اگر من در انتخابات شرکت میکردم به آقای معین رأی میدادم.
در قیاس با نظامیانی که روی کار آمدنشان به زیان اصلاحات و صلح است،
در قیاس با رفسنجانی که به دلیل جرمهایش علیه حقوق بشر باید تحت پیگرد قرار گیرد،
آقای معین تنها کسی است که مردم شرکت کننده در انتخابات کنونی درست است به وی رای دهند.
این را هم میدانم که بسیاری در انتخابات شرکت خواهند کرد و اغلب نیز به ایشان رأی خواهند داد. برای من تقریباً قابل پیشبینی است که اگر تقلب صورت نگیرد معین برندهی انتخابات خواهد بود. تقلب زیاد هم چندان آسان نیست، چون جناح راست یک دست نیست. پس پیشبینی من میتواند این باشد که هفتهی دیگر آقای معین رئیس جمهور خواهد شد.
من نکوشیدم علیه انتخاب ایشان کاری انجام دهم. اما من کوشیده و میکوشم علیه این ضدانتخابات کاری کنم. ما در جایی باید به انتخاب بد و بدتر پایان دهیم و به مطلوب خود رأی دهیم. حدود ۳۶ سال از عمر من در زندان و تبعید گذشت. این سرنوشت بسیاری از آزدیخواهان نسل من است. زندگی ما نمیتواند در یک انتظار بیپایان برای تعدیل استبداد دینی توسط به اصطلاح دموکراسی دینی سپری شود. هیچ دلیلی ندارد که مردم ما خواهان یک دموکراسی واقعی فارغ از فریبکاریهای دینی نشوند. اکنون لحظهی کارهای بسیار بزرگ است. ولایت فقیه رفتنی است. تاریخ اینان به پایان رسیده است. وعدههای معین برای این لحظهی تاریخی کم و کمرنگ و بدون پشتوانه است. دموکراتها چگونه میتوانند با طناب معین به چاه انتخابات ولایتی وارد شوند؟
مدافعین شرکت در انتخابات همان دلایل کهنهی پیشین را میآورند. میگویند اگر به فلان رأی ندهید بهمان انتخاب میشود. این استدلال در آمریکا هم وسیلهی جارو کردن حزبهای کوچکتر سیاسی به سود دو حزب گردن کلفت جمهوریخواه و دموکرات است. این استدلال در همهی دنیا صورت میگیرد تا احزاب مترقی کوچک را از ترس غلبهی راست در پای حریف گردن کلف از پا درآورد. این یک استدلال غالباً در خدمت دو بلوک در قدرت قرار میگیرد. پیامد منطقی این استدلال گاه ارتجاعی در گذشته حمایت از امثال خلخالی و رفسنجانی بوده است. همین امروز نیز این استدلال ظرفیت آن را دارد که در خلأ معین دموکراتها را پشت سر رفسنجانی صف کند. من این استدلال را رد میکنم و به دلایل زیر در این انتخابات شرکت نمیکنم:
۱- آنچه انتخابات ریاست جمهوری نامیده میشود انتخاباتی است در محدودهی خودیها و متعهدان به نظام موجود و قانون اساسی ارتجاعی آن. این انتخابات از راه پایمال کردن دموکراسی و نفی حق مردم ایران برای انتخاب آزادانهی مسئولین سیاسی کشور صورت میگیرد، لذا غیرقانونی و باطل است.
۲- تنها نامزد اصلاحطلب شرکت داده شده در انتخابات، یعنی آقای معین، با تکیه بر حکم غیرقانونی آقای خامنهای به دور انتخابات وارد شده است. این کار ایشان در سنجش با موازین دموکراسی قابل پذیرش نیست و غیرقانونی است. ایشان باید اعتراض میکردند و در برابر این حکم قجری میایستادند. با پذیرش این حکم خامنهای ابتکار را به دست گرفته است و نه ایشان.
۳- آقای معین و حزب مشارکت هنوز ثابت نکردهاند که واقعاً با تقسیم مردم ایران به خودی و غیرخودی مخالف هستند. تا این لحظه از کارزار انتخاباتی، آقای معین و حزب مشارکت نشان دادهاند که آمادهاند یک جبههی جدید خودی مرکب از خود و همباوارن خودشان در خارج از حکومت، یعنی نیروهای ملی-مذهبی تشکیل دهند. این یعنی شکل جدیدی از خودی و غیر خودی. وقتی هدف تشکیل جبههی آزادی و دموکراسی است جز تفکیک مردم به خودی و غیرخودی هیچ عاملی نمیتواند نیروهای آزادیخواه مخالف درآمیزی دین و دولت را از شرکت همزمان در این جبهه باز دارد. آنچه باعث ویرانی ایران شد همانا تحریک دین در عرصهی سیاست، درآمیختن دین با دولت، و سؤاستفاده از دین و احساسات مذهبی مردم توسط انواع سیاستگران است. در شرایطی که پیامدهای فاجعه بار نفی استقلال متقابل دین و دولت آشکار شده است تلاش مجدد برای تشکیل یک جبههی سیاسی- دینی به شدت به زیان مردم ایران است. اگر چنین روندی پیش رود این جبهه به عنوان مدافع نوع جدید شکل دینی جمهوری و دموکراسی به مقاومت تازهای در برابر دموکراسی مدرن تبدیل خواهد شد.
