- ادامه جنگ به دليل ممانعت از پيروزی بنی صدر و ارتش
-رجايی در مسجد سپهسالار "۶ ماه ديرتر با نهادهای انقلابی پيروز شويم بهتر از اين است که با ارتشی پيروز شويم که کودتاگران را بکار گرفته است. آن پيروزی که اين ارتش بدست آورد نمیخواهيم."( سير تحول سياست آمريکا، کتاب دوم، فصل ۵،ص ۱۸)
بنی صدر در برابر حرفهای آنان که ارتش را بی مقدار می کردند و از پيروزی های ارتش متنفر بودند گفت :
"گفته اند نيروهای مسلح ما در خوزستان معطل می کنند وعمل می کنند برای اينکه در تهران قرار است کودتا شود. اينها بدانند با اين کارهايشان خوزستان از دست نخواهد رفت. فرزندان مسلح ما که در جبهه ها می جنگند به خاطر شما نمیجنگند که اين حرفهای کشنده موجب شود دست از جنگ بکشند."( انقلاب اسلامی، ۱۳ آذر ۵۹)
- حسين خمينی – نوه خمينی می گويد :"من خودم با آنها بحث کردهام و خودم از آنها شنيدم که میگويند خوزستان و حتی نصف ايران برود بهتر از اين است که بنیصدر حاکم شود. آخرين شانس اين جمهوری بنی صدر است."( انقلاب اسلامی، ۲۵ اسفند ۵۹. )
-احمد توکلی نقل میکند:"روزی ديگر من و آيتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی و آيتالله يزدی و آقای پرورش و شهيد رجايی و مرحوم شيخ محمد منتظری، جلوی امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشکلات بنیصدر بود، آيتالله خامنهای آن روز غزلی از حافظ خواند و گفت: بنی صدر پدر ما را درآورده است و اکنون هم در ارتش يارگيری میکند، اين امر ممکن است در آينده خطراتی پيش بياورد."( خاطرات سياسی احمد توکلی۱۳۳۰-۱۳۶۰، فصل پنجم، پيروزی انقلاب اسلامی)
-هاشمیرفسنجانی در نامهای به آقای خمينی گفت:" در خصوص جنگ و فرماندهان ارتش، مطالب و احتمالات زيادی داريم. فرمانده به خاطر ناهماهنگی و وحشت از نيروهای خالص اسلامی، مايل است نيروهای غيراسلامی را در ارتش حاکم کند که منافع مشترک پيدا کرده اند و نيروهای خالص دينی را يا منزوی و يا منفصل نمايند."
- بهزاد نبوی گفت:"بنیصدر زمانی که فرمانده کل قوا شد، يک استراتژی خاصی را در جهت حاکميت دادن ضد انقلاب در ارتش و کنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پياده کرد. چنانکه اطلاع داريم، اطلاعيهای منتشر ساخت که تمام امرای بازنشسته ارتش بايد به سرکار خود باز گردند که اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعی داشت زمينه را برای بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنیصدر، با استفاده از فرماندهی کل قوا آنچنان جو تبليغاتی در ارتش بوجود آورده بود که اکثر خلبانان ارتش مسئله را به شکل ديگری برداشت کرده بودند. چنانکه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند که اين جريان از اصل، انحرافی بود. بنیصدر پس از اين ماجرا، بلافاصله تحليلی از کودتای نوژه را مطرح کرد تا اذهان عمومی را منحرف سازد و کشف کنندگان کودتا را زير سئوال قرار دهد و در اين رابطه گفت کودتای نوژه توطئه آمريکا بود تا متخصصين را از ارتش کنار بگذارند. در حالی که ما میدانيم کودتا واقعی بود ودر اين رابطه هم عدهای دستگير شدند."( جمهوری اسلامی۱۳/۵/۱۳۶۰)
* آقای بنی صدر مايل به اتمام جنگ بود :
آقای بنی صدر که می دانست سران نظام برای تثبيت حاکميت استبدادی خود خواهان ادامه جنگ هستند و و می دانست که ادامه جنگ با وجودی که برای نظام مافياها نعمت است برای مردم ايران چيزی به جز ويرانی بر جای نخواهد گذاشت تلاش نمود تا قبل از اينکه جريان جنگ مانند جريان گروگانگيری شود ان را به پايان برساند .
او در اين رابطه گفت :
"نبايد بگذاريم کار جنگ مثل سرنوشت گروگانها شود و مردم جنگ زده دچار فقر و پريشانی گردند.( انقلاب اسلامی، ۹ خرداد ۶۰)
آقای بنی صدر برای پايان دادن به جنگ از پيشنهاداتی که در مورد اتمام ان از سوی گروه ميانجی می شد حمايت می کرد تا کار را به نحوی به پايان برساند که ايران دچار زيان و خسارت نگردد . او می گويد :
آقای بنی صدر در مورد چگونگی موافقت آقای خمينی اينچنين می گويد :
"بنا بر آن پيشنهاد قرار بود قوای نظامی طرفين[ايران وعراق ]از مرزهای بين المللی به اندازه توپ رس عقب نشينی کنند. قرار بر اين شد که به عنوان غرامت به ايران ۲۵ ميليارد دلار بپردازند. خبرگان نظامی کشور به آقای خمينی توضيح دادند: اين بهترين فرصت و بهترين پيروزی سياسی و نظامی برای ايران است و اگر اين فرصت را از دست بدهيم و جنگ ادامه پيدا کند، با توجه به اينکه به دليل محاصره اقتصادی ما قادر به تهيه اسلحه نيستيم، سرانجام مجبور به پذيرش پايان جنگ در شکست خواهيم شد. آقای خمينی با اين پيشنهاد موافقت کرد و گفت فقط کاری کنيد که اسمش صلح نباشد.بسياری با "صلح" مخالفند. همين حالا دو اتوبوس از روحانيون آذربايجان آمده بودند اينجا و با صلح مخالفت میکردند.گفتم روی صلح اسم ديگری نمیشود گذاشت. اين آقايان هم اگر میتوانند، رودرروی مردم با صلح مخالفت کنند. گفت پس بکنيد. وزير امور خارجه کوبا،[ ايزيدور ماکالمير] که رئيس هيئت بود تلفن کرد و گفت که ما جواب موافق عراق را هم گرفتيم و روز ۲۶ خرداد به ايران میآئيم." (درس تجربه،ص۱۲۶-۱۲۷.)
