يوسف ناصرى
مشاركت يكى از بنيادهاى اصلى دموكراسى و حكومت دموكراتيك است. از اين رو حضور گسترده مردم در زمان برگزارى انتخابات كه جلوه اى از تمايل مردم به تداوم سيستم دموكراتيك است، اهميت خاصى پيدا مى كند. با اين حال، صرف حضور مردم در پاى صندوق هاى رأى، مشاركت رابه مشاركتى مؤثر و فعال تبديل نمى كند. مشاركت فعال و مؤثر هم با ويژگى هاى خاصى كه دارد، از مشاركت غيرمؤثر قابل تمايز است. به هر حال، مشاركت يكى از مفاهيم مهم در علوم سياسى و علم سياست محسوب مى شود. در گفت وگو با دكتر محمدرضا تاجيك استاد دانشگاه، شناسه هاى يك مشاركت فعال ومؤثر وسازوكارهاى ايجاد آن مورد تحليل قرار گرفته است. تاجيك همواره تلاش مى كند با نگرش آكادميك و با طمأنينه، پاسخگوى پرسشهاى مطرح شده باشد. گفت وگو با اين استاد دانشگاه در پى مى آيد.
مقوله مشاركت يكى از پايه هاى اساسى دموكراسى به شمار مى آيد. تاكنون درباره مشاركت چه تعاريف و مفاهيمى در ادبيات سياسى دنيا ارائه شده است؟
مشاركت نوعى كنش آگاهانه و اختيارى جمعى براى نيل به اهداف و آمال مشخص است. در اين بيان، مشاركت كنشى است كه از رهگذر آن آحاد يك جامعه شرايط تحقق انتظارات خود را مهيا مى سازند و به دستور كار نظام مستقر شكل، درونمايه وسويه خاص مى بخشند. در ساليان اخير پيرامون مفهوم مشاركت و شقوق مختلف آن، ادبيات بسيار گسترده و عميقى شكل گرفته است. برخى مشاركت را به هويت فردى وجمعى انسان ها گره زده وآن را امرى ذاتاً انسانى مى دانند. بعضى ديگر، به مشاركت از منظرى ابزارى مى نگرند و اين امر را نتيجه انتخاب عقلايى افراد مى دانند. عده اى ديگر، با رويكردى نخبه گرا مشاركت را به نخبگان يك جامعه محدود مى كنند و بعضى نيز با رويكردى كثرت گرا، مشاركت را امرى همگانى و مربوط به تمامى آحاد جامعه مى دانند.
شما انواع و اقسام مشاركت را شامل چه مواردى مى دانيد؟ به چه تحليلى از مشاركت فعال و مؤثر پايبندى نشان مى دهيد؟
در گونه شناسى انواع مشاركت، مى توان مشاركت را به اعتبار موضوع و زمينه عمل، به مشاركت سياسى ،مشاركت اقتصادى، مشاركت اجتماعى و مشاركت فرهنگى تقسيم نمود.از منظرى ديگر، مى توان مشاركت را به اعتبار چگونگى دخالت مردم، به مشاركت مستقيم (دموكراسى مشاركتى) و مشاركت غيرمستقيم يا نمايندگى طبقه بندى نمود. البته ريخت شناسى انواع مشاركت مى تواند به اعتبار عوامل ديگر نظير، سطوح اجرايى (مشاركت محلى، مشاركت منطقه اى، مشاركت ملى) و يا به اساس كيفيت دخالت مردم (مشاركت ارادى و اجبارى، مشاركت برانگيخته و خود انگيخته ) نيز صورت پذيرد. در شرايط كنونى حاكم بر جامعه ايرانى، ترجيح من بهره بردن از مفهوم مشاركت مؤثر در مقابل مشاركت حداكثرى است. مشاركت مؤثر يعنى مشاركت به مثابه يك حق. يعنى مشاركت درشرايط آزاد، يعنى مشاركت آگاهانه، يعنى مشاركت توأم با اعتماد، يعنى مشاركت مستمر، يعنى حضور نظارتى و كنترلى بعد از انتخابات.
