در ایران زیر حاکمیت "ج" اسلامی ادا و رفتار و گفتارهای مسخره کم نیست و بی خردی سردمداران در اداره امور و بر خوردهای آنها با پیش آمدها و رویدادهای گوناگون، به اندازه ای است که دیدن و شنیدن آن اسباب تمسخرو تفریح مردم شده است. ناز و کرشمه هاشمی رفسنجانی در باره آمدن و یا نیامدن خود، اداهای بیمزه و خود بزرگ بینی اوکه با و قاحتی تاریخی آن را همه جا بیان می کند و به زبانی، هیچ کس را در ایران مناسب تر از خود برای رسیدن به پست ریاست جمهوری نمی داند، هم از این دست اداهای مسخره است! اما رفتار افعی پیر سیاه، که برای رسیدن به ریاست جمهوری دیگر به آب و آتش زده است، پیام ها و نشانه های گوناگونی را در خود دارد که توجه به آنها بی بهره نیست. این پیام ها و نشانه ها ازاین قرارند:
تزلزل در ارکان رژیم جدی است. چرا؟
برای نخستین بار است که افعی پیر چنان احساس خطر می کند و از هم پاشیدگی را چنان نزدیک می بیند که از هم اکنون می خواهد چنین تبلیغ کند که او در هیچ یک از جنایت های رژیم سهیم نبوده و همه گناهان به گردن دیگران است. شامه او درست بو برده است که به آخر خط رسیده اند. مثلن او در باره قتل های زنجیره ای خود را به نفهمی زده و می گوید:
"در خصوص قتلهای زنجيرهای كه اينجا سئوال شد بايد بگويم:
من خيلی كم افراد را تنبيه كردم، ولی كسی كه به عنوان عامل اصلی مطرح شد در وزارت اطلاعات از نادر افرادی بود كه حكم لغو معاونت او را صادر كردم و بخاطر بینظمیهايش او را محاكمه اداری كرديم. به هر حال آنها جناياتی كردند و مسؤوليتش با دولت بعد است كه بايد جواب بدهد و جواب هم داد و آقای خاتمی به آسانی از اين مسأله نگذشت ولی محاكمه او اعمال نشد." (1)
از این چند جمله به ظاهر ساده این نتایج به دست می آید:
الف: قتل های زنجیره ای را تنها به همآن 5 قتل آخر خلاصه می کند و با این حساب صدها و شاید هزاران قتل سیاسی دیگر از آغاز حکومت اسلامی تا کنون را پنهان می کند.
ب: عامل اصلی را همآن سعید اسلامی معرفی می کند در حالیکه خود می داند چه کسانی حکم آن قتل ها را امضاء کردند.
پ: کار "آنها" را جنایت می داند و می خواهد نشان دهد که خود اصلن خبری نداشته است( با وجود آنکه هم اسناد هستند و هم شاهدها ی گوناگون و هم کسانی که در این باره تحقیق و بررسی کرده و آگاهی های فراوانی دارند از آن میان آقایان باقی و گنجی و ناصر زرافشان که خود نیز هزینه سنگین افشاگری ها را پرداخته و وسیله افعی پیر گزیده شده اند.)
ت:اگر چنین قتلهای فجبعی در زمان دولت او صورت گرفته، راحت و آسوده و ساده و پوست کنده، مسئولیتش با دولت بعدی است! چرا گریبان اورا می گیرید!
ث ـ دولت بعدی مقصر است اما خاتمی هم خوب ایستادگی کرد اما چه کنیم که طرف محاکمه نشد(شما چیزی فهمیدید؟)
د ـ آقا خودش هم تنبیه می کرده است و احتیاج به دادگاه ورسیدگی هم نبوده است. تازه پرونده سازی برای باقی و گنجی وزرافشان مگر از کجا آب خورده است؟
رفسنجانی هر جا که سخن می گوید، مشت خود را بیشتر باز می کند و نشان می دهد که اتفاقن بر عکس تا چه حد در همه امور دخالت می کرده است. مثلن به سخنان او در باره عبدالله نوری توجه کنید:
"وقتی میخواستند ايشان را محاكمه كنند به رييس دادگاه گفتم كه بايد ملاحظه شود و سختگيری نشود. او نكتهای را گفت كه اگر آقای نوری قبول میكرد، وضع غير از اين میشد و آن نكته اين بود كه گفته بودند آقايان دفاعيات تندی را تهيه كردند كه قبل از ارائه در دادگاه میخواهند آن را منتشر كنند، اگر اين كار را انجام ندهند وضع متفاوت خواهد بود. من اين نكته را به آقای نوری گفتم كه البته ايشان به من نگفت اين كار را انجام میدهم ولی اين كار انجام شد و اين وضع پيش آمد. من خيلی تلاش كردم، نوری از دوستان قديمی من و وزرای خوب دولت من بود." پیشین(تاکیه ازمن است)
از این سخنان به این نتایج می رسیم:
الف ـ دادگاه های اسلامی واقعن "مستقل"بوده و "قانونی"و"اسلامی" عمل می کرده اند( و می کنند)!