زمانی که آقای بنی صدر متوجه شده بود که منفعت طلبان در پی ادامه جنگ هستند به احمد سکوتوره گفت :
"به سکوتوره، رئيس جمهور گينه و عضو ميانجی صلح کنفرانس اسلامی که به تهران آمده بودگفتم: اين آخرين فرصت شماست. سعی کنيد هر چه زودتر موافقت صدام حسين را بگيريد چون معلوم نيست در سفر بعدیتان من وجود داشته باشم تا شما بتوانيد برگرديد ايران."( درس تجربه، ص ۱۴۷)
رفسنجانی نيز در خاطراتش به خواست بنیصدر برای صلح اشاره میکند و میگويد:
"با رجايی در مورد پيشنهاد هيات صلح غيرمتعهدها صحبت کرديم، بعضی نظامیها و آقای بنی صدر مايلاند که آن را بپذيرند."( خاطرات ۲۱ ارديبهشت ۶۰، عبور از بحران،ص ۲۰۶)
"آقای بنیصدر در کارنامه ديروز نوشته مايل است که به جنگ خاتمه دهد و صلح کند ولی شعار راهپيمايی امروز و اظهارات امام يقينا راه را بر او بسته است." (عبور از بحران، ص ۵۲)
*توضيحاتی در مورد گفته های دريابان علی شمخانی - وزير دفاع سابق
ايشان نيز در مصاحبه خود می گويد :
«بنی صدر اصلا آن موقع نبود.
بنی صدر تا زمانی که در خاک ايران بود و فرمانده کل قوا بود، هيچ عمليات موفقی انجام نداد
بنی صدر در عمليات سال ۹۵ که می خواست خرمشهر را آزاد کند و شکست خورد و فاجعه هويزه رخ داد، قصد خيانت نداشت! - تاريخ نوشته شده کيهان اشتباه است منظور ۵۹ بوده است .-
بنی صدر دنبال پيروزی بود و اگر پيروز می شد، تانکهايی که به سمت بصره می رفتند تانکهايی در تهران به سمت کرسی های قدرت می رفتند و می گفت من عامل پيروزی ام.
لذا بنی صدر خيانت نکرد!»
در مورد گفته های آقای شمخانی نيز به مواردی اشاره می شود :
۱- – ايشان درست می گويد که نامه آقای بنی صدر بعد از فتح خرمشهر نبود .
۲ – - ايشان می گويد : بنی صدر تا زمانی که در خاک ايران بود و فرمانده کل قوا بود، هيچ عمليات موفقی انجام نداد
در اين مورد تنها به چند عمليات ايشان اشارهخواهيم کرد .
اما قبل از آن بهتر ديديم که وضعيت ايران و ارتش کشور را در آن زمان مورد بررسی قرار دهيم .
۱- ارتش ايران در آغاز جنگ :
آقای بنی صدر قبلا آقای خمينی را از حمله احتمالی عراق به ايران آگاه کرده بود اما آقای خمينی و ياران او هرگز باور نمی کردند که عراق به ايران حمله کند و فکر می کردند که ارتش قصد کودتا دارد . زيرا زمينه سازی شايعه کودتاهای مختلفی از قبل برای انحلال ارتش فراهم شده بود .
نامه بنی صدر به خمينی در ۱۴ شهريور چندين روز قبل از آغاز جنگ
..."به خوزستان رفتم، ارتش ما در آنجا %۴۰ يعنی از نصف هم کمتر سرباز و افسر و مهمات دارد. ...انشاالله امروز و فردا حمله نمیکنند اما بالاخره يک روزی اينکار را خواهند کرد."
( نامه بنی صدر به آقای خمينی، ۱۴ شهريور ۱۳۵۹؛ نامهها از بنیصدر به خمينی و ديگران،ص۱۴۷)
اما آقای خمينی به حمله عراق باور نداشت زيرا گزارش مستند و دهها صفحهای را که يک ماه پيش از جنگ، رئيس ستاد ارتش، تيمسار فلاحی ورئيس اطلاعات ارتش، سرهنگ کتيبه درباب تدارک رژيم صدام برای حمله به ايران تهيه و طی يک ملاقات در حضورش بازگفته بودند، ناديده گرفت و آن را توطئه خواند.
آقای بنی صدر در اين مورد می گويد :"خمينی به من گفت: من به اين گزارشها باور ندارم. هيچکس به ايران حمله نمیکند. اين دروغ را نظامیها میسازند تا پای آخوندها را از ارتش قطع کنند.
( نامهها از بنیصدر به خمينی و ديگران ،توضيحات، ص۱۶۰)
بنیصدر در نامهای که به آقای خمينی نوشت به همين نکته اشاره کرد و گفت:
" يکماه پيش همين فرماندهان را بخدمت فرستادم اطلاعات حاصله درباره توطئه امروز را بعرض رساندند. بعد باينجانب فرموديد اين اطلاعات را باور نمیفرمائيد و امروز راست از آب درآمدهاند."( نامه بنی صدر به آقای خمينی، ۲۸ شهريور ۱۳۵۹؛ نامهها از بنیصدر به خمينی و ديگران، ص۱۵۶)
اما آقای خمينی و کودتا ئيان در انحلال ارتش آنقدر مصر بودند که در مورد افرادی که به گفته آقايان محسن رضايی – سعيد حجاريان – ريشهری – رازينی و... در کودتا شرکت داشتند حکم زير را صادر کرد .
