شنبه 23 شهریور 1387

ناگفته‌های زندگی طالقانی، متن کامل گفت و گوی کيوان مهرگان با ابراهيم يزدی، اعتماد


*هر سال که به روزهای ۱۹ شهريور که مصادف است با سالگرد درگذشت آقای طالقانی می‌رسيم شاهد برگزاری مراسم مختلفی در اقصی نقاط کشور برای ايشان هستيم. از يک‌سو بيش از ۴۰۰ نفر از نيروهای روشنفکر دينی و گروه‌های سياسی فراخوان می‌دهند و دعوت به برگزاری مراسم می‌کنند، از آن طرف هم نيروهای سنتی جامعه مانند جامعه روحانيت مبارز تهران و بخش‌هايی از حاکميت برای آقای طالقانی مراسم می‌گيرند. برای جوانانی که امروز شايد آن موقع که طالقانی فوت کرده بود يا به دنيا نيامده بودند يا تازه به دنيا آمده بودند اين سوال پيش می‌آيد که طالقانی وسط اين دو گروه چگونه قرار می‌گيرد. مگر می‌شود يک فرد يا يک روحانی هم از طرف نيروهای نوانديش دينی مورد تجليل و تمجيد قرار بگيرد و هم از سوی نيروهای سنتی؟
مرحوم طالقانی يکسری ويژگی‌هايی داشت. آن ويژگی‌ها موجب شده بود جايگاه ويژه‌يی در مبارزات ملی و مبارزات اسلامی در ميان اقشار مختلف داشته باشد. اگرچه طالقانی يک روحانی بود اما شايد بتوان گفت فاقد ويژگی‌هايی که به ‌طور رايج در بسياری از روحانيون وجود دارد، بود. يعنی اهل مريد و مرادی نبود، اين‌گونه نبود که برای خودش حق ويژه‌يی قائل باشد. از برخی از کارهايی که آقايان اهل منبر می‌کنند پرهيز داشت. به همين دليل هم توانست با بسياری از نيروها رابطه متعارف انسانی ايجاد کند. او اگر چنين روحيات رايجی را داشت، اگر می‌رفت دنبال منبر و زعامت قطعاً با هوش و ذکاوت و استعداد و حافظه‌يی که داشت می‌توانست يکی از بلندپايگان حوزه شود. اما او به چنين چيزی خيلی اعتنا نداشت.

*چرا اعتنا نداشت؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

او رسالت خود را در آنها نمی‌ديد. او رسالت خود را در آگاهی بخشيدن و ايجاد انگيزه در مردم می‌ديد. خاطره‌يی برايتان تعريف کنم تا روحيه او بيشتر مشخص شود. حاج‌آقا قمی‌زاده از بازاری‌های بسيار خوشنام و پرتحرک ما بود. ايشان زمانی که يک بازرگان جوان در بازار بوده با مرحوم طالقانی آشنا می‌شود. در آن موقع مرحوم طالقانی در قلعه‌وزير، در خيابان اميريه نرسيده به چهارراه شاپور منزل داشت. من هم برای اولين بار در آنجا خدمت ايشان رسيدم. مرحوم قمی‌زاده می‌گويد من يک روز رفتم آنجا و يک بسته‌يی را جلوی آقای طالقانی گذاشتم. ايشان همان‌طور که روی زمين نشسته بود يک نگاه کرد به بسته و يک نگاه کرد به من گفت اين چيست؟ من گفتم اينها وجوهات من است. با يک حالتی گفت اين بسته را بردار و برو. اينها چيست که برای ما می‌آوريد. مگر خودتان نمی‌توانيد در راه خدا خرج کنيد؟ اينها را می‌آوريد به ما می‌دهيد که ماها را فاسد کنيد؟ برويد خودتان خرج کنيد. ببينيد! اين يک روحيه خاصی را بيان می‌کند. روحيه‌يی که اهميت به مال و منال دنيا يا امرار معاش از طريق محراب و منبر نمی‌دهد. اما من گفتم روحيه مرحوم طالقانی هيچ حق ويژه‌يی به عنوان يک روحانی مطالبه نمی‌کرد. وقتی نهضت آزادی تشکيل شد و وقتی مرحوم طالقانی خواست به نهضت آزادی بپيوندد و جزء اعضای موسس امضا کند و بعد عضو شورای مرکزی شد در شورای مرکزی هيچ حق ويژه‌يی برای خود قائل نبود. او همان اندازه رای داشت که يک جوان که ممکن است به سن فرزند او باشد. بنابراين اين روحيه در تعامل با بقيه موثر بود. علاوه بر اين او به همه با هر انديشه‌يی احترام می‌گذاشت. حتی به اهل کتاب، به يهوديان، به مسيحيان، زرتشتيان، مارکسيست‌ها. يادم می‌آيد زمانی که ايشان برای مدت کوتاهی بعد از وقايع سال ۵۰ (که در زندان بود) آزاد شد (البته دوباره دستگير شد) فعاليت‌های مسلحانه مجاهدين خلق اوليه و چريک‌های فدايی در ايران بالا گرفته بود. آقای تقی بانکی که (او را داود نيز صدا می‌زدند) به امريکا برای ادامه تحصيل آمده بود از مرحوم طالقانی برای من يک پيغام آورد که «شما در نشريه پيام مجاهد تبعيضی بين مجاهدين خلق و مارکسيست‌ها قائل نشويد.» به مارکسيست‌ها و چريک‌های فدايی خلق بند نکنيد. ايرادات مسلکی را در مورد آنها مطرح نکنيد. سعی کنيد از فداکاری‌های آنها بحث شود. ملاحظه کنيد اين روحيه نسبت به ديگران روحيه متفاوتی بود. همان‌طور که در زندان بود بحث داغ نجس و پاکی در زندان مطرح شد. مرحوم طالقانی به اين بحث‌ها دامن نزد و وارد آن بحث‌ها و مقولات نشد. البته در زمان خود مارکسيست‌ها را هم نقد می‌کرد. مثلاً در کتاب مالکيت در اسلام مارکسيست را مورد نقد و انتقاد قرار داده است. اما در سلوک اجتماعی با همه دوست و رفيق بود. مرحوم طالقانی هيچ اعتقادی به عملکرد نواب‌صفوی و دوستانش نداشت. منتقد آن شيوه عمل بود. منتقد اين بود که چون کسروی چنين اعتقادی دارد بايد وی را بکشند. اما هنگامی که نواب‌صفوی و دوستانش تحت فشار حکومت مجبور شدند متواری شوند، به آنها پناه داد. در حالی که با نظر آنها موافق نبود. بنابراين طالقانی توانسته بود به‌عنوان يک شخصيت برجسته دينی و سياسی در تعامل با همه نيروها رعايت حق و انصاف را بکند. نمونه اعلای آن چيزی باشد که همه را به آن دعوت می‌کند. در مسجد هدايت (که شب‌های جمعه بعد از نماز مغرب و عشا سخنرانی می‌کرد و من يک پای ثابت آنجا بودم؛ از زمانی که دانشجو بودم تا زمانی که از ايران رفتم) می‌ديدم که ايشان چگونه با ديگران برخورد می‌کند. اين خصوصيت ويژه باعث جلب همه نيروها شده بود. عميقاً به حقوق و آزادی‌های اساسی مردم اعتقاد داشت. اهل مماشات، تظاهر و ريا نبود. و اين اعتقاد راسخ و عميق در کلمات، بيانات و حرکات وی کاملاً منعکس و متجلی بود و هر کسی را جذب می‌کرد. هر کسی با آنتن فطرت خود آن سخنان را می‌توانست بفهمد و توجه کند.

