ساختارهای غیر دموکراتیک و توتالیتر [= تمامیت خواه]، برای تثبیت پایه های قدرت خویش، از تمام ابزارهای موجود بهره می جویند. معمولاً هدف آنان، تأثیرگذاریِ روانشناختی و رفتاری است؛ به نحوی که مخصوصاً در عصر ما، بهره برداری از ابزارهای تبلیغاتی و رسانه های هدفمند، مانند رادیو و تلویزیون، یکی از اصلی ترین و اثربخش ترین روشهای القای نامحسوس خواسته های قدرت از شهروندان [و مردم] به شمار می آید. ساختار قدرت – که هرگز نمی خواهد قدرت خود را از دست دهد- تمام نیروی خود را با استفاده از امکانات و دانش روز به کار می بندد تا تصمیمات مردم را طوری جهت دهی کند که سرانجام به نفع قدرت تمام شود. طبیعی است در برهه هایی که مردم [= جامعه مدنی] گرایش به عدم همکاری با قدرت [= دولت] دارند و می خواهند به آن شیوه، عدم مشروعیت دولت را اثبات کنند، دولت نیز به روشهای دیگری متوسل می شود. بنابراین اگر جامعه ای بر آن باشد که ساختار قدرت فاقد پشتوانه مردمی و فاقد بنیان دموکراتیک است، باید «آگاهی اجتماعی» خود را همواره حفظ کرده و به آنچه می بیند اعتماد نکند. زیرا آنچه می بیند، معمولاً صورتی آراسته از اهدافی جاه طلبانه و استبدادی است. و اگر نتواند با «تحلیل محتوا» به آن اهداف پی ببرد، متأسفانه شکست خورده و باز هم به گوشه ای کشیده می شود. غایی ترین هدف یک دولتِ غیردموکراتیک و توتالیتر، کوچک کردن جامعه مدنی است. جامعه مدنی یعنی مردم، نهادهای مدنی، اصناف، سندیکاها، سازمان های غیردولتی، تشکلهای دانشجویی، تشکلهای کارگری، نخبگان، و به طور کلی همه افراد و گروههای بیرون از بدنه حاکمیت و قدرت.
یکی از آسیبهای بسیار مهلکی که در ساختهای تمامیت خواه شکل گرفته و رشد و نمو می یابد، رفتارهای لمپنی و لاابالی گریِ سیاسی و لات بازی اجتماعی است. در هر جامعه ای معمولاً افرادی هستند که به سیم و زر می توان خریدشان و اینها حاضرند هرگونه عمل غیراخلاقی و حتی خشونت آمیز و ولنگارانه ای را انجام دهند. نمونه های تاریخی بسیاری را برای آن می توان برشمرد. چه در ایران و چه در کشورهای دیگر. از جمله در ایران به پدیده «شعبان بی مخ» که در کودتای 28مرداد 1332 علیه دولت ملی محمد مصدق نقش داشت می توان اشاره کرد. همینطور از لمپنیسم دانشجویی در شیلی که موجب سقوط دولت آلنده شد، می توان نام برد و موارد دیگر بسیار. مردم هر جامعه ای باید حافظه تاریخی خود را حفظ کنند زیرا حافظه تاریخی، بخشی از همان آگاهی اجتماعی است. حافظه تاریخی به ما کمک می کند با شبیه سازی وقایع، به کشف نیّات قدرتها پی ببریم و بدانیم چگونه و به چه روشی باید با آن به مبارزه بپردازیم.
دموکراسی تنها روشی است که ایدئولوژیزه نمی شود. پوپر از وینستون چرچیل نقل می کند که ... دموکراسی بدترین شکل حکومت است که بهتر از آن تاکنون شکل نگرفته است. بنابراین تنها راه برای مبارزه علیه توتالیتاریسم، مبارزه بدون خشونت برای دموکراسی است. دموکراسی ساختاری است اخلاقی که اگر حتی حاکمانی غیراخلاقی بر سر کار بیایند، ناگزیرند به روشهای اخلاقی تن دهند. از این رو، ساختار دموکراتیک، همواره ساختاری سالم تر از بقیه ساختارهاست و آیینهای دموکراتیک همواره آثاری بهتر بر جای می گذارند.