"آنهايی که در اين مسائل، در اين مساله آخر[کودتای نوژه] همراه بودند با اين خيال فاسد کودتا، تمام اينها به حسب حکم قرآن حکمشان قتل است بلااستثنا. يک استثنا درش نيست؛ هيچ کس حق ندارد که يک کسی را عفوش بکند، يک کسی را مسامحه با او بکند. اينهابه حکم اسلام و حکم قرآن فاسد و مفسد هستند و درباره اينها چهار حکم در قرآن هست که از همه کوچکتر کشتن است."( سخنرانی در ديدار با فرمانده سپاه پاسداران،۵۹/۴/۲۸، صحيفه نور، ج۱۲، ص۲۵۲)
البته اين تنها مشکل نبود . در همان زمان نيروهای هوادار آقای خمينی که در کارشکنی جنگ همه تلاش خود را به کار برده بودند اعمال زير را انجام می دادند در حالی که کشور در گير جنگی بسيار بزرگ بود و ميبايست همه نيروها در حمايت از رييس جمهور کوشا باشند . در اين رابطه بايد بگوييم که کليه نيروهای مافيايی نظام برای ناتوان نشان دادن رييس جمهور و ارتش فداکار ايران از تمام توان خود استفاده کردند و حتی سران ارتش را به انحاء مختلف مورد آزار قرار می دادند در حالی که آنها مسئول دفاع از ايران در مقابل ارتش و لشکرهای مجهز عراق در حمله به ايران بودند .
در زير برخی از عمليات دشمن های داخلی در برابر سرداران و نيروهای ارشد ايران را در بحبوحه جنگ می آوريم تا مشخص شود که چه خيانتهايی که برخی از سران نظام مافيايی در جنگ صورت ندادند .
-فلاحی در نامهای به حجتالاسلام هادوی، دادستان انقلاب، تحمل اين سختیها را در راه دفاع از وطن هيچ شمرد ونوشت: "تاريخ انقلاب ايران و ملت حق شناس و کبير ايران، درباره سرتيپ ولی فلاحی بعد از اوقضاوت خواهد کرد و سرانجام قضاوت نهايی در رستاخيز الهی و با رای خدا اعلام خواهد شد."
اين پاسخ فلاحی به دادستان انقلاب بود که او را به دادگاه اظهار کرده بود .
-در همان روزهای جنگ سرلشکر ظهير نژادرييس ستاد ارتش به دستور دادستان در جبهه دستگير شد .
آقای بنی صدر در اين رابطه می گويد : " وقتی سرلشگر ظهيرنژاد به ديدارم آمد، گفت با اين وضعيت کار دشوار شده و چارهای جز استعفا ندارم."( مصاحبه بنیصدر با بخش فارسی راديو بينالمللی فرانسه،۱۲ شهريور ۷۹)
بعد از آن باز آزار و اذيت ارتشيان توسط مافياهای نظام ادامه داشت به گونه ای که رييس جمهور که اخيرا توسط دو تن از فرماندهان سپاه معلوم شده که خائن نبوده اين گونه در مورد ان روزها می گويد :
"افسران ارتش به بهانه های مختلف مورد تحقير و توقيف قرار میگرفتند. به عنوان نمونه
- فرمانده تيپ دزفول گرفتار و روانه زندان و شکنجه شد. اثر شکنجه هنوز روی بدن او باقی است و می لنگد.
- فرمانده لشگر اهواز نيز زندانی شد و چند نوبت به شدت کتک خورد.
-فرمانده لشگر خراسان را توقيف کردند به تهران آوردند سر او را تراشيدند و پس از چهار روز زندان انفرادی گفتند آزاد است. او نزد من آمد و گريست وگفت : من يک سرتيپ ارتش هستم. با تحقيری که مرا کردند، چگونه می توانم بازگردم و لشگر فرماندهی کنم؟
-در کرمانشاه سرهنگی را بدون دليل توقيف کردند و او را به مستراح شويی واداشتند."( خيانت به اميد ، ص ۸۵)
مشاهده می شود که در هنگام جنگ نيروهای معتقد به ولايت و خادمان نظام اسلام ناب چگونه به لشکريان عراق خدمت می کردند و حال مدعی شده اند که بنی صدر خائن بوده و آنها خادم .
در همان زمان خمينی تحت تاثير گفته های سران حزب جمهوری و برخی از فرماندهان سپا در برابر بنی صدر که از او می خواست که به ارتش روحيه بدهد چنين گفت :
...شکل سپاه پاسداران را تقويت کنيد.ارتشی ها شاه در رگ وپوستشان است يک عمر جاويدشاه گفتهاند. گفتم ارتشیها عاشق شاه نيستند. قدرت را در نظر آنها اصل و ارزش کردهاند. جاويد شاه را به اين دليل میگفتند که شاه را تجسم آن قدرت میدانستند. امروز که فرصت احساس استقلال و مسئوليت داشتن ، کردهاند مثل بقيه و بلکه بيشتر از آنها احساس نفرت میکنند، بايد کاری کنيم که سپاه به بيماری قدرت پرستی دچار نشود که اگر شد شخص پرست هم می شود. امروز شما تجسم قدرت شده ايد. مسئله اصلی قدرت پرستی است."( خاطرات ۷ شهريور ۶۰؛ خيانت به اميد، ص۱۲۲)
با اين حال ارتش عراق در شهريور ماه ۱۳۵۹ با ۱۲ لشکر و حدود ۲۴۰۰ تانک به ايران حمله کرد در حالی که ايران در آن زمان تنها ۲۰۰ تانک آماده داشت اقای بنی صدر در اين رابطه چنين می گويد :
"در خوزستان۲۸ تانک قادر به شرکت در عمليات بودند. همه امکانات يکسال ونيم به امان خود رها شده بودند."
(خيانت به اميد، ص۸۴)
اين در حالی بود که لشکر ۹۲ زرهی خوزستان که مجهزترين لشگر زرهی ارتش ايران قبل از انقلاب بود و نقش تدافعی درحمله احتمالی ارتش عراق به ايران جزو مسئوليت های سازمانی آن لشگر مجهز بود، به هنگام حمله ارتش عراق به ايران از ۳۸۵ تانک سازمانیاش، تنها ۲۸ تانک آمادگی عمليات داشت. تمامی فرماندهان آن لشگر تا رده فرماندهان گردان و گروهان در زندان بودند.
