سعيد حجاريان:
من بقيهالسيف خيل عظيمي هستم كه ديگر نميتوانند از خود دفاع كنند
تهران- خبرگزاري كار ايران
مراسم ويژه ششمين سالگرد ترور «سعيد حجاريان» از سوي شاخه جوانان جبهه مشاركت ايران اسلامي برگزار شد.
به گزارش خبرنگار "ايلنا"، «سعيد حجاريان» كه خود در اين مراسم حضور يافته بود، گفت: «من بقيهالسيف خيل عظيمي هستم كه ديگر دستشان از دنيا كوتاه است و نميتوانند از خود دفاع كنند. كساني چون پويندهها و مختاريها، فروهرها و شريفها, دوانيها و خيليهاي ديگر كه امروز در ميان ما نيستند و ما شاهد اين هستيم كه آنها را از دست دادهايم.»
وي در اين برنامه كه با عنوان «براي صلح...» برگزار شد، افزود: «ترور آنها باعث شده است پرونده مفتوح بماند و بسته نشود و متأسفانه ما مجبوريم سالانه اينجا جمع شويم تا وقتي از اين جمع گروهي حقيقتياب تشكيل شود و به ماجرا بپردازد، نه به قصد انتقام بلكه به قصد عبرت.»
حجاريان با بيان اينكه «اگر جلوي چنين اقداماتي گرفته نشود، ممكن است نسل آينده با خطرهاي گستردهاي مواجه شود»، تصريحكرد: «ممكن است فردا با ترورهاي گستردهاي مثل نسلكشيهايي كه در صربستان و گوشه و كنار دنيا معمول است، مواجه شويم. نسلكشيهايي كه امروز در دادگاههاي بينالمللي مطرح هستند.»
حجاريان ادامه داد: «براي ملتي با قدمت و شرافت ايران صحيح نيست كه چنين پروندههايي در مجامع بينالمللي داشته باشيم.»
عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت با بيان اينكه «بارها گفتهام كه لايق اين نيستم كه به خاطر من چنين مراسمي برگزار شود»، گفت: «قبل از من نسلهايي از ميان ما رفتهاند كه بايد براي آنها گريست و مراسم گرفت.»
بنابراين گزارش، سعيد حجاريان صاحبامتياز و مديرمسؤول روزنامه توقيفشده «صبحامروز» در اين مراسم بهجاي ادامه سخنان خود متني را ارائه كرد كه عنوان آن «ترور به قصد ترور» بود.
به گزارش "ايلنا"، متن كامل مقاله ارائه شده توسط سعيد حجاريان با عنوان «ترور به قصد ترور» به شرح زير است:
روزي در تحريريه روزنامه «سلام» مشغول رتق و فتق امور بودم كه مردي ميانسال وارد سردبيري شد و يكسره نزد آقاي موسويخوئينيها رفت و براي او توضيحاتي داد. رنگش پريده بود و با احتياط همان طور كه آمده بود، سلام را ترك كرد. آخر شب بود كه بعد از بستهشدن روزنامه، من نزد آقاي خوئينيها رفتم و از وي خداحافظي كردم تا عازم منزل شوم. ايشان به من گفت: «آقايي آمده بود اينجا و حرفهاي عجيبي ميزد. من كه باور نكردم آيا به نظر شما عاقلانه است كه جمعي از نويسندگان را كه با اتوبوس عازم ارمنستان هستند در گردنه حيران به ته دره بفرستند؟ يعني ممكن است اين اتفاقات در جمهورياسلامي بيفتد؟» گفتم: «از اين نوع كارها سابقه نداشته است اما من تحقيق ميكنم و به شما خبر ميدهم.»
در راه پيش خودم فكر ميكردم لابد عدهاي براي يكي از گردنههاي راه آستارا به اردبيل نامي نيافتهاند و ميخواستهاند با پرتاب اتوبوس مثلا اسم آنرا بگذارند «يا زيجيكش»(به قياس گردنههاي كوليكش، هنديكش، زينالكش و ... انواع گردنههايي كه كش دارد.)
بعد از مدتي تحقيقاتم به نتيجه رسيد و به آقاي موسوي گفتم قصه حقيقت دارد. ايشان هم در ستون «الو سلام»، با تندي كساني را كه سبب اين واقعه بودند، مورد خطاب قرار دارد و هشدار داد كه با اين كارها اتوبوسي را به لبه پرتگاه نميفرستند بلكه كشوري را به پرتگاه هل ميدهند.
