دوشنبه 16 مرداد 1385

وجدان تان از مرگ اکبر محمدی کمی آزرده خاطر شده است؟ نامه ساسان آقايی، روزنامه نگار مستقل به محمدرضا تابش، رييس فراکسيون اقليت مجلس هفتم

به نام دادگر بزرگ و بر حق

نوشتيم؛
کسی که کشت کسی را،گويا کشته است مردمان همه را و
کسی که زنده گردانيدش پس گويا زنده گردانيده مردمان را.
قرآن مجيد،آيه ی سی و هشتم سوره ی نسا


آقای محمد رضا تابش
رييس فراکسيون اقليت مجلس هفتم

پس از سلام؛
در چند روز اخير صدای فرياد دولت مردان و مجلس نشينان ساختار سياسی ايران در حالی در دفاع از مسايل لبنان شنيده می شود که در پيش چشم همه ی ما،در يکی از مساله دارترين زندان های اين حاکميت، يکی از فرزندان ملت به گونه ای مشکوک و پرسش برانگيز مرگ را در آغوش کشيده است. اين روزها حتمن نام اکبر محمدی، دانشجوی بی باک و دلير را بارها شنيده ايد. شايد لازم به توضيح نيست که او در جريان اعتراضات به فاجعه ی هيجدهم تيرماه ۸۷ دستگير شد و پس از صدور حکم اعدام با يک درجه تخفيف به حبس بلند مدت پانزده ساله محکوم گرديد. اين روزها همه از خود می پرسند؛ آيا کليدداران بند اوين، حکم اعدام اکبر محمدی را از بايگانی خارج و آن را به اجرا در آورده اند؟
اما آيا شما و هم قطاران تان در فراکسيون اقليت مجلسی که از پس يک «انتخابات غير آزاد، غير رقابتی و غير دموکراتيک» (به تعبير مجری انتخابات، محمد خاتمی) برآمده نيز وجدان تان از مرگ اکبر محمدی کمی تنها کمی آزرده خاطر شده است يا شما هم چون همتايان تان در فراکسيون اکثريت وابسته به حکومت توتاليتر،بيش از اين داستان تلخ،گوش به اخبار فتح افتوحات حزب الله لبنان سپرده ايد؟در خبرها داشتيم که شما و برخی ديگر از اعضای فراکسيون اقليت مجلس هفتم از زندان اوين بازديدی در همين روزها داشتيد و افسوس که آن چنان که گفته شده است،«شما را ره به سلول های زندانيان سياسی و مطبوعاتی نبود»* اما نبايد می پرسيديد به عنوان عضوی از حاکميتی که در مجلسش حضور داريد،چرا حق حضور در بخشی از مهم ترين قسمت های اين زندان را نداريد.
آقای تابش؛بررسی موضع گيری های شما و هر يک از اعضای فراکسيون اقليت مجلس هفتم در چند سال اخير نشانی از اعتقاد به عنصر و جوهره ی آزادی و دموکراسی و حق بيان مخالف می دهد.بيش تر اعضای اين فراکسيون از جمله خود شما در مجلس ششم حاضر بوديد و البته سوابقی در دفاع از دولت محمد خاتمی به عنوان يک دولت اصلاح طلب کندرو داريد اما جای بسی تعجب است که در روزهای اخيرکوچک ترين صدايی در باب محکوميت مرگ اکبر محمدی از شما و هم فراکسيونی های تان به گوش نرسيده است.اگر اعتقادی به آزادی و حق بيان مخالفان هست،اگر معتقد هستيد به دين و اخلاق که هر دو هرگونه تعرض به آزادی های انسان و بشر را شديدن محکوم می کنند،آيا نبايد در برابر چنين اقدام تاسف بار و خارج از قاعده ی هر دين و آيين و مرامی موضع بگيريد؟با همه ی انتقادهايی که به مجلس ششم و اصلاح طلبان ميانه روی حاضر در آن وجود داشت،ما آن مجلس را با روزی به ياد می آوريم که عليه قتل يک زن ايرانی تبار بی گناه و خبرنگار کانادايی،زهرا کاظمی به پا خواست.ما جمعی از هم فکران شما را به ياد داريم که با وجود همه ی اختلاف های نظری و فکری با برخی گروه های هوادار اصلاحات حقيقی،بر سر کشته شدن زهرا کاظمی در زمان بازجويی،موضعی مشترک اتخاذ کردند و در نطق های شجاعانه ی پيش از دستور مسببان قتل او را بازخواست نمودند.هم چنان در ياد اذهان عمومی باقی مانده که دولت مورد حمايت شما با وجود همه ی محافظه کاری هايش،در مورد قتل زهرا کاظمی يک کميته ی حقيقت ياب تشکيل داد و گزارش کامل آن کميته گرچه هيچ گاه مجال انتشار نيافت اما بسياری از ابهامات را روشن ساخت.من در انتخابات «غير آزاد،غير دموکراتيک و غير قانونی» اول اسفند ۱۳۸۲ چون بسياری ديگر رای ندادم و بالتبع شما منتخب من نيستيد،در انتخابات های مشابه با آن انتخابات نيز رای نداده و نخواهم داد اما اين حق را به عنوان عضويی از جامعه ی ايران برای خود قائلم که تفاوت عملکرد شما و هم فکران تان را در يک مورد مشابه يادآور شده و علت را جويا شوم.هم چنين در درجه ی اول به عنوان شهروند ايران زمين يا وجدانی به دردآمده از رخداد چونان فاجعه ای و در مرحله ی بعدتر به عنوان يک روزنامه نگار آزاد و مستقل که همانا بزرگ ترين رسالتش پرسش و کاويدن است،از شما و فراکسيون متبوع تان مصرانه خواهان اقدام فوری و مناسب در واکنش به مرگ مشکوک اکبر محمدی در زندان اوين هستم.بی ترديد شما بايد از من بهتر بدانيد که استفاده از روش هايی چون ايراد ايراد نطق های پيش از دستور و ارايه ی درخواست تحقيق مستقل و بی طرفانه در اين زمينه نه تنها لازم و جايز و واجب است که کاملن قانونی،ممکن،به جا و از وظايف و بايدهای کاری يک وکيل مردم است.
رييس فراکسيون اقليت مجلس هفتم؛مجلس دستاورد بزرگ مبارزات قهرمانانی ملی چون ستارخان و باقر خان و علمايی چون بهبهانی و طباطبايی است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