در جوامع در حال گذار [به دموکراسی] ، شهروندان و جامعه مدنی نقش اصلی را ایفا می کنند. به عبارتی، سکوت و انفعال شهروندان به معنی بی اعتنایی به دموکراسی است. هرگز از دولت تمامیت خواه نمی توان انتظار داشت که شالوده های دموکراسی را پی افکند. البته از هیچ دولتی به عقیده من نمی توان چنین انتظار گزافی داشت. دموکراسی رابطه مستقیمی با کنشهای مدنیِ مردم و شهروندان دارد. رویکردِ دموکراتیک، نگاه به حقوق شهروندی و حقوق بشر است. در این حالت، حقوق بشر نه یک شعار که تجلی یک خواستِ عمومی است. حقوق بشر، حقوق انسان مدرن در جامعه مدرن تعریف می شود و دموکراسی شیوه حکمرانی در این جامعه و بر این انسان قلمداد می گردد.
طبیعی است برای نیل به این هدف (خروج از توتالیتاریسم و گذار به دموکراسی)، روشهای متنوعی وجود دارد که هر کدام باید در سطح اجتماع آموزش داده شده و تمرین شود. اما آنچه نباید مغفول واقع گردد، این است که این روشها باید، مبتنی بر خشونت پرهیزی و منتهی به آگاهی باشند. فرایند مبارزه برای آزادی و دموکراسی، ناگزیر باید فرایندی خشونت پرهیز باشد تا ساختار اصلاح شده، ساختاری پایدار و با حداقلِ هزینه های انسانی و اجتماعی و حداقلِ آسیبهای مزمن باشد. و علاوه بر آن، مبارزه برای آزادی و دموکراسی، باید در وهله نخست علیه «دروغ» شکل بگیرد و منتهی به آگاهی شود. در این راستا تأکید من روی «حق بر حقیقت» است. در مسیر تلاش برای این منظور، به تدریج لمپنیسم هم کاهش می یابد و ساختار قدرت ناگزیر از شفاف سازی می گردد. همچنین اطلاعات درونی و بیرونی مردم به تعادل می رسد. منظور از اطلاعات بیرونی (Outside Information) و اطلاعات درونی (Inside Information) چیست؟ به طور خلاصه در هر جامعه ای پاره ای از اطلاعات در دسترس مردم است و پاره ای اطلاعات در دسترس گروهی خاص که در بدنه قدرتند. هرچه فرد به رأس هرم قدرت نزدیکتر باشد، به اطلاعات دورنی بیشتری دسترسی پیدا می کند. در جوامع دموکراتیک به دلیل شفافیت دولت و گسترش رسانه های آزاد و همچنین جریان آزاد اطلاعات، میزانِ اطلاعات درونی چندان زیاد نیست و عموماً همان میزان معدود، توسط خبرنگاران ماجراجو و یا صاحبان سابق و اسبق قدرت، فاش می شود ولی در نظامهای غیر دموکراتیک، میزان اطلاعات درونی به شدت بالا است و این به بروز پدیده ای به نام تئوری توطئه کمک می کند. در این ساختارها فسادها آشکار نمی شوند و به این دلیل چاره ای هم برای اصلاحشان اندیشیده نمی شود و این فساد به صورت مزمن ریشه می دواند و تبدیل به یک روال و عرف می شود و معمولاً بزرگترین و هولناکترین لطمات نیز از همین مقاطع شکل گرفته و عفونت شان جامعه را فرا می گیرد. تعادل میان اطلاعات بیرونی و درونی، مانع از بروز چنین مشکلی می شود و این جز با روشهای خشونت پرهیزِ پخش و اشاعه امکان پذیر نیست.
