دوشنبه 4 اردیبهشت 1385

بحران هسته‌ای ایران، اسب تروای آمریکا، رسول آذرنوش

رسول آذرنوش
این بحران، با صدور اولتیماتوم شورای امنیت سازمان ملل و بی‌اعتنائی جمهوری اسلامی، چه مسیری را طی خواهد کرد؟ فشارهای بین‌المللی بعد از پایان مهلت یک ماهه شورای امنیت چه اشکالی می‌تواند داشته باشد: تحریم دیپلماتیک، محاصره اقتصادی، جنگ؟ چرا علیرغم این خطرات، رژیم جمهوری اسلامی این چنین بر ادامه فعالیت‌های هسته‌ای خود پافشاری می‌کند؟ برنامه هسته‌ای ایران واقعا چه هدف‌هایی را دنبال میکند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ایران در شرایطی قدم به سال جدید خورشیدی گذاشته که بحران هسته‌ای، نگرانی‌های عمیقی در اذهان مردم نسبت به سرنوشت کشور برانگیخته است.این بحران، با صدور اولتیماتوم شورای امنیت سازمان ملل و بی‌اعتنائی جمهوری اسلامی، چه مسیری را طی خواهد کرد ؟ فشارهای بین‌المللی بعد ازپایان مهلت یک ماهه شورای امنیت چه اشکالی می‌تواند داشته باشد : تحریم دیپلماتیک، محاصره اقتصادی، جنگ؟ چرا علیرغم این خطرات، رژیم جمهوری اسلامی اینچنین بر ادامه فعالیت‌های هسته‌ای خود پافشاری می‌کند؟ برنامه هسته‌ای ایران واقعا چه هدف‌هایی را دنبال میکند؟
اینها سئوالاتی هستند که بدرستی در ذهن نگران همگان نقش بسته است. این نگرانی از آینده ایران اغراق‌آمیز نیست. منطقی را که رژیم در زمینه بحران هسته‌ای بطور اخص، و در سیاست خارجی اش بطور اعم در پیش گرفته است، نه تنها ایران را بطور جدی در معرض خطر محاصره اقتصادی قرار داده بلکه شبح یک جنگ ویرانگر جدید را، آنهم در شرایطی که مردم هنوز از عوارض جنگ هشت ساله با عراق کمر راست نکرده ‌اند، بر فراز ایران به گردش در آورده است.
اگر چه هنوز بازرسی آژانس بین¬المللی انرژی هسته‌ای از تاسیسات اتمی ایران ادامه دارد، اما با توجه به موضع‌گیریهای رژیم بنظر میرسد که راه حل دیپلماتیک بحران از چشم اندازها محو شده و ما بزودی شاهد آغاز مرحله جدیدی از گسترش بحران هسته‌ای ایران و رویارویی رژیم اسلامی با شورای امنیت و جامعه بین المللی خواهیم بود.
سران رژیم چنین وانمود میکنند که به رغم صدور اولتیماتوم شورای امنیت خطر چندانی متوجه ایران نیست و قدرت‌های جهانی حتی قادر به پیشبرد یک محاصره اقتصادی جدی علیه ایران نیستند. اما اندک توجهی به نمونه عراق در همسایگی ما نشان میدهد که این یک گزافه‌گویی بیش نیست. هدف رژیم از این تبلیغات فقط برانگیختن غرور کاذب ناسیو نالیستی ایرانیان و جلب حمایت مردمی از سیاست‌های ماجراجویانه اش در بحران اتمی است. هرچند که اقدامات اقتصادی یانظامی علیه ایران در شرایط حاضر بهای سنگینی برای قدرت‌های جهانی در برخواهد داشت اما تجربه نشان داده است که آنان در جاییکه منافع اساسی‌شان به خطر بیافتد از پرداخت هیج بهایی روی‌گردان نیستند.

