اينجانب كه مثل خيلي ازهموطنان عزيزم، به دنبال اخبارواطلاعت تازه درباره رويدادهاي گوناگون، به سايت هاي فارسي زبان مراجعه مي كنم؛ درتاريخ 4 ديماه 1384 سري هم به سايت بازتاب زدم وازقول خبرنگاربازتاب دريزد، خبري راتحت عنوان " ناگفته هاي مرگ جنجالي يك بهائي درزندان"، خواندم وبه عنوان يك هموطن بهائي شماويكي ازبستگان دورودوستان نزديك خانواده محرمي، دريغم آمداطلاعات موثقي راكه درموردايشان وعلت زنداني شدن وشرايط زندانشان، دراختياردارم؛ براي خوانندگان محترم اين سايت ارسال ندارم؛ چون خبرنگارعزيزبازتاب درشهريزد، يك سويه به اين جريان نگاه كرده اندولهذاحقايق قدري قلب وياتحريف شده است.
البته ناگفته نماندكه خبرنگارمحترم، كلمه بهائي راكه به منتسبين به حضرت بهاءالله اطلاق مي شود؛ به نحوبي سابقه اي، بدون پسوندوپيشوندهائي مثل فرقه وگروهك وضاله وامثالهم بكاربرده اندكه به نظراينجانب، نشانه بارزي ازرعايت شئون حرفه اي وقدم مثبتي درجهت ازاله تعصبات است.
براي اطلاع خوانندگان عزيزاين سايت، به عرض مي رسانم كه آقاي ذبيح الله محرمي، كارمندوزارت نيروبودندودرسالهاي اوليه انقلاب كه كليه كاركنان بهائي دستگاه هاي دولتي ازكاراخراج مي شدند؛ يكي ازدوستان نزديك آقاي محرمي، البته به نيتي خيرخواهانه وبجهت ابرازمحبت به ايشان وبدون اطلاع وي، عكس ايشان رابه همراه اعلاميه اي مبني برتبري ازديانت بهائي، براي يكي ازروزنامه هاارسال مي كندتابدينوسيله بتواندبه ابقاء ايشان درشغلشان كمك كرده باشد. آقاي محرمي پس ازآگاهي ازاين امر، كتباوعلنا به اعلاميه مذكوراعتراض كرده، تمسك خويش رانسبت به ديانت بهائي ابراز مي دارندوهمين امرموجب بازداشت وگرفتاري ايشان درسال 1374 مي گرددكه صرفابه جرم اعتقادبه ديانت بهائي بوده است؛ مثل هزاران بهائي ديگركه درسالهاي اوليه انقلاب، به اتهام جرائمي واهي وبي اساس، مثل جاسوسي براي بيگانگان، روانه زندانها شدندوحتي بيش ازدويست نفرازآنها، بدون رعايت اصول اوليه دادرسي درمحاكم قضائي، محكوم به مرگ شدندوجان خود رافداي آئين خويش نمودند؛ واين درحالي است كه بهائيان بحكم اعتقاداتشان، درهركشوري كه زندگي مي كنند، مطيع قوانين جاري آن كشوربوده، مكلف به خيرخواهي عموم هستندوازدخالت درامورسياسيه، له ياعليه ديگران، بكلي ممنوعند.
اگرچه آقاي محرمي درسالهاي اخيرمسجونيت خود ازمرخصي بهره مندبودند؛ ولي درطي ده سال وچهارماه دوره زندان، مراحل بسيارسخت وطاقت فرسائي راگذراندند؛ ازجمله تاچهل روزپس ازبازداشت، خانواده ازمحل نگهداري ايشان كاملا بي خبربودند. ايشان ابتدامحكوم به اعدام شدند؛ ولي پس ازتلاشهاي خانواده ودرخواستهاي مكررجامعه بين المللي، حكم اعدام به حبس ابدوسپس به پانزده سال زندان تخفيف يافت. دراين مدت، درزندانهاي ابرقوواردكان، به كارهاي سخت وادارمي شدند؛ بطوريكه فشاركاردرزندان ابرقو، موجب عمل جراحي روي زانوي ايشان گرديد. بالاخره نامبرده درتاريخ23 آذرماه 1384، درزندان، دارفاني راوداع گفتند.
سؤال ديگري كه براي اينجانب مطرح مي باشداين است كه مقصودخبرنگارمحترم ازنقل اين موضوع كه خانواده آقاي محرمي ازتعيين پزشكاني ازجانب خود، جهت نظارت بركالبدشكافي ايشان خودداري نموده اند، چه بوده است؟ به نظربنده اين امرنشانه اعتماداين خانواده وجامعه بهائي به مسئولان پزشكي قانوني يزد بوده است.
نكته ديگري كه بازهم جاي تعجب داشت اشاره خبرنگارمحترم به جمعيت بهائيان ايران است كه پس ازنقل سخنان نماينده وزارت خارجه آمريكا كه بهائيان ايران راسيصدهزارنفراعلام مي دارد؛ بلافاصله وبه زعم خود، مبادرت به اصلاح اين مطلب مي نمايدومي نويسد اين آماربين 90 تا 110 هزارنفراست. بااينكه بنده نتوانستم انگيزه ايشان راازاعلام چنين آماري حدس بزنم؛ امالازم مي دانم يارآوري نمايم كه جمعيت افزون برسيصدهزارنفراشاره شده، درواقع نفوسي هستندكه نام آنهارسماثبت گرديده است واين بغيرازگروه كثيرنفوسي است كه به ديانت بهائي اعتقادقلبي وتعلق روحاني دارندو تعدادشان بسيارفراترازحدتصوربنده وخبرنگارمحترم مي باشد.
"ایران جوان"