ب ـ این آقا به عنوان رئیس جمهور به خودش اجازه می داده است که به رئیس دادگاه قانونن مستقل بگوید چه بکند و چه نکند!
پ ـ بنا به این گفته، از آقای نوری می خواسته اند که معامله کند و او حاضر نشده است که تن به چنین خواری بدهد.
ت ـ از حالا زمینه می چیند که به مردم و به عبدالله نوری بگوید او نه تنها هیچ نقشی در آن محاکمه نداشته و آنرا نمی خواسته است بلکه خواسته اش این بوده است که حتا به آقای نوری کمک نیز بکند که خوب نشده است و او نتوانسته به این دوست قدیمی و وزیر خوب خود یاری بدهد! پدر خوانده ای که نخود هر آش بوده ودر هر کاری دخالت می کرده است یکباره چنین بی دست و پا و مظلوم می شود! یادش رفته است که در جمله پیشینش می گوید که:به رئیس دادگاه گفتم که باید ملاحظه شودو سخت گیری نشود!(بو کشیده است که شاید عبداله نوری در آینده برای چهره تازه او بکار آید. همین روش را نیز در باره معین در پیش گرفته است چون دست کم اومثل خودش ننگ آدمکشی به دامان ندارد اگر چه دانشجویان در فاجعه 18 تیر دل پرخونی از بی عملی او نیز دارند.)
از چنین آدمی نباید شگفت زده شد زمانی که در باره یورش وحشیانه 18 تیر به دانشجویان می گوید:
" اصل كار زشت بود. من با حركتهای خشن موافق نيستم. بايد كار قانونی شود و بطور قانونی اعتراض شود. بايد شجاع باشيم و ديگران هم بايد ملاحظه كنند. من با هر دو طرف موضوع مخالف بودم. بايد از گذشته درس بگيريم."
از این سخنان به نتیجه های زیر از زبان خود رفسنجانی می رسیم:
الف ـ باور کنید روح من نیزاز این یورش خونین کمترین آگاهی نداشته است.
ب ـ اصولن خشونت با ذات من تناسب ندارد. من تاب و توان دیدن خون را ندارم و از دیدن قمه و دشنه و زنجیر و کارد وچاقو و پنجه بکس و.. این جور چیزهاتمام تنم به لرزش می افتد چه رسد به هفت تیر و تفنگ و مسلسل و بمب و.. من با آن صدها قتل هم(حالا که شما سماجت می کنید، باشد همآن قتل های زنجیره ای) مخالف بودم. زنده یاد عبدالرحمان قاسملو به هنگام مذاکره با فرستادگان مستقیم من نبود که به دلیل سرسختی و عدم سازشکاریش کشته شد. و یا جریان میکونوس و .. چه حرفها! من و قتل و آدم کشی! چنین چیزی با چهره معصوم و زیبای من هیچ تناسبی دارد؟
پ ـ باید قانونی کار کنیم. اما دیگران را وقتی قانونی اعتراض می کنند، می زنند و پاره پاره می کنند کاری از دست من ساخته نیست!
ت ـ بازهم سوگند می خورم که من نه تنها خبری نداشتم بلکه با هر دو طرف مخالف بودم( حالا چرا با دانشجویان، این را اجازه بدهید پس از انتخاب شدنم، که حتمی است، بگویم!)
ث ـ من خود خیلی از گذشته درس گرفته ام و این روزها بسیار هراسان هستم و خواب و آسایش ندارم. شما هم بیایید همراه هم از گذسته درس بگیریم و دیگر کاری نکنیم که حرکت های زشت خشن مثل همین جریان یورش به دانشجویان عزیز و قتل های زنجیره ای به سراغ ما بیاید. یعنی من از شما هستم!