هدف واقعی برنامه هسته‌ای ایران چیست ؟

رژیم با تبلیغ و دامن‌زدن به بحث‌هایی پیرامون اهمیت تکنولوژی هسته‌ای برای استقلال و پیشرفت اقتصادی ایران و ضرورت دفاع از حق مشروع ملت ایران در استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای سعی میکند هدف واقعی برنامه هسته‌ای خود را از انظار و افکار عمومی پنهان کند .
واقعیت اینست که ماهیت بحران هسته‌ای ایران نه تکنیکی است و نه حقوقی. مساله این نیست که آیا صرف هزینه‌های سنگین جهت تولید انرژی هسته‌ای برای اقتصاد ایران استفاده‌ای بهینه از سرمایه‌های کشور برای رشد و توسعه اقتصادی ایران است یا خیر. همچنین مساله این نیست که آیا ایران حق استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای را دارد یا نه. ماهیت بحران هسته‌ای ایران سیاسی است. تمام مساله بر سر تسلیح ایران به سلاح هسته‌ای است. طبعا رژیم اینرا اعتراف نمیکند چرا که خود امضاکننده معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای است. اما فعالیت‌های مخفی و طولانی مدت رژیم، ردکردن تمام پیشنهادهای اروپا و روسیه مبنی بر فروش اورانیوم غنی شده به ایران، علنی شدن گزارش حسن روحانی به شورای امنیت ملی ایران، همگی شواهدی هستند که نشان میدهند رژیم جمهوری اسلامی در این ماجرا هدفی جز دستیابی به سلاح هسته‌ای را دنبال نمیکند .
رژیمی که طی 27 سال حیات خود اقتصاد کشور را بیش از پیش به یک اقتصاد تک محصولی وابسته به نفت تنزل داده و بعنوان یکی از بزرگترین کشورهای تولید کننده نفت و گاز حتی قادر به تولید بنزین مورد نیاز داخلی هم نیست و سالانه نزدیک به چهار و نیم میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را صرف واردات بنزین میکند، کدام عقل سلیم را میتواند قانع کند که هدف برنامه هسته‌ای اش واقعا تامین استقلال اقتصادی کشور در زمینه تولید انرژی است. اکنون دیگر همه میدانند که با لشکرکشی‌های آمریکا به منطقه و اشغال افغانستان و عراق، رژیم بریده از مردم خود را در محاصره نظامی آمریکا یافته و تنها راه حفظ مو جودیت خود را در مسلح شدن به سلاح هسته‌ای میبیند. اگر رژیم سعی دارد بحران کنونی را با جنبش ملی شدن نفت در دوران مصدق یکسان جلوه دهد، فقط به این دلیل است که بتواند در داخل تکیه‌گاهی مردمی برای خود دست و پا کرده و در عرصه بین‌المللی هم دلایل محکمه‌پسندی برای توجیه ادامه فعالیت‌های هسته‌ای‌اش ارائه کند.

چرا احمدی نژاد شعارهای نژاد پرستانه میدهد؟

با ورود احمدی نژاد به صحنه و رئیس‌جمهور شدن‌اش در انتخابات خردادماه گذشته به تدریج تغییر چشمگیری در سیاست رژیم ظاهر می‌شود که در نتیجه آن، مذاکرات مربوط به پرونده هسته‌ای با اروپا به بن‌بست میرسد. همزمان با آن جهان شاهد سخنرانی‌های یهودستیزانه مکرر احمدی نژاد است. تغییر موضع ایران در مذاکرات هسته‌ای و شعارهای احمدی‌نژاد اتفاقی نیست بلکه اعلام پایان دیپلماسی«گفتگوی تمدنها» و«تشنج‌زدائی» دوران خاتمی و آغاز یک سیاست تعرضی و جنگ‌طلبانه در دیپلماسی خارجی جمهوری اسلامی است.
