سنت انتخابات در ایران بمانند یک عمل جراحی بینی است که علی رغم داشتن و یا نداشتن پزشکی حاذق همیشه دارای دو تصویر متفاوت است. یکی قبل از عمل انتخابات و دیگری بعد از آن. به عبارتی دیگر انتخابات در دهه اخیرو به دلیل اقبال عمومی به نوعی تبدیل به یک سنت غافل گیر کننده در ایران شده است. چرا که نقدهای سیاسی همه از امید به سرنوشت ساز بودن در هر انتخابات گفته اند و آرزوی نهائی بودنش هر بار فقط در دل حافظ شیراز است که سایه نیفکنده. امّا هر بار و بعد از هر دیدار با جعبه های رای زمزمه ها از نوعی دیگرند که در جهت عکس حرکت های اوج گرفته ثبت می شوند. به این معنی که کسی را اعتماد حتی به رای خود نبوده و تمام حرکت ها و سرمایه گذاری های مادی و معنوی بمثابه یک بازی تلقی می شود. و حتی بسیج مردمی در ابعاد وسیع آن در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری محمد خاتمی نیز در قامت یک معما تقلیل یافته و به توطئه ای تعبیر می شوند: «خودشون انتخاب می کنن»، «همه چیز دست خودشونه»، «حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است!» و یا این که باز «معلوم نیست بازی چیه و نفهمیدیم چی شد» و از این قبیل سخن ها که بسیار شنیده و بعضا تکرار کرده ایم.
تو گوئی که زمان آشتی ملت با دولتش هنوز از راه نرسیده است. و یا این که بذر نزاع و تضاد دولت و ملت، مقوله مورد بحث همایون کاتوزیان، چنان در تار و پود تاریخ ریشه دوانده که در هیچ محلولی از نوع عواملی چون روند تجدد و انقلاب و تحولات سیاسی و اجتماعی ذوب شدنی به نظر نمی آید. بدون این که بحث خود را در این فرصت کم حول نظریه همایون کاتوزیان ادامه دهیم، سوال اما حول این رویاروئی و یا آشتی ناپذیری حکومت و مردم است که به نظر تا اندازه زیادی ما را یا از بحث حول تحولات اجتماعی، چگونگی ها و بازتاب های آن معاف کرده است و یا به نگاهی بخشی به حرکت های اجتماعی سوق داده است. بدین معنی که حرکت های مردمی فقط تا زمانی که به مخاصمه دولت و ملت پیوند دارند موجه و مورد ارزیابی قرار می گيرند و تحلیل های موجود حول جامعه مدنی گواه این ادعاست که اکثرا بر این تضاد تکیه کرده اند. به عبارتی دیگر تفکر تضاد بمثابه مانعی است بر سر راه حرکت های مردمی و شکل گیری نهادها و ساختارهای قانونی حتی میان مدت که فقط در گرو حمایت دولت از ملت و اعتماد هر چند محدود این هر دو به هم میسر می شود. و بالاخره در یک کلام گوئی که بحث بر سر تحولات اجتماعی و سیاسی بطور عام در میان تحلیلگران جامعه در دوران حاضر مشروط به روی کار آمدن حکومتی است که رویاروئی ملت با وی به حداقل درجه کاهش یافته باشد!
بنا بر تحلیل های موجود دو عامل آبشخور مساعدی در تداوم حیات این رویاروئی میان دولت و ملت به حساب می ایند: یکی استمرار رجل سیاسی در صحنه حکومتی که قدرت را ازفردای پیروزی انقلاب در انحصار خود گرفت ودیگری ایده آل دینی سیاسی آنها. بدون شک از طرفی رفسنجانی ها، خاتمی ها، ولایتی ها، کروبی ها، موسویها، رضائیها و …با انقلاب به دور سفره سیاسی جمع شده مدیریت آنرا ساماندهی کرده وانحصار توزیع منابع قدرت و ثروت را بدور این سفره در دست گرفته اند، و از طرف دیگرچماق تکفیر و توبیخ به بهانه دین بر سر خواستهای مردمی در بیست وپنج سال اخیر مورد استفاده فراوان قرارگرفته است.
مسلما نه دین عنصری منجمد و در انحصار حکومت است و نه طولانی بودن عمر مردان سیاسی خاص ایران، چرا که کشف شهود بسی پر معمی و سفره سیاست حتی وسیعترین آن کمتر زمانی است که از محدوده عده ای خاص بدر آمده و طیف عظیمی را پذیرا باشد.