اما قصه دامنهدارتر از اين حرفها بود. قتلهاي زنجيرهاي چه قبل از آن و چه بعد از آن در جريان بودند. تا زمان آقاي خاتمي كسي به فكر جلوگيري از ماشين ترور نبود. براي من روشن بود كه سناريستهاي اين داستان به دنبال چه هستند. آنها ميخواستند كه صداهاي مخالف را يا وادار به سكوت كنند يا آنها را به خارج از كشور كيش كنند. اولين باري كه اين تخم لق در دهان سناريستها شكسته شد، زماني بود كه «غلامحسين ساعدي» در شماره اول «الفبا» در خارج از كشور مقالهاي چاپ كرد. در آن مقاله آمده بود كه ما خارجنشينان از وطن مألوف بريدهايم و از ريشه كنده شدهايم و داريم كمكم هويت خود را از دست ميدهيم. صدايمان پژواكي در جايي ندارد و ناگزيريم در غربت بميريم. آدم مهاجر، آدم بيهويتي است كه با نوستالژي گذشتههايش زندگي ميكند و حتي همت آموختن زبان كشور متوقف فيه را ندارد. خلاصه درد غربت او باعث شده بود كه بعد از مرگ ساعدي يكي از روزنامههاي زنجير پاره كرده داستاني به سياق داستانهاي «آلاحمد» بنويسد به اين قرار كه:
«ساعت چهار بود كه تلفن زنگ زد. گوشي را برداشتم. فرزاد بود. با صداي گرفتهاي گفت: غلام افتاد تو ارس. من سرم به دوران افتاد. مگر ميشود؟ اولاً غلام شنا بلد بود ثانياً مگر در آن فصل سال ارس چقدر آب داشت كه باعث مرگ غلام شود؟ به فرزاد گفتم: «توم حواست هست چه ميگويي؟» گفت: «بله غلام افتاد تو عرق و كبد و كليه اش پوسيد و مرد.»
مقصودم اين است كه هدف از ترورها فراري دادن سياسيون و نويسندگان و كليه كساني كه در عرصه فرهنگ و سياست و اجتماع، ساز مخالف ميزنند به خارج بود. بروند در آنجا يا جذب منافقين شوند و به عراق بروند و يا دربدر غربت شوند و از ريشه درآيند.
براي روشن شدن بحث بجاست كه ريشه لغوي ترور مورد بررسي قرار گيرد. ترور اساساً به معناي وحشت است و تروري كه ما ميگوييم قبلا با لغت ASSASSINATION به كار ميرفت كه همان فرقه «حشاشين اسماعيليه» است. در عربي لغتهاي فتك، اغتيال و غيله به معناي ترور بوده است و كلمه ارهاب به معناي قدمايي آن كما اينكه در قرآن آمده است به معني ترس و بازدارندگي است كه به تدريج در لغت عربي معناي آن تغيير يافته است و اكنون ارهابي به معناي تروريست بهكارميرود. يك قاضي معروف جايي گفته بود: «فلاني را بيخود ترور كردند. بايد او را به دست من ميسپردند تا من او را در دادگاهي علني با حضور وكيل مدافع طبق آيين دادرسي محاكمه و اعدام ميكردم.» اين كار به نظر من به مراتب موجهتر و معتدلتر از ترور است. چرا كه رژيمي كه مشروعيت دارد از اين طريق عمل ميكند. ترور «جُهد العاجز» است. علامت نامشروع بودن تروريست است. ولي قتل با اينكه عملي غيرقانوني است، چه سهوي و چه عمدي، اما چون عنصر معنوي در آن غيرسياسي است و قصدي براي ارعاب و ارهاب در آن نيست، لذا قابليت بخشش و تبديل قرار دارد. يعني ميتوان به جاي قصاص ديه گرفت يا متهم را بخشيد.
جا دارد تفاوت حقوقي ترور و قتل مورد بحث قرار گيرد. علماي حقوق معتقدند كه هر اتهامي براي اينكه تبديل به جرم شود بايد سه عنصر در خود داشته باشد. عنصر مادي، عنصر معنوي و عنصر قانوني. حال ببينيم كه در مورد ترور اين سه عنصر چه وضعيتي پيدا ميكنند: 1- عنصر مادي: مقصود از عنصر مادي فعل يا ترك فعلي است كه علت فاعلي جرم محسوب ميشود. مثلا پرستاري كه داروي حياتي بيماري را سر موقع به وي نميدهد با ترك فعل خود موجب قتل وي ميشود. اما در مورد ترور چه بايد گفت؟ فاعل فعل ترور از لحاظ صوري با فاعل فعل قتل تفاوت چنداني ندارد. مثلا كسي كه ناصرالدين شاه را ترور كرد با فلان تك تيراندازي كه دشمن پدركشته خود را از پاي در ميآورد چندان تفاوتي ندارد. جز آنكه بگوييم در بعضي از انواع ترور مثلهكردن، قتلعام اهالي يك شهر، زني مسن را با 26 ضربه چاقو از پاي درآوردن و از اين نوع اعمال وحشيانه غالب است. يا بگوييم نوعاًدر ترور ها اسباب اقوي از مباشر است اما در قتل، مباشر مجرم اصلي است و كمتر بايد به دنبال سبب گشت.