*مسجد هدايت به خاطر نزديکی با بازاری‌ها ‌بايد تيپ سنتی را جذب می‌کرد اما ما وقتی سرگذشت مبارزان مذهبی و دينی خصوصاً نوانديشان دينی (چه آنها که به قدرت رسيدند و چه آنها که نرسيدند)را می‌خوانيم، متوجه می‌شويم همه از دانشکده‌ و دانشگاه‌ها (از گوشه و کنار) خودشان را به مسجد هدايت می‌رساندند. چه‌بسا در بين مسير مسجد هدايت چندين مسجد وجود داشته است. اينکه از اين همه مسجد می‌گذشتند و خودشان را به مسجد هدايت می‌رساندند ناشی از چه بود، چطور باعث شده بود روشنفکران جوان را جذب کند؟
اينجا بايد سخنان شما را تصحيح کنم. مسجد هدايت در خيابان استانبول است و آن خيابان‌ از مدرن‌ترين خيابان‌های تهران بود و اين مسجد نزديک بازار نيست. شما می‌دانيد اکثر سينماهای معروف تهران در آنجا قرار داشت. بهترين تئاترها در لاله‌زار و اوايل سعدی بود. بنابراين مسجد هدايت بخشی از مقبره مرحوم هدايت بود که تبديل به مسجد شده بود ولی هنوز (در آن تاريخ که من دارم صحبت می‌کنم) مقبره جدا از مسجد بود. خب در چنين مرکزی که مرکز متجددان و جوانانی بود که اهل سينما و نمايش بودند شب‌های جمعه جمعيت موج می‌زد. هم جمعيت دختر و پسرهايی که مدرن بودند و می‌رفتند به سينما و کافه‌ها و همچنين آن جوانانی که از لابه‌لای اينها خودشان را از دانشگاه‌ها همان‌طور که شما اشاره کرديد به مسجد هدايت می‌رساندند. مخصوصاً در دوم مسجد که از پاساژ باز می‌شد دقيقاً کنار در گيشه سينما بود. عده‌يی می‌رفتند به سينما و عده‌يی به مسجد می‌آمدند. اما اينکه چرا جذب کرد اين است که طالقانی در شيوه ارائه قرآن روش خاصی داشت. بسياری از معانی خيلی عميق قرآن را می‌توانست برای جوان‌ها بيان کند و به سطح آگاهی برساند. نوآوری‌های بسياری در مورد معانی قرآن دارد. قرآن‌های سنتی آن را نداشت. اولاً در آن تاريخی که ما در مورد آن صحبت می‌کنيم بحث قرآن مهجور بود. قرآن را فقط برای ثواب آن می‌خواندند. حتی در حوزه‌های علميه تفسير و تدريس قرآن اصلاً رايج نبود. علامه طباطبايی يکی از علمای بزرگ که تفسيرالميزان نوشت خيلی مورد استفاده جامعه روحانيون قم قرار نگرفت. بعضی‌ها بسيار منتقد بودند. بعضی‌ها اعتقاد داشتند قرآن را نبايد تفسير کرد و برای ثواب آن بايد خواند. طالقانی در چنين زمانی شروع به تفسير قرآن می‌کند. اما يک تفاوت اساسی بين تفسير قرآن طالقانی با تفسيرالميزان وجود دارد. من تقريباً تمام تفسيرالميزان را در طول اين سال‌ها خوانده‌ام. تفسيرهای ديگر مانند نمونه را هم خوانده‌ام. تفسير طالقانی را هم خوانده‌ام. شما با خواندن تفسير طباطبايی می‌توانيد يک قرآن‌شناس بشويد؛ کسی که تبحر در فهم و ترجمه قرآن پيدا می‌کند اما شما را به حرکت درنمی‌آورد. شما می‌توانيد ملای قرآن بشويد اما تفسير قرآن طالقانی به شما بصيرت و آگاهی، بينش و جهت می‌دهد. شما را به حرکت و تکاپو درمی‌آورد. ما اين