پشتیبانی خامنه ای و نیز هاشمی رفسنجانی (با اندک تفاوتی در سایه روشن‌ها) از این سیاست از یکسو، و سکوت محافل اصلاح‌طلب و ملی ـ مذهبی‌های موجود در کادر قانونی رژیم از سوی دیگر، نشان میدهند که اولا سیاست جدید دولت احمدی نژاد سیاست کل جناح محافظه کار بوده و ثانیا هیچ آلترناتیو محسوسی در برابر آن در حاکمیت وجود ندارد.
اما سئوال این است که چه چیزی موجبات چنین تغییری در سیاست خارجی رژیم شده و این چرخش چگونه قابل توضیح است ؟
زمینه های این چرخش را باید در تحولاتی که در تعادل قوا و در داده های عینی منطقه ایجاد شده پیگیری کرد. تحولاتی که از اواخر دوره خاتمی شروع شده و در زمینه‌های اقتصادی و سیاسی و نظامی تاکنون ادامه یافته است

ـ در این دوره نظام اقتصاد جهانی با یک بحران نفتی روبروست که محصول بر هم خوردن تعادل عرضه و تقاضا در بازار های جهانی نفت است. در نتیجه این بحران، قیمت نفت بطور بی سابقه‌ای رو به افزایش می‌نهد بنحوی که درآمدهای سالانه نفتی ایران طبق آمارهای رسمی، لااقل به سه برابر درآمدهای نفتی ایران در سال‌های پیشین میرسد.(از 15 میلیارد دلار به چیزی بالغ بر 45 میلیارد دلار)با این افزایش درآمدهای نفتی، اغراق‌آمیز نخواهدبود اگر بگوئیم جمهوری اسلامی در طول حیات خود هرگز چنین ثروتمند نبوده است. این عامل خود نقش عمده‌ای در انتخاب احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری داشته است. شواهد گویای آنند که در انتخابات گذشته پولهای هنگفتی برای جلب توده روستائیان و اهالی شهرستان‌ها به پای صندوق‌های رای و حمایت از احمدی‌نژاد خرج شده است. درآمدهای سرشار ارزی که می‌بایست و می‌توانست در خدمت رشد و تکامل اقتصادی کشور، ایجاد و گسترش تامین‌های اجتماعی و خدمات عمومی و بالابردن سطح زندگی مردم قرار گیرد، وسیله ایست در دست رژیم برای تامین هزینه‌های فوق سنگین فعالیت‌های هسته‌ای و نظامی‌اش گسترش نفوذ‌اش در میان گروه‌ها و احزاب اسلامی، سازماندهی انواع شبکه‌های تروریستی در مقیاس جهانی و خصوصا توسعه دستگاه‌های سرکوب و گروه های اوباش برای حفظ فضای رعب و وحشت در داخل کشور. همچنین سلاح نقت وسیله ایست که رژیم با استفاده از آن قدرتهای جهانی را تهدید و تطمیع میکند و در تضاد میان آنان امکان مانور پیدا میکند.
ـ افت جنبش مطالباتی و دموکراتیک مردم در دوره دولت احمدی نژاد .
ـ زمین‌گیرشدن و ناتوانی ارتش آمریکا در سرکوب عملیات مسلحانه و انتحاری در صحنه نظامی و بن‌بست موجود در شکل گیری و استقرار حاکمیتِ جانشین، در عرصه سیاسی عراق.
ـ گسترش بنیادگرایی اسلامی در کشورهای منطقه که به قدرت رسیدن جنبش حماس در انتخابات مجلس فلسطین مهمترین شاخص آن محسوب میشود. پیروزی ائتلاف شیعیان در انتخابات مجلس ملی عراق.
ـ تضاد میان قدرتهای غربی و محور نو ظهور روسیه ـ چین .
ـ تضاد بین آمریکا و اروپا.
ـ مخا لفت فزاینده افکار عمومی غرب با جنگ و سیا ست‌های میلیتاریستی.

