اگرچه هفت ماه از برگزاري انتخابات نهم رياست جمهوري و پيروزي اصولگرايان در اين انتخابات مي گذرد اما گويي اين زمان براي درک و تحليل شرايط جامعه از سوي اصلاح طلبان ايراني کافي نبوده است از اين روست که محافل سياسي سکوت هفت ماهه اصلاح طلبان در شرايط حساسي که کشور در آن به سر مي برد را ديگر نه اعتراض به رويه هاي اصولگرايان بلکه انفعال اين سياستمداران تلقي مي کنند تا جايي که دعوت چندي پيش اصلاح طلبان مشارکتي براي شکستن سکوت حاکم بر فضاي عمل سياسي اصلاح طلبان نيز نتوانست راهگشا باشد چراکه دوره "تعليق استراتژي" اصلاح طلبان طولاني تر از آن شده است که خروج از آن با يک تلنگر و حتي بحراني نظير بحران پرونده هسته اي امکان پذير باشد.
اما مقدم برآن انتخاب سياست سکوت از جانب اصلاح طلبان که پس از نتيجه برآمده از انتخابات نهم رياست جمهوري حاصل شد را نبايد تماما اتخاذ يک " استراتژي" از جانب اصلاح طلبان ايراني دانست چرا که سکوت در عرصه سياسي تنها مي تواند در قالب تاکتيک و ابزاري براي رسيدن به هدف ظاهر شود اينچنين است که شکست اين جريان سياسي از رقيب اصولگراي خويش در عرصه انتخابات و مهم تر از آن گسست حلقه اعتماد ميان جامعه و اصلاح طلبان سکوتي ناخواسته را بر عمل اين سياستمداران حاکم کرد.سکوتي که خيلي زود و در غياب " استراتژي" از سوي اصلاح طلبان به غلط به عنوان تنها چاره پيش روي پذيرفته شد و با عنوان " استراتژي سکوت" در نمايه بيروني احزاب بزرگ اصلاح طلب نصب شد تا اين سياستمداران رانده از قدرت در سايه فرصت به دست آمده شايد قادر باشند "انفعال دراستراتژي " خويش را کنار بگذارند و همچنان که تک چهره هايي از اين جمع بر"اعتماد سازي" در پرونده هسته اي به عنوان تنها راهکار پيش روي دولت جديد تاکيد مي کنند، خود نيز " اعتماد سازي در افکارعمومي" را به عنوان اولين و اصلي ترين وسيله براي تحقق هدف "بازگشت به قدرت سياسي" درپيش گيرند.
اين چنين بود که بسياري از نخبگان سياسي مزاياي شکست اصلاح طلبان در انتخابات اخير و به تبع آن يکپارچه شدن حاکميت اصولگرا در کشور را بسيار بيشتر از مضرات آن براي سياستمداران اصلاح طلب در پيشبرد اهداف اصلاح طلبانه عنوان مي کردند و اخراج شدگان از حکومت را به بازنگري در رفتار سياسي هشت ساله خويش فرامي خواندند. اما تداوم سکوت سياسي اصلاح طلبان و تعميم اين سکوت به تمامي حوزه هاي قدرت مي رود تا باقي مانده اميد نخبگان کشور را نيز به ياس تبديل کند چرا که در هفت ماه اخير عموم اصلاح طلبان نه تنها اقدامي در جهت بازگشت به عرصه اجتماع انجام نداده اند بلکه در حساس ترين شرايط کشور تنها به صدور چند بيانيه کلي اکتفا کرده اند.
حتي در اين ميان صدور بيانيه تحليلي_ تفصيلي جبهه مشارکت در هفته هاي قبل که خروج از فضاي فعلي را به ديگر اصلاح طلبان توصيه مي کرد نيز به دليل عدم پايبندي جبهه مشارکت به توصيه هاي خويش نتوانست به شکستن فضاي موجود کمک کند چرا که بزرگان اين حزب اصلاح طلب که در مقطع انتخابات خويش را "اصلاح طلبان پيشرو" مي ناميدند اکنون در عمل به توصيه هاي خويش عقب مانده و همچنان در پس سکوت ، ديگران را به شکستن سکوت تشويق مي کنند.
به اين ترتيب اگرچه چندتن از شخصيت هاي اصلاح طلب که البته در مقطع انتخابات به فراخور با بي مهري دوستان "پيشرو" خويش نيز مواجه شدند، هيچگاه خود را درسايه سکوت قرار ندادند و البته تحميل سکوت بر خويش را" استراتژي " تلقي نکردند اما قاطبه اصلاح طلبان آنچنان در زير سايه سنگين سکوت خودساخته و تحميلي سنگر گزيدند که اکنون براي خارج شدن از اين فضا در انتظار فرصتي مناسب نشسته اند.فرصتي که بي شک انتخابات آينده شوراها و خبرگان رهبري در اختيار اين سياستمداران قرار خواهد داد.اين چنين است که اصلاح طلبان بدون متحمل شدن هزينه حضور و محاکمه در افکار عمومي و البته در سايه تداوم "استراتژي سکوت" که اينک به بهترين تاکتيک کوتاه مدت تبديل شده است دير يا زود بار ديگر قطار پوپوليسم را به حرکت درخواهند آورد و جالب اين جاست که جذب آراي توده هاي مردم خسته از سياست هاي اصولگرايان چندان دور از ذهن به نظر نمي آيد. بنابراين اگرچه در کوتاه مدت بر آراي پيشين اين جريان سياسي افزوده خواهد شد اما در بلند مدت شکستي به مراتب سنگين تر از انتخابات نهم رياست جمهوري در انتظار اصلاح طلبان خواهد بود، چراکه اگر در انتخابات اخير نخبگان جامعه عملکرد هشت ساله صلاح طلبان را زير ذره بين برده و به نشانه اعتراض به اين رويه از تحريم انتخابات سخن گفتند، اما تکرار اين سناريو در فواصل زماني مختلف توده هاي مردم را نيز به مرور وارد اين سيکل خواهد کرد و بر تعداد رويگردانان از سياست هاي اصلاح طلبانه خواهد افزود.
به اين ترتيب به باور غالب منتقدان ،"استراتژي اصلاح طلبان" در اين مقطع زماني بايد خروج از انفعال سياسي و ترميم رابطه با بدنه فعال جامعه باشد تا در سايه اعتماد سازي متقابل ميان توده مردم و سياستمداران اصلاح طلب، سکوت تحميلي، استراتژي تلقي نشده و عمل سياسي جايگزين انفعال سياسي گردد.
بنابراين در روزهايي که فضاي سياسي کشورفضاي مانور بيشتري را به حاشيه نشينان قدرت مي بخشد تا انتقادهاي خويش نسبت به عملکرد مسئولين را مطرح کنند، تداوم سکوت و تعمد بر نام بردن از "استراتژي سکوت " به جاي" انفعال " چندان نمي تواند راهگشاي آينده اصلاح طلبان باشد.اگرچه ديکته نانوشته غلط ندارد اما ديکته ننوشتن از جانب اصلاح طلبان نمي تواند جبران عملکرد گذشته آنان و جلب توده هاي از دست رفته باشد.مهم اينکه انفعال در شرايط فعلي ديکته اي است که به مراتب غلط هاي بيشترو نهايتا اثري منفي تر و البته قويتر از عملکرد گذشته اصلاح طلبان در افکار عمومي خواهد گذاشت.