۴- در ایران دموکراسی واقعی و مدرن دارای چند رکن اصلی است:
- برابری کامل زنان و مردان
- برابری همهی مردم با هرگونه تعلق قومی، دینی، مذهبی و بینشی.
- جدایی دولت و سیاست از دین.
- ترکیب این عوامل در یک جمهوری پارلمانی که در آن آزادیهای سیاسی اجتماعی تأمین شده و رأی آزادانهی مردم و نمایندگان منتخب آنها تعیین کننده است.
جبههی سیاسی-دینی، حتی اگر بیش از این نیز اصلاحطلب باشد، در زمینههای فوق، اگر چه ملایمتر از جمهوری اسلامی موجود، در برابر دموکراسی مدرن میایستد. دموکراسی دینی یعنی شکلی از دموکراسی خودیها بر پایهی تبعیض در مورد زنان و دگراندیشان.
۵- در شرایط کنونی، ایران در معرض خطر هولناک جنگ قرار دارد. در پس آرامش رازدار دولت آقای بوش و دولت اسرائیل، نقشهی تهاجم به ایران و تحمیل شرایط استعماری به کشور ما در حال تکوین است. بلافاصله پس از این انتخابات جنگ دیپلماتیک بین دولت آقای بوش و جمهوری اسلامی شروع خواهد شد و با وجود رژیم ولایت فقیه و سیطرهی مردان ناآزموده و غیر سیاسی، امکانات کشور ما برای نجات از این مهلکه چندان زیاد نیست. آقای معین به عنوان تنها نامزد منتقد حکومت، برداشتی از بحران کنونی دارد که پذیرفتنی نیست. آقای معین در برنامهی انتخاباتی خود به هنگام پذیرش نامزدی چنین اعلام کرده است:
« ايستادگی ملت و رأی آگاهانه آنان در ٢٧ خرداد ماه «جنگ»، «ماجراجويی»، «انسداد» و حتی «تحريم خارجی» را منتفی خواهد كرد، اگر مردم گام دوم اصلاحات را به همان بلندی گام اول در دوم خرداد ٧٦ بردارند، ايران تازه در فردای ٢٧ خرداد از دل صندوقهای رای برخواهد آمد. همچنانكه حماسه مردم در دوم خرداد رييسجمهور وقت آمريكا را به بازنگری در سياستهای تحريمی خود عليه ايران واداشت تا با تغيير جهت گيری موشكهای ضد ايران، به اظهار تأسف از كودتا عليه دولت قانونی و ملی و دموكراتيك دكتر مصدق و اعلام ندامت از حمايت هشت ساله ايالات متحده از صدام كشاند، اين بار نيز ايران نوزايی شده و تجديد توان يافته از صندوقهای رای در ٢٧ خرداد، میتواند رييس جمهور كنونی آمريكا را به تجديد نظر در گفتمان ضد ايرانی «محور شرارت» بكشاند.»
چنین تبلیغاتی را نمیتوان مبتنی بر شناخت مسأله دانست. چنین نظری فاقد تحلیل جامع از شالودهی سیاست تعرضی ایالات متحدهی آمریکا است و مردم را در برابر خطری که امروز و آیندهی آنها را تهدید میکند ناهوشیار نگهمیدارد. برای شناخت سیاست تعرضی ایالات متحده باید به موارد زیر توجه داشت:
- سیاست تعرضی ایالات متحده یک سیاست فراگیر در مقیاس جهانی است و مختص و محدود به ایران نیست.
- جهان به سوی یک تنازع شدید بر سر منابع طبیعی و محیط زیست و فضای حیاتی پیشمیرود و آمریکا زودتر و بهتر از همه این را درک میکند و برای رویارویی با آن تدارک میبیند.
- مهمترین انگیزه در سیاست تعرضی آمریکا استفاده از نیروی نظامی در کنار امکانات سیاسی برای تسلط کامل بر منابع انرژی، خصوصاً نفت و گاز ، هم به خاطر سود مستقیم آن و هم به خاطر پیروزی در رقابتهای اقتصادی، سیاسی و نظامی امروز و آینده است. این تعرضات در دههی آینده با هدف تسلط بر منابع طبیعی و زیستی مانند دریاها، آبهای شیرین و جنگلها گسترش خواهد یافت.