شما اينک بر صندلی هايی تکيه می کنيد که يادآور محمد مصدق بزرگ بوده و است،روزگاری دکتر فاطمی دلير بر آن می نشست که هر سخنش کاخ طاغوت زمانه را می لرزاند.در مجلس اول پس از انقلاب ۵۷ نيز بزرگانی چون سحابی و بازرگان حضور داشتند.وظيفه ی نمايندگی تنها اين نيست که بنشينيد و به لوايح بی خاصيت و طرح های بی خاصيت تر از آن رای دهيد،سابقه ی مبارزات اين بزرگان،مخالفت شان با هرگونه بی داد و دفاع از داد مظلومان در مجالس مختلف،راه روشن و آيينه تمام قدی برای قياس عملکرد ديگران است.به ياد داشته باشيد شما بر مسندی نشسته ايد که به درست يا غلط آن را خانه ملت می خوانند.اينک يکی از" فرزندان صادق و بی باک ملت" به جرمی نانوشته هم آغوش خاک شده و سکوت شما و همتايان تان در فراکسيون اقليت جالب و درخور تاسف است. آويختن جامه ی عافيت طلبی در اين دنيا البته کاری است سخت و دشوار،به ويژه که تاوان نوشته شده و نانوشته در پی داشته باشد اما به گمانم سکوت در برابر پرسش پرودگار در روز رستاخيز سخت تر و موجب دشواری های بيش تری است.

ساسان آقايی
شهروند ايران زمين و روزنامه نگار مستقل
۱۲/۵/۱۳۸۵


پی نوشت:
*اعلمی از اعضای هيات بازديده کننده در گفت و گو با خبرگزاری های ايسنا و ايلنا،۹/۵/۱۳۸۵
رونوشت:
آقايان شجاع پوريان،اعلمی،گرامی مقدم

Copyright: gooya.com 2016