در وضعيت كنونى دنيا چرا و به چه دلايل مشخصى، مشاركت مؤثر اهميت پيدا كرده است؟
چنانچه بيان من را در تعريف مشاركت مؤثر بپذيريم، آنگاه در پاسخ به اين پرسش بايد بگويم كه در شرايط كنونى جامعه ايرانى، ديگر نمى توان به باز توليد وبازسازى احزاب بزرگ و سازمان هاى فراگير كه به مثابه سخنگوى همگان ظاهر شوند، دل خوش داشت. به بيان ديگر، عرصه سياست در جامعه امروز ما، عرصه بازيگرى ، نقش آفرينى ، رقابت وچالش گروههاى كوچكى شده است كه صرفاً قادرند به عنوان شفاف كننده تقاضاهاى مبهم و غيرشفاف گروه وقشرى خاص از مردم عمل نمايند ويا حداكثر به صورت يك جريان ظاهر شوند.امروز، همچنين ارزش تشخص طلبى از جمع و سازمان و حزب و ساير هويت هاى جمعى، به هويت هاى فردى منتقل شده است؛ يعنى چهره ها و فردها و فرديت هاى متمايز اهميتى بيشتر از هويت هاى جمعى يافته اند و نهضت بدون تشكل از نهضت متشكل اهميت و اولويت بيشترى يافته است.در اين شرايط ، ديگر نمى توان به بازى فوق العاده يك بازيگر فوق ستاره (كاريزماتيك) ، يا نقش آفرينى متمايز يك گفتمان زيبا و يا تأثيرات ويژه يك دسته از نخبگان فكرى وابزارى دل بست. امروز، حتى نمى توان به شكل گيرى يك زنجيره همگون از هويت هاى متمايز و هويت هاى مقاومت انديشيد و يا به انتظار تولد يك ايدئولوژى پوپوليستى نشست.
در نهايت در اين شرايط متفاوت نسبت به دورانهاى گذشته، حتى نسبت به دوران جنبش دوم خرداد، هر پاسخى به پرسش مشاركت حداكثرى مردم، نيازمند ومستلزم يافتن پاسخى براى پرسش هايى از اين قبيل است: آيا مى توان به ساماندهى يك جنبش ديگر انديشيد كه به مثابه يك تصادف نيكو جلوه كند؟ آيا مى توان به خلق لحظه اى انديشيد كه در آن نظم بى نظمى برپا شود؟ آيا مى توان تجربه با هم بودگى هويت هاى متكثر و متمايز را در يك لحظه تاريخى به عنوان يك تجربه شيرين و خاطره انگيز ايجاد كرد؟ آيا مى توان شرايطى را به وجود آورد كه در آن، گفتن از گفته و يا كنش مشاركت از نتيجه مشاركت مهمتر جلوه كند؟ آيا مى توان روابط افقى و هم عرضى را جانشين روابط عمودى و سلسله مراتبى كرد؟ آيا مى توان تمهيد و تدبيرى انديشيد كه آن قسمت از جامعه مردمان كه هويت مشخص نداشته و نشانه مشخصى آنها را متمايز نمى كند وكسى آنان را به حساب نمى آورد، تشخص و هويت خود را در ورود به عرصه انتخابات جست وجو كنند؟ آيا مى توان از رهگذر ترك هويت غليظ شناسنامه دار و انحلال خود در يك هويت رقيق تر،يك جنبش فراگير را سامان داد؟ آيا مى توان تلفيقى از گفتمانهاى شناور در فضاى سياسى جامعه به وجود آورد؟ آيا مى توان در ميان گفتمانهاى موجود، به وضع رفع و ارتقاى كارآمد دست يازيد؟ آيا مى توان با بهره ورى از تكنيك هاى سياسى نوين، به نحو متكثر و پخش عمل نموده و دامنه عملكرد خود را تا بيخ و بن ذهن و روان افراد جامعه گسترش داد؟ آيا مى توان از ميكروفيزيك قدرت ( قدرت ذره اى، مولكولى، محلى و موضعى) و ميكروپولتيك ميل ها و تقاضاى براى بسيج توده هاى مردم استفاده نمود؟ و بالاخره، چگونه مى توان در سرزمين خاكسترى انتخابات گام نهاد؟ چگونه مى توان جنبش بى طرفها را سامان داد؟ چگونه مى توان كانديداى خود را چهره كرد؟ چگونه مى توان يك گفتمان فراگير، مقبول و كارآمد را تقرير و تثبيت كرد؟ چگونه مى توان موزيك يك استراتژى را در هفت دستگاه نواخت و در عين حال بداهه نوازى و بديعه نوازى هم داشت؟ چگونه مى توان هويتهاى متفاوت اجتماعى و سياسى را به هم گره زد و انتظام در پراكندگى ايجاد نمود. چگونه مى توان در آستانه انتخابات به يك فضاى روانى - تبليغاتى كاملاً انتخاباتى (رقابتى) دست يافت؟ چگونه مى توان يك بار ديگر به باور مردم نشاند كه مشاركت آنان به مراتب بيش از عدم مشاركت آنان در تعيين سرنوشت شان مؤثر است؟ هجوم تمامى اين پرسش هاى قديم و جديد، هم از ابعاد نظرى و هم از جنبه هاى علمى بر اهميت مشاركت مؤثر در جامعه امروز ما افزوده است.
