* خيلى از مردم در ايران بر اين باورند كه عدم شركت در انتخابات يك تصميم سياسى است و بدين گونه مشروعيت رژيم از بين ميرود و اميدوارند كه عملا با اين اقدام زمانى رژيم از درون فروپاشد زيرا ديگر داراى مشروعيت نيست. نظر من اين نيست. اگر از طريق صندوق انتخاباتى اليت حاكم به مبارزه طلبيده نشود، اين اليت در حال حاضر از منابع كافى قدرت برخوردار است تا بتواند زمان طولانى بر سر كار باقى بماند. بنظر من مهم است كه در انتخابات شركت نمود.
در رابطه با انتخابات رياست جمهورى در ايران گفتگوئى داشتيم با دكتر لادورنر متخصص مسائل خاور نزديك و سردبير بخش خاورميانه اى هفته نامه آلمانى دى تسايت.
مصاحبه: محمود صالحى
-----------------------------
دويچه وله: آقاى لادورنر، با نگاهى به تاريخ ايران مى بينيم كه بسيارى از سياستمداران اصلاح طلب و رفرميست، بهاى سياستهايشان را حتى با جان خود پرداختند. آقاى خاتمى اولين اصلاح طلبى بود كه دو دوره رياست جمهورى را از سر گذراند و اكنون دوران رياست جمهورى ايشان به پايان ميرسد. ايران به كدام سو ميرود؟
اولريش لادورنر: با پايان دوران رياست جمهورى ايشان، فازى در تاريخ ايران نيز به پايان ميرسد. خيلى ها خواهند گفت فازى كه رفرم ها در آن با شكست روبرو شدند. اما من با تفاوت به آن نگاه ميكنم و من فكر ميكنم كه جامعه در اين سالها بصورت زيربنائى تغيير يافته است. اميدوارم كه ايران در آينده بيشتر باز شود. اين البته وابسته به چگونگى ساختار داخلى قدرت است. اما من فكر ميكنم ديگر در سطح اجتماعى امكان بازگشت به دوران قبل از خاتمى وجود ندارد. اكنون سئوال اينجاست كه مقاومت اقتدارگرايان سطوح بالائى حكومت تا چه حد است؟ شكى نيست كه ايران در ده، پانزده سال آينده تغييرات بسيار اساسى را پشت سر خواهد گذاشت. اما سئوال اينجاست كه آيا اين تغييرات مسالمت آميز خواهد بود و يا اينكه با خشونت صورت ميپذيرد.
دويچه وله: در اين انتخابات از طيف تحريم تا برگزيدن معين و رفسنجانى وجود دارد. چه كسى، چه شانسى دارد؟ آيا كانديداها اين قابليت و توانائى را دارند تا مردم را به پاى صندوقهاى راى بكشانند و درصد مشاركت آنها را افزايش دهند؟
اولريش لادورنر: بزرگترين مشكل حضور و مشاركت مردم در انتخابات خواهد بود. ما در انتخابات گذشته شاهد كم شدن تكاندهنده ميزان حضور مردم شهرها در پاى صندوقها بوديم. خيلى از مردم، بخصوص جوانان كه اكثريت عظيم جمعيت ايران را تشكيل ميدهند، از رفتن به پاى صندوقها خوددارى كردند. در حال حاضر همه كانديداها تلاش ميكنند جوانان را خطاب قرار دهند تا آنها در انتخابات شركت نمايند. من فكر ميكنم اين امر خيلى مشكل خواهد بود، زيرا برداشت من طى آخرين مسافرتم به ايران اين است كه بخش وسيعى از مردم، نه به اين خاطر كه از سياست روى گردان شده اند، بلكه از اين رهبريت سياسى مايوس هستند و بين كانديداها ميخواهد حالا رفسنجانى باشد يا معين كمتر تفاوت قائل ميشوند، زيرا آنها نخبگان سياسى هستند كه انتظارتشان را برآورده نساخته اند. من فكر ميكنم كه ميزان مشاركت مردم در اين انتخابات پائين خواهد بود، كه شخصا از آن متاسفم. بايد منتظر ماند و ديد، اما فكر ميكنم فراخوان كانديداها كه همه و حتى رفسنجانى هم سعى ميكند جوانان را به حضور درانتخابات دعوت نمايند بدون اثر باقى بماند.