را کاملاً در کلاس‌های خودمان که در انجمن‌های اسلامی دانشجويان در امريکا تشکيل شد و جزء آموزش‌هايی که قرار داده بوديم و از کتاب‌های ماخذی که می‌خواستم حتماً بخوانند و از روی آن بحث کنند، «پرتوی از قرآن» بود، که ما مشاهده می‌کرديم کسانی که اين تفسير را می‌خوانند منقلب و عوض می‌شوند. اگر آن شخص به دين اعتقاد نداشت آن را می‌گذاشت کنار، ولی اگر به دين اعتقاد داشت کاملاً يک نگاه بسيار جديدی از قرآن پيدا می‌کرد. يعنی همان چيزی که قرآن می‌فرمايد اين کتاب آمده است که مردم را صاحب بصائر بکند، اين را در آن پيدا می‌کند. علاوه بر اين طالقانی برای فهم آيات قرآن از علوم جديد بهره می‌گرفت و استنکافی نداشت که برای فهم بهتر قرآن از دانش روز استفاده کند. هم خودش دانش روز را مطالعه می‌کرد و هم آنجايی که دسترسی نداشت از کسانی که در اين رشته‌ها متخصص بودند از آنها درخواست می‌کرد، با آنها می‌نشست و گفت‌وگو می‌کرد و اين مطلب دانش روز را در کتاب «پرتوی از قرآن» می‌بينيد. همين باعث شده بود که بسياری از جوانان را جذب کند. جوانان دينمدار آن دوره برای تقابل با تهاجمات گروه‌های غيردينی يا ضددينی که در دانشگاه‌ در يک دوره‌يی جو غالب را داشتند، نياز به اين‌گونه آموزش‌ها داشتند، ما آن دوره‌‌يی که در دانشگاه تحصيل می‌کرديم، در دبيرستان‌ها و دانشگاه‌ها ايران در سال‌های ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ جو غالب دست کمونيست‌ها و توده‌يی‌ها بود و ما دائماً در چالش با اين نيروها بوديم. نسل جوان آن روز نياز داشت به مبانی فکری خود تسلط داشته باشد و بتواند به اين چالش‌ها پاسخ بدهد. کلاس‌های مرحوم طالقانی در کنار کلاس‌های سخنرانی بازرگان در مجهز کردن جوانان ما به سلاح‌ دينی بسيار موثر بودند. اينها باعث شده بود که جوانان جذب شوند. جوان‌ها نياز خودشان را در آنجا می‌ديدند در حالی که در مساجد ديگر اين‌طور نبود. در مساجد ديگر نگاه‌های دينی از يک سطح سنتی جلوتر نمی‌رفت. همان‌طور که عرض کردم اصلاً بحث آيات قرآن مطرح نبود. من برای اينکه نگاه روحانيون ديگر به نسل جوان را بيان کنم مجبورم خاطره ديگری تعريف کنم. وقتی در انجمن اسلامی دانشجويان فعال بوديم (من عضو شورا و هيات اجرايی بودم) آمديم تصميم گرفتيم در اعياد اسلامی يک برنامه‌های جديدی بگذاريم و جوانانی را جذب کنيم. يکی از برنامه‌هايی که داشتيم ميلاد نبی بود. ما هر جا رفتيم هيچ مسجدی به ما جا نداد. آن موقع هم رسم نبود که مسجد به دانشجويان بدهند. محل انجمن اسلامی هم يک جای بسيار کوچکی بود که ظرفيت اجرای برنامه نداشت. خوب من به عنوان مسوول رفتم با مرحوم طالقانی صحبت کردم. ايشان خيلی ناراحت شد و گفت بياييد در همين مسجد فعاليت کنيد. در مسجد قسمت مقبره هم باز کرد. فرش پهن کردند و صندلی گذاشتند. بنابراين ما هم فضای مسجد و هم فضای مقبره را داشتيم. ما