یکی دیگر از مسائلی که شهروندان و جامعه مدنی برای گذار به دموکراسی باید نسبت به آن اهتمام جدی داشته باشند، ریسک پذیری فعال است. این مسئله را آنتونی گیدنز در مقاله ای با عنوان «جامعه ای که می خواهد از گذشته خود خلاص شود» مطرح می کند. او معتقد است که ریسک، پذیرفتن خطراتی است که عملا در ارتباط با آینده مطرح می شود. ریسک، ویژگی جامعه ای است که عملاً سعی دارد تا از گذشته اش خلاصی یابد. به عبارتی دیگر، ریسک مشخصة تمدنیِ جدید است. ریسک پذیری، شاخص پویایی جامعه است و موجب تحولات اجتماعی و اقتصادی بنیادین می شود. هدفم از بیان این مسئله، آن است که جامعه تحول خواه و پیشرو که می خواهد از گذشته خود خلاصی یابد و می خواهد به دوران جدیدی گام نهد و در پی حکمرانیِ خوب (Good Governance) است، باید ریسکِ فعال کند؛ ما می توانیم در خانه های خود بنشینیم و منتظر باشیم که اتفاقی بیفتد و با کمک گروهی از نخبگان و یا کنشگرانِ سیاسی و اجتماعی و یا حتی عوامل خارجی، تحولی در جامعه رخ دهد. این هم ریسک است، اما کاملا نمودی است بیمار و منفعل از آن. ریسک پذیریِ فعال، بدین معنی است که ما خود را ذی مداخله در امور جامعه بدانیم. کنشگر باشیم و نه تماشاچی؛ تماشاچی هایی که گاه هورا می کشند و کلاه می اندازند و گاه ناسزا می گویند و هو می کنند. ملتها با آزمون و خطاهای تاریخی خود زندگی می کنند و ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. ما نیز باید دست به آزمون و خطاهایی بزنیم. اگر پیشرفتهای اندک و یا شکستهای گذشته مانع از ادامة آگاهانة راه شوند، دچار پَسرفت و ارتجاع خواهیم شد و تمام راهِ هرچند کوتاهی را که پیش آمده ایم، دوباره به عقب رانده خواهیم شد. اگر هدف ما نیل به دموکراسی است و اگر حقوق شهروندی و حقوق بشر از بزرگترین آمال ماست و نیز اگر در جستجوی اعادة حیثیت انسانی خودمان به عنوان موجوداتی دارای شعور و شخصیت هستیم و نمی خواهیم در جامعه مان مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد، باید ریسک کنیم و از این فرصت پیش آمده استفاده نماییم. تحریم انتخابات، از دست دادنِ یک آیینِ حداقلّیِ دموکراتیک است. در جامعه ای مثل جامعه ایران که هنوز پایه های دموکراسی تحکیم و تثبیت نشده است و جز یکی- دو آیین، دیگر مکانیسم های گوناگون اِعمالِ حقِ دموکراتیک وجود ندارند ، عدم استفاده از ظرفیتهای موجود و تحریم انتخابات بدون توجه به پیامدهای نامعلوم، مبهم و خطرناک آن، در محدوده گزینش عقلانی نمی گنجد. شعار هوادارانِ جوان معین که «یک برگ رأی تمام سهم من از دموکراسی است» چندان بیراه نیست. بنابراین تا استقرار کامل دموکراسی از تمام ظرفیتهای موجود آن استفاده کنیم.
امروز بیش از آنکه 27 خرداد باشد، شبیه 27 مرداد است. در شعبه های اخذ رأی، عده ای با استفاده از همان شیوه های لمپنیستی، آرای برخی مراجعان را که اطلاعات زیادی ندارند و یا زود تحت تاثیر قرار می گیرند، به کاندیدای خاصی سوق می دهند. اگر بنا به همان دلایلی که نمی خواستیم رأی دهیم، اکنون آمده ایم تا به برنامة دموکراسی خواهی و حقوق بشر رأی دهیم، باید به مقابله با این لمپنیسمِ مرتجع برخیزیم و بگوییم که هرگز نمی خواهیم جامعه با شیوه های سطح پایین و ارتجاعی و عوامفریبانه اداره شود. هرکس به نوبه خود با تأکید بر روش عدم خشونت باید چراغ آگاهی را در خانه، گروه و اجتماع پیرامون خود بیفروزد. مبارزه علیه دروغ و شانتاژ را باید از همین لحظه آغاز کنیم. مبارزه بدون خشونت، اثربخش ترین نوع مبارزه است. ایجاد فضای گفت و گو و استفاده از تمام امکانات پخش و اشاعه راه دشوار دموکراسی را هموارتر خواهد ساخت.