش رسمی از استعمار بپردازند ؟ چرا می داند . بنا بر این ، دو کلمه ، یکی دروغی گویای درون تباه خویش و دیگری حقیقتی را وسیله رسیدن به هدف باطل می کند که تشدید انزوا و تشدید ترس از اسرائیل و غرب و تحکیم موقعیت مافیای نظامی – مالی به زیان مافیاهای رقیب و کند کردن روند انحطاط است . اما او و ﺁلت بازانی که او را ﺁلت کرده اند، غافلند که شتاب گرفتن ﺁهنگ انحطاط رژیم را نیز بر اهل خرد نمایان می سازند .
لذا، الف - از ابهام خارج کردن هدف واقعی استبدادیان ، هر بار که دروغ می سازند و نیز هر بار که حقیقت را وسیله توجیه هدفی می کنند که قدرت طلبی ایجاب می کند، از بسزا ترین کار ها است . و ب - ﺁشکار کردن تجاوزهایی که از رهگذر این روش به حقوق ملی و حقوق انسان می شود، نیز، از مهم ترین شفاف گردانیها است . اقتصاددانان می باید اثرات این روش مافیاهای نظامی – مالی را بر اقتصاد و سیاست شناسان اثرات انزوا را بر موقعیت سیاسی ایران در منطقه و جهان و محققان فرهنگ اثرات ﺁن را در بسته شدن فضای فرهنگ و در سنگین شدن جو خشونت و در تخریب نیروهای محرکه رشد و جامعه شناسان اثرات اجتماعی ایران در حلقه ﺁتش و ترس و تهدید و گرفتار بحران ها شدن را ، کار روزانه خود کنند وبه غیبت سخت بدخیم خویش ، غیبت در هر چهار بعد زندگی مردم ایران، پایان ببخشند .
6 - از رایج ترین صورت سازیها که رژیم کنونی ، از ﺁغاز روش کرده است ، پوشاندن قصد واقعی ، با اتخاذ افراطی ترین موضعگیریها است . این روش خاص رژیم ملاتاریای دیروز و مافیاهای نظامی – مالی امروز نیست . همه تمایلهای زورمدار ، بخصوص ﺁنها که صفت « افراطی » دارند، این روش را بکار می برند . گروگانگیری و شیطان بزرگ خواندن امریکا که پوشش بازسازی استبداد و معامله های پنهانی شدند که قرارداد ننگین الجزایر و افتضاحهای اکتبر سورپرایز و ایران گیت را ببار ﺁوردند . « جنگ تا ﺁخر ادامه دارد » که پوشش همدستی با امریکا و انگلیس و اسرائیل شد و به قبول ﺁتش بس و سر کشیدن جام زهر انجامید و ﺁنها را هم که در شفاف کردن مقاصد رژیم شرکت نکردند، در سکوت فرو برد و هنوز که هنوز است در سکوت نگاه داشته است، حمله های زبانی به تجاوزهای امریکا به افغانستان و عراق و همکاری زیرازیر با امریکا، امتیاز فروشی در پوشش حمله به « نظام سلطه » و ... و اینک حمله های زبانی به اسرائیل و امریکا و مطالبه تضمین « امنیت رژیم »، و نه ایران ، از امریکا و اسرائیل .
بدین قرار، افراطی گری بنام مصلحت، در سیاست داخلی و نیز در سیاست خارجی، هدفهای چندگانه ای را تعقیب می کند . در هر دو قلمرو، جوی را بوجود می ﺁورد که الف – سازش را غیر قابل اعتراض می کند و ب - سلطه استبدادیان بر دولت و جامعه ملی را تحکیم می بخشد .