خوانندگان عزيز در اين مورد اگر به خاطرات آقای علی جنتی مراجعه نمايند متوجه می شوند که در آن زمان آقای غرضی که استاندار خوزستان بود دستور دستگيری بسياری از مقامات نظامی را صادر کرده بود و علاوه بر آن آقای شمخانی را به فرماندهی لشکر منصوب کرده بود و اين در حالی بود که فرمانده کل قوا آقای بنی صدر بود اما آنها در همه کارها دخالت می کردند .
آقای بنی صدر در نامه ای به خمينی وضعيت امادگی نيروهای نظامی ايران را اينگونه گفته بود :
"بنابر گزارشهای فرماندهان سه نيرو، ميزان آمادگی نيروی زمينی صفر درصد، ميزان آمادگی نيروی هوائی ۱۰ درصد و ميزان آمادگی نيروی دريائی ۲۰ درصد بود."( نامه بنی صدر به آقای خمينی، ۲۵ خرداد ۱۳۵۹؛ نامههای بنیصدر به خمينی و ديگران،ص۵۷)
ارتش عراق در آن روز با ۱۲ لشکر و ۲۴۰۰ تانک به ايران حمله کرد و حتی صدام حسين برای گرفتن جشن پيروزی در اهواز صدها خبرنگار را به عراق دعوت کرده بود تا بعد از پيروزی جشن بزرگی را بر پا کند و اين در حالی بود که تنها ۲۰۰ تانک ايران آمادگی مقابله با ارتش عراق را داشت بنی صدر طی نامه ای به خمينی چنين می گويد:
"تجهيزات کم داريم. بارها عرض کردهام. يک اتوموبيل را سه ماه حرکت ندهند راه نمیرود، تانکها دو سال است رها و خوابيدهاند. در چند ماه اخير تحرکی ايجاد شد و مقداری آماده شده است. با اينحال با کوشش شبانه روزی تکنيسينها که در همه جا رفته و آنچه توانستهام در تشويقشان کردهام تا بحال حدود ۲۰۰ تانک آماده عمليات داريم و اميد ميرود ۸۰ تانک ديگر هم آماده کنيم... نيروی زمينی يک لشگر زرهی ۱۶ است که پخش بود در کردستان و قزوين و زنجان و... تابحال جمع کردهايم غير از ۱۶ تانک بقيه به محل رسيدهاند و خود اينجانب از صبح تا شب مراقبت میکنم و در محل تمرکزشان ميروم و يک يک بازديد میکنم.
بنی صدر در مورد آغاز حمله اين چنين می گويد :
"وقتی حمله آغاز شد من در کرمانشاه بودم. از تيمسار فلاحی رئيس ستاد ارتش پرسيدم چند روز میتوانيم در برابر ارتش عراق مقاومت کنيم؟گفت چهار روز.گفتم شما اين چهار روز را خوب بجنگيد، مسئول روز پنجم من هستم."( درس تجربه،ص۱۲۳)
◄ ۲- اما آقای شمخانی می گويد در دوران بنی صدر هيچ موفقيت و پيروزی به دست نيامد .
خوانندگان عزيز حال بعد از گذشت حدود سی سال از بر سر کار آمدن ملاتاريا که دولتشان به دولت مافياها تبديل شده احتمالا بهتر می توانند در مورد تبليغات سوء استبداديان نظر بدهند و بدانند که آنها برای پيروز نشان دادن خود دست به هر حيله و نيرنگ و فريب و دروغی ميزنند از جمله اينکه :
● کليه پيروزی ها را در جنگ از آن سپاه جلوه می دهند . و شکست ها را به گردن « روحانيان » حاکم بخصوص هاشمی رفسنجانی .
● تاريخ همه پيروزی ها را بعد از کودتای سال ۶۰ قرار می دهند . البته با شکستها را پيروزی جلوه دادن .
● کليه عمليات سپاه را پيروز مندانه اعلام می کنند و مدعی می شوند: اگر سپاه نبود کشور هم نبود . « پيروزی » های سپاه در جنگ را بزرگترين پيروزيها نظامی در جهان می خوانند .
اين در حالی است که از ميان آنهايی در پی آن می شوند که بدانند در جهان چه می گذرد، کسی نيست که نداند رژيم خمينی در اين جنگ نه تنها پيروز نشد که جنگ را تا شکست ادامه داد – بنی صدر با چه دقتی اين واقعيت را پيش بينی و نسبت به آن هشدار داده بود – و با بدترين شرايط به قطعنامه سازمان ملل تن داد .
ناگفته های هاشمی رفسنجانی و محسن رضايی که مدتی پيش مشخص شد نکات جالبی را مطرح کرده بود از جمله گريه برخی از مسئولين برای قبول قطعنامه از سوی خمينی به دليل حمله مجدد ارتش عراق به ايران و احتمال تسخير مجدد خرمشهر و ...
* در برابر اين ادعاهای دروغ اين واقعيتها قرار دارند :
● آلسکاندر هيگ، نخستين وزير خارجه امريکا در حکومت ريگان، بعد از سفر به کشورهای خاورميانه، گزارش محرمانه ای را به او داد : سران کشورهای منطقه می گويند عراق با پشت گرمی امريکا وارد جنگ با ايران شد. انتظار اينست که حکومت ريگان همچنان از عراق در جنگ با ايران حمايت کند . بديهی است سياست امريکا و انگلستان و اسرائيل بر اين بود که جنگ ادامه يابد . از اين رو به هر دو طرف اسلحه به اندازه ای می دادند که جنگ ادامه يابد بی آنکه يکی از دو طرف پيروز شود.
● آلن کلارک، وزير دفاع انگلستان در حکومت تاچر، در دادگاه فروش اسلحه غير قانونی به ايران و عراق گفت: ديسرائلی گفته است انگلستان دوست ندارد، منافع دارد . جنگ در سود انگلستان و غرب بود اسباب ادامه آن را فراهم آورديم . جنگ را توسط رژيم عراق ايجاد کردند اما او در خرداد ۶۰ حاضر به پايان دادن به جنگ بود . پس ادامه جنگ توسط دستگاه خمينی ، بخصوص هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و... انجام گرفته است . به سخن ديگر، خائن ها اين ها هستند .
