از اين ستون تا تو
[email protected]
[email protected]
سلام
در عرصه هاي مختلف اجتماعي و تقسيم بندي ها و زير مجموعه هاي آنها، هر از چند گاه يك بار فعلي فعال ميشود كه آن عرصه را بنابه متفاوت بودنش به درجاتي ــ از كم تا زياد ــ دگرگون ميكند.
فاعل اين افعال بسته به تاثيرگذاري شان ــ چه خوب و چه بد ــ در گفتارها و نوشتارها جايگاههاي خاص پيدا ميكنند تا آنجا كه مهمترين شان به معيار براي تشخيص تبديل ميشوند. به عنوان مثال من هرگاه به كلمه "مصدق" فكر ميكنم بدون استثنا دو كلمه "ملي" و "نفت" هم در ذهنم حضور مييابند. به عبارت ديگر مصدق در ذهنم تبديل به معيار شده و حضورش خالق آن دوي ديگر است.
جايي از"آرامش دوستدار" خواندم (نقل از حافظه) كه نوشته بود "قافيه"در شعر كه هزاران سال از عمر آن ميگذرد در واقع با آمدن "نيما" بود كه به شكل گسترده ي امروزي مطرح شد. يعني نيما با قافيه نكردن، زمينه اي به وجود آورد كه قافيه به چشم آمد و نيما و شعرش شد معيار براي قافيه نكردن.
ــــ
تاثيرگذاري تا حد معيار شدن هر چند از عرصه هاي نظري بيشتر دور ميشود، اما كارش آسانتر و مدت ماندگاري اش كمتر ميشود. مثل "صنعت مد".
به باور من "مد" به لحاظ نظري كاملا بي جهت است و عمدتا "رو به سوي زيبايي" و "راحتي" در عام ترين مفهومش هم ندارد. پيروي ميليوني افراد از مدهاي مختلف نميتواند دليل زيبايي و كارآيي آنها باشد.
بي جهت نيست كه به اين عرصه كلمه "صنعت" هم اضافه شده و از همين روست كه خيلي سريع باز توليد ميشود.
ــــ
و اما از موضوع دور نشوم؛ فاعل يا كننده و خالق كه به آن نخبه هم ميگويند با دو مقوله "كشف" يا "ساخت" و يا تركيبي از اين دو سر و كار دارد. در شكل تركيبي آن ميتوان به "كوانتين تارانتينو" و "جان تراولتا" كارگردان و بازيگر آمريكايي در فيلم "قصه هاي عاميانه" اشاره كرد. تارانتينو در اين فيلم توانست جان تراولتا را كه سالها به عنوان يك بازيگر درجه دو رو به افول بود، تبديل به يك بازيگر درجه يك با پتانسيل رو به اوج كند. و اين قضيه به باور من تشابهات زيادي با بازگشت رفسنجاني براي انتخابات رياست جمهوري دارد.
چند ماه پيش شمس الواعظين مقاله اي در شرق نوشت كه طي آن براي خارج شدن از بحران و انسداد سياسي ايران، آمدن دوباره رفسنجاني را به عرصه اجرايي منظور كرده بود. از آن زمان به بعد اين نظريه، بحث مسلط محافل سياسي ايران شد تا اينكه هفته ي گذشته رفسنجاني اعلام نامزدي كرد.
به نظر شما اگر دارم مينويسم كلمات شمس الواعظين در آن مقاله خالق دوباره رفسنجاني هستند، پر بيراه ميروم؟