2- عنصر معنوي: مقصود از علت معنوي غايت يا مقاصدي است كه تروريست يا شبكه ترور از فعل خود تعقيب ميكند. در اينجا بايد گفت كه علت معنوي شاخص مهمتري است براي تشخيص افتراقي قتل و ترور. معمولا ترور به قصد ترور صورت ميگيرد. همانطور كه گفتيم ترور به دو معناست يكي به معناي فتك و اغتيال يعني غافلگيرانه فرد يا گروهي را از پاي در آوردن و ديگري به معناي وحشت و ارعاب و ارهاب است. در اينجا ميتوان گفت كه علت معنوي جرم نه انتقام شخصي است و نه تسويه حساب قبيلگي است و نه ساير انگيزههايي كه در قتلهاي معمولي شاهد آن هستيم. بلكه ترور فقط به اين خاطر صورت ميگيرد كه بقيه افراد شبيه مقتول حساب كار دستشان بيايد. يا انزوا و سكوت پيشه كنند يا راهي خارج كشور شوند يا از خود سازمان زدايي كنند يعني عبرت بگيرند تا سرنوشتي مانند وي پيدا نكنند. پيرمرد و پيرزن بيدفاعي مثل داريوش فروهر و پروانه اسكندري را با ضربات متعدد چاقو به قتل رساندن نه بر قاتلين لذت آفرين بوده است نه قصد انتقام داشتهاند اما مسببين «علي قدر مراتبهم» به دنبال اين بودهاند كه سياسيون و آلترناتيوهاي احتمالي نظام در همان حالات جنيني خفه شوند و از بين بروند و رعب و تخفيف بر شهر سايه بگستراند.
تفاوت ديگر آنكه در ترور معمولا انگيزههاي ايدئولوژيك و سياسي نهفته است. در حالي كه در قتل عمدتاً انگيزههاي تبهكارانه يا شخصي قرار دارد. لذا اگر بنا باشد روزي جرم سياسي در ايران تعريف شود، ترور را بايد در عداد جرائم سياسي دستهبندي كرد.
3- عنصر قانوني: چون در ايران براي ترور فصل ويژهاي باز نشده است لذا اينكه بگوييم چه تفاوتي بين قتل و ترور به لحاظ قانوني وجود دارد كمي مشكل است اما عللالاصول ميتوان گفت كه ترور به لحاظ قانوني دو وجه دارد وجه عمومي و وجه خصوصي، اما قتل در كشور ما مطابق فتاواي علما عموما وجه خصوصي دارد به اين معنا كه قتل حقي را براي ولي دم ايجاد مينمايد كه ميتواند اين حق را به صورت قصاص اعمال نمايد يا به صورت عفو اسقاط نمايد يا به شكل ديه تبادل نمايد. البته اگر قاتل در ذمه اسلام باشد، اوليا دم ميتوانند به جاي حق بر زمين مانده، او را تملك نمايند. در حالي كه ترور اساسا جز حقوق عمومي است و وجه عمومي آن بر وجه خصوصي آن غلبه دارد. پس حتي در صورت رضايت اولياءدم، چه به صورت اخذ ديه و چه به صورت عفو، اتهام ساقط نميشود و مدعيالعموم بخاطر ارهابي كه در مردم ايجاد شده است، متهم يا متهمين را مجازات مينمايد كه اين ميتواند حتي محاربه تلقي شود چون اينان «شاهر بالسيف» هستند و باعث اخافه مسلمين شدهاند.
اكنون كه دستگاه قضايي و تقينني كشور به دنبال تعريف جرم سياسي و تهيه لايحهاي براي تتميم قانون مجازات عمومي هستند، جا دارد كه بحثهايي از قبيل تعريف و ايجاد ترور و تفاوت آن با قتل مورد تدقيق قرار گيرد. گر چه بسياري از كشورها براي جرم سياسي فصلي عليحده نگشودهاند، اما در كشوري مثل ما چه به لحاظ ساخت سياسي و چه از آن جهت كه در قانون اساسي لفظ جرم سياسي آمده است ناگزيريم كه به اين مهم بپردازيم.»