اما هدف ما در اینجا و در این فرصت کم بدون نادیده گرفتن چنین موانعی ویا سعی در پایان دادن به آشفته بازار فکری بعد از هر انتخاباتی که تا حدودی به آن خو گرفته ایم، ارائه یک ارزیابی است که با تکیه به تحقیقات میدانی انجام گرفته برای ایجاد بحث بیشتر ارائه میگردد. بر اساس این ارزیابی حضور وسیع مناطق مرزی در انتخابات در دهه اخیر نه فقط نتیجه نکونامی اصلاح طلبان و یا جنبش اصلاحات، که به دلایل حرکتهای عمیق و چشمگیری است که در گرو آن، این حضور در صحنه سیاسی به یک ضرورت اجتماعی عام، اجتناب ناپذیرو بدون بازگشت تبدیل شده است. ضرورتی که از حیطه روشنفکران و جناحهای سیاسی فراتر رفته تا پیر وجوان، مرد و زن، عامی و روشنفکر و اقشار مردمی از طبقات مختلف را در بر بگیرد. این حرکتها در سه محور خانواده گی ، دینی و اقتصادی به شکل گیری مطالباتی استقلال طلبانه منتهی شده که حیاتشان نه در گرو تعارض که تعامل هر چند پر طنش با رژیم به نظر میرسد. قضاوت را اما مثل همیشه به عهده شما خواننده این سطور میگذاریم.
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!
تربت جام
یک ماه به انتخابات ریاست جمهوری وارد شهرتربت جام میشویم که در 70 کیلومتری مرز دوغارون با افغانستان ، 200 کیلومتری شهر هرات، 160 کیلومتری شهر مشهد و بر سر راه ترانزیت کالا از بندر عباس به مقصد افغانستان قرار گرفته است. این شهر که دارای جمعیتی در اکثریت اهل تسنن است که به علت نبود آمار، شدت و یا ضعف آن همیشه مورد بحث و یا مخاصمه بومیان و حکومت بوده، مرکز شهرستانی است به همین نام درحاشیه شرقی استان خراسان رضوی. اعتبار و شهرتش را از آن شیخ احمد جامی معروف به ژنده پیل دارد، از عرفای به نام قرن پنجم و ششم هجری قمری. که مقبره بسیار دیدنی اش یادگار معماری دوران تیموری زیارتگاهی است در دل شهر مامن رنگ، نور وآرامش که چنان خوش میدرخشد که آرزوی دیدار مجددش را ازدل برون کردن نتوانی.
تاریخچه شهر را به کناری مینهیم که در راستای فرضیه مورد بحثمان به سه عامل حیات، رشد وتوسعه شهری اشاره کنیم که تا چندی پیش خود را در بن بست محصور شده میدانست.
درحقیقت واقعه ای که به این تاریخ پایان داده با حکایت جنگ و اشغال افغانستان بدست اتحاد جماهیر شوروی سابق و آواره گی صد هاهزار افغانی در آمیخته است. با داستان افغانیانی که که در آرزوی یافتن سر پناهی به طرف این منطقه روانه گشتند.همزیستی مهاجرین افغانی و مرز نشینان منطقه ای که در ابتدا از سر ناچاری صورت گرفت، اکنون پس از گذشتن از پستی وبلندیهای بسیار ولاجرم تنش زا، به دلیل ضرورتهای تجاری و روابط خانواده گی به جزء لاینفک منطقه تبدیل شده که اغلب بعد از بازگشت مهاجران نیز ادامه میابد. بدون شک این ارتباطات تنگاتنگ از طرفی وسوق الجیشی بودن منطقه ازطرف دیگر، در سالهای اخیر به ایجاد منطقه ویژه اقتصادی و بازارچه های مرزی در نقطه مرزی دوغارون انجامید. که حیات افتصادی شهر را تحت تاثیر رفت و آمدها و سرمایه گذاریهای مختلف قرار داده نوید بازار کار جدیدی است برای منطقه ای خشک با امکانات اقتصادی بسیار محدود. و بالاخره و با افتتاح جاده ای میان هرات و دوغارون در ماه ژانویه گذشته با حضورحامد کرزای و محمد خاتمی این تربت جام است که با گذشته خود بمثابه شهری در بن بست، مطرود و غبار گرفته وداع میکند.
واقعه دوم اما انتخاب یکی از کاندیداهای اهل تسنن است در انتخابات مجلس ششم، یعنی همان دوران اصلاحات، که برای اولین بار در دوران جمهوری اسلامی انجام شد و در مجلس هفتم نیز تداوم یافت. هرچند زمان فراموش کردن بی مهریهای گذشته در دوران رژیم شاهنشاهی وحال هنوز فرا نرسیده باشد و تربت جامی خود را از تبعیضات جورواجوردر امان نبیند اما سخت امیدوار است. امید به یافتن راهی که در عین حفظ اعتقاداتش و بدون رفع اختلافاتش با جمهوری اسلامی در سازنده گی مرز و بومش شریک باشد.