● سرلشگر شهيد فلاحی، در روزهای پيش از حمله عراق برآورد کرد که ارتشی که متلاشی شده بود، ۴ روز بيشتر نتواند مقاومت کند . به يمن مديريت بنی صدر بود که ارتش توانست بازسازی شود و از ماه دوم ابتکار عمليات را به دست آورد .
● در ششمين ماه جنگ، سران ۸ کشور اسلامی به تهران آمدند. در جلسه ای در ستاد ارتش ايران، گفتند : کاری که ارتش ايران انجام داده است، نه يک حماسه که يک معجزه است .
● در حقيقت، ارتش عراق با تمام تجهيزات به ايران حمله کرد . ارتش ايران در زمان حمله عراق، لشگر خوزستان را داشت که کادر افسريش در زندان بود و تانکهايش مدتها به حال خود رها شده بودند. به گفته معاون لجستيک سپاه ما جنگ را با ۴۰ هزار نفر آغاز کرديم و در پايان جنگ يک ميليون نيروی آماده جنگ داشتيم .
● ارتش ايران از ماه دوم ابتکار عمليات را بدست آورد و تا پايان سال، ۵۰ درصد از اراضی کشور را از عراق باز پس گرفت.
● فتح تپه های الله اکبر - نکته جالب اين عمليات از زبان بنی صدر خواندنی است :
«بعد از فتح تپههای الله اکبر، به راديو گوش می دادم. داشت اطلاعيه ای بنام سپاه میخواند. میگفت: « پس از مدتی رکود با آتش توپخانه و با کمک هوانيروز و سپاه اين منطقه را باز پس گرفتيم.» معلوم میشود که چند تيپ از نيروی زمينی تحت اصلا در آنجا حاضر نبودند! اين مسائل از حمله لشگر دشمن هم زيان بارتر است .فرماندهان ارتش ديشب پيش من آمدند در حالی که سخت رنجيده و عصبانی بودند میگفتند: ما بخاطر شما فشار میآوريم و همکاری و هماهنگی می کنيم، بعد راديو با ما اينطور میکند."( انقلاب اسلامی، ۴ خرداد ۶۰)
● باز پس گيری قصر شيرين
و...
در اين باره، مهندس سحابی که در جريان حمله عراق و مقاومت های ارتشيان بود چنين می گويد :
« کوبيدن بنیصدر که ارتش متلاشی شدهای را با دلجويی به اين شکل درآورده است که حملات دشمن را خنثی مینمايد، بر موازين عدل وانصاف نيست. »( انقلاب اسلامی، ۲۹ دی ۵۹)
نا گفته نماند که حتی بعد از کودتا برضد بنی صدر، اين نيروهای قدرتمند ارتش بودند که در عمليات زير پيروزيهای بزرگ را به دست آوردند نه سپاه پاسداران که تنها دارای يک لشکر بود به نام لشکر محمد رسول الله و يک تيپ پياده به نام ۱۷ قم که بيشتر جهت تبليغات به جبهه ها آمده بودند .
تا پيروزی خرمشهر تمام تلاش از آن ارتش بود و تا اين مرحله نيروهای ارتش با گذشت حدود ۲۰ ماه از جنگ با توجه به شيوه جنگ های کلاسيک حدود ۳۰ هزار شهيد داده بودند . ولی از آن به بعد نگاه کنيد به ميزان جانباختگان جنگ ايران .
تا پايان جنگ ۸ ساله يک ميليون کشته شدند ( آخرين مصاحبه معاون اسناد و مدارک بنياد شهيد ) .و بيش از ۳ ميليون جانباز شدند ( آمار بنياد شهيد )
● عمليات طريقالقدس(آزاد سازی بستان و تنگه چزابه)
● عمليات بيتالمقدس( فتح خرمشهر)
● عمليات شکستن حصر آبادان ... زمانی که از محسن رضايی پرسيدند چه کسی فرمانده عمليات شکستن حصر آبادان بود در مصاحبه با اعتماد ملی چنين گفت: فاتح اصلی همه نبردها حضرت امام (ره) بودند!
روزنامه نگار می پرسد: از فرماندهان نظامی چطور؟ رضائی پاسخ می دهد : « امام خودشان فرمانده نظامی همه ما بودند.» (مصاحبه محسن رضايی با روزنامه اعتماد ملی،۱ مهر ۸۵)
● عمليات فتحالمبين(آزادسازی شوش دانيال، دزفول، دشت عباس)
◄ ۳ - باز شمخانی می گويد :
« ...بنی صدر در عمليات سال ۵۹ که می خواست خرمشهر را آزاد کند و شکست خورد و فاجعه هويزه رخ داد، قصد خيانت نداشت! بنی صدر دنبال پيروزی بود .
هموطنان ما در داخل و خارج از کشور به خوبی می دانند که حسين علم الهدا پيراهن عثمان سپاه پاسداران و رژيم ولايت فقيه بر ضد بنی صدر بود و هنوز که هنوز است در نشريه يالثارات الحسين و کيهان و رسالت کشته شدن آو را به بنی صدر وصل می کنند.
او را يکی از دانشجويان خط امام معرفی می کردند و کشته شدن او را مرتبط می کردند با مخالفت بنی صدر با گروگانگيری و شکست او در جريان گروگانگيری و...
