يكصد و هفتاد سال از عمر مطبوعات در ايران ميگذرد اما هنوز مساله ما در اين حوزه »بودن« يا »نبودن« است. شايد رد اين گزاره چندان دشوار به نظر نيايد، كافيست دست بر روي جريدهاي نهاده شود كه بيش از هشتاد بهار را پشت سر نهاده تا اؤبات شود كه »بودن« مساله »نبودن« را منتفي ساخته است اما اين گشادن چشم ظاهر است و بستن چشم باطن و بصيرت.
اگر بعد از گذشت يكصد سال از مشروطيت ما به عدالت و آزادي و قانون دست يافتهايم چون عدالتخانه و دادگستري داريم و قانون اساسي كه آزادي در آن حق شناخته شده است، مطبوعات ايران بيم و هراسي از »نبودن« ندارند.
ابن مقفع در رساله »ادب الكبير« مينويسد: »بياموز حسن استماع را همچنان كه حسن كلام را ميآموزي و از حسن استماع است، مهلت دادن متكلم تا حديث خويش به پايان برد. چه پارهاي از مردم، سخن گوينده را مانند كسي كه در مرصد )1( رد نشسته، گوش كنند و اين از حسن استماع دور است.«
يكي از نشانهها و وجوه »بودن« مطبوعات، وجود حسن استماع است. جامعه ايران به دلايل عديده بويژه ريشههاي كهن استبداد با حسناستماع هنوز سرآشتي بهم نياورده است.
حسن استماع، هر حقيقتجوي جامعنگري را بيواسطه به سمت تساهل و مدارا رهنمون ميكند. تساهل و مدارايي كه صداي گوشخراش و بلند فريادي را فرو مينشاند و قلمرو سالم گفتوشنود را در جامعه گسترش و توسعه ميبخشد.
در آيين ما توصيه شده است حاكمان به گونهاي با مردم رفتار كنند كه مردمان در بيان مطالبات، خواستهها و ستمهايي كه بر آنها رفته به لكنت زبان گرفتار نگرداند. حسن استماع ميتواند لكنت زبان را محو كند و اجازه دهد كه دانستن به عنوان حق طبيعي در جامعه جاري ميشود.
حاجت به دانستن در همه انسانها وجود دارد و طبيعي است، چنان كه نياز به غذا و لباس و مسكن، به قول مرحوم دكتر عباس اقبال آشتياني اگر كسي دون همت و تنبل باشد و در پي غذا نرود و لباس بر تن نكند و در كوي و برزن خوابيدن را شعار خود سازد و بر اين نكبت بميرد دليل بر آن نيست كه او حاجت به غذا و لباس و مسكن ندارد، و جمهور مردم كه در تهيه اين وسايل ميكوشند غافل و احمق و كوتاههمت و ناتوانند و راه ايشان غلط است. بنابراين حاجت به دانستن را بويژه در عصر اطلاعات نميتوان ناديده انگاشت يا آن را سري سري گرفت. بخشي از اين حاجت را »بودن« مطبوعات تامين ميكند و با تداوم نبرد ميان بودن و نبودن، مردمان حاجت روا نميشوند.
اساسيترين كاركردي كه بعد از اطلاعرساني براي مطبوعات قائل شدهاند نظارت اجتماعي است. نظارت بر عملكرد نهادهاي رسمي و غيررسمي و جلوگيري از شكلگيري و گسترش هر كژي و كاستي از جمله وظايف مطبوعاتي است كه از الگوي مسووليت و تعهد اجتماعي پيروي ميكنند. ناظري ميتواند بر منظور نظارت كند كه خود از پايداري و استحكام و قوت اعمال نظر برخوردار باشد والا نظارت او به پشيزي نميارزد. نظارت مطبوعات به عنوان وجدان بيدار افكار عمومي زماني موؤر است كه در برابر منظور از بيم حذف و توقيف و بستن نلرزد و نهراسد و اين ميسر نميشود مگر با »بودن«.
مطبوعات نياز ضروري مسلم اوليه هر جامعهاي از جمله جامعه امروز ايران است. اين نياز با قبول اصل انكارناپذير »بودن« برطرف ميشود. هر قيد و حدي كه نياز و حاجت مردم به مطبوعات را محدود و مقيد كند عملا مخل »بودن« است و در مسير »نبودن« مطبوعات طي طريق ميكند.
به بيان ديگر تا زماني كه اصل بر كنترل و محدوديت است نه آزادي و آفرينش، بودن يا نبودن همچنان مساله مطبوعات ايران است. نظام صدور پروانه انتشار و ضرورت موافقت نهاد و يا جمعي حكومتي با انتشار يا عدم انتشار مطبوعهاي، تداوم بخشيدن به مساله بودن يا نبودن استأ نظامي كه متدرجاص كارآمدي آن در حال از دست رفتن است.
با هر رويكردي به مسائل دنياي امروز بنگريم چه اصلاحطلبانه، چه محافظهكارانه و چه اصولگرايانه، به توليد و آفرينش فرهنگي و هنري محتاجيم. اين آفرينش و خلاقيت صورت تحقق به خود نميگيرد مگر آن كه در ميان آفرينندگان اطمينان و باور به وجود امنيت فرهنگي و هنري انكار نشود و اين امنيت در گرو »بودن« است. محو »نبودن« از حوزه مطبوعات حاجتي مهم و جدي است. آزادي مطبوعات با »بودن« متجلي ميشود.
(1) مرصد به معني كمينگاه است.