لذا، شفاف گردانی الف – هدفهائی را ﺁشکار کردن است که با افراطی گری پوشانده می شوند . و ب – بخصوص ، شفاف کردن حق یا حقوقی است که افراطی گری ﺁن را دستمایه می کند و دقیق کردن هدفی است که بنا بر حقوق ملی یا حقوق انسان می باید تعقیب شود . برای مثال، در مسئله اتم، ﺁشکار کردن هدف پنهانی مافیاهای نظامی - مالی یک کار است اما دقیق کردن حق مردم ایران و موضعی که باید اتخاذ کرد، کاری دیگر است . شفاف گردانی به هر دو کار انجام می گیرد . این دو شفاف گردانی هم ماهیت استبدادیان را بر مردم ﺁشکار می کند ، هم به مردم امکان می دهد از وجود راه و روش و هدفی منطبق با حقوق ملی خویش ﺁگاه شوند ، هم بر ﺁگاه شدن بر میزان تجاوز به حقوق ملی خود ، بابت « تضمین امنیت دولت مافیاها ، تواناشان می گرداند و هم مردم را در رهبری جنبش برای بیرون رفتن از استبداد شرکت می دهد .
7 - تکرار کنم که عقل قدرتمدار با تخریب شروع می کند . بدیهی است می پندارد دشمن یا رقیب خود را تخریب می کند اما در حقیقت، خویشتن را تخریب می کند . از رایج ترین روشهای تخریب که زورپرستان و بخصوص دولتهای استبدادی بکار می برند، نسبت دادن خیانت و جنایت و فساد خویش به مبارزانی است که برای ﺁزادی و رها کردن جامعه از دولتی مبارزه می کنند که خیانت و جنایت و فساد را روش کرده است . در حال حاضر، سه رأس مثلث زورپرست این روش را ، به افراط ، بکار می برند . برای مثال، نظریه خشونتی که مصباح یزدی ساخته است، رونوشت برداری یک کم مایه از نظریه های خشونتی است که در غرب ساخته شده اند . اما همین غرب زده کم مایه، هر مخالف احتمالی با این ﺁئین را ، غرب زده و مرعوب غرب و... خوانده است . و یا ، دستگاه خمینی جنگ را برای تثبیت استبداد و در سود امریکا و اسرائیل و انگلستان ادامه می داد و، در همان حال، مدعی می شد امریکا می خواهد جنگ خاتمه یابد و مخالفان با جنگ را عامل امریکا می خواند ! و یا سازمان ترور جنایتهای سیاسی را « قتلهای زنجیره ای » گرداند و ، بنا بر نوبت، به « محفل واواکی » ، به عمال اسرائیل و به اصلاح طلبان نسبت داد و یا ... و بدین روش بود که دستگاه معاویه، یگانه ای چون علی (ع ) را ، به مردم شام، نخستین کافری باوراند که به دست مسلمانان کشته شد !
بدین قرار ، شفاف گردانی به دو کار تحقق می یابد : الف – افشای خیانت یا جنایت و یا فساد را پی گرفتن و مرتکبان و هدفهاشان را ﺁشکار کردن و ب - در برابر خائن و جانی و فاسد که پیشه خویش را به مبارزان با جنایت و خیانت و فساد نسبت می دهد ، نه موضع دفاع باید جست و نه واکنش باید شد، کنش باید شد و به شفاف گردانی دو بعدی ادامه باید داد : شفاف کردن خویش در اینهمانی با حقوق و شفاف نمودن اینهمانی زورپرست با قدرت ( = زور )