اگر قبول كنيم كه مشاركت فعال و مؤثر مى تواند به ثبات و بقاى يك حكومت دموكراتيك كمك كند، چه ساز و كارهايى وجود دارد كه مشاركت مردم را به شكل فعال و مؤثر دربياورد؟
مشاركت، پديده اى چندوجهى است. لذا براى انجام آن الزامات خاصى بايد تحقق يابد. به بيان ديگر، مشاركت زمانى تحقق پذير است كه زمينه هاى ذهنى وعينى آن فراهم باشد. چنانچه مشاركت را يك كنش بدانيم و كنش را نيز پويشى بدانيم كه از فرد يا جامعه سر مى زند، آنگاه با چهارشناسه هدف، انگيزه، موقعيت و هنجار مواجه مى شويم. از نظر پارسونز، كنش انسان داراى سه بعد ارگانيستى، شخصيتى و فرهنگى است كه در اين ميان ارگانيسم رفتارى به عنوان معرف غرايز و محركهاى زيستى انسان بوده ووظيفه آن انطباق با محيط است ولى انسان با قرار گرفتن در محيط فرهنگى، ارزشها را درونى كرده و داراى شخصيت مى شود و به سوى هدفى روان مى گردد. همچنين پارسونز معتقد است، انسان در كنشهاى اجتماعى خود رابطه اى دوجانبه با جامعه دارد؛ به طورى كه هم در تغييرات ساختارى جامعه مؤثر است و هم از جامعه تأثير مى پذيرد. كنش متقابل، هنگامى رخ مى دهد كه هر كنشگرى (خود) نياز دارد يا مى خواهد، كنشگر ديگر (ديگرى) را مورد توجه قرار دهد. اگر كنش متقابل بين خود و ديگرى منظم باشد، يعنى هم خود و هم ديگرى به طور منظم نياز به حصول اهداف معينى دارند و در انجام آن موظف هستند كه رفتار همديگر را به حساب آورند آنگاه انتظارات دوجانبه معينى بروز خواهد كرد: هر يك درصدد پيش بينى كنش ديگرى بر خواهد آمد و درهمان حال، هر يك موظف است رفتار خود را به نوعى تعديل كند تا انتظارات ديگرى را برآورده سازد. به طور خلاصه، خود انتظارات خويش را نسبت به رفتار ديگرى تعديل خواهد كرد، تا بتواند با موفقيت آن را پيش بينى كند. ديگرى نيز، رفتار خود را چنان تغيير خواهد داد كه انتظارات خود را برآورده سازد. الگوى انتظارات دوجانبه كه به تدريج بروز مى كند، تبديل به هنجار يا مجموعه اى از هنجارها مى شود، كه ديگرى را به عنوان تعهد فى مابين خودشان و به عنوان تعيين كننده شرايط ويژه اى از كنش هاى متقابل خودشان قبول دارند.
