دوشنبه 22 اسفند 1384

"منکر ديو، سُخره ديو"، نگاهي دوباره به "جمعه گردي" اسماعيل نوري علا، سيّدمهدي ميرقيّوم نيا

[email protected]

آقاي اسماعيل نوري علا،در«جمعه گردي»خود (12اسفند84) باعنوان((آقای دولت آبادی، شما عضو کانون نويسندگانيديا...))،متعرض نکاتي شده بودکه نگارنده اين سطورراواداشت تادرصددبيان اشکالات وتناقضات جمعه گردي مزبوربرآيد.نقداينجانب تحت عنوان((اندرحکايت"کوسه ريش پهن!"ودور باطلِ"جمعه گردي"))روزدوشنبه 15اسفنددرسايت پرمحتواي((گويانيوز))انتشاريافت.

امابه ادعاي اسماعيل نوري علا,جمعه گردي اخير(19اسفند84)او،پاسخي است به اي-ميل((دوجوان مسلمان خشمگيني))که به اظهارات اودرجمعه گردي پيشين(12اسفند84)اعتراض کرده بودند.آقاي نوري علالازم نديده است که خوانندگان محترم«جمعه گردي»بدانندکه آن دوجوان چه نوشته اندکه به لقب ((خشمگين))مفتخرشده اند.

طرفه حکايتي است که نوري علاسعي وافرواصرارعجيبي داردکه نوشته آن دوجوان را(که خواننده ازمحتواي آن اطلاعي ندارد)پاسخ گويد ،اماپرسش هاوايرادهاي اساسي وصريح اينجانب رادرخورپاسخ نمي يابد.تنهادرپانوشت اشاره اي مبهم وموهوم به نوشته نگارنده رفته است.غايت برهان اواين که در پانوشت مي نويسد:

((من به هر حال حرف خودم را زده ام و هر کس هم مخالف آن می انديشد نظراتش را مطرح می سازد.دراينجاوسنی که من هستم چندان دليلی برای مصلحت انديشی نمی يابم.اماآنان که مثلا مدعی زندگی دررشت هستند البته می توانند نظرات خودشان را داشته باشند.قاضی ماخوانندگان ما هستندوبس.))

رازورمزاين موضوع چيست که نوري علادرموردآن دوجوان نمي نويسدکه((آنان هم مي توانندنظرات خودراداشته باشند))وباسماجت خاصي درصددپاسخگويي به آنان هست،امادرموردنگارنده نقدمي گويد((آنان که مدعی زندگی دررشت هستند البته می توانند نظرات خودشان را داشته باشند.))وازپاسخ طفره مي رود؟

البته که هرکس نظرات خود رامطرح مي کند.اما اين سخن به اين معني نيست که ايشان مجازباشندکه هررطب ويابسي رابه هم ببافندولي ديگران حق پاسخگويي نداشته باشند.اگراقدام به پاسخ واعتراض هم کنند،حضرت ايشان مدال هايي ازقبيل((خشمگين))،((تازنده))((وابسته به جمهوري اسلامي))،((دچارعارضه زندگي کردن درفضاي قدسي))و...برسينه شان نصب کنند..

درآن نوشتار،اينجانب امهات باورهاي نوري علارابه طورموجزبه نقدکشيده ام واگراوخوانندگان عزيزراقاضي مي داند،نمي تواندازآن تحاشي کند،پاسخگونباشدوبريده بنويسدوجريده رود.

به علاوه شيوه نفرت انگيزي وکين پراکني که درنوشته هاي نوري علاموج مي زند،ايجاب مي کندکه بي پايه بودن نظراتش رابازنمايي کنيم.گسترش افکاري ازاين دست به جاي ايجادزمينه تفاهم وهمدلي باتکيه برگفتگوهاي خردورزانه بين انسان هاي انديشمند،به جنگ وستيزودرنهايت نابودبشريت دامن مي زند.اين قسم ستيزه جويي هاودامن زدن به تضادهاوازبين بردن ايجادفضاي گفتگوي انسان دوستانه، از آرمان هاي بنيادگرايان سکولارومذهبي است.
بديهي است که اين حق رابراي خودمحفوظ مي دارم که همچنان به نقدباورهاي بي رکن واساس ايشان درهرجا مبادرت کنم:
نگاهي به«جمعه نوردي»ي اخير
نگاه اول:
آقاي نوري علامدعي است که دوجوان مسلمان ازاوخواسته اندکه مرزبين«آزادي بيان»و«اهانت» راتعيين کند،وي درپاسخ مي گويد:
((در قاموس من، آزادی بيان ـ به هيچ روی و به هيچگونه«؟» ـ مرزی ندارد، و چون چنين است نمی توان بين آن و چيزهای ديگر مرزبندی کرد؛ حال اين چيزهای ديگر می توانند شامل هر آن امری باشند که در شنوندگان گوناگون معناها و، در نتيجه، واکنش های حسی / عقلی / عاطفی رنگارنگی برانگيزند.))