- انگیزهی دیگر تلاش برای بهره گیری از قدرت سیاسی و نظامی موجود برای تسلط کامل سوقالجیشی بر حریفان اصلی، یعنی چین و روسیه و محاصرهی تدریجی و پیشاپیش آنهاست.
- عامل دیگر مناسب یافتن یک سیستم نواستعماری، به ویژه در کشورهای ضعیف دارای منابع انرژی مثل عراق یا دارای موقعیت سوقالجیشی مهم مثل افغانستان است.
- عامل دیگر رسیدن به این نتیجه است که از قدرت نظامی موجود باید برای تحمیل هزینهی این قدرت نظامی به دیگر کشورها بهره گرفت.
- عامل دیگر درگیری با دولتهای بنیادگرا و گروههای تروریستی اسلامی است که عمدهترین مزاحم آمریکا هستند و بدون خاموش کردن آنها تأمین امنیت ضرور برای نیروهای آمریکایی ناممکن است.
چنین سیاستی به دلایل زیر منافع ایران را تهدید میکند:
- ایران سرزمین منابع عظیم نفت و گاز است و در دو دههی آینده موقعیت بسیار مهمتری خواهد یافت.
- ایران تنها کشور نفتخیز در حاشیهی خلیج فارس است که امکانات آن در دسترس آمریکا نیست.
- ایران نقطهی گسست در کمربند سوقالجیشی آمریکا گرد چین و روسیه است و رابطهی نیروهای آمریکا در افغانستان و آسیای میانه را با نیروهای آمریکا در خاک و آب خاور میانه و نزدیک قطع میکند.
- جمهوری اسلامی یک حکومت بنیادگرا، غیر دموکراتیک، مخالف آمریکا و مدافع برخی دستههای ماجراجوی ضدآمریکایی در منطقه است.
- جمهوری اسلامی در بحران تکنولژی هستهای دست و پا میزند و با نابخردانهترین شکل تلاش برای دستیابی به تکنولوژی هستهای را به یک بهانهی بزرگ برای نقشههای سیاسی آمریکا و اسرائیل بدل کرده است.
- حکومت ایران منزوی و نزد مردم این کشور و نزد جهانیان منفور است.
- جمهوری سلامی فاقد یک رهبری پخته است و سرنوشت سیاست را در این کشور کشاکش گروهبندیهایی غیر مسئول تعیین میکند که اکثراً بویی از سیاست حرفهای نبردهاند و به جای این که در سیاست خارجی حقی را برای خود اثبات کنند تنها خود و نقشههای خود را فاش و رسوا میکنند.
- جمهوری اسلامی خود را مهمترین دشمن اسرائیل که از نزدیکترین و با نفوذترین دوستان آمریکا است تلقی میکند و با آن برخوردی شدیداً تحریک کننده دارد.
۶- بر پایهی آن چه در بالا گفته شد میتوان نتیجه گرفت که ایران بیش از هر کشوری در دنیا آماج سیاست تهاجمی ایالات متحده قرار میدهد. رفع خطر تهاجم بسیار دشوار و پیچیده است. حوادث خوزستان و تحریکات متعاقب آن را میتوان وزشهای نخستین یک توفان در راه ارزیابی کرد. ایران دیگر چندان وقتی ندارد که منتظر مناظرههای معمول جناحهای جمهوری اسلامی بماند. جشنوارهی انتخابات بزودی جایش را به اضطراب خواهد داد. ایران در کوتاه مدت باید بتواند مسایل خود را هم در داخل و هم در خارج حل کند تا از آسیب جنگ نجات یابد.
- برای غلبهی بر بحران ایران قبل از هر چیز نیازمند دولتی واقعاً دموکراتیک و مسئول است که منتخب و معتمد مردم باشد و بر همین پایه بتواند با سیاست و اقدام سنجیده در مقیاس ملی و بینالمللی اعتمادآفرینی کند. چنین دولتی در کوتاه مدت باید روی کار بیاید. اگر چنین نشود ممکن است در همین مدت دولت دیگری توسط یک نیروی خارجی روی کار بیاید. انتخابات آزاد یا رفراندوم، راه مسالمتآمیز و مؤثر دیگری وجود ندارد؟ با وجود دیکتاتوری ولایتفقیه و تداوم حکومت ایدئولوژیک و بنیادگرا، با وجود حکومتی که مردم کشور آرزوی نابودی آن را دارند، چگونه میتوان در مناسبات بینالمللی اعتماد سازی کرد و سیاستی پیشبرد که کشور را از مسیر بحران و جنگ کنار بکشد؟ من هشدار میدهم: قانع کردن آمریکا برای ناقص گذاردن نقشهی جهانی که کشیده است بسیار دشوارتر از آن است که حتی بسیاری از آزادیخواهان مستقل ما فکر میکنند.