اینها مجموعه ای از عوامل اقتصادی و سیاسی و نظامی هستند که رژیم با تکیه بر آن خود را در شرایط کنونی در موضع قدرت میبیند و با توجه به بن‌بست آمریکا در عراق، می‌خواهد هرچه سریعتر به هدفهای برنامه هسته‌ای خود دست‌یافته و موجودیت و موقعیت خود را با دستیابی به سلاح هسته ای در منطقه تثبیت نماید.
جمهوری اسلامی با تمام قوا میکوشد تا بهر شکل ممکن از جمله با استفاده از نفوذ قابل ملاحظه‌ای که در میان شیعیان عراق دارد، از تثبیت موقعیت آمریکا در عراق ممانعت بعمل آورده و در عین حال با شعارهای نژادپرستانه و یهودستیزانه حمایت مسلمانان منطقه را جلب کرده و دول عربی منطقه را وادار به مو ضع‌گیری علیه سیاست‌های آمریکا کند.

استراتژی آمریکا در برابر ایران

در استراتژی جدید آمریکا، دولت جمهوری اسلامی ایران دشمن شماره یک ایالات متحده تعریف شده است. این موضع سیاسی در گزارش سالانه دولت بوش به کنگره آمریکا که اخیرا تحت عنوان «دکترین استراتژی امنیت ملی» انتشار یافته، اعلام شده است.
این گزارش که به نوعی بیانیه توضیحی دولت آمریکا درباره اهداف سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا محسوب میشود، طبق لایحه ای که در 1986 به تصویب کنگره آمریکا رسیده است باید سا لیانه انتشار یابد. اما از این نوع گزارش تاکنون دو بار بیشتر انتشار نیافته است. اول بار در سال 2003 برای اعلام «دکترین تهاجم بازدارنده» که بلافاصله در عراق بکار گرفته شد وبار دوم همین گزارش اخیر ماه مارس است که مضمون‌اش تایید همان سیاست «تهاجم بازدارنده» و تاکید بر اینست که ایالات متحده «در نخستین سال‌های یک درگیری دراز مدت قراردارد که در آن پایان‌دادن به استبداد در دنیای ما در صدر اهداف سیاست خارجی آمریکا قرار دارد». در این گزارش همچنین تصریح شده است که «امروزه ایالات متحده با یک کشور مساله ساز استثنائی بنام ایران روبروست».(نقل‌قول‌ها از مجله فرانسوی‌زبانِ کوریه انترناسیونال مورخ 23 مارس 2006)
نکته تازه در این استراتژی جدید، همین نکته آخر است که نشان میدهد محور شرارت در سیاست کاخ سفید حالا جای خود را ظاهرا به کانون شرارت داده است که ایران نامیده میشود . به نظر میرسد سوریه با خارج کردن قوای نظامی‌اش از لبنان و تمکین به التیماتوم شورای امنیت در جهت همکاری با نمایندگان سازمان ملل متحد در تحقیقات مربوط به پرونده قتل رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان، رضایت نسبی کاخ سفید را جلب کرده و سخنی از سوریه بعنوان یکی از عناصر متشکله محور شرارت در بین نیست. مساله کره شمالی هم که از پشتیبانی فعال چین برخوردار است فعلا برای آمریکا مطرح نیست. از دیدگاه زمامداران کاخ سفید مساله ایران لابد بدلیل موقعیت ژئوپلیتیک استراتژیک‌اش در منطقه مساله اصلی است. بهمین جهت آنان قصد دارند با تمرکز قوا روی حلقه ایران تکلیف این کشور مساله‌ساز استثنائی را یکسره کنند و این هدفی است مستقل از بحران هسته‌ای ایران.
می‌بینیم روش برخورد همان روش برخورد با عراق است. همانطور که وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق فقط بهانه‌ای برای ساقط کردن رژیم صدام حسین و اشغال عراق توسط آمریکا بود، فعالیت‌های هسته‌ای ایران نیز دستاویزی مناسب است که آمریکا با توسل به آن، به تحقق اهداف سلطه جویانه‌اش در ایران نائل آید.تفاوت تنها در اینست که اگر در مورد عراق وجود سلاح‌های کشتار جمعی دروغی بود که کسی آنرا باور نداشت، در مورد ایران تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح هسته‌ای، واقعیتی است که کمتر کسی در قبول آن تردید میکند. و اگر در لشگرکشی به عراق آمریکا انچنان مست از باده غرور بود که اعتنائی نه به سازمان ملل و نه حتی به متحدین اروپائی خود نداشت، حالا در بحران هسته‌ای ایران میکوشد به سیاست‌های خود مشروعیت بین‌المللی داده و خصوصا همراهی و همگامی‌یِ قدرتهای اروپائی را از دست ندهد.

