"نادري پيدا نخواهد شد، اميد!
كاشكي اسكندري پيدا شود"
اخوان ثالث
همزمان با روزهايي كه به واسطهي نام معلم صدها برنامه در كشور اجرا ميشود و همزمان با برپايي نمايشگاه كتاب و مطبوعات شاهد بوديم كه رامين جهانبگلو استاد دانشگاه، نويسنده و محقق كشورمان بازداشت شد. او معلمي واقعي ست و نويسنده و البته در كنار هر دوي اين عناوين مردي قابل احترام و صديق پس همين مسائل كافيست تا بازداشت شود.
بحث بر سر چرا و به چه علتِ اين بازداشت كاري بيهوده است، چون استاد جهانبگلو نه اولين زندانيِ اهل قلم بوده است و نه آخرين آنها خواهد بود. حساب ما سالهاست با بانيان اين مسائل جداست.
بحث من مثل هميشه با خيل عظيم مدعيان روشنفكري و اهل قلم است. اين دوستان كه در مواقع سفيد بودن وضعيت !!!! بسيار خوب داد عدالت خواهي و دموكراسي طلبي ميزنند چرا در اين مواقع كه دوستان انديشمند ما محتاج حمايتي يكپارچه هستند سكوت ميكنند؟
اين روزها شاهديم طيفهاي مختلفي به عناوين گوناگون در نمايشگاه كتاب حضور دارند و جلساتي خاص را تبليغ ميكنند(كه البته همت اين دوستان در اين وانفساي كلمه قابل احترام و تقدير است)اما اين نمايشگاه به واسطهي نحوه برخورد وزارت ارشاد با مسئله كتاب در طول ده ماه گذشته تا چه اندازه وجاهت حرفهاي دارد؟
وقتي كارشكنيهاي صورت گرفته تا حدي بود كه بسياري از ناشرين اعلام كردند امكان ورشكستگيشان وجود دارد و بسياري از دوستان نويسنده هم خبر از جراحي وحشتناك مكتوبات خود مي دادند، دليل حضورشان در اين نمايشگاه چيست؟ مگر نه اينكه حاضر شدن در اين نمايشگاه پذيرفتن فشاريست كه در ماه هاي گذشته بخش مميزي وزارت ارشاد بر كتابها اعمال داشته است؟
آيا همين انفعال مداوم قشر به ظاهر روشنفكري نيست كه جهانبگلوها را در حبس ميبينيم؟
آيا به عنوان اعتراض و براي اعلام همدلي و همراهي با رامين جهانبگلو و ديگر زندانيان اهل قلم و همينطور آناني كه دچار سانسور شدهاند تحريم اين نمايشگاه يا دستكم لغو جلسات داخل نمايشگاه به دلايل ذكر شده نميتوانست اقتدار و تاثير گذاري قشر فرهنگي اين سرزمين را نشان دهد؟
باز هم مثل مطالب قبلي خود اعتقاد دارم هيات دبيران كانون نويسندگان كه حتي اجازهي برپايي جلسات خود را ندارند بهتر است با يك اطلاعيه محكم و منسجم استعفاي خود اعلام كنند تا ديگران نتوانند اين حضور بي تاثير را دليل آزادي بيان در ايران بدانند.
من نه خودم را در جمع مي بينم و نه دور از جمع كه ديگر جمعي در كار نيست. انگار همه تن دادهاند به اين حضور باري به هر جهت خويش. چرا نمي خواهيم باور كنيم حرمت اهل كلمه تا روزي ست كه خود آنان شرافت كلماتشان را حفظ كنند؟ معيار اين شرافت مگر نه اينكه حمايت از حقوق انساني خود و ديگران است؟ چطور ميتوانيم مدعي روشنفكري باشيم و براي حفظ حضور كمرنگ و بي تاثير خود كه مثال خانهاي روي آب نا مطمئن است در برابر اجحاف و ظلمي كه به دوستان هم قلممان مي شود سكوت كنيم؟ نفر بعدي يكي از ما اگر باشد توقع همين حمايت را از ديگران بيرون گود نشسته نداريم؟ جهانبگلو، زرافشان، گنجي و ديگران خود ما هستيم. اگر امروز دوستان شاعري در آن سوي مرز به دليل تبعيد ناخواسته مُهر شاعران مهاجرت را خوردهاند بخاطر همين انفعال و منفعت طلبي ماست. اگر خيل عظيمي از شاعران و نويسندگان و اهالي مطبوعات اين سرزمين اجازهي بيان عقيده و انتشار آثار خويش را ندارند بخاطر همين بي تعهدي ماست.
به همين دليل بدون اينكه قصد نوشتن بيانيه يا جمع كردن امضا داشته باشم و فقط به دليل اينكه در برابر وجدان خودم، قلمم و كلماتم شرمنده نشوم و براي حمايت از جهانبگلوها و ديگر دوستان اهل قلم زنداني و دوستاني كه در تبعيد ناخواسته به سر ميبرند. امسال به هيچ عنوان به اين نمايشگاه سفارشي و سلاخي شده نميروم.
در انتها آرزو ميكنم روزي برسد كه ببينم كلمات ما براي بال گشودن، محتاج مجوز پرواز نيستند.
رضا حيراني / ارديبهشت 85