اما شمخانی در مورد قضيه هويزه می گويد :
« من شخصا بعضی از آنچه را که به عنوان ماجرای هويزه نقل میشود، قبول ندارم؛ يعنی هرگز هدف بنی صدر شکست عمليات هويزه نبود ...او کسی بود که با بدست آوردن يک پيروزی، می توانست همه مخالفين خود را حذف نمايد و مسلم است که هرگز حاضر نبود آگاهانه شکست در يک عمليات را بپذيرد. اين نهايت سادهانديشی است اگر اعلام شود عمليات هويزه، عملياتی بود که بنیصدر در آن خيانت کرده است. بنیصدر تمام تدبير خود را به کار گرفت که عمليات هويزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگی که بنیصدر در آنجا بود حضور داشتم."( حماسه هويزه، مقدمه به قلم علی شمخانی، چاپ ۱۳۶۶،صفحه۱۲)
● با وجود اين، شمعخانی واقعيت مهمی را نمی گويد: در کرخه کور، وقتی قوای عراق دست به حمله متقابل زدند، نخست خامنه ای سوار خود رو شد و فرار کرد . به دنبال فرار او، قوای روحيه باخته، پشت به جبهه کردند . بنی صدر سوار جيپ شد و با سرعت خود را به برابر کاميونهائی رساند که سربازان سوار برآنها جبهه را ترک گفته بودند و با تهديد به بستن به رگبار، هرکس را مانع عبور کاميونهايشان می شد، ناگزير می کردند راه باز کنند . بنی صدر خطاب به سربازان گفت: شما داريد وطن خود را تسليم عراق می کنيد . زندگی در وطن اسير از مرگ بدتر است . پس تهديد خود را عملی کنيد مرا بکشيد و از روی جنازه من عبور کنيد و هرجا می خواهيد برويد . سربازان سور بر کاميون اول به گريه افتادند و به جبهه بازگشتند و بخشی از پيروزی بدست آمده پيش از پاتک عراق را حفظ کردند .
● و اين سخن که اگر بنی صدر پيروز می شد تانکها را به طرف تهران به حرکت در می آورد، همان سخنی است که بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای نزد خمينی رفتند و به وی گفتند:" اگر بنی صدر حالا جنگ را تمام کند، سوار تانکهايش می شود و به تهران می آيد. آن وقت شما نيز ديگر حريف او نمی شويد . "
به اين دليل بود که به هیأت عدم تعهد از دفتر رجائی اطلاع دادند که بخاطر فعل و انفعالهائی که در جريان است، فعلا به ايران نيائيد . « فعل و انفعال » کودتا بود . شتابان کودتا کردند تا جنگ را ادامه دادند . آن خائنانی که انگلستان و امريکا از طريق آنها اسباب ادامه جنگ را فراهم آوردند، غير از کودتاچيان نبودند .
◄ قسمت هايی از دو مصاحبه :
در اين جا، دو بخش از مصاحبه های ياران حسين آقا را می آوريم :
● شيخ غلامحسين اژه ای که شايد هنوز اثر دندانهای وی بر شانه های سحر خيز برجا باشد، در اين رابطه اينگونه می گويد:
«...اما ادامه جلسه مصاحبه اعضای هيات دولت با خبرنگاران تحت تاثير اظهارات دو تن از مقامات ارشد نظامی سابق در مورد بنی صدر قرار گرفت. هفته گذشته رحيم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران و علی شمخانی وزير دفاع دولت خاتمی سخنانی را درباره بنی صدر اظهار کرده بودند که با واکنش بلافاصله روزنامه کيهان مواجه شد.
در همين راستا بود که خبرنگاری ( از کيهان و مأمور ويژه حسين آقای شريعتمداری) نظر وی را درباره اظهارات شمخانی و صفوی پرسيد و گفت: «آيا به نظر شما اين افراد اين حق را دارند که در ارتباط با اين موضوع (خيانت کردن يا نکردن بنی صدر) صحبت کنند و آيا وزارت اطلاعات نبايد اين مسائل را پيگيری بکند که از کجا آب می خورد؟» محسنی اژه يی گفت: شما که خود داريد می گوييد از کجا آب می خورد.
وزير اطلاعات توضيح داد: اگر يک مساله آشکارا جرم باشد، دستگاه قضايی و دادستان به عنوان مدعی العموم بايد برخورد کنند.چرا که چيز پنهانی نيست. ولی اگر امر پنهانی باشد و لايه پنهانی وجود داشته باشد بايد وزارت اطلاعات آن لايه پنهان را پيگيری کند، ولی اگر موضوع آشکار باشد و مربوط به حقوق عامه باشد اينجا طبعاً دستگاه هايی مانند دادستان کل کشور يا دادستان ها در هر استان در آن حوزه قضايی، به عنوان مدعی العموم پيگيری می کنند. (ايسنا ، مصاحبه وزير اطلاعات )
سئوال خبرنگار بسيار جالب است. اوخود را معرفی می کند : من مدعی و مزدور کسانی هستم که اينک بنای سی سال تبليغ دروغشان فرو ريخته، جامعه ايرانی خائن ها و قلم به مزدهاشان را می شناسند . او می پرسد: « ... آيا به نظر شما اين افراد اين حق را دارند که در ارتباط با اين موضوع (خيانت کردن يا نکردن بنی صدر) صحبت کنند ؟ و آيا وزارت اطلاعات نبايد اين مسائل را پيگيری بکند که از کجا آب می خورد؟»
در حقيقت، او می پرسد : آيا کسی حق دارد حقيقت را بگويد ؟ آخر نه مگر زبان رسمی استبداد، دروغ است ؟
● اما صفارهرندی که زمانی معاون حسين آقا بود ببينيم چه می گويد : وزير ارشاد نيز در پاسخ به سئوال مشابهی درباره اظهارات اخير رحيم صفوی و شمخانی درباره بنی صدر گفت: من فکر نمی کنم بحث بر سر اين است که او (بنی صدر) خائن بوده است، بحث بر سر اين است که او چقدر خائن بوده است و در کجاها خيانت کرده است. وی افزود: من اگر بخواهم يک جانبداری از برخی از اين عزيزان و فرماندهان گرامی که خود زخم ديده آن دوران هستند و بخش زيادی از آزار عملکردهای بنی صدر متوجه اين اشخاص بوده است، داشته باشم، شايد درست اين است که نمی توان گفت همه اقدامات بنی صدر خيانت بوده است. » ( ايسنا ، مصاحبه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی )
البته صحبت های يک سرهنگ پاسدار که تبليغاتچی سازمان ترور گشته و طی مدتی دراز کارش توجيه خيانتها و جنايتها و فسادهای سران رژيم بود و خود عمله اين جنايتها و خيانتها و فسادها بوده است و اينک نيز بکار ننگين سانسور مشغول است، جز قلب واقعيت چه می توانند باشند ؟ با اينهمه، اگر در سخنان او دقت شود، ملاحظه می شود که ميان گروه بنديهای مافيائی نزاع سخت شده و خائن ها از آن می ترسند که نسل بعد از جنگ نيز بداند خادم چه کسی بود و خائن چه کسی است .
