دوشنبه 14 فروردین 1385

گفت‌وگوي تمدن‌ها يا برخورد تمدن‌ها؟ ف. م. سخن

فرصتي دست‌داد تا براي دومين بار کتاب "تمدن‌ها و بازسازي نظام جهاني" را مطالعه‌ کنم و يادداشت‌هايي را که بر حاشيه‌ي آن نوشته بودم در قالب مطلب حاضر تنظيم نمايم.

اين کتاب در حقيقت، ادامه و بسط مقاله‌اي‌ست تحت عنوان "برخورد تمدن‌ها" که آقاي ساموئل هانتينگتون در سال 1993 -يعني 13 سال پيش- در نشريه‌اي به‌نام "نشريه‌ي امور خارجي" منتشر کرده بود؛ مقاله‌اي –به قول نويسنده- "هراس‌انگيز" که يک علامت سوال، فاصله‌ي ميان فرضيه يا واقعي بودن آن‌را مشخص مي‌کرد. خود ِ کتاب حدود 9 سال پيش نوشته شده که تقريبا مقارن است با انتخاب آقاي خاتمي به عنوان رئيس ِ جمهوري اسلامي ايران و طرح ِ رسمي "گفت‌وگوي تمدن‌ها" از طرف ايشان. البته خانم فرح پهلوي بعدها اظهار داشتند که موضوع ِ گفت‌وگوي تمدن‌ها را سال‌ها پيش از آقاي خاتمي براي نخستين بار مطرح کرده‌اند.

آن‌چه آقاي هانتينگتون در مقاله و کتاب خود مورد بحث و بررسي قرار داده‌اند، -خوب يا بد- واقعيتيست که جهان امروز با آن روبه‌روست و گريزي از آن هم متصور نيست. هانتينگتون استراتژيستي‌ست که به جهان از بالا و با چشم پرنده مي‌نگرد و جامعيتي که در نظريه‌ي ايشان وجوددارد، تفاوت بارزي با نظريه‌هاي منطقه‌اي و خُردنگر ايجادمي‌کند. به اعتقاد ِ نگارنده، گردانندگان جمهوري اسلامي، بر اساس همين نظريه‌هاي کلان‌نگر به ابراز ِ قاطع ِ نظراتي چون زوال غرب و سقوط آمريکا و جهانگير شدن اسلام مي‌پردازند.

هرچه مايه‌ي برخورد تمدن‌ها، از متن اجتماعات بشري مي‌جوشد و تضاد باطني آن‌ها را آشکار مي‌سازد، موضوع گفت‌وگوي تمدن‌ها، امري ظاهري و بازدارنده ‌است، که به‌قصد محدودکردن تصنعي تنش‌ها مطرح مي‌گردد. گفت‌وگوي تمدن‌ها، تنها تاخيري‌ست در ايجاد برخورد تمدن‌ها، و کاهش شدت آن که بنيادش بر تخيل و آرزوهاي نيک ِ انساني از سوي حريف ِ ضعيف‌تر استوار است و با کمال تاسف پشتوانه‌ي قابل اتکايي به‌همراه ندارد.

به‌اعتقاد هانتينگتون، جهان ِ دهه‌ي 90، جهان ِ "غرب و مابقي" سال 1920 نيست بل‌که جهاني‌ست مرکب از 9 تمدن که در آن فرهنگ غرب بي‌رنگ مي‌شود و قدرت نسبي ساير تمدن‌ها افزايش مي‌يابد (صفحه‌ي 157). بيش‌ترين درگيري‌ها در آينده هم‌چنان ميان "غرب و مابقي" خواهد بود. بديهي‌ست تمدن‌ها در ساختار داخلي و فرهنگي‌شان يک‌سان نيستند، به همين لحاظ "درگيري در تمدن‌هاي مختلف از بين‌ نخواهد رفت" که "گاه آرام و گاه متخاصم" خواهد بود (صفحه‌ي 175). ولي اصل در اين است که "کشورهاي مرکزي ِ تمدن‌هاي غيرغربي بايد با يک‌ديگر متحد شوند تا قدرت غرب را متوازن کنند" (صفحه‌ي 160). بنابراين اگر شاهد "رابطه‌ي کنفسيوسي-اسلامي" ميان چين و کره‌ي شمالي با پاکستان و ايران و سوريه باشيم در چارچوب همين نظريه قابل تبيين خواهد بود.