تلاش برای نجات خود
آنچه بیش از هر چیز در فریبکاری های تازه رفسنجانی بسیار جالب است، تلاش او برای جدا نمودن خود از خامنه ای و مافیای قدرت است. هنوز این سخن او که می بایست قدرت رهبر در چهارچوب قانون باشد (نقل به مفهوم)، که با به میان آوردن آن می خواهد مردم را به محدود کردن قدرت رهبر نوید دهد، فراموش نشده است که بنا به نوشته ای در پیک نت ، رفسنجانی در گفته هایی منتشر نشده و نگه داشته شده برای پس از نام نویسی او برای انتخابات فرمایشی، ادعا می کند که این رهبر بوده است که در پشت سر سعید اسلامی(امامی) قرار داشته است:
"بخش دوم و اصلی مصاحبه محمد قوچانی باهاشمی رفسنحانی، سرانجام آماده انتشار شده است. آماده سازی اين بخش از مصاحبه جهت انتشار، پس از ديدارهای مكرر قوچانی باهاشمی و ويراستاریهای چندباره ممكن شده است. اين مصاحبه پس از ثبت نامهاشمی رفسنجانی برای انتخابات رياست جمهوری قرار است منتشر شود و از جمله نكات مهمی آن بخشی است كههاشمی در باره سعيدامامی و قتلهای زنجيرهای اظهار نظری متفاوت با اظهارنظرهای خسته كننده و تكراری گذشته میكند.هاشمی در اين بخش میگويد كه بدستور او سعيد ا مامی از وزارت اطلاعات وامنيت اخراج شد اما دفتر رهبری بار ديگر او را به سر كار برگرداند!(2)
از این سخنان، چرخش ها و اعتراف های حساب شده او، به این نتایج روشن می شود رسید:
الف: کار حکومت به آشفتگی بسیار کشیده است و به دوران پایانی خود نزدیک می شود.
ب : این تازه اول بهار است و در آینده باید با شگفتی شاهد افشاگری های بیشتر سردمداران رژیم در باره یکدیگر برای کم کردن بار سیاه کاری های خود و انداختن مسؤولیت همه جنایت ها و خیانت ها به گردن یکدیگر، باشیم.
پ ـ رفسنجانی از هم اکنون به رفقا و شریک های سیاه کاری های خود از پشت کرده و با شتاب برای رهایی خود از پنجه آهنین دادگری و دادخواهی آینده، کودکانه می خواهد بازی: "کی بود کی بود من نبودم" براه بیاندازد! امروز او این چنین است چه رسد به روز دادخواهی و محاکمه! تصور کنید روزی که این متهم به جنایت و خیانت به مردم ایران به دست عدالت سپرده شود. در آن زمان چه چیزها که رو نخواهد شد!
آرزوی گورباچف شدن!
مسخره تر از هر چیز پندار خام افعی پیر است که در این روزهای سرنوشت ساز و با این همه روسیاهی، می خواهد ادای گورباچف را نیز درآورده تا در خیالی خام هم خود را از مجازات برهاند و هم مثلن برای خود در درون وبرون از میهن کسب اعتبار و مشروعیت کند! همین خود نشان می دهد که این آقایان تا چه اندازه از دگرگونی های درون ایران و در جهان بی خبر و در فساد و تباهی خود غرق شده اند. حتمن کسانی از پیرامونیان این برده زور و زر او را به تمسخر گرفته اند! اگر چنین پندار بیمار گونه ای در مغز این منفور ملت ایران باشد، باید گفت که :
1 ـ گورباچف آدمی اهل دانش و پزوهش و با سواد بود.
2 ـ باورمند دینی آنهم از نوع باورمندیهای کسانی چون رفسنجانی نبود و تاریک اندیشی را بر نمی تابید.
3 ـ دروغ گو، ریا کار، فتنه گر و بیمار روانی نبود.
4 ـ شهامت و دلیری داشت و نخستین انتقاد و یورش را به حزب و گروه خود کرد و خود را از اشتباه بری نمی دانست.
5 ـ با تاریخ کشور خود و رویدادهای آن به خوبی آشنا بود.
6 ـ خواست دگرگونی را برای بهبود زندگی مردم داشت.
7 ـ دشمن فرهنگ خودی و سرسپرده فرهنگ بیگانه نبود.
8 ـ می خواست جامعه خود را به سوی دموکراسی رهنمون شود و تلاش نابخردانه نمی کرد که چرخ تاریخ را به عقب برگرداند.
9 ـ تروریست و ترور پرور نبود.
10 ـ متهم به آدمکشی نبود و حکم تعقیب جهانی از دادگاه های کشورهای دیگر را به دنبال نداشت.
11 ـ دزد نبود.
12 ـ نخود هر آش نبود.
13 ـ به جان و مال مردم تجاوز نکرده و جوانان بی گناه مردم را دسته دسته نابود نکرده بود.
14 ـ خودخواه، خودبین، ترسو و توپ توخالی نبود.
15 ـ صلح طلب بود نه جنگ افروز ترسویی که پنهان عمل می کرد و پی در پی نقش خود در آتش افروزی و آدمکشی های گوناگون راانکار می کرد.
و ...دنباله را به خوانندگان گرامی واگذار می کنم.
مردم ایران به زودی و به خوبی پاسخ رفسنجانی را داده و به او نشان خواهند داد که در باره او چگونه می اندیشند.
زیر نویس:
1 ـ پیک نت، یکشنبه 28فروردین و پیک ایران با کمی اختلاف در آنچه آمده،شنبه 27 فروردین 1384
2 ـ پیک نت، یکشنبه 28 فروردین 1384