و بالاخره مهمترین تاریخ اما برای این شهر همان رای 18000 نفری است که به نام خانم حوران احمدی جهت انتخاب وی به عنوان یکی از اعضای هفت نفره شورای اسلامی شهر و روستا در تاریخ 2003ریخته شد. با غرور میشنویم که میزان رای نماینده بعدی به سختی به 13000 رسیده بود. دلیل شهرتش را اهالی منطقه تخصصش میدانند. یکی از سه پزشک متخصص زنان و اما تنها پزشک بومی شهر است که فقط در زمان تحصیل از تربت جام به دور بوده است. به عبارتی دیگر تنها پزشک بومی که زندگی در زادگاهش را به رفتن به شهرهای بزرگ ترجیح داده است. یعنی دستمزد25 هزار تومانی خود برای هر زایمان را به دستمزدهای چند صد هزار تومانی ترجیح داده، که آنهم اغلب نصیبش نمیشود. چرا که مادران این منطقه همیشه توان پرداخت آنرا ندارند. شگفتی اما نه فقط انتخاب یک زن با بالاترین میزان رای در یک شهر پایبند به رسوم و سنتهای اجدادی است. بلکه از نقشی است که مادران امروز وفردا، تنها بهره بران تخصص خانم احمدی ، در حمایت از یک زن درصحنه سیاسی بازی کرده اند. و این شهر که تا اوایل سالهای 90 از نعمت داشتن یک دانشجوی دختربه دلیلی دوری دانشگاهها محروم بود امروز با غرور از انتخاب یک زن به عنوان رئیس شورای اسلامی شهردرمیان شش عضو دیگرمرد سخن میگوید. شوهرش از جمله حامیان سرسخت وی میباشد که مسئولیت خانه و میهمان داری را در غیاب همسرش به عهده میگیرد چرا که یک روز کار خانم احمدی اغلب از ساعت 8 صبح تا الی شب11 ادامه می یابد. اما در فواصل دو عمل ویا دو جلسه خانم احمدی نه از مسئولیت مادری خود غاقل میشود و نه از مسئولیت همسری که به این هر دوسخت پایبند است.
از جمله افتخارات خانم احمدی در کنار دغدغه های روزمره اش حول ایجاد امنیت، خیابان کشی، ایجاد فضای سبز، کمک به توسعه وسائل ارتباط درون و میان شهری و... زمانی است که به اتفاق گروهی به طور غیر منتظره به یکی از جلسات شورای شهر فریمان درحدود صد کیلومتری تربت جام رفته و در جلسه ای که در مورد دو بانده کردن جاده مشهد به فریمان بوده شرکت کرده و تقاضای امتداد پروژه را تا تربت جام ارائه میدهند. دلایل ارائه شده با تکیه بر تامین بخشی از هزینه جاده از قبل عوارض عبور برای کامیونها و تریلی ها بقدری منطقی است که کسی را یارای مخالفت با آن نبوده و پروژه آغاز شده را زمانی که برای انجام این تحقیق می رویم به چشم شاهد میشویم.
از جمله دلخوریهایش زمانی است که از وی به دلیل زن بودنش دعوت برای شرکت در یکی از مهمترین اعیاد اهل تسنن، جشن مولود پیامبر، به عمل نمی آید در صورتی که دیگر اعضای شورا و حتی تنها عضو اهل تشیع در آن حضور دارند. وبا فریاد و در مقابل مراجع اهل تسنن میگوید من نه یک زن که رئیس شورای اسلامی شهر و منتخب مردم هستم که نادیده گرفتید و با این عمل به رای مردم است که به احترامی کرده اید!
و به این ترتیب خانم حوران احمدی پل ارتباطی است درمنطقه ای دورافتاده میان مردان و زنان، میان اهل تسنن و اهل تشیع و بالاخره میان شهرش با حکومت مرکزی که نتیجه رای فردای 27 خرداد هر چه باشد تغییری نه در حرکتهای ایجاد شده خواهد داد و نه در مسیر مشخص پیش روی حتی اگر برناهمواریهای آن بیافزاید.
اصفهان نصف جهان، اگر که تبریز نباشه!
اهر
به فاصله 95 کیلومتر با تبریز و 200کیلومتر تا بازارچه مرزی بیله سوار بر سر را ه ترانزیت کالا به باکو قرار دارد.