طی یک دوره سه ساله، آمریکا دست اتحادیه اروپا را در مذاکرات با ایران باز گذاشت. شکست مذاکرات مثلث اروپا (فرانسه ـ انگلستان ـ آلمان ) با ایران درباره پرونده هسته‌ای، یک پیروزی سیاسی برای آمریکا بود. این شکست در عین‌حال شکست دیپلماسی «گفتگوی سازنده» بود که مبنای سیاست اتحادیه اروپا در قبال ایران شمرده میشد. بدون این شکست، پرونده هسته‌ای ایران مسلما هرگز به شورای امنیت احاله نمیشد. اما جمهوری اسلامی با رد تمامی پیشنهادات اروپا و روسیه آنرا اجتناب ناپذیر کرد و عملا راه را برای پیشروی آمریکا باز کرد. بدون شعارهای احمدی نژاد هرگز نمیتوانستیم مانند امروز شاهد همگرائی سیاست‌های آمریکا و فرانسه در برابر ایران باشیم . اگر این همگرائی در جریان حمله به عراق وجود میداشت، چه بسا وضعیت آمریکا در این کشور بسیار متفاوت از آنچه که هست میبود. این چیزیست که کاخ سفید از زبان کندولیزا رایس وزیر امور خارجه‌اش در توضیح« اشتباهات تاکتیکی آمریکا در عراق» به‌نوعی عنوان کرده است. بی‌جهت نیست که او دومین دوره ریاست جمهوری جرج بوش را«دوره دیپلماسی» در سیاست خا رجی آمریکا لقب داده است.
اگر چه در استراتژی جدید، آمریکا خود را همچنان تنها ابر قدرتی میداند که باید جهان را رهبری کند. اما علائم بکارگیری دیپلماسی بیشتر و نرمش در برابر اروپا و خصوصا فرانسه کاملا در برخوردهای جرج بوش در دوره اخیر مشهود بوده است. بعلاوه پیروزی آنجلا مرکل در انتخابات سال گذشته و به قدرت رسیدن او بعنوان صدراعظم آلمان به این سیاست تشنج زدائی کاخ سفید در روابط اش با فرانسه یاری رسانده است.
طی سال گذشته همگرائی بین آمریکا و محور فرانسه ـ آلمان در مسائل مهم سیاسی خاور میانه چشمگیر بوده است. مثلا در رابطه با مساله فلسطین روابط دولتهای فرانسه و آلمان با دولت اسرائیل نزدیک‌تر شده و بر عکس با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و روی کارآمدن دولت اسماعیل هنیه، پس از گذشت یک مهلت یک ماهه و بدون‌تغییرماندن مواضع حماس در رابطه با اسرائیل، اروپا همگام با آمریکا، نه تنها روابط سیاسی ـ دیپلماتیک خود را با دولت بر آمده از حماس قطع کرد بلکه به کمک های مالی خود به حکومت خود مختار فلسطین پایان داد. در مساله سوریه و لبنان نیز روند مشابهی طی شده است.
بهمین ترتیب با بن‌بست مذاکرات اروپا با ایران در مورد پرونده هسته‌ای و سپس سخنرانی های احمدی‌نژاد در انکار هلوکست و ضرورت محو اسرائیل از نقشه جهان، که واکنش شدید همه رهبران دول اروپائی را بدنبال داشت، روابط ایران و اروپا وارد یک دوره بحرانی شده که هیچگاه سابقه نداشته است. این تنش تا جایی پیش رفت که شیراک رئیس جمهور فرانسه بطور غیر مستقیم ایران را درصورت توسل به عملیات تروریستی علیه منافع فرانسه تهدید به حمله اتمی کرد .
با اینهمه نزدیکی و همگرائی سیاست‌های اروپا وآمریکا به معنای پایان تضاد ورقابت بین این دو قدرت جهانی نیست. مثلا در رابطه با بحران هسته‌ای ایران جرح بوش بارها علنا از احتمال بکارگیری نیروی نظامی برای وادارکردن ایران به تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای سخن گفته است در حالیکه فرانسه یا آلمان در این مورد سکوت اختیار کرده ودر مورد مجازات‌های اقتصادی ایران در مرحله کنونی، از تحریم منفی در پاره‌ای ازحوزه‌های سیاسی واقتصادی پشتیبانی میکنند . یا در مورد مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا که ظاهرا قرار است بزودی در بغداد اغاز شود ،اروپا خواهان گنجاندن مساله هسته‌ای در دستور کار این مذاکرات است و حال آنکه از دیدگاه کاخ سفید چهارچوب مذاکرات، صرفا به اوضاع داخلی عراق محدود میشود.این تفاوت در شیوه برخورد به ایران و بحران اتمی ناشی از تفاوت هائی است که در سمتگیری‌های عمومی آمریکا و اروپا نسبت به ایران وجود دارد که بنوبه خود از تفاوت منافع استراتژیک آنان در ایران سرچشمه میگیرد. هرچه بحران هسته‌ای ایران گسترش میابد، موقعیت سرمایه‌گذاری‌های اروپائی در ایران و نقش سیاسی اروپا در معادلات منطقه است که بخطر می افتد و این قدرت هژمونیک آمریکاست که تقویت میشود.
آنچه که سیاست های آمریکا و اروپا را در برابر ایران بهم پیوند میزند همانا جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است. هر دو بر این موضع سیاسی تکیه دارند که ادامه فعالیت‌های هسته‌ای ایران صلح جهانی را بخطر میاندازد. چیزیکه روسیه و چین حاضر به پذیرش آن در التیماتوم شورای امنیت نشدند، چرا که قبول آن منطقا بمعنای پذیرش اتخاذ اقداماتی علیه جمهوری اسلامی است که در تضاد با منافع اقتصادی ـ سیاسی آنان می باشد. اروپا از فشار تدریجی و«تحریم ملایم» طرفداری میکند و امیدوار است که انزوای سیاسی و فشارهای اقتصادی، ایران را وادار به عقب نشینی و تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای و باز گشت به روند مذاکرات سازد. اما موضع اروپا تحول‌پذیر است و میتواند تا حد اقدامات نظامی علیه ایران تغییر پیدا کند.
در مقابل، آمریکا تلاش میکند از طریق اتحاد با فرانسه نیرو های ناتو را بسیج کرده و با جلوگیری از وتوی روسیه و چین در شورای امنیت، استراتژی«تهاجم بازدارنده» را، این‌بار در قالب اقدامات سازمان ملل بر علیه ایران بمرحله اجرا در اورد.

مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا به چه نتایجی میتوانند منجر شوند؟

ظاهرا قرار است مذاکرات مستقیمی میان ایران وآمریکا صورت گیرد اما اطلاع دقیقی در مورد زمان وبرنامه آن در دست نیست. اگر چنین مذاکراتی سر بگیرد باید قبل از نشست آینده شورای امنیت صورت بگیرد. مسلما نتایج آن هرچه باشد، تاثیر مهمی در سیر تحولات آینده و بحران کنونی بر جا خواهد گذاشت.
اما نتایج ممکن و قابل تصور این مذاکرات چه میتوانند باشند؟ به عبارت دیگر در شرایط کنونی، در بده‌بستان میان رژیم و کاخ سفید، چه چیزی میتواند رضایت دو طرف را فراهم کرده و قابل معامله باشد؟
آنچه که آمریکا را به پای میز مذاکره با جمهوری اسلامی سوق میدهد چیزی جز بحران فزاینده عراق و ناتوانی آمریکا در خروج از این بحران نیست. در شرایطی که بیش از چهار ماه از برگزاری انتخابات مجلس ملی عراق میگذرد هنوز کشاکش بین نیروهای شیعه و سنی و کرد بر سر تقسیم قدرت و تشکیل دولت وحدت ملی ادامه داشته و تلاشهای آمریکا برای ایجاد تفاهم بین آنان نیز تاکنون بی‌نتیجه مانده است.
«ائتلاف شیعیان عراق» که مجلس اعلای انقلاب اسلامی حزب‌الدعوه عراق و گرایش وابسته به مقتدا صدر نیرو های اصلی انرا تشکیل میدهند برغم کسب اکثریت نسبی کرسی های مجلس قادر به تشکیل دولت به تنهایی نیست و باینجهت تشکیل یک دولت ائتلاف ملی الزامی است. اما از یکطرف کاندیداتوری ابراهیم الجعفری (که مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی قراردارد) برای تشکیل دولت توسط نیرو های کرد و سنی وتو شده، از طرف دیگر هیچ آلترناتیو دیگری هم که مورد قبول طرف‌های درگیر باشد بچشم نمی خورد. این بحران حکومتی، بعلاوه تداوم عملیات مسلحانه و انتحاری و نیز جنگ شیعه و سنی که از تخریب اماکن مذهبی شیعه درشهر سامره شروع شده، عراق را غرق در آشوب و در آستانه جنگ داخلی قرار داده است.
در واقع آمریکا در عراق در شرایطی قرارگرفته که نه راه پیش دارد ونه راه پس. ارتش آمریکا قادر به تثبیت اوضاع عراق نیست و خروج ارتش آمریکا از عراق هم برای کاخ سفید مساویست با تن‌دادن به شکست مفتضحانه وبجاگذاشتن عراقی غرق در آتش و خون و جنگ گسترده مذهبی، که میتواند بتدریج تمام خاور میانه را در کام خود فروبرد. برای خروج از این بحران و رهائی از چنین بن‌بستی است که آمریکا میکوشد از هر طریق ممکن و از هر امکان، ولو از نفوذ جمهوری اسلامی در میان شیعیان عراق استفاده کند.
اما در مقابل، جمهوری اسلامی خواهان تداوم فعالیت‌های هسته‌ای و تامین امنیت نظام است، چیزیکه از دیدگاه کاخ سفید حتی مذاکره در باره آن هم منتفی است. بی شک آنچه که رژیم را به این مذاکره می کشاند، نگرانی از اتحاد جامعه بین المللی و اقدامات احتمالی شورای امنیت در آینده است که موجودیت نظام را با خطر مواجه میسازد.
اینکه خامنه ای به عنوان رهبر فقیه، از مذاکره با آمریکا علناً پشتیبانی می کند در حالی‌که تاکنون هرگونه تمایل محافل حکومتی به مذاکره با آمریکا را تحت عنوان اسلام آمریکایی محکوم کرده است، خود به تنهایی نشانه نگرانی او نسبت به سرنوشت رژیم در بحرانی است که خود موجد آن بوده است.
برخلاف گفته‌هایشان، نه جمهوری اسلامی و نه کاخ سفید، بطور واقعی خواهان حل دیپلماتیک بحران نیستند. برعکس، هر دو در عمل، در جهت گسترش بحران گام برداشته و خود را برای درگیری های نظامی آماده می‌کنند. رژه گروههای انتحاری در تهران و مانورهای نظامی در خلیج فارس شدت گرفته و احمدی‌نژاد هیچ فرصتی را برای سخن گفتن از ضرورت حذف اسرائیل از نقشه جهان از دست نمی‌دهد. رفسنجانی با سفر به سوریه و ملاقات با خالد مشعل و حسن نصرالله (سران جنبش حماس و حزب‌الله لبنان) مشغول نمایش سیاسی نیروهای متحد رژیم در منطقه است. در آمریکا هم زمینه‌سازی‌های لازم در افکار عمومی مردم ادامه دارد و در میان مقامات آمریکایی نه تنها نیروی در برابر جنگ وجود ندارد بلکه مسابقه‌ای که بین حزب جمهوری خواه و حزب دموکرات در گرفته بر سر این بازدارنده‌ای در است که کدامیک خواستار شدت عمل بیشتری در سیاستهای آمریکا علیه ایران است.
بنابراین، اگر مذاکراتی هم بین ایران و آمریکا در کار باشد این مذاکرات بیشتر شبیه به گفتگوی کر و لالها خواهد بود و بعید است که نتیجه‌ای از آن حاصل شود.