اگر بپذيريم كه در شرايط كنونى، بيش از نيمى (حدود ۶۵درصد) ازمردم جامعه ما، كاملاً نسبت به اهميت و تعيين كنندگى انتخابات در نوشت خود آگاه هستند، گرچه، تمايل به مشاركت به اين ميزان نيست. بيش از نيمى از آنان، فضاى آزاد رقابتى را درمشاركت خود و ديگران در انتخابات بسيار مؤثر مى دانند.
بيش از نيمى از آنان، حضور شخصيت هاى دانشگاهى و متخصص را در عرصه انتخابات، موجب تقويت انگيزه و انگيخته مشاركتى خود مى دانند. بيش از نيمى از آنان، تمايل به سياست هاى معطوف به زندگى روزمره خود و يا سياست هاى مشكل/ مسأله محور دارند. بيش از نيمى از آنان، متمايل به گفتمان هاى جوان - محور هستند. بسيارى از آنان، دل مشغول مسائلى همچون اشتغال زايى، تدبير امور و اوضاع مملكت، مبارزه با فساد، اجراى عدالت، عمل به وعده ها، بهبود روابط خارجى، ايجاد توسعه سياسى و آزادى، تخصص و مديريت كارا هستند. اندكى از آنان، از وضعيت سياسى كنونى جامعه رضايت دارند. تعداد افرادى كه از وضعيت سياسى و اجتماعى جامعه كاملاً ناراضى هستند، تقريباً دوبرابر افراد كاملاً راضى است. اندكى از آنان، به مسؤولين جامعه اعتماد دارند. اندكى از آنان، به آينده اى بهتر در عرصه هاى مختلف زندگى فردى و جمعى و حرفه اى خود اميد دارند. آنگاه براى محقق كردن مشاركت مؤثر و فعال بايد:
advertisement@gooya.com |
|
۱- به ترويج نوعى ايدئولوژى مشاركتى و نشت و رسوب روحيه دموكراسى درجامعه نيازمند بپردازيم.
۲- باورها و هنجارهاى عام را درجامعه گسترش دهيم.
۳- باور عمومى نسبت به مؤثر و مفيدبودن مشاركت خود را تقويت كرد.
۴- اعتماد عمومى را نسبت به بازيگران و نخبگان سياسى تقويت كرد.
۵- اعتقاد و اعتماد عمومى نسبت به آزادانه و عادلانه و صادقانه بودن انتخابات گسترش داد.
برگزارى انتخابات در تمام كشورها در فضاى جهانى شده كنونى موردتوجه گروههاى اجتماعى داخلى و سازمانها و نهادهاى بين المللى است. تأثير مشاركت يا عدم مشاركت مردم در انتخابات پيش رودر ايران به چه نحو خواهدبود؟
بى ترديد، در فضاى كنونى حاكم بر جامعه ما، مشاركت و يا عدم مشاركت مردم مى تواند از آثار و نتايج بسيارجدى و تعيين كننده برخوردار باشد.
كاهش مشاركت در جامعه امروز ما، مى تواند نشانه اى از پايين آمدن تعلقات سياسى به علت گسست از فضاى زمخت سياسى كشور و بازى زمخت بازيگران سياسى، نارضايتى نسبت به شرايط موجود، نااميدى نسبت به آينده، سرخوردگى هاى سياسى - اجتماعى، واگرايى هاى اجتماعى - قومى و نسلى و جنسى و يا ترديد در آزادبودن انتخابات، ترديد در اعلام نتايج واقعى آراى مردم، ترديد در اقتدار رئيس جمهور، ترديد در مؤثر واقع شدن مشاركت و بسيارى از علل و عوامل ديگر تحليل و تلقى شود.
وجود هريك از اين عوامل و آثار مترتب برآن يعنى كاهش مشاركت مى تواند بسترساز شكل گيرى بحران هاى گوناگون متوالى و وضعى در جامعه شود. افزون براين، عدم مشاركت مردم نظام مستقر را از درون پوك و تهى و شكننده مى كند و دراين وضعيت بايد منتظر تشديد تلنگرها و ضربات بيرونى نيز بود.