اکبر گنجی بعد از شش سال از اسارتگاه جمهوری اسلامی آزاد و بخانه برگشت. او زمانی دستگير و روانه زندان شد که اصلاح طبان حکومتی مجلس و دولت را در دست داشتند و هنگامی آزاد شد که راست افراطی و يا بقول او جنبش فاشيستی در فاصله زمانی که او در اسارتگاه به سر میبرد، به شوراهای محلی چند شهر بزرگ، مجلس شورا و دولت چنگ انداخته و حکومت يکدست را تشکيل داده است.
برخورد اکبر گنجی با راست افراطی مقوله ای است قابل مکث. او به درستی و به موقع به ماهيت تماميت خواهانه راست افراطی پی برد و مبارزه سرسختانه و پيگيرانه را عليه اين جريان آغاز کرد. چه در آن زمان که در روزنامه های اصلاح طلب قلم می زد و چه آن موقع که در اسارتگاه ها بسر می برد. او برای اين مبارزه اش هزينه سنگينی پرداخته است.
اکبر گنجی کسی بود که ماهيت راست افراطی را شناخت و برای شناساندن آن به نيروهای سياسی کوشيد. تا آن زمان در بين فعالين سياسی داخل کشور شناخت دقيقی از ماهيت راست بنيادگرا وجود نداشت. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی نخستين جريانی بود که در سلسله مطالبی با عنوان "نگاهی به برخی از طيف های فکری ـ سياسی" به معرفی و بررسی ديدگاه ها و مواصع اين جريان برآمد. مجاهدين در آن سلسله مطالب خود که در نشريه "عصر ما" در سال های 1373 ـ 1374 منتشر شد، جريان راست افراطی را به عنوان يکی از چهار جريان درون حکومتی به حساب آوردند، ولی آن را در طيف نيروهای چپ قرار داده و نام "چپ جديد" بر آن گذاشتند. آن ها به خطا جريان راست افراطی را از جنس چپ شمرده و لذا سياست تاثيرگذاری و جلب آن ها را در پيش گرفتند. مجاهدين از اين فرمول ساده پيروی کردند که گويا هر نيروئی با سرمايه داری مخالفت کند، چپ است. اين امر موجب شد که ماهيت راست بنيادگرا در بين نيروهای سياسی داخل کشور پوشيده بماند.
اما اکبر گنجی 9 سال قبل، يعنی در روز 30 خرداد سال 1376 در سمينار سالگرد دکتر علی شريعتی در دانشکده علوم پزشکی شيراز در سخنرانی خود با عنوان "اولين فاشيست شيطان است"، ماهيت اين جريان را آشکار نمود. او در اين سخنرانی ديدگاه مجاهدين انقلاب اسلامی را مورد نقد قرار داد و جريانی را که آنها "چپ جديد" می ناميدند، به عنوان مصداق جريان فاشيستی در ايران معرفی کرد. او در همان سخنرانی گفت: "معمولا چپ ها موقعی که برخورد تند فاشيست ها را با سرمايه داری می بينند، احساس می کنند آن ها چپ هستند. چه کسی با سرمايه داری مخالف است؟ چپ. سوسياليست ها با سرمايه داری مخالف هستند، پس هر کسی که به شدت با سرمايه داری مخالف باشد، چپ است. از اين جهت بود که در اروپا چپ ها گرفتار آن اشتباه شدند. و از همين جا بود که چپ سنتی ما گرفتار اين اشتباه شد که اين ها را چپ يا «چپ جديد» خواند". او اضافه کرد: "... شما به عنوان نمونه می توانيد به هفته نامه عصر ما مراجعه کنيد، تا قبل از انتخابات هميشه می بينيم که اين ها در تقسيم بندی هائی که جريان های کشور را طيف بندی می کردند، از جناح "راست سنتی"، "راست مدرن"، جناح "چپ" و "چپ جديد" سخن می گويند. "چپ جديد" در واقع همان جنبش فاشيستی است که در جامعه ما وجود دارد. دوستان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی به خاطر عجز نظری و عملی در تبيين اين پديده اين ها را «چپ جديد» می نامند"( کيان شماره 39، آذر و دی 1376).
اکبر گنجی در آن گفتار ماهيت فاشيسم را توضيح داد، جامعه شناسی و شرايط اجتماعی پيدايش فاشيسم را بررسی کرد و سيس روانشناسی فاشيسم و سرانجام قرائت فاشيستی از دين را تبيين نمود.