چشم‌اندازهای بحران و آلترناتیوهای احتمالی وضع موجود

با وجود شباهتهای زیادی که بین شرایط کنونی و شرایط پیش از حمله آمریکا به عراق در سه سال پیش وجود دارد، به نظر نمی‌رسد که آمریکا در فکر تکرار تجربه عراق در ایران بوده و در شرایطی که بعد از گذشت سه سال از سقوط رژیم صدام حسین هنوز قادر به کنترل اوضاع عراق نیست، بخواهد با دور زدن سازمان ملل و قدرتهای موجود، خود و متحدان فعلی‌اش در عراق را، به تنهایی در ماجراجویی نظامی دیگری در ابعاد ایران درگیر کند. اگر چه چنین احتمالی بطور کلی منتفی نیست اما تقریبا غیرممکن به نظر می‌رسد.
همچنین یک تهاجم نظامی موضعی به مراکز هسته‌ای ایران، نظیر آنچه که در گذشته توسط اسرائیل علیه عراق صورت گرفت، بعید می‌نماید. زیرا از لحاظ نظامی، به دلیل گستردگی و پراکندگی جغرافیایی این مراکز زیرزمینی، چنین اقدامی ناکارا و خصوصاً از لحاظ سیاسی به انزوای آمریکا در عرصه بین المللی منجر خواهد شد. البته چنین سناریوهایی برای جمهوری اسلامی کمال مطلوب است، زیرا تمام مانورهای سیاسی رژیم متوجه از بین‌بردن اتحاد جامعه بین‌المللی در برابر ایران می‌باشد. به همین جهت سران رژیم دست‌یابی ایران به تولید انرژی هسته‌ای را که نقطه‌ عطفی در مسیر دست‌یابی به سلاح هسته‌ای محسوب می‌شود با آب و تاب فراوان اعلام کرده و سعی می‌کنند آمریکا و اسرائیل را به سمت اقدامات نظامی منزوی سوق دهند، چیزی که بطور اجتناب ناپذیر جامعه بین‌المللی را دچار انشقاق کرده و راه را برای پیشبرد برنامه جمهوری اسلامی هموار می‌کند. اما احتمال آن بسیار ضعیف است بی‌جهت نیست که دولت اسرائیل به سخنان رئیس جمهور ایران حتی واکنش سیاسی رسمی نشان نمی‌دهد و مسئله را دربست به عهده آمریکا گذاشته است. در نتیجه سیاست جنگ‌طلبانه رژیم و تشدید بحران عملاً فقط آب به آسیاب آمریکا می‌ریزد، چون نه‌تنها روسیه و چین بلکه اروپا را هم در موقعیت دشواری قرار می‌دهد. اروپای نگران از اتمی شدن ایران بطور اجتناب‌ناپذیری به مواضع آمریکا نزدیکتر می‌شود. آمریکا با استفاده از بی‌اعتنائی ایران به شورای امنیت و مواضعش نسبت به اسرائیل، اروپا و خصوصاً فرانسه (به مثابه قدرت نظامی اصلی اروپا) را زیر فشار قرار می‌دهد تا موافقتشان را در شورای امنیت برای توسل به روشهای رادیکال در برابر ایران جلب کند.
دولت بوش به این امر آگاه است که هرگونه توسل به زور علیه ایران، به یک کاسه شدن بحران هسته‌ای ایران و بحران عراق منجر شده و سرنوشت این دو بحران را بهم گره می‌زند. در نتیجه، نیروهای شرکت کننده در ائتلاف علیه ایران را ناگزیر به درگیر شدن در بحران عراق می‌کند. این، هم راه را برای پیشبرد استراتژی آمریکا در برابر ایران هموار می‌کند،‌ و هم گشایشی برای کاخ سفید در مسئله عراق ایجاد خواهد کرد. یعنی با یک تیر دو نشانه زده می‌شود. بوش که تلاش‌هایش برای درگیرکردن کل نیروهای ناتو در عراق و سرشکن‌کردن تلفات انسانی و هزینه‌های سنگین اشغال نظامی عراق، تاکنون ناکام مانده و حتی پاره‌ای از کشورهای اروپایی متحد آمریکا نیروهای خود را از عراق خارج کرده‌اند (مانند اسپانیا) و یا در حال خارج کردن هستند (مانند ایتالیا) حالا مفّری برای رهایی از بن‌بست عراق پیدا می‌کند. اما اروپا هم می داند که تمکین و چراغ سبز دادن به کاخ سفید به معنی آن است که با طناب آمریکا وارد چاهی می‌شود که عواقب آن برایش چندان روشن نیست. درست است که اروپا به هر قیمت مصمم به جلوگیری از ظهور یک جمهوری اسلامی هسته‌ای در خاورمیانه است، اما ظهور چنین پدیده‌ای قریب‌الوقوع نیست و به زمان نیازمند است بنابراین در مذاکرات شورای امنیت گرایش به توسل به زور علیه ایران نشان نمی‌دهد. از اینرو و با توجه به مواضع روسیه و چین، بعید است که در واکنش آتی شورای امنیت جمهوری اسلامی مورد تهدید نظامی قرار بگیرد.
اگر این ارزیابی درست باشد، آن وقت آمریکا مرگ را می‌گیرد تا اعضای دائمی شورای امنیت لااقل به تب راضی شوند بعنی لزوم توسل به زور علیه ایران را درخواست می‌کند تا به خواست محاصره اقتصادی ایران راضی شوند که تازه باز با جهش قیمت نفت دودش بیشتر به چشم اروپا و چین می‌رود تا آمریکا. اعمال مجازاتهای اقتصادی و مالی علیه رژیم جمهوری اسلامی از طرق مختلف از جمله مسدود کردن دارائی‌های رژیم در بانکهای کشورهای اروپایی، هرگونه راه گریز را به روی جنبش حماس هم که در حالت خفگی مالی قرار دارد مسدود می‌کند و این چیزی است که نفع آن بیش از همه به اسرائیل می‌رسد.
آیا در این درآمیختگی تضاد ها و منافع متفاوت،راهی جز «تهاجم بازدارنده» آمریکا یعنی جنگ برای جلوگیری از ظهور پدیده بمب اتمی اسلامی وجود ندارد ؟ چرا وجود دارد . حفظ اتحاد جامعه بین المللی و اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی .این همان چیزییست که جمهوری اسلا می بیش از همه از ان بیمناک است.اگر یکبار خمینی با ناکام شدن در فتح کربلا مجبور به نوشیدن جام زهر شد، خامنه ای هم اینبار اگر در برابر سمبه پرزور اراده بین المللی قرار بگیرد ، راهی جز تقلید از بنیانگذار جمهوری اسلامی در برابر خود نخواهد یافت.

اپوزیسیون ایران وپروبلماتیک« چه باید کرد؟»