- ایران باید بیدرنگ سیاست دوستی و همکاری با ایالات متحده را در پیش گیرد و با مذاکرات مستقیم و مدبرانه بکوشد تا مشکلات موجود در روابط دو کشور را بر اساس منافع متقابل حل کند و دولت ایالات متحده را قانع کند که مناسبات مسالمتآمیز و دوستانه و مبتنی بر منافع طرفین میتواند مجموع مشکلات را حل کند و برای وی سود بیشتری ببار آورد.
- این فکر که گویا از راه نوعی موازنهی جدید میتوان نیرویی برای مهار تعرض آمریکا تدارک دید بیهوده است. سیاست رجوع به حریفان عمدهی آمریکا برای ترساندن یا مهار کردن آن تأثیر معکوس دارد. اروپا در نهایت پیرو آمریکا است و روسیه و چین هیچ مانع جدی سر راه نقشههای آن علیه ایران ایجاد نخواهند کرد. مشکل ایران و آمریکا را تنها ایران و آمریکا میتوانند حل کنند و در این میان ایران است که باید ابتکار این کار را به دست گیرد. چنانچه ما در این راه گام بگذاریم آنگاه «اروپای کهن» که خواهان استقلال خود در تأمین منابع انرژی است از ما حمایت جدی سیاسی خواهد کرد.
- ایران باید از صلحخاورمیانه قاطعانه حمایت کند، امر مردم عرب و فلسطین را به خود آنان واگذارد، دولت اسرائیل را برسمیت بشناسد، با دولت اسرائیل سیاست مبتنی بر همزیستی مسالمتآمیز و همکاری سازنده در پیش بگیرد و این توهم یا بهانهی تبلیغاتی را که گویا ایران امنیت اسرائیل را به خطر میاندازد خنثی کند. حکومت ایران نیازمند بررسی دقیق استراتژی انور سادات در سیاست خارجی و در منطقه است. دولت ایران بسی چالاکتر از سادات باید استراتژی جدید را بکار گیرد.
- ایران باید با دادن ابتکار عمل کامل به سازمان ملل متحد، با در پیشگرفتن راه همکاری با آمریکا و اروپا در زمینهی بهرهگیری از تکنولوژی هستهای، با ایجاد وقفهی کافی در روند کسب و کاربست تکنولوژی هستهای زیر نظر سازمان ملل متحد و تا تأمین شرایط اعتمادزا، هرگونه بهانه جنگافروزانه در این زمینه را از بین ببرد. ایران باید آماده باشد تا از میان دو آلترناتیو جنگ یا توقف روندهای کسب و کاربست تکنولوژی هستهای قاطعانه آلترناتیو دوم را انتخاب کند.
۷- آیا آقای معین، میتواند در چنین وقت تنگی اقدام به پیشبرد یک سیاست خارجی با مشخصات فوق کند؟ تصور من این نیست، مگر این که کل حکومت در این سمت تغییر مسیر بدهد. پس از انتخاب آقای معین نیز ولایت فقیه و نهادهای غیر منتخب وابسته به آن هستند که تصمیم اصلی را میگیرند. مشکل حزب مشارکت روی کار آوردن نامزد خود نیست بلکه صاحب اختیار کردن ایشان است.
۸ ـ مجموع شرایط داخلی و خارجی چنان است که رژیم ولایت فقیه را از دستیازیدن به سرکوبهای پیشین و واردآوردن فشارهای پیشین به مردم باز میدارد. این رژیم نیروی حیاتی خود را از دست داده و به پایان عمر خود نزدیک شده است. شرایط کنونی شرایط اعمال فشار برای تغییر قانون اساسی و پایان دادن به سیطرهی ولایتفقیه برای استقرار یک دموکراسی مدرن است. اصلاح در ولایت فقیه با اتکاء به دموکراسی دینی عمرش به پایان رسیده است. اصلاح کنندهی ولایتفقیه دیگر اصلاحطلب نیست بلکه مصلحت طلب است.
به دلایل فوق، من در این انتخابات شرکت نمیکنم. این هشداری است به مردم در بارهی خطری که کشور را تهدید میکند، در بارهی حکومتی که کشور را زیر سیطرهی استبداد نگهداشته است، در بارهی اصلاحطلبانی که هنوز به استفاده از دین در سیاست و درآمیختن آن با دولت پایان ندادهاند. این هشداری است در بارهی اصلاحاتی که بسیار کند هستند و کندی آنها میتواند راه یک بحران ویرانگر را باز کند. عدم شرکت من در انتخابات به معنی گزینش روش خشن نیست، بلکه برای جلوگیری از تحمیل شدن روش خشن به کشورم از شرکت در انتخابات پرهیز میکنم.