هر چند این منطقه در شمال در مجاورت کمی با دشت مغان قرار گرفته که دردل خود همچنان پذیرای یکی از موفق ترین پروژه های کشاورزی و دامداری صنعتی یادگار عصر محمد رضا شاهی است که با سنت شهرک سازی های نخبه گرا و نخبه پسند خود به شیوه کما بیش نظامی هنوز یکه تازمیدان است، اما رشد صنعتی در منطقه آذربایجان شرقی تا سالهای اواخر 70 رونق چشمگیری نداشته است. اهری اما مسئولیت این موقعیت را به دوش تبریزی می اندازد که نظر تنگ است. که میشنویم «تبریزی رو کار نمیکنه و تاجر میلیونر فرش فروش ظهر دیزی میخوره» و یا به قولی «تبریزی یعنی گل نزن، پاس بده». انتقاد اهری اما کلی تر است و به تبریزی خلاصه نمیشود زیرا که آذربایجانی را ترسودانسته و حسرت جسارت کردها را در حیطه تجارت میخورد که چنان در ارومیه قدرت گرفته اند که گوئی شهر را خریده و از آن خود کرده اند. و از زبان یک کارخانه دار میشنویم «ما نه یک مجتهد طراز اول داریم که مقلدش باشیم و نه یک استاندار بزرگ در حالی که مهمترین شهر بر سر راه اروپا مرکز استان ماست و اولین مدرسه به سبک جدید نیز در تبریز دایر شد!».
نقد تبریزی در واقع نقد وابستگی است که دارای دو فصل به هم پیوسته است: وابستگی اهر به تبریزاز نظر حیات اقتصادی و وابستگی آذربایجانی به طور کلی به تهران ازنظر سیاسی ویا حتی دینی. درواقع تبریز چهار راهی است مهم بر سر راه کالاهای ترانزیتی که در جهت دوبی- سلیمانیه و دوبی- باکودر حرکتند. کالاهائی که اکثرا بعد از رسیدن به مقصد و از طریق تجارت چمدانی رسمی و غیر رسمی وبا بسیج شبکه های عظیم حمل و نقل، انسانی و واسطه ها مجددا راهی ایران میشوند. چرا که بازار مد روز پسند تبریزخود را در بست در اختیاراین کالا ها قرارداده است که در واقع حتی اگر با نام باکو(لی باکو) عرضه میشوند همان اجناس چینی است. که در کناراجناس اندونزی و تایلند و کره به بازار عرضه میشود و ومتشکل است بویژه از ظروف آشپزخانه، چینی آلات ، جواهرات بدل، گلهای مصنوعی و لباس وکفش. مسلما حضور اجناس ترک، واردات ترکیه، که بطور سنتی بازار خود را در ایران داشته و در سالهای اخیر رونق فراوانی گرفته و از سطح پوشاک و کفش به سطوح لوازم برقی آشپزخانه ترقی یافته را نباید از یاد برد. زیرا که بازار تجارت، صنعت و توریسم در شرق ترکیه سالهاست که حساب کاملا جدائی بر روی بازارپر تقاضای ایران باز کرده است که حاشایش را باید نثار شم بازار یابی صنعت جوان و نو پای کشور ترکیه کرد.
اهری اما کشاورز است و زمیندار و به جستجوی راهی است که بارمحصول سیبش بر روی زمین بر جای نمانده کپک نزند. او واردات افسار گسیخته کالا به این شکل را برنتافته و آنرا مانعی در مقابل رشد صنایع داخلی قلمداد میکند. او به پروژه های سد سازی چشم دوخته و معیار ارزی اش پروزژه های سد سازی و میزان زمینهای کشت آبی است. به رشد صنایع غذائی، خمیر و عصاره میوه، شکلات و بیسکویت در شهرکهای صنعتی استان امیدوار است و به اولین کارخانه مشترک با ترکیه برای تولید شکلات در منطقه آذر شهر میبالد. اما منابع مالی و یا به عبارتی وامهای بانکی درمرکزقرار داشته و در گرو تصمیم گیریهای مسئولین نظام حاضر در پایتخت است که بدون شک کشمکشهای جناحی در شیوه توزیع این منابع بی تاثیر نمیباشند. که به همین دلیل نیز شعار تمرکز زدائی به یکی از مهمترین چالشهای سیاسی روزدر استان تبدیل شده که به نوعی شعارمطالبه استقلال استانها در رابطه با تهران و در خواست تفویض اختیارات لازم به مدیران مناطق مختلف میباشد.