همان طورکه درمقاله((اندرحکايت"کوسه ريش پهن!"و...))متذکرشده ام،سياق نوشته هاي نوري علانمي تواند ناظر به برانگيختن عقلانيت باشد.شکي نيست که اودرجستجوي برانگيختن«حس» و«عاطفه» است ونه عقل وانديشه. اظهارات اوهيچ جامتکي براستدلال نيست.ازآنجاکه قوه عاقله ي مخاطب خودرابرنمي انگيزد، نوشته هاي او بسيارسطحي وبي مبناست.

تحريک صرف به واکنش هاي حسي-عاطفي،دقيقايک فراخوان جنگي است وفرمانده اين جنگ ديگرعقل وتدبيرنيست که سبعيت ،درنده خويي وددمنشي است.چنين جنگي هايي هميشه قربانگاه عقل است.اين است که نصاب آزادي بيان،عقل ونقدعقلاني است،نه عواطف وبرافروختگي احساسي.

آقاي نوري علادرادامه پاسخ به سوال مزبورمي نويسدکه:
((در اين ديدگاه،آزادی بيان و اهانت دو مقوله شبيه بهم و هم سطح يکديگر نيستند که بتوان بين آنها مرزی و خط قرمزی قائل شد.))
نوري علا،به طرزي ناشيانه اي اصل ادعارامخدوش مي کندومي پنداردکه مخالفانش«آزادي بيان»را با «اهانت»برابرنهاده اند.تمام سخن اين است که«آزادي بيان»ي که منجربه اهانت به معتقدات ديگران شود،«آزادي بيان» نيست«آزادي فحاشي ودشنام»است.تشخيص«اهانت»هم باعقل عرفي،جمعي وقوانين مدون ِمبتني برآن است.پرسش اساسي اين است که آيا«آزادي بيانِ ناظربه نقد» با«آزادي بيانِ ناظربه هجو»يکي است؟به جزبنيادگرايان سکولار(و ديني)که فرمان عقل بريده اندودرپي برافروختن آتش قهر وعداوت جهاني اند،گمان نمي رودکه هيچ انسان متعادل وسليم الفکري «هجو»باورهاي انسان هاي ديگررابا«نقد» عقايد آنان هم سطح بداندومرزي بين اين دوقائل نشود.
به زعم آقاي نوري علا،اگر«اهانت به مقوله هاي عزيزومحترم هرکس»موجب«خاطرآزردگي ودل شکستگي»اومي شود،اين احساسات حقي براي صاحبش ايجادنمي کندکه آزادي بيان گوينده رامحدودکند.
به راستي آقاي نوري علانمي داندکه هيچکس درمقام يک انسان باهمه عواطف واحساساتش، منتظرفتاواي ارتدکسي-سکولاريستي اونمي ماند.آقاي نوري علافراموش کرده اندکه درموردانسان،باورهاوعقايدش سخن مي گويدونه درموردچوب ،سنگ وخس وخاشاک.
بي ترديد«خاطرآزرده»و«دل شکسته»،تحريک مي شودکه مقابله به مثل کندوسرگوينده رابشکند. اين واکنشي طبيعي است.ازمنظرآقاي نوري علا،اگرکسي بااستنادبه آزادي بيان به ديگري بگويدکه او((مثل خرنمي فهمد!))،شنونده نبايدمانع ازآزادي بيان گوينده شود.طبيعی است که هيچ انساني به جزسفيهان،ازفتواي ايشان پيروي نمي کندوقطعادرصددتقابل برمي آيد.به ويژه که اين((خاطرآزرده))ودل شکسته متعلق به ميليون هاانسان مومن ومعتقد باشد.دراين صورت آتش خشم چنان شعله ورمي شودکه نه از«تاک»!نشان ماند،نه از«تاک نشان»!
اين است که برترين،زيباترين وسازنده ترين روابط انساني،نقدمبتني برعقلانيت وپست ترين ،زشت ترين ومهلک ترين روابط، تحريک عواطف وبرافروختن آتش کينه هابه کمک«هجو»است.بازتکراراين حقيقت راضروري مي دانم که انسان هاي متعادل ومتفکروظيفه دارندکه مانع ازگسترش نائره نفرت افروزي بنيادگرايان شوند.
البته آقاي نوري علا بالاخره درانتهاي گفتارخودبه شوربودن آش باورخودبه((آزادي بيان بي حدوحصر)) پي مي برد ومي نويسدکه :
((بله، بديهی است که بايد به حساب افتراگران و تهمت زنان رسيدگی شود تا آبرو و عرض مردم مصون بماند. اما تشخيص اين امور (که می توانند به معنای «اهانت و توهين» هم گرفته شوند) با من و شما و آقای دولت آبادی نيست. هر شخص می تواند در اين موارد در دادگاه های صالحه اقامه دعوا کند و داد خود از مفتری بستاند.))
پس تشخيص باکيست؟ ايشان مي گويد:((تازه آن دادگاه هم در صورتی «صالحه» است که به «آزدای بی حد و حصر بيان» اعتقاد داشته باشد،))يعني همان((کوسه ريش پهن!))ي که قبلابه آن اشاره کرده بوديم.
البته بازدراينجامسئوليت متوجه آقاي نوري علاست که توضيح دهند،مفاهيمي ازقبيل((افترا))، ((تهمت))و ((آبرووعرض))،پس ازاعتقادبه((آزادي بيان بي حدوحصر))،چه بارمعنايي وچه مصاديقي دارند؟چه خوب بوداگر ايشان موردونمونه اي از(آبرووعرض))،((افترا))و((تهمت)) ذکرمي کردندونسبت آن راباآزادي بيان نامحدود،روشن مي کردند.زيراکه به نظرمي رسدکه دراينجا برخلاف مدعيات پيشين او،مرزهايي براي((آزادي بيان)) درحال ظهوروبروزاست!
نگاه دوم:
آقاي نوري علا،علت اعتراض خودبه آقاي دولت آبادي را،عدم تعهدايشان نسبت به منشورکانون نويسندگان مي داندومي نويسد:
((من اگر به آقای دولت آبادی ايرادی داشتم و دارم بخاطر آن است که ايشان نيز زير اين منشور را امضاء کرده و خود را نسبت به اعمال آن متعهد ساخته اند.))