يک کارت‌های بسيار زيبايی به مناسبت ميلاد نبی که اطلاعيه و دعوتنامه بود، روی کاغذ گلاسه بسيار شيک تهيه کرديم. من شب‌ها مجبور بودم از دبيرستان که می‌آمدم بروم پيش پدرم. پدرم مقيد بود اول غروب بايد به مسجد برود و نماز بخواند، من را در مغازه می‌گذاشت و می‌رفت برای اقامه نماز. وقتی از مسجد برگشت با يک روحانی برگشت. به من گفت از آن دعوتنامه‌ها خدمت حاج‌آقا بدهم. من يک دعوتنامه به حاج‌آقا دادم؛ اول از آن تعريف و تمجيد کرد و گفت: حالا برنامه‌ شما چيست. گفتم: برنامه سخنرانی و مراسم جشن است. گفت: چه کسانی صحبت می‌کنند؟ گفتم: افرادی هستند که صحبت کنند. پدرم گفت: منظور حاج‌آقا اين است که اگر کسی نيست از حاج‌آقا برای سخنرانی دعوت کنيد. گفتم: برنامه ما تنظيم شده و دانشجويان جلسات را اداره می‌کنند و خود من هم يکی از سخنرانان هستم. اين آقای روحانی ناراحت شد و برگشت گفت شما را چه راجع به مذهب حرف زدن؟ (حالا در حضور پدرم) شما برويد کاباره بهتر است از اينکه از دين صحبت کنيد. شما را چه به دين؟ شما حق نداريد راجع به دين حرف بزنيد. می‌خواهم بگويم برخورد سنتی اين بود که ما راجع به دين حق نداشتيم حرف بزنيم. فقط يک گروهی راجع به دين حرف بزنند. طالقانی نه‌تنها چنين نگاهی نداشت، بلکه تشويق می‌کرد. بارها شده بود در خود مسجد قبل از تفسير قرآن از ما می‌خواست حرف بزنيم. به همين دليل مسجد و مقبره را در اختيار ما گذاشته بود. و اولين بار که چنين مجلسی را دانشجويان و جوانان ترتيب می‌دادند. خيلی هم شلوغ شده بود به‌طوری بود که در خيابان استانبول ما بلندگو گذاشته بوديم و جمعيتی که آمده بودند به سينما و نمايش و کافه بروند در همان پياده‌روها به سخنرانی و برنامه‌ها گوش می‌کردند. اين بود که طالقانی به جوان‌ها اعتبار و شخصيت می‌داد. خودش را می‌آورد به سطح جوانان که با آنها به گفت‌وگوی معنادار بنشيند. طالقانی در برابر سوالات ما که بعضاً ممکن است سوالاتی پيش پا افتاده باشد عصبانی نمی‌شد و با متانت و خونسردی جواب می‌داد.
طالقانی در کنکاش در ريشه لغات و بيرون کشيدن معنای اصلی از اين لغات بسيار موثر بوده است به همين دليل وقتی پرتوی از قرآن را می‌خوانيم يک دنيای ديگر جلوی ما ظاهر می‌شود. مجموع اينها موجب شد چه به لحاظ خصلت‌ها و شخصيت‌ها يک فرد برجسته باشد آن هم برای نسل جوان که نسبت به رياکاری، دکانداری دينی، نسبت به بعضی استعلاطلبی حساس است. يک وقتی آيت‌الله مهدوی‌کنی (که من ايشان را فردی بسيار وارسته می‌دانم و ايشان سليم‌النفس است و خودش را در جزر و مدهای بعد از انقلاب حفظ کرده) که نخست‌وزير بود و آقای بنی‌صدر رئيس‌جمهور می‌گفت من چقدر به آدم بنی‌صدر احترام می‌گذاشتم. می‌گفت با وجودی که ما روحانيون حالت استعلا داريم اما هنگامی که من در کنار بنی‌صدر راه می‌رفتم رعايت می‌کردم و يک قدم از او عقب‌تر می‌رفتم.