دويچه وله: اگر مردم از صندوقهاى راى گيرى دور بمانند، چه كسى از اين موضوع سود خواهد برد؟
اولريش لادورنر: بله اين موضوع روشن است. اين نظر شخصى من است كه اگر مردم در انتخابات شركت نكنند، نخبگان حاكم و نيروهاى محافظه كار از آن سود خواهند برد، زيرا آنوقت قدرت آنها مستحكم خواهد شد و هيچ كسى وجود ندارد كه در درون ساختارهاى دولتى آنها را به مبارزه بطلبد. البته نظر ديگرى هم وجود دارد. خيلى از مردم در ايران بر اين باورند كه عدم شركت در انتخابات يك تصميم سياسى است و بدين گونه مشروعيت رژيم از بين ميرود و اميدوارند كه عملا با اين اقدام زمانى رژيم از درون فروپاشد زيرا ديگر داراى مشروعيت نيست. نظر من اين نيست. اگر از طريق صندوق انتخاباتى اليت حاكم به مبارزه طلبيده نشود، اين اليت در حال حاضر از منابع كافى قدرت برخوردار است تا بتواند زمان طولانى بر سر كار باقى بماند. بنظر من مهم است كه در انتخابات شركت نمود.
دويچه وله: : در غرب محافلى وجود دارد كه تمايل دارند آقاى رفسنجانى رئيس جمهور ايران شود، زيرا او برايشان شناخته شده است، آدم پراگماتيكى است، نماينده سرمايه و بورژوازى تجارى ايران است و بالاخره از قدرت كافى در حل مناقشه اتمى برخوردار است. اما نام او در پرونده ترور ميكونوس هم جاى دارد. نظر شما راجع كانديداتورى ايشان و شانس انتخاب شدنش چيست؟
اولريش لادورنر: اگر به نظر سنجى ها اعتماد داشته باشيم، او داراى بيشترين شانس است. اينكه او كانديد شده و ميخواهد دوباره رئيس جمهور شود، تا حدى بازگشت به گذشته است. اگر بخواهيم با لغات مثبت او را ارزيابى كنيم، او پراگماتيك است. اما او يك تاريخ بسيار متناقضى دارد. من ميتوانم بفهمم كه خيلىها در غرب ميگويند كه با او ميتوان معامله كرد، او قدرت و نفوذ دارد و ميتوان با او مذاكره كرد. اما اگر ببينيم كه رفسنجانى كى و كجا چه ميگويد، آنوقت او مقياس خوبى براى تشخيص تناسب واقعى قدرت در دورن حاكميت است. آنوقت خوب ميتوان ديد كه روابط محافظه كاران با اصلاح طلبان چگونه است. رفسنجانى همواره موفق شده با ذكاوت بر جو درون دستگاه حكومتى و مردم تاثير بگذارد. اينكه او يك كانديداى خوب براى ايران است، هنوز نميتوان نظرى داد. اما او مثل ساير كانديداها تشخيص داد كه چه چيزى براى ايران داراى اهميت است. نقطه ضعف ايران، منزوى بودنش در جامعه جهانى و بدين گونه مشكلات اقتصادى آن است. اين امكان وجود دارد كه رفسنجانى كارهائى براى ايران و البته اليت سياسى و طرفدارنش انجام دهد. اين امكان هم وجود دارد كه در دوران رياست جمهورى وى ايران به لحاظ اقتصادى پيشرفتهائى داشته باشد. اما اين براى من قابل تصور است كه بر تضادهاى اجتماعى ميان بالا و پائين، ميان فقير و ثروتمند در دوران رياست جمهوريش افزوده خواهد شد.