8 - موقع این یادﺁوری است که مصلحت همواره به سود قدرت و به زیان صاحب یا صاحبان حق سنجیده می شود . ﺁیا ممکن است مصلحتی سنجید که بسود صاحب حق باشد، هرگز. چرا ؟ زیرا صاحب حق نیاز به برخورداری از حق خود دارد و مصلحتی که حق نباشد، او را وادارکردن به چشم پوشیدن از حق خود بسود قدرت زیادت طلب است . در حقیقت، مصلحت همواره پوشش تجاوز به حق است . پس هر انسانی این معیار را بکار برد، فریب مصلحت سنجی زورپرستان - اغلب در پوشش و ﺁرایش وسط باز- را نمی خورد . بدیهی است استبدادیان ، بنا بر موقع، از « مصالح نظام » و « مصالح ملی » یا « منافع ملت » دم می زنند . ملاتاریا همواره « مصالح نظام » را بر زبان و قلم جاری می کرد و میکند و « مجمع تشخیص مصلحت نظام » را نیز تشکیل داده است . اما اینک، مافیاهای نظامی – مالی « مصالح نظام » را ، بنا بر موقع، با « منافع ملی » و یا « مصالح ملی » جانشین می کنند . برای مثال، در بحران اتمی که ساخته اند، « منافع ملی » و گاهی نیز « حق ملت » دست ﺁویز می شود . هرچند که تغییر اصطلاح گویای جا به جائی در سلسله مراتب قدرت است، اما دو قصد، یکی قصد ملاتاریا و دیگری قصد مافیاها، یکی و همان « مصالح » دولت استبدادی بیگانه از ملت است . زیرا الف - ملت دارای حقوق ملی با تعریف روشن است . نیاز دارد، با « منافع ملی » گنگ و مبهم، او را از حقوق خویش غافل نکنند . ب - خاصه هر حقی اینست که دارنده اش، خود ﺁن را بکار می برد . ج – مصلحتی که استبدادیان می سنجند ممکن نیست ناقض حقوق ملی نباشد . بنا بر این، هر زمان دولت استبدادی پای « مصالح ملی » یا منافع ملی » را به میان کشید، بر او است حقوقی را سراغ گیرد که بنای استبدادیان بر تجاوز به ﺁنها است . د – دفاع از هر حقی نیز برعهده صاحب ﺁن حق است . مدافع حقوق هر انسان خود او از راه عمل به حق است . مدافع حقوق هر ملتی خود ﺁن ملت است . از این جا، استبدادی که با تجاوز به حق حاکمیت ملت و تصرف عدوانی ثروت ملی او پدید ﺁمده است و هیچ گاه به ملت نمی گوید چرا با دست ﺁویز کردن « منافع ملی » ، بحران می سازد و سرنوشت او را به بازی می گیرد، نه مدافع حقوق ملی که فرﺁورده تجاوز به این حقوق است .
بدین قرار، شفاف گردانی دقیق کردن الف – ماهیت مصلحتی است که سنجیده می شود و ب - تشخیص حقوقی است که مصلحت پوشش تجاوز به ﺁنها است .
مصلحتها و روشهای « عامه پسند و عامه فریب » در مصلحتها وروشهائی خلاصه نمی شوند که برشمردم تا روشهای شفاف گردانی را بشناسانم . اما زیان بار ترین و رایج ترین مصلحت سنجی ها و توجیه سازیها همین ها هستند . در فرصتی دیگر، به انواع دیگر مصلحت سنجی ها و توجیه سازیها باز می گردم .
مصلحت سنجی و توجیه سازیها به ما می گویند ، می توان از مدار بسته بد و بدتر بدرﺁمد هرگاه به موقع و نیک اندیشید و عمل کرد . وگرنه ، بعد از احمدی نژاد، باید به انتظار بدترین نشست .
هشدار می دهم نخست به مردم ایران و ﺁنها که می خواهند در بدیل مردم سالار شرکت کنند و ﺁنگاه به دانشگاهیان و دانشجویان که مبادا از شفاف گردانیها یک لحظه غفلت کنیم و بدین غفلت، اختیار فردا را از دست بدهیم و گرفتار جبر قدرتی بگردیم که بسا فردا را تیره تر از امروز می گرداند .
و هشدار می دهم به مصلحت سنجان و توجیه سازان که به کارنامه خویش ، از پیش از انقلاب تا امروز ، بازگردید و از روزگار سیاهی که برای مردم ایران و خود ساخته اید، عبرت بگیرید و از توجیه سازی و مصلحت سنجی ضد حقوق انسان و حقوق ملی ایرانیان باز ایستید . بگذارید شب تیره حاکمیت امثال احمدی نژاد را که براستی ترجمان خفت ملی است، با تاباندن خورشید ﺁزادی بر ایران، سپیده استقلال و ﺁزادی و رشد بر میزان داد و وداد بگردانیم .