* جوابيه گلپور به شريعتمداری
در پايان برای شناخت بيشتر حسين شريعتمداری و ياران او، بهتر ديديم پاسخ گلپور به حسين شريعتمداری را در اينجا بياوريم زيرا هم شدت جنگ مغلوبه در درون رژيم را آشکار می کند و هم اين جماعت پرونده های يکديگر را دارند . حسين آقا زمانی درمورد گلپور در همين ستون مطلبی نوشته بود که او پاسخ آن را اينطور داده بود:
متن جوابیّه ی "رضا گلپور" به مطلب مندرج در ستون "ويژه"ی صفحه ی دوّم روزنامه ی کيهان
بسمه تعالی مکره (دوشنبه ۱۹/۱۱/۱۳۸۳):جناب "حسين شريعتمداری" مدير مسؤول روزنامه کيهان.
تنها از آن بابت که معمولا" سمت نمايندگی ولیّ فقيه در مؤسّسه ی پر امکانات و ويژه ی کيهان موجب بروز شبهه ی رعايت اصول تقوا و اخلاق دينی در گفتارها و نوشتارهايت پيرامون اينجانب رضا گلپور چمرکوهی برای برخی از دوستان عزيز گرديده است به عنوان تکليف شرعی، قانونی و انقلابی در دفاع از شرافت و حيثيت خود، کلّیّه ی مطالب مندرج توسّط روزنامه ی تحت مسؤولیّت شما تحت عنوان "به نام خودی به کام دشمن" منتشره در صفحه ی دوّم روز دوشنبه ۱۹ /۱۱/۱۳۸۳ را تکذيب نموده، سطرسطر آن را علائم بروز رذايل اخلاقی موجود در روح و روان بيمار شده ات تحت تأثير کار در فضاهای جاسوسی و ضدّ جاسوسی ديدم. بيماری توهّم توطئه دانستن همه ی حوادث و رويدادها ناشی از عدم رعايت اسلوب و ديدگاه فقهی مبتنی بر فرهنگ فقه شيعی می باشد و چون در تمامی فعّالیّتهای سرويس های امنیّتی جهان به دلايل کاملا" روشن عدّه ای چنان بيمار می شوند که برای فرار از واقعیّتهای موجود در سوابق نه چندان درخشان خود يا همکاران بسيار نزديکشان به مضحکترين روشها آنچه در ضمير ناخودآگاه خود احساس می کنند به ديگران نسبت می دهند.
شما ارزشهای مقدسی چون چهره ی امام و ولايت فقيه را سپری برای فرار خود از برخورد با واقعيات در افکارعمومی قرار داده ايد و نمی فهميد درعرصه ی افکار عمومی منصف اگر کسی در استناد و برهان و استدلال کم بياورد و پشت عبای مقدس رهبری و ارزشهای اسلامی موضعگيری کند، خود مصداق ضدّيت با آن ارزشها و سوءاستفاده کننده و منفعت طلب خواهد بود.
بخشهايی از استنادات وعلايمت را قبلا" از زبان تفاله های ضدانسانی که اتفاقا"از مرتبطين نزديک با حضرتعالی در فعاليتهای اطلاعاتی تو نيز بوده اند شنيده و خوانده ام هر چند هر پنج نفر آنان از وزارت اطّلاعات اخراج گرديده و به انفصال دائم از خدمات دولتی و نيز حبس و تعزير محکوم شدند و يکی از آنها هم تعزير گرديد اما حداقل بينديش که چگونه ۵ نفر از آن کسانی که محور استدلال رياست بر عليه اينجانب (در کلیّه مکتوباتت) بوده اند و عاقبتی اينچنين داشته اند می توانند امين و متعهد بوده باشند.
برخلاف تو که حتی با وجود پشتيبانی ولايت فقيه جرأت طرح اسم هم در برخی زمينه های کليدی نداری اينجانب از " علی اکبر باوند" معروف به "مجتبی بابايی" مشهور به "اميری"؛ "جواد عباسی کنگوری" معروف به "آزاده" مشهور به "آملی"؛ "احمد شيخها" معروف به "احمد نياکان" مشهور به "تفتازانی"؛ مصطفی منتظری معروف به "فرقانی" مشهور به "شربيانی" و از همه مهمتر و کليدی تر "مهدی قوامی هنر" معروف به "قوام"؛ به عنوان جنايتکاران شنيع، دون و همکارانت در بازجويی از برخی متّهمان مجرم و غيرمجرم نام می برم.
برخی فجايع ايجاد شده توسّط اين افراد که امروز اينچنين در دفاع از اتّهامات بی پايه شان که بنده را جاسوس اسرائيل می خوانند و شما به لطايف الحيل برای فرار از عواقب حقوقی آن بر ترويج و نشر اينگونه ای آن می پردازيد، در کيس دستگيری "مظفر بقايی" بدون هيچ گونه مستند به اثبات رسيده . و متهم کردن بخشی از کيفی ترين نيروهای سياسی امنیّتی کشور در چتر آن؛ در کيس موسوم به ميکونوس"! در کيس موسوم به جاسوسان عراقی "لشکر بدر"! در کيس ارتباطات "راننده جماران"! در کيس بازجويی های کرمان! کيس مربوط به آذربايجان و جناب علوی امروز بسيار روشنفکر دوّم خردادی مقاله نويس در عرصه ی اصلاحات! و از همه فاجعه آميزتر کيس مهم کشف پيچيده ترين شبکه ی جاسوسی قرن؛!!! يعنی پرونده ی سعيد امامی و همراهانش و ... چنان هويداست که فرار کبک گونه ی شما کمکی به فراموشی فجايع نخواهد داد.