اکبر گنحی گفت که: "فاشيسم اصولا فرزند «راست سنتی» يا «راست محافظه کار» است. اساسا جنبشی است که ماهيتش راست است، نه چپ". امروز درک ماهيت راست جريان حاکم با توجه به شعارهای پوپوليستی احمدی نژاد و تلاش او برای جلب اقشار پائين جامعه و ساختن پايگاه اجتماعی برای جريان بنيادگرا، از اهميت برخوردار است.
اکبر گنجی در آن سال ها معتقد بود که در کشور ما يک جنبش فاشيستی وجود دارد. او در پرسش و پاسخ با دانشجويان ضمن صحه گذاشتن بر وجود جنبش فاشيستی، بين جنبش فاشيستی با دولت فاشيستی تمايز قائل گرديد. به نظر او جنبش فاشيستی ممکن است هيچ گاه نتواند قدرت را در دست بگيرد و شايد هم با "قبضه قدرت" موفق شود "دولت فاشيستی" تشکيل دهد و "عفريت بهيموت" را بر همه جا مسلط کند. به گفته او "جنبش فاشيستی" فاقد "پايگاه اجتماعی" است.
اما چند سالی نگذشت که همان "جنبش فاشيستی" ـ نامی که اکبر گنجی روی اين جريان گذاشت ـ بر قدرت چنگ انداخت و اکنون می کوشد "عفريت بهيموت" را بر کشور مسلط کند. قدرت گيری اين جريان نه در سايه پايگاه اجتماعی گسترده، بلکه با توسل به سازماندهی نيروهای خود، دخالت آشکار سپاه و بسيج در انتخابات و حمايت ولی فقيه و طرح شعارهای پوپوليستی حاصل آمد.
گنجی در پرسش دانشجويان می گويد: "از نظر من انصار حزب الله، شلمچه، يالثارات، کيهان و ماهنامه صبح سمبل های جنبش فاشيستی اند که قرائت فاشيستی از «دين» را در جامعه و کشور ما تبليغ می کنند." گنجی بخش علنی راست راديکال را به عنوان سمبل های جنبش فاشيستی معرفی می کند، در حالی که در آن زمان بخش اصلی آن در پشت صحنه بود. اکبر گنجی اين موضوع را در جريان قتل های زنجيره ای دريافت و يقين حاصل کرد که راست راديکال تنها در نيروی پياده نظام آن و در بخش رسانه ای خلاصه نمی شود. اين جريان در ارگان های امنيتی، قوه قضائيه، دفتر ولی فقيه، شورای نگهبان، سپاه پاسداران، نيروهای انتظامی، صدا و سيما، سازمان تبليغات اسلامی، حوزه های علميه قم و ... لانه کرده است.
اکبر گنجی با آگاهی از اين موضوع در افشای راست افراطی و به ويژه بخش امنيتی و رسانه ای آن تعلل نکرد و بر "تاريکخانه اشباح" نور افکند. او پيگيرانه و جسورانه به جنگ اين جريان رفت و آن چه در توان داشت برای افشای آمرين قتل های زنجيره ای به کار گرفت. افشاگری های او ضربه سنگينی بر جريان بنيادگرا وارد آورد.
به همين خاطر سرکردگان راست افراطی درصدد برآمدند که صدای اکبر گنجی را خاموش کنند و قلم او را بشکنند. کنفرانس برلين دستاويزی شد برای دستگيری او. در حالی که سراغ برخی از شرکت کنندگان در کنفرانس نرفتند و برخی ديگر را بعد از مدتی رها کردند. ولی آن ها اکبر گنجی را به پای ميز محاکمه کشانند و شش سال او را محکوم نمودند. چهار سال آن به بهانه داشتن بولتنی بود که توسط وزارت ارشاد تهيه شده بود. سران راست بنيادگرا انتقام خود را از اکبر گنجی گرفتند و او را شش سال تمام در اسارتگاه ها نگه داشتند.
آنها در زندان با اعمال فشارهای مختلف کوشيدند اکبر گنجی را بشکنند و مطيع خود سازند. ولی او در مقابل فشارها کمر خم نکرد و استوار و سرافراز ايستاد و حمله خود را متوجه نوک قدرت کرد و ولی فقيه را به چالش طلبيد. اکبر گنجی در طی 9 سال پرچم مبارزه عليه راست افراطی را برافراشته نگهداشته و به سمبل مبارزه آشتی ناپذير عليه اين جريان افراطی تبديل گرديده است.