ارتباط روزانه آذربایجانی اما با پایتخت به غیراز چند روزنامه که اغلب با تاخیر میرسند بسیار محدود است چرا که کانالهای تلویزیونی منزلش کانالهای ترک زبان کشور همسایه هستند که ازطریق ماهواره پخش میشوند وبه غیر ازمسابقات فوتبال ایران به ندرت به سراغ شبکه های تلویزیونی ملی میرود. زبان محاوره ای در طی روزهمان زبان ترکی آذری است که اکثر نشریات منطقه حد اقل صفحه ای را حتی در حد یک شعر به آن اختصاص میدهند. وبر خورد با افرادی که یا زبان فارسی را نمیدانند و یا از حد سلام واحوالپرسی دور تر نمیروند حتی در حیطه بازار و دادو ستد امری کاملا عادی است. و در سفر و همنشینی با مردم این دیار کمتر زمانی است که به دلیل مشکلات ارتباطی به زبان فارسی یاد صمد بهرنگی را زنده نکنی. موسیقی آذری نیز تقریبا همه جا شنیده و در مجالس خانواده گی و همچنین با حضور بزرگترها و حاج خانم و حاج آقاها، مرد وزن، پیرو جوان همه طالب آن بوده، به دور آن پایکوبی میکنند و کلاسهای آموزش موسیقی آذری در میان جوانان از کلاسهای پر داوطلب می باشد و سنگ پرانیهای بعضی از مراجع تهران در مقابل فرهنگی که قدمتی کهن دارد نه قابل دفاع و نه قابل قبول می نماید.
و بالاخره در حوزه دین و بعد از فوت ایت الله شریعتمداری (درسال 1365) آذربایجانی هنوز حسرت یک مرجع دینی طراز اول را بدل دارد اما نه برای رقابت با تهران و یا قم که برای بی نیازی از این هر دو و بخصوص در جهت استقلال و تقویت توان منطقه. به عبارتی مرجعی بومی که وجوهات دینی آذربایجانی را در منطقه خودش هزینه کرده و برای رفع مشکلات مردم همین منطقه و فقر زدائی اقدام کند. به این ترتیب یک مرجع دینی عامل آبادانی ، رشد و توسعه منطقه ای به شمار می آید که در نبود وی مراکز خیریه به جلب کمکهای مردمی برای یاری رساندن به مستمندان به صورت بخشی فعال شده و به ابتکارات جدیدی نیز دامن زده اند. برای مثال میتوان به موسسه خیریه حمایت از مستمندان تبریز نام برد که صندوقهای خیریه اش در شهر فضا را بر صندوقهای کمیته امداد امام به مرکزیت تهران تنگ کرده و با ابتکارجایگزینی تابلو به جای دسته گل و با شعار مبارزه با اسراف بر وسعت مبارزه با فقر در زادگاه خود افزوده است.
اگر شعار تقیه و سازش که به دلیل بحرانهای اوایل انقلاب و اختلاف میان آیت الله خمینی و آیت الله شریتعمداری بر سر دو شیوه حکومتی متفاوت به شعار مراجع دینی برای دعوت به آرامش در منطقه تبدیل شد. و اگردر میان معیارهای ارزشی در این خطه همراهی با قدرت به عنوان عامل موفقیت و یا آرامش بحساب آید، همچنانکه در وصف شاعر ملی و قابل ستایش و تمجیدش می شنویم که میگوید «شهریار هم برای شاه شعر گفت و هم برای خمینی» اما در مطالبه استقلالش امروز آذربایجانی بیشتر از هر زمانی مصمم است . استقلالی که برای اهری تنها ضامن حیات است در سه بعد خانواده گی، اقتصادی و دینی. استقلالی که بر توان آذربایجانی برای شرکت درسازنده گی ملی می افزاید زیرا که آذربایجانی در درجه اول خود را ایرانی میداند.
به این ترتیب تحولات اجتماعی در ایران نه ضرورتا فارغ ازحاکمیت سیاسی و دین است و نه نتیجتا در انحصار این هر دو. بدین معنی که پویائیها وسازنده گیهای موجود در عین استقلال، با حرکتهای قانونی و سیاسی درجمهوری اسلامی در ارتباط هستند و از آن تغذیه میکنند. نقد ما از حرکتهای قانونی و سیاسی موجود هر چه باشد مسئله مهمتر اما همان شرایط لازم برای به ثمر رسیدن این پویائیهاست که به نظر ریشه در امید به وصل داشته نه خصم.
فریبا عادل خواه(انستیو علوم سیاسی پاریس)
آرزو فخرجهانی (دانشگاه صنعتی توکیو)