اما منشاء اين درگيري‌ها چيست؟ پروفسور هانتينگتون در کتاب خود از "کينه و تنفر انسان" نام‌مي‌برد (صفحه‌ي 115) که امري کلي‌ست و خود معلول به شمار مي‌آيد اما اين‌که "مردم براي تعريف انگيزه‌هاي خود نياز به دشمن دارند" و "حل يک درگيري و ناپديد شدن يک دشمن، منجر به به‌وجود آمدن دشمن جديد مي‌شود" بحث قابل تاملي‌ست که در پيوند با موضوع اسلام به عنوان يک "تمدن مبارز" مي‌تواند سرفصل‌هاي جديدي را براي نقد و تحقيق به‌وجود آورد.

هانتيگتون بر اين اعتقاد است که "مردم تا زماني که به معني «خود» نرسيده باشند نمي‌توانند به‌طور منطقي و عقلاني در مورد علائق شخصي عمل‌کنند" و البته تاکيد دارد که "مردم فقط با دليل و برهان زندگي نمي‌کنند" (صفحه‌ي 91). "مرگ مذهب، مهم‌ترين دليل براي تجديد حيات مذهب در جهان بود. اگر درگيري ميان دموکراسي آزاد و مارکسيسم-لنينيسم يک پديده‌ي تاريخي زودگذر بود، در طي تاريخ، روابط ميان اسلام و مسيحيت غالبا ناسازگار بوده است" (صفحه‌ي 177). پس در نگرش کلان، مشکل فقط بنيادگراهاي افراطي نيستند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سياست‌هاي دوگانه غرب، در چنين برخوردهايي است که خود را نشان مي‌دهد. دمکراسي ترويج مي‌شود اما تا جايي که منافع غرب به‌خطر نيفتد. "عدم تکثير سلاح‌ها فقط براي ايران و عراق (پيش از سقوط صدام؛ ف.م.سخن) موعظه مي شود، نه براي اسرائيل. حقوق بشر، مسئله براي چين است نه براي عربستان‌سعودي..." (صفحه‌ي 158).

اسلام سياسي، در چنين جهان پر تنشي مرکز توجه قرار مي‌گيرد. البته چند سالي بايد بگذرد تا حادثه‌ي يازده سپتامبر اتفاق‌بيفتد؛ چند سالي بايد بگذرد تا صدام ساقط شود؛ چند سالي بايد بگذرد تا دکتر احمدي‌نژاد به‌روي کار بيايد؛ چند سالي بايد بگذرد تا طراح جهاني گفت‌وگوي تمدن‌ها، نظر و عمل‌ش حتي در کشور خودش هم خريدار نداشته باشد. اما پيش‌بيني هانتينگتون قطعا براي بسياري هراس‌انگيز خواهد بود: "تا زماني که اسلام، اسلام بماند (که خواهد ماند) و غرب، غرب بماند (که مورد ترديد است)، اين درگيري‌ها ميان دو تمدن بزرگ و راه و روش زندگي آنها ادامه خواهد داشت تا هر دو تمدن روابط خود را در آينده از نو معني کنند".

بر روشن‌فکران و اهل قلم ماست که اين فرض را از نظر دور ندارند و در تحليل‌ها به عنوان فاکتوري مهم در نظر گيرند.

منبع: تمدن‌ها و بازسازي نظام جهاني، ساموئل پ. هانتينگتون، ترجمه‌ي مينو احمدسرتيپ، انتشارات کتاب‌سرا

[وبلاگ ف. م. سخن]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گفت‌وگوي تمدن‌ها يا برخورد تمدن‌ها؟ ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016