خيلی افتاده بود. طالقانی خيلی مقاوم و سرسخت بود. در دورانی که سران نهضت آزادی را گرفته و در دادگاه نظامی محاکمه می‌کردند، در دادگاه نظامی فوق‌العاده محکم ايستاد. شما اگر مشروح جريان دادگاه را بخوانيد وقتی رئيس دادگاه اعلام کرد دادگاه تمام شده طالقانی يکدفعه (تا آن موقع حرفی نزده بود و وقتی می‌خواستند از آن حرف بزنند حاضر نشد جواب بدهد) برخاست و گفت: بنشينيد، همه يکدفعه ميخکوب شدند و آن سوره فجر را خواند. در دوران زندان بسيار مقاوم بود. در دوران زندان هم با همراهان خود خيلی خاکی بود. در همه فعاليت‌های تقسيم شده در زندان را مثل بقيه می‌پذيرفت. اينها ويژگی‌هايی بوده که در آن بزرگوار بوده و جذب می‌کرده.

*آقای دکتر با توجه به توصيفاتی که کرديد بايد قشر سنتی با آقای طالقانی چندان ميانه مناسبی نداشته باشد اما می‌بينيم که قشر سنتی هم احترام ويژه‌يی برای آقای طالقانی قائلند. آنها از چه زاويه‌يی با آقای طالقانی احساس همذاتی و رفاقت می‌کنند.
قطعاً در ميان سنت‌گرايان طالقانی واجد شرايط و احترامی است اما نه در همه‌جا. من مثالی می‌زنم که نشان می‌دهد چنين نيست؛ طالقانی در نماز جمعه پيشگام بود. طالقانی بعد از انقلاب اولين کسی است که به آقای خمينی گفت ما می‌گفتيم از زمانی که حکومت اسلامی نيست نبايد نماز جمعه را خواند (البته همه اين علما اين نظر را داشتند) حالا که انقلاب شده و شما شديد رهبر انقلاب، دستور دهيد نماز جمعه را بخوانند. آقای خمينی به ايشان می‌گويد شما نماز جمعه را بخوانيد و ايشان به خواندن نماز جمعه شروع می‌کنند. در واقع مرحوم طالقانی پايه‌گذار نمازجمعه در ايران بعد از انقلاب بوده است ولی در غرفه نماز جمعه عکس طالقانی نيست. چرا؟ مرحوم بهشتی نقشی در نماز جمعه تهران نداشت. مرحوم مطهری نقشی نداشت. مرحوم طالقانی بود که شروع کرد. حق اين است که عکس مرحوم طالقانی آنجا باشد ولو عکس بهشتی و مطهری را بخواهند بگذارند. معنای گذاشتن عکس بهشتی و مطهری اين نيست که عکس طالقانی را حذف کنند. چرا عکس طالقانی را نمی‌گذارند. اين خيلی مهم است. بنابراين نوعی مقاومت و احساس رقابت وجود دارد.

* خب بالاخره به جای سکوت در برابر مراسم ايشان همواره احترام ايشان را نگه می‌دارند. می‌دانيد که نهادهای حکومت برگزاری مراسم در مسجد هدايت را به عهده دارند.
اينجا ديگر در برابر شخصيت نافذ مرحوم طالقانی چه چيزی می‌توانند بگويند. البته اين را هم بگويم؛ در مورد مراسمی که برگزار می‌شود بخش بسيار مهمی از زندگی طالقانی را ناديده می‌گيرند و آن اين است که طالقانی شايد در ميان روحانيون اولين کسی باشد که قيد تشکيلات و سازمان را پذيرفته است. روحانيون معروفی در قم می‌گفتند نظم ما در بی‌نظمی است اما او آمده عضويت در يک سازمان سياسی را پذيرفته. اين امر در ارتقا و توسعه‌يافتگی سطح يک روحانی خيلی مهم است. ما می‌دانيم که روحانيون خيلی مقيد به برخی اخلاق‌های جمعی نيستند ولی طالقانی مقيد بود. در اين مراسمی که شما می‌گوييد اين بخش از از شخصيت طالقانی مغفول می‌ماند و اين يک نوع تحريف تاريخ است. ممکن است کسانی با نهضت آزادی مخالف باشند و ايرادهايی هم بگيرند ولی در اينکه طالقانی عضو موسس و شورای مرکزی بود و به علت عضويت در شورای مرکزی نهضت بازداشت شده بود، تمام روحانيت درستی آن را تاييد می کند.

Copyright: gooya.com 2016