خيال می کنی رفاقتت با "کاظم دارابی" بدبخت در انگليس و آلمان قابل فراموشی است. رفاقتت با مهرداد عاليخانی بدبخت تر قابل اغماض است. فرض کن من بدبخت ترين را هم در گوشه ای ديگر به کنج زندان بيندازی مگر می توانی اين واقعیّتها را بپوشانی .
از مجاهدين خلق شروع کردی و نماينده ی ولیّ فقيه و يکی از اعضای حزب الّلهی شورای هماهنگی هم شدی ! تا کی تا کجا! واللّه يعلم ما فی صدور کلّنا و سيعلم الذين ظلموا ای منقلب ينقلبون.
از نکات قابل توجه نامه فوق يکی نزديکی و دوستی حسين شريعتمداری با تروريست معروف جنايت ميکونوس، کاظم دارابی و ديگری، دوستی تنگاتنگی که ميان حسين شريعتمداری با عاليخانی عامل بسياری از جنايات و ترورهای نظام مافيايی هستند. که اقای گلپور درمورد انها تنها به اشاراتی اکتفا کرده است .
همچنين او دوستان ديگر شريعتمداری که عوامل اصلی شکنجه متهمان قتل های سياسی ( به قول رژيم قتلهای) بودند را معرفی می نمايد که آن فيلم ها از شکنجه گرها و شکنجه شده ها تهيه شده بودند .
* خائنان به ايران و انقلاب مردم ايران عامل ادامه جنگ شدند:
● با کودتا رييس جمهوری را حذف کردند؛ کودتای سال ۶۰.
● در سود امريکا و انگلستان و اسرائيل و برای استقرار استبداد خود، سازشهای پنهانی کردند ( اکتبر سورپرايز و ايران گيت ها ) و جنگ را هفت سال ديگر به درازا کشاندند . از سال ۶۰ تا ۶۷.
● به بهانه جنگ، رژيم سانسور را برقرار و ولايت مطلقه فقيه را برپا و دست به جنايتهائی زدند که در شمار سبعانه ترين جنايتها شدند . کشتار زندانيان در تابستان ۶۷ يکی از اين جنايتها بود .
● با پذيرش قطعنامه بدون اين که وعده غرامت را بگيرند، آتش بس را پذيرفتند . در حالی که هنوز قوای عراق بخشی از خاک ايران را در تصرف داشت .
● از هدفهای ادامه جنگ، شکست موج های انقلاب ايران بود که بسوی کشورهای اسلامی دارای رژيم استبدادی وابسته بود. اين هدف غرب و اسرائيل را برآوردند .
● استقرار نيروی دريائی امريکا در خليج فارس و تحکيم سلطه اش بر کشورهای نفت خيز، هدف ديگری بود که تحقق يافت.
● اشغال لبنان و کشتار فلسطينيان نيز هدفی بود که بنی صدر ، به درست، پيشاپيش نسبت به آن هشدار داده بود. ( بيانيه ۲۲ خرداد ۶۰ و کتاب خيانت به اميد )
● تضعيف ارتش و بزرگ کردن سپاه و تبديل سپاه به ستون فقرات استبداد، هدف ديگری بود که تحقق يافت . تحقق اين هدف خيانت بود به همه سپاهی هائی که از راه باور به خدمت سپاه درآمده بودند . در حال حاضر، مافياها سپاه را به يک حزب سياسی مسلح بدل کرده اند که بر دولت مسلط است .
● ستون پايه های ديگر استبداد را يا بازسازی کردند و يا ساختند .
● بهای خدمت به اين هدفها، يک ميليون کشته شد ( آخرين مصاحبه معاون اسناد و مدارک بنياد شهيد ) .و بيش از ۳ ميليون جانباز شدند ( امار بنياد شهيد ) .
● بيش از هزار ميليارد دلار خسارت به کشور وارد کردند .( به نقل از هاشمی رفسنجانی و نوبخت ) .
● انقلاب و اسلام را معادل خشونت گرداندند و آزادی های مردم را سلب کردند و دولت و اقتصاد را بقدری وابسته به اقتصاد مسلط غرب کرده اند که رژيم پهلوی نتوانسته بود بکند .
● مافيا بر مافيا افزودند و رانت خواری را فعاليت اقتصادی اصلی گرداندند.
● بيکاری و تورم و فقر و آسيبها و نابسامانی های اجتماعی را دائمی و روز افزون کردند .
● ارزشهای اخلاقی و دينی را يکسره بی محل کردند و اين خود از عوامل افزايش آسيبها و نابسامانی های اجتماعی و فسادهای بزرگ است .
● اعدامهای دسته جمعی به راه انداختند .- دو اعدام گسترده در سال ۶۰ و ۶۷.
● زندانهای فراوان ساختند . در حال حاضر حدود ۷ نوع زندان در کشور موجود است . بنی صدر در سال ۵۹ از وجود شش نوع ان سخن گفته بود .
● شکنجه گاهها را وسعت دادند . زندانهای مخصوص سپاه و واواک و نيروی انتظامی با جديد ترين وسايل شکنجه .
● رژيم سانسور همه جانبه را برقرار کردند . مطبوعات را تعطيل کردند : حدود ۵۰۰ نشريه از ابتدای انقلاب تا به حال تعطيل شده اند و... - سپاه پاسداران را جهت حفظ نظام قدرت بخشيدند .- وضعيت فعلی حزب مسلح حاکم بر کشور . - از امريکا اسلحه بخرد و با انها مذاکره کنند .- جريان ايران گيت .
● طی سه دهه، با بحران سازی های پی درپی، بهترين فرصتهای کشور را بسوختند و همواره عاملی از عوامل سلطه طلب ترين تمايلها در امريکا و انگلستان و اسرائيل بوده اند و هنوز هم احمدی نژاد، مشغول تلبغ بسود مک کين، نامزد جنگ طلب از حزب جمهوريخواه امريکا است .