مسلما امکانپذیر بودن خروج از بحران هسته ای از طریق فشارهای سیاسی و اقتصادی جامعه بین¬المللی، باین معنا نیست که روند بحران لزوما به جنگ منجر خواهد شد. این بحران به متغیرهای مختلفی بستگی دارد که پیش¬بینی قطعی سرنوشت آن را ناممکن میسازد. در نتیجه، اجتناب از جنگ حتمی نیست. برعکس، با توجه به منطق جنگ طلبانه رژیم جمهوری اسلامی و آمریکا، احتمال وقوع جنگ را نباید دستکم گرفت.
بعلاوه، اگر ماشین چنین جنگی راه بیافتد عواقب آن برای جامعه ایران، ده و شاید صد بار مرگبارتر از جنگ ایران و عراق باشد. دراین جنگ ممکن است، برخلاف نمونه عراق، هدف فتح تهران نباشد. اما شکی نیست که ویرانیهای آن بسی دهشتناکتر از آنچه که بر عراق رفته است، خواهد بود. چرا ؟ باین دلیل که حمله نظامی آمریکا و متحدان اش به ایران در درجه نخست مراکز هسته ای را در شهرهای مختلف هدف قرار میدهند که طبق نظر کارشناسان نظامی آمریکا، نابودی آنها که در ده ها متری زیرزمین ایجاد شده اند، بکار گیری بمب های اتمی تاکتیکی را در بمباران های هوائی الزامی میکند. این نخستین بار بعد از بحران هسته ای کوبا است که کشوری اینگونه وسیع مورد تهدید اتمی قرار میگیرد.
در این شرایط وخیم تاریخی، واکنش اپوزیسیون در داخل و خارج کشور چیست؟
متاسفانه تاکنون تقریبا هیچ!
درداخل، سکوت و انفعال سیاسی با این بهانه رایج شده است که «مساله اتمی، مساله مردم نیست» . مثلا، شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل اخیرا در پاریس و در پاسخ به خبرنگاران فرانسوی که نظر وی را در باره بحران هسته ای جویا شدند، همین ترجیع بند را عنوان میکند «مساله اتمی، مساله مردم نیست. مساله مردم ایران دموکراسی و حقوق بشر است».
در خارج هم، با وجود شرایط آزاد و دموکراتیک، دریغ از یک صدای اعتراض و یک فریاد! باین دلیل که «مساله اتمی، مساله مردم نیست؟» یا شاید باین دلیل که خطر جنگ و بمباران اتمی ایران جدی تلقی نمی شود؟ این رکود و سکوت اپوزیسیون در برابر بحران هسته ای بهر دلیل که باشد، اشتباه بزرگی است. اخبار منتشره در مطبوعات آمریکا در باره نقشه های نظامی پنتاگون ناظر بر استفاده از بمب های اتمی تاکتیکی در گزینه نظامی احتمالی آمریکا علیه ایران و نیز تهدید اتمی ایران از سویِ شیراک، همگی گواه آنند که صحبت کردن از احتمال بمباران اتمی ایران، بهیچ رو بی¬پایه و اغراق آمیز نیست. باید آن را جدی گرفت. نباید دست روی دست گذاشت و بانتظار حادثه نشست. باید کاری کرد.
اما چه باید کرد؟ و چه کار موثری میتوان کرد؟
پیش از هر چیز باید سکوت حاکم را شکست. افکار عمومی را خواه در داخل و خواه در خارج به واقعیت این خطر آگاه و حساس کرد. میتوان اقدامات اعتراضی و یک کار زار واقعی در این زمینه بر پا کرد. در خارج، افکار عمومی بسرعت نسبت به فعالیتهای ضد جنگ واکنش مثبت نشان میدهد. نباید فراموش کرد که در جریان حمله به عراق، جهان شاهد تظاهرات چند ملیونی مردم علیه ملیتاریسم آمریکا بود. مسلما بیداری بموقع جنبش ضد جنگ، نقش بازدارنده مهمی در جلو گیری از وقوع فاجعه جنگ در ایران ایفا خواهد کرد.
این یک وظیفه سیاسی، و نه حتی وظیفه سیاسی که بالاتر از آن، یک وظیفه مدنی هر ایرانی علاقه¬مند به آینده کشور و بهروزی مردم است که سیاست تحریک آمیز و جنگ افروزانه رژیم جمهوری اسلامی را بهر شکل ممکن افشا کند، که فریاد اعتراض خود را علیه تهدید اتمی، که جز تهدید حق حیات مردم توسط قدرت های جهانی نیست، بلند کند.
مهمترین و عاجل ترین وظیفه ما بعنوان جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران نیز در شرایط کنونی همین است. ما نباید صرفا به تجزیه و تحلیل بحران، موضع گیری سیاسی، صدور قطعنامه و یا برپائی جلسات عمومی مباحثه در باره آن اکتفا کنیم. اینها لازمست اما کافی نیست.
بیگمان، شورای هماهنگی ما، تلاش¬های خود را برای بسیج جمهوریخواهان دموکرات و لاییک در مخالفت با این جنگ احتمالی در مقیاس سراسری و در هماهنگی با نیروهای مبارز دیگر به عمل می¬آورد. اما در همین حال، ما به عنوان همراهان جنبش جمهوری¬خواهان دموکرات و لاییک ایران باید در همه کشور ها و هر جا که امکان داشته باشیم، تمام توان خود را برای کمک بشکل گیری کمیته های اقدام علیه جنگ، متشکل از همه هموطنان مبارز صرفنظر از مواضع سیاسی و وابستگی های تشکیلاتی شان (نظیر کمیته های حمایت از اعتصاب غذای اکبر گنجی و سایر زندانیان سیاسی ایران در سال گذشته)، بکار گیریم.
ما با متحدشدن با سایر نیرو های دموکرات اپوزیسیون، و استفاده از اهرم همکاری با نیروهای ترقی خواه و صلح دوست جهان، میتوانیم و باید نقش موثری در برانگیختن و پیشبرد بموقع جنبش ضد جنگ برای خروج از بحران هسته ای ایران داشته باشیم.

در همين زمينه:

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بحران هسته‌ای ایران، اسب تروای آمریکا، رسول آذرنوش' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016