درجايي ديگرمي افزايد
((و، تازه، باور کنيد که در آن اعتراض خطابم هرگز تنها با ايشان نبود. من از ايشان«بخود نزديک ترها» را ديده ام که به ميثاق جوانی مان پشت کرده اند.))
البته باورنکنيدکه «ميثاق جواني»موردنظرآقاي«جمعه گرد» جزء مقدساتي!!است که به((ايشان نزديکترها))ازآن پشت کرده اندولابد درآتش دوزخ اين عهدشکني هانيزنخواهندسوخت. نوري علااين ((آزاديِ بي حصرواستثناي انديشه ...))راچگونه تفسيرمي کندکه نمي توان ازمرز«ميثاق جواني»گذشت وبايد «محصور»درآن ماند؟

به عبارت ديگرنمي دانم که آقاي نوري علامتوجه نتايج وتوابع منطقي باورهاي خودهستندياخير؟ اگرآزادي بيان هيچ قيدوحصرومرزي ندارد،«تعهد»و«امضا»ديگرچه صيغه اي است که اين آزادي بي حدمرز رامقيدکند؟اگرهم بپذيرندکه «تعهد»و«امضا»،مي تواندمحدوده اي براي آزادي بيان ايجادمي کند،پس آزادي بيان هم داراي مرزهايي است ونمي تواند((بي حدواستثنا))باشد.به هرحال رفع اين پارادوکس به عهده آقاي نوري علاست.
به علاوه بر عهده ايشان است که پاسخ دهد اولامنشاء اصل ((تقيد به ميثاق))و((قبح شکستن)) آن،کجاست وثانيا چگونه بااصل((آزادي بي حدوحصر...))انديشه سازگاري دارد؟
به عبارت هاي زيردر«جمعه گردي» اخير،توجه فرماييد:
((...اعتراض دو جوان مسلمان خشمگين به من،مشمول حال «آن آقای محمود دولت آبادی که منشور فوق را امضاء کرده اند» نيز می شود، هرچند که «اين آقای دولت آبادی که با خبرگزاری مهر مصاحبه کرده اند» معتقدند که بين آزادی بيان و اهانت مرزی وجود دارد.))
معلوم نيست آن((دوجوان مسلمان خشمگين))چه گفته اند که پاسخ شان عبارت هاي فوق است.گذشته ازاين باتاسف ناچارم که به نويسنده موسس کانون نويسندگان،باآن يال وکوپال، يادآوري کنم که درعبارت((...مشمول حال «آن آقای محمود دولت آبادی که منشور فوق را امضاءکرده اند» نيز می شود...))،«مشمول حال»غلط است وبايدبه«شامل حال»تغييريابد.البته شايد«آزادي بيان بي حصرواستثنا»موردادعاي ايشان، «شامل»غلط نويسي نيزباشد.
نگاه سوم:
درادامه آقاي نوري علا براي اينکه آن دوجوان مسلمان خشمگين راسرجاي خودبنشاند تاحدواندازه خودنگه دارندوبارديگرجسارت نکنندواز((آزادي بيان))بي حدوحصر(که لابددرتيول ايشان است) استفاده نکنند،به توجيه روانشناسانه رفتار((کل مسلمانان))نه که((کل مومنان))به اديان مختلف وبه بياني توضيح((کل تاريخ بشر))مي پردازد.درچندجمله خام وبي منطق رفتارشناسانه!به عوارض منفي اعتقادبه امورقدسي مي پردازدوهمه مسلمين وازجمله اين((دوجوان مسلمان خشمگين))را((بطور طبيعی دچار عارضه زندگی کردن در «فضای قدسی» ))مي خواند.
به همه خوانندگان گرامي توصيه مي کنم که اين بخش از«جمعه گردي»شان راحتما بخوانند.گمان نمي کنم که کسي بتواند کل تاريخ بشري را(که بخش اعظم آن مواجهه باامرقدسي است)،چنين هنرمندانه!! درچند پارگراف، موردبررسی وتجزيه وتحليل قراردهد.
پس ازخواندن ارشادات بي بديل!!آقاي نوري علا،معلوم مي شودکه ازنظرايشان مشکل اصلي بني آدم همين «فضای قدسی» است که بشريت راسرِکار گذاشته است واستبدادمي زايد.بنابراين ازنگاه آقاي نوري علا،درکلاه هزاران هزارشاعر،متفکر،هنرمند،فيلسوف،عارف,عالم،مورخ،جامعه شناس، روانشناس و...که پابراين سراي خاکي نهاده اندو عمري راصرف«امورقدسی»کرده اند وشاهکارها آفريده اند،پشمي نبوده و((همه دچار عارضه زندگی کردن در «فضای قدسی»))بوده اندولابدهمين هاهم مولد!استبداد!جل الخالق!
اين همه براي اين است که«نابغه الدهر»مدرنيته غليظ و«سکولاريست مهارگسيخته»اي به نام آقاي نوري علا، آهنگ آن داردکه باحاکميت «جمهوري اسلامي»مبارزه کند.بنابراين مي توانددراين مسيرهمه دستاوردهاي عقلي،علمي،معنوي ومواريث فرهنگي بشررايک باره بسوزاندوبه دريابريزد.چه نظروهمت بلندي!!وچه هزينه ارزاني!!
به جملات زيرازمواعظ ايشان درخطاب به ((جوانان غيور))توجه فرماييد.انصافا!هيچ اهل منبري اين چنين مي تواندازمنبرمدرنيته به وعظ وارشادبپردازد؟البته ايشان دراستفاده از عبارت هاي غلطي همچون ((...دو جوانان غيور...))،دست کمي از غلط هاي گفتاري برخي ازاهل منبرماندارند:
((من ازاين دوجوانان غيوری که مجدانه درپی يافتن مرز ميان آزادی بيان واهانت (لابد به مقدسات) هستند صميمانه خواهش می کنم که لحظه ای چشم بر هم بگذارند و بيانديشند تا با ديده ی خرد ببينند که، در همه اين احوال، شکل گرفتن «مقدسات» در ذهن خود آنها صورت گرفته است و بس؛ و در بيرون از ذهن آنها روی هيچ چيز و هيچکس ننوشته اند«وجود مقدس».يعنی، اين ذهن آنهاست که بر اثر تلقين و تربيت، و هزاران دليل محيطی و خانوادگی و جنسی، بسوی پذيرش مفهوم «قداست» سوق داده شده است.))
محتواي اين جملات درزمينه شکل گيري«امورمقدس» درذهن انسان،آن قدرساده انگارانه وبي ارزش است که نيازي به بررسي تفصيلي آن دراين مقام نمي بينم.فقط اين نکته رامتذکرمي شوم که عين مدعيات فوق رامي توان به خودايشان برگرداند.يعني مدعي شدکه((تقدس گريزي))يا((تقدس ستيزي)) اونيزمحصول ذهن اوست واين ذهن نوري علااست ((که براثرتلقين و تربيت، و هزاران دليل محيطی و خانوادگی و جنسی))ومهمترازهمه سياسي،به سوی((مخالفت بامقدسات سوق داده شده است.)).
آقاي نوري علاوهمه کساني که چون اوخيال مي کنند،بدانندکه سکه اوهام شان ازرواج مي افتد،امابه تعبيرزيباي ملاي روم،سکه قدسيان وقدسي ترين چهره جهان هستي،يعني پيامبررحمت(ص) همچنان رواج خواهدداشت وروزبه روزبررونق بازاراهل معناافزوده مي شود.حضرت مولوي درشأن رسول گرامي اسلام(ص)مي فرمايد:

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

حجت منکرهماره زردرو
يک نشان برصدق اين انکارکو
يک مناره درثناي منکران
کودراين عالم که تاباشدعيان
سکه شاهان همي گردددگر
سکه احمد(ص)ببين تامستقر

نگاه چهارم:
اين هم ازلطايف نوشته هاي آقاي نوري علاست که درمقام تاکيدبر((بي حدوحصري آزادي بيان)) ، اهانت به ((مقدسات))راجايزمي داند،اماخود((مقدسات) ديگري مي سازد.درنوشتاراخيرايشان حداقل چهار مقوله((مقدس))قابل تشخيص است.دربالا به برخي ازآنهااشارتي رفت.اين چهار مقوله مقدس رابا ذکرجمله شاهدآن،درزيرمي آورم:

مقدس اول:((آزادی بيان بي حدوحصر)).
درخصوص اين مقوله البته نيازي به ذکرشاهدنيست،کل همين نوشته جمعه گردي گواه بر((مقدس)) دانستن آن ازسوي نوري علاست.اماشايدروشن ترين دليل براين ادعا،عبارت زيرباشد:
((...اگرچه هر کس در محدوده ی زندگی خود مقوله هائی عزيز و محترم دارد که اهانت کردن به آنها موجب خاطر آزردگی و دل شکستگی او می شود اما اين احساسات برای صاحبش هيچگونه حقی را در راستای محدود ساختن آزادی بيان گوينده ايجاد نمی کنند.))

مقدس دوم: ((منشور کانون نويسندگان ايران))
(( ...می خواستم خاطر نشان ساخته باشم که همين نکات محور اصلی ميثاقی بوده اند که در سرآغاز 1347 بين نويسندگانی از ايران مورد توافق قرار گرفت و آن توافق به تشکيل کانون نويسندگان ايران انجاميد. هرکس که نگاهی به سايت رسمی اين کانون بياندازد خواهد ديد که هنوز هم، پس از دو دوره متوقف شدن کار کانون، عده ای از نويسندگان ايران، همچنان با حول آن محور با يکديگر تجديد عهد کرده و همکاری جديد خود را بر همان بنياد نهاده اند.))

مقدس سوم:((تعهدنسبت به امضاوميثاق جواني))
درخصوص اين مقوله وجمله گواه مقدس دانستن آن ازجانب نوري علا،در((نگاه دوم))،به تفصيل نوشته ام.

مقدس چهارم: ((مصطفی رحيمي ))
ايشان درپانوشت آن نوشتاردرپاسخ اشکال اساسي اينجانب به بي منطق بودن جمع بين((آزادي بيان بي حدوحصر))و((تشکيل محاکمي باقاضيان معتقدبه آزادي بيان بي حدوحصر))به منظور رسيدگي به موضوع اهانت،مي نويسد:
((اين مباحث سی و چند سال پيش هم، بهنگام تشکيل کانون نويسندگان ايران، بين موسسان کانون مطرح شد و بخصوص حقوقدانانی چون زنده ياد دکتر مصطفی رحيمی در مورد آن سخن گفتند و در پی راهنمائی های آنان بود که اصل «آزادی بی و حصر بيان» سنگ بنای آن کانون شد.))
ازنظرنوري علاوقتي به((حقوقدانانی چون زنده ياد دکتر مصطفی رحيمی))استنادکرديم يعني به خط قرمزي رسيده ايم که عبورازآن جايزنيست.اين سوال من متوجه حقوق دانان بسياربرجسته تراز((مصطفی رحيمی))نيز مي شود.

ملاحظه مي فرماييدکه چگونه حضرت نوري علا،باهدف((تقدس زدايي))،((تقدس زايي))مي کنند.به راستي ازاين تناقض آميزترو «پارادکسيکال تر»مي توان سخن گفت؟
چه زيباگفت جلال الدين محمدبلخي درمثنوي شريف خودکه:
فلسفي مر ديو رامنکر شود
درهمان دم سُخره ديوي بود

والسلام
رشت-اسفند84

در اين زمينه:
[جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: آزادی بيان با هيچ چيز مرز ندارد، حتی با اهانت به مقدسات]

در همين